دردي است درين دلم نهاني شاعر : عطار کان درد مرا دوا تو داني دردي است درين دلم نهاني دانم که مرا چنين نماني تو مرهم درد بيدلاني تو يار کسان بي کساني من بندهي بي کس ضعيفم آني تو که ضايعش نماني گر مورچهاي در تو کوبد وز تو کرم آيد و تو آني از من گنه آيد و من اينم گر تو ز در خودم براني يارب به در که باز گردم خواه اين کن و خواه آن تو داني از خواندن و راندنم چه باک است ترسم ز جواب «لن تراني» گويم «ارني» و زار گريم عطار سخن مگو...