برو چندين چه گردي گرد اين راه

برو چندين چه گردي گرد اين راه شاعر : عطار که چشمت کور گردد از غباري برو چندين چه گردي گرد اين راه که تو ننگي شوي بي نامداري به چشم خود برو پيري طلب کن ز خدمتکار سلطان باش باري چو نتواني که سلطان باشي اي دوست به سگباني او بر ساز کاري اگر نرسد تو را تخت و وزارت چو بودي آن او چه گل چه خاري به هر نوعي که باشي آن او باش بست اين باد دايم يادگاري اگر تو ياد گيري حرف عطار مرا با تو بسي کار است باري تورا گر نيست با من هيچ کاري توم گرچه...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
برو چندين چه گردي گرد اين راه
برو چندين چه گردي گرد اين راه
برو چندين چه گردي گرد اين راه

شاعر : عطار

که چشمت کور گردد از غباريبرو چندين چه گردي گرد اين راه
که تو ننگي شوي بي نامداريبه چشم خود برو پيري طلب کن
ز خدمتکار سلطان باش باريچو نتواني که سلطان باشي اي دوست
به سگباني او بر ساز کارياگر نرسد تو را تخت و وزارت
چو بودي آن او چه گل چه خاريبه هر نوعي که باشي آن او باش
بست اين باد دايم يادگارياگر تو ياد گيري حرف عطار
مرا با تو بسي کار است باريتورا گر نيست با من هيچ کاري
توم گرچه نباشي غمگساريمنت پيوسته خواهم بود غمخوار
ندارم حاصلي جز انتظاريز حل و عقد عشق ملک رويت
چو سايه مي‌گذارم روزگاريبر اميد رخ چون آفتابت
نخواهد بود يک ساعت قراريدلم را تا تو خواهي بود باقي
شوي در راه او بي اختياريدلا گر سر عشقت اختيار است
سر مويي نيايي در شمارياگر خود را سر مويي شماري
ز فرعوني تمامت خاکسارياگر خود را ز فرعوني نداني
نيابي جز فنا اينجا حصاريجهان پر آفتاب است و تو سايه
برآرد از تو آن يک دم دماريکه اگر در آفتاب آيي تو يکدم
که جايي غرقه گردي زار زاريچه گردي گرد اين درياي اعظم
نماند صورت و صورت نگارياگر موجي ازين دريا برآيد
ازين دريا بجز پر خون کناريز دريا چند گويي چون نديدي
نديدي هيچ شير مرغزاريتو معذوري که پشمين ديده‌اي شير
ز فاي فخر سازي عين عارياگر روزي ببيني جنگ شيران


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط