اي روي تو فتنهي جهاني شاعر : عطار مبهوت تو هر کجا که جاني اي روي تو فتنهي جهاني از هر سر مويم امتحاني کرده سر زلف پر فريبت چشمت به کرشمهاي جهاني در چشم زدي ز دست بر هم بر زه که کند چنان کماني ابروي تو رستها چو تيراست با طرهي چون تو دلستاني طراري را طراوتي نيست بي عارض چون تو مهرباني ندهد مه و مهر نور هرگز هرگز ندهد کسي نشاني در دل بردن به خوبي تو هر ذره اگر شود زباني خورشيد رخ تو را کند ذکر از قالب من جز استخواني ...