اي زلف تو دام ماه افکنده شاعر : عطار ره بينان را ز راه افکنده اي زلف تو دام ماه افکنده در معرض صد گناه افکنده زهاد زمانه را سر زلفت جان پيش لبت کلاه افکنده دل پيش رخت به جان کمر بسته در جان گدا و شاه افکنده عشق لب لعل تو هزار آتش در ديدهي عقل کاه افکنده خط تو کزوست خون جان من رويت به خط سياه افکنده در يک ساعت هزار آتش را دل برده و جان به چاه افکنده تو يوسف عالم و زنخدانت صد مشعله در سپاه افکنده تو خسرو دلبران و روي تو ...