من کيم اندر جهان سرگشتهاي شاعر : عطار در ميان خاک و خون آغشتهاي من کيم اندر جهان سرگشتهاي در نفاق خود ز حد بگذشتهاي در رياي خود منافق پيشهاي مفلسي بي پا و سر سرگشتهاي شهرگردي خودنمايي رهزني کاشکي هرگز قلم ننبشتهاي در ازل گويي قلم رندم نبشت پس چرا گم کردهام سر رشتهاي يک سر سوزن نديدم روي دوست کاشکي يک تخم هرگز کشتهاي برهمي جويد دلم ناکشته تخم با دلي خاکي به خون بسرشتهاي کيست عطار اين سخن را هيچکس ...