اي روي تو فتنه‌ي جهاني

اي روي تو فتنه‌ي جهاني شاعر : عطار مبهوت تو هر کجا که جاني اي روي تو فتنه‌ي جهاني از هر سر مويم امتحاني کرده سر زلف پر فريبت چشمت به کرشمه‌اي جهاني در چشم زدي ز دست بر هم بر زه که کند چنان کماني ابروي تو رستها چو تيراست با طره‌ي چون تو دلستاني طراري را طراوتي نيست بي عارض چون تو مهرباني ندهد مه و مهر نور هرگز هرگز ندهد کسي نشاني در دل بردن به خوبي تو هر ذره اگر شود زباني خورشيد رخ تو را کند ذکر از قالب من جز استخواني ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي روي تو فتنه‌ي جهاني
اي روي تو فتنه‌ي جهاني
اي روي تو فتنه‌ي جهاني

شاعر : عطار

مبهوت تو هر کجا که جانياي روي تو فتنه‌ي جهاني
از هر سر مويم امتحانيکرده سر زلف پر فريبت
چشمت به کرشمه‌اي جهانيدر چشم زدي ز دست بر هم
بر زه که کند چنان کمانيابروي تو رستها چو تيراست
با طره‌ي چون تو دلستانيطراري را طراوتي نيست
بي عارض چون تو مهربانيندهد مه و مهر نور هرگز
هرگز ندهد کسي نشانيدر دل بردن به خوبي تو
هر ذره اگر شود زبانيخورشيد رخ تو را کند ذکر
از قالب من جز استخوانيتا من سگ تو شدم نماندست
در خون مفکن به هر زمانيمن خاک توام مرا چنين خوار
مرغي نپرد ز آشيانيدر عشق تو چست‌تر ز عطار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط