ترسا بچه‌ي لولي همچون بت روحاني

ترسا بچه‌ي لولي همچون بت روحاني شاعر : عطار سرمست برون آمد از دير به ناداني ترسا بچه‌ي لولي همچون بت روحاني در داد صلاي مي از ننگ مسلماني زنار و بت اندر بر ناقوس ومي اندر کف بر تخت دلم بنشست آن ماه به سلطاني چون نيک نگه کردم در چشم و لب و زلفش گفتم چکنم جانا گفتا که تو مي‌داني بگرفتم زنارش در پاي وي افتادم هم خرقه بسوزاني هم قبله بگرداني گر وصل منت بايد اي پير مرقع پوش وز دفتر عشق ما سطري دو سه بر خواني با ما تو به دير آيي محراب دگر گيري...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ترسا بچه‌ي لولي همچون بت روحاني
ترسا بچه‌ي لولي همچون بت روحاني
ترسا بچه‌ي لولي همچون بت روحاني

شاعر : عطار

سرمست برون آمد از دير به نادانيترسا بچه‌ي لولي همچون بت روحاني
در داد صلاي مي از ننگ مسلمانيزنار و بت اندر بر ناقوس ومي اندر کف
بر تخت دلم بنشست آن ماه به سلطانيچون نيک نگه کردم در چشم و لب و زلفش
گفتم چکنم جانا گفتا که تو مي‌دانيبگرفتم زنارش در پاي وي افتادم
هم خرقه بسوزاني هم قبله بگردانيگر وصل منت بايد اي پير مرقع پوش
وز دفتر عشق ما سطري دو سه بر خوانيبا ما تو به دير آيي محراب دگر گيري
کز خويش برون آيي وز جان و دل فانياندر بن دير ما شرطت بود اين هر سه
کز بي خبري يابي آن چيز که جويانيمي خور تو به دير اندر تا مست شوي بيخود
فرياد اناالحق زن در عالم انسانيهر گه که شود روشن بر تو که تويي جمله
خود را ز خودي برهان کز خويش تو پنهانيعطار ز راه خود برخيز که تا بيني


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط