من نميرم زانکه بي جان مي‌زيم

من نميرم زانکه بي جان مي‌زيم شاعر : عطار جان نخواهم چون به جانان مي‌زيم من نميرم زانکه بي جان مي‌زيم لاجرم بي زحمت جان مي‌زيم در ره عشق تو چون جان زحمت است از وجود خويش پنهان مي‌زيم چون بلاي خويشتن ديدم وجود گاه خندان گاه گريان مي‌زيم در اميد و بيم عشقت همچو شمع غرق خون سر در گريبان مي‌زيم همچو غنچه از سر تر دامني گرچه دايم غرق طوفان مي‌زيم روز و شب بر خشک کشتي رانده‌ام گرچه حالي را پريشان مي‌زيم از سر زلف تو انديشم همه بس برهنه...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من نميرم زانکه بي جان مي‌زيم
من نميرم زانکه بي جان مي‌زيم
من نميرم زانکه بي جان مي‌زيم

شاعر : عطار

جان نخواهم چون به جانان مي‌زيممن نميرم زانکه بي جان مي‌زيم
لاجرم بي زحمت جان مي‌زيمدر ره عشق تو چون جان زحمت است
از وجود خويش پنهان مي‌زيمچون بلاي خويشتن ديدم وجود
گاه خندان گاه گريان مي‌زيمدر اميد و بيم عشقت همچو شمع
غرق خون سر در گريبان مي‌زيمهمچو غنچه از سر تر دامني
گرچه دايم غرق طوفان مي‌زيمروز و شب بر خشک کشتي رانده‌ام
گرچه حالي را پريشان مي‌زيماز سر زلف تو انديشم همه
بس برهنه اين چنين زان مي‌زيمماه رويا بر اميد خلعتم
زانکه بي‌تو ژنده خلقان مي‌زيماز بر خود خلعت خاصم فرست
چون درون پرده عريان مي‌زيماز برونم پرده‌ي اطلس چه سود
سر نهاده در بيابان مي‌زيمهمچو عطار از جهان فارغ شده


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط