از من بي خبر چه مي‌طلبي

از من بي خبر چه مي‌طلبي شاعر : عطار سوختم خشک و تر چه مي‌طلبي از من بي خبر چه مي‌طلبي ريختم بال و پر چه مي‌طلبي گر چه شهباز معرفت بودم بگسستم دگر چه مي‌طلبي در دو عالم ز هرچه بود و نبود گم شده پا و سر چه مي‌طلبي مانده‌ام همچو گوي در ره تو هر دم آشفته‌تر چه مي‌طلبي من آشفته را ز عشق رخت کرده‌ام جان کمر چه مي‌طلبي پيش طرف کلاه گوشه‌ي تو درد ازين بيشتر چه مي‌طلبي گفته‌اي درد تو همي طلبم شده‌ام نوحه‌گر چه مي‌طلبي با دلي پر ز درد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از من بي خبر چه مي‌طلبي
از من بي خبر چه مي‌طلبي
از من بي خبر چه مي‌طلبي

شاعر : عطار

سوختم خشک و تر چه مي‌طلبياز من بي خبر چه مي‌طلبي
ريختم بال و پر چه مي‌طلبيگر چه شهباز معرفت بودم
بگسستم دگر چه مي‌طلبيدر دو عالم ز هرچه بود و نبود
گم شده پا و سر چه مي‌طلبيمانده‌ام همچو گوي در ره تو
هر دم آشفته‌تر چه مي‌طلبيمن آشفته را ز عشق رخت
کرده‌ام جان کمر چه مي‌طلبيپيش طرف کلاه گوشه‌ي تو
درد ازين بيشتر چه مي‌طلبيگفته‌اي درد تو همي طلبم
شده‌ام نوحه‌گر چه مي‌طلبيبا دلي پر ز درد تو شب و روز
هستت آخر خبر چه مي‌طلبيبي خبر مانده‌ام ز مستي عشق
پرده‌ي من مدر چه مي‌طلبيپرده برگير و بيش ازين آخر
رانده‌ي در بدر چه مي‌طلبيچند باشم نه دل نه جان بي تو
خون گرفته جگر چه مي‌طلبيبي تو عطار را روا نبود


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.