اي همه راحت روان، سرو روان کيستي اي همه راحت روان، سرو روان کيستيشاعر : عطار ملک تو شد جهان جان، جان و جهان کيستياي همه راحت روان، سرو روان کيستيهيچ ندانم اي پسر تا تو از آن کيستياينت جمال دلبري مثل تو کس نديدهاماي گهر شريف جان گوهر کان کيستياز لب همچو شکرت پر گهر است عالمياي دل و جان من بگو تا دل وجان کيستيبي تو چو جان و دل توي سير شدم ز جان و دلرهزن دل شدي مرا روح روان کيستياي زده راه بر دلم نرگس نيم مست تواز پي وصل و هجر خود سود و زيان کيستيعطار از هواي خود سود و زيان ز دست داد