ما ننگ وجود روزگاريم شاعر : عطار عمري به نفاق ميگذاريم ما ننگ وجود روزگاريم شوريدهدلان بيقراريم محنتزدگان پر غروريم در ميکده رند درد خواريم در مصطبه عور پاکبازيم دلسوختگان سوکواريم جان باختگان راه عشقيم از ظلمت کفر در خماريم ناخورده دمي شراب ايمان قولي به زبان همي برآريم ايمان چه که با دلي پر از بت زنار به زير خرقه داريم ما ممن ظاهريم ليکن دير است که ما در انتظاريم بويي به مشام ما رسيده است نه در خور دستگاه ياريم ...