اي آفتاب از ورق رويت آيتي اي آفتاب از ورق رويت آيتيشاعر : عطار در جنب جام لعل تو کوثر حکايتياي آفتاب از ورق رويت آيتيسرسبزتر ز خط سياه تو آيتيهرگز نديد هيچ کس از مصحف جمالکرد از حروف زلف تو عالي روايتيبر نيت خطت که دلم جاي وقف ديددل ندهدم که در قلم آرم شکايتياز مشک خط خود جگرم سوختي وليکتا کي ز عکس لعل تو يابد هدايتيآب حيات در ظلمات ظلالت استبنگر گرفت سايهي زلفت حمايتيخورشيد را که سلطنت سخت روشن استزان پي نميبرم شکنش را نهايتيهر دم ز زلف تو شکني ديگرم رسداز زلف عنبر تو نسيم عنايتيچون زلف تو به تاب درم تا کيم رسدزان دل فرو گرفت زهي خوش ولايتيزلف توراست از در دربند تا ختنجز دوستي روي تو هرگز جنايتيعطار تا که بود، نبودش به هيچ روي