اي پاي دل ز عشق تو در گل بمانده شاعر : عطار از ديده دور گشته و در دل بمانده اي پاي دل ز عشق تو در گل بمانده تو با مني و من ز تو غافل بمانده جانا عجب بماندهام از خود که روز و شب باري است اوفتاده و مشکل بمانده کاري است پر عجايب و پوشيده کار تو ما از نهيب موج به ساحل بمانده دري نهفتهاي تو به درياي عشق در مست اوفتاده بر سر و در گل بمانده جانها ز يک شراب الست تو تا به حشر نه نقش حق نه صورت باطل بمانده از يک شراب عشق تو بر لوح جان ما ...