گر سخن بر وفق عقل هر سخنور گويمي

گر سخن بر وفق عقل هر سخنور گويمي شاعر : عطار شک نبودي کان سخن بر خلق کمتر گويمي گر سخن بر وفق عقل هر سخنور گويمي گر تو را اهليتي بودي تو را بر گويمي راز عالم در دلم، گنگم ز نااهلي خلق خود نگويي تا کرابرگويمي گر گويمي چند گويي راز دل ناگفته مگذار و بگو في‌المثل در پيش ايشان گر من از خر گويمي زيرکان هستند کز پالان جوابم آورند پيش او هر ساعتي اسرار ديگر گويمي کو کسي کاسرار چون بشنود دريابد ز من تا سخن با او بسي از عرش برتر گويمي کو کسي کز...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر سخن بر وفق عقل هر سخنور گويمي
گر سخن بر وفق عقل هر سخنور گويمي
گر سخن بر وفق عقل هر سخنور گويمي

شاعر : عطار

شک نبودي کان سخن بر خلق کمتر گويميگر سخن بر وفق عقل هر سخنور گويمي
گر تو را اهليتي بودي تو را بر گويميراز عالم در دلم، گنگم ز نااهلي خلق
خود نگويي تا کرابرگويمي گر گويميچند گويي راز دل ناگفته مگذار و بگو
في‌المثل در پيش ايشان گر من از خر گويميزيرکان هستند کز پالان جوابم آورند
پيش او هر ساعتي اسرار ديگر گويميکو کسي کاسرار چون بشنود دريابد ز من
تا سخن با او بسي از عرش برتر گويميکو کسي کز وهم پاي عقل برتر مي‌نهد
تا من از صد نوع با او شرح معبر گويميکوکسي کو عبره خواهد کرد ازين دوزخ سراي
تا دلش را نسخه‌ي عالم مقرر گويميکو کسي کو هرچه مي‌بيند نه راي آرد به خود
تا مثال عالم صغريش از بر گويميکو کسي کز سينه کرسي کرد واز دل عرش ساخت
تا ميان زندگيش از سر محشر گويميکو کسي کو در ميان زندگي يک ره بمرد
تا ز صدق يار غار و حلم حيدر گويميکو کسي کز دين چو بومسلم تبر زد روز و شب
تا بر آن دل هفت گردون حلقه‌ي در گويميکو دلي کز حلقه‌ي گردون به همت بر گذشت
تا ره بگريختن زين هفت ششدر گويميکو يکي مفلس که در ششدر فرومانده است سخت
تا ز نور فيض درياي منور گويميکو يکي کز قعر صد ظلمت نهد يک گام پيش
هر زماني صد سخن شيرين چو شکر گويميکو يکي طوطي شکر چين که تا در پيش او
تا ز سر هفت در و چار گوهر گويميکو يکي گوهر شناس گوهر درياي عشق
تا عجايب‌هاي اين درياي منکر گويميکو يکي غواص تيز انديشه‌ي بسيار دان
تا بدو اسرار اين ميدان اخضر گويميکو يکي سرگشته همچو گوي درياي طلب
تا ز دواري اين طاق مدور گويميکو يکي طاقي که جفتش نيست در باب خرد
تا ز مشک تبتي وز عود و عنبر گويميکو يکي صاحب مشامي کز يمن بويي شنيد
تا به زير هر سخن صد راز مضمر گويميکو يکي پاکيزه طبع راست فهم پاک دل
تا ز مرغ جان سخن از جانش خوشتر گويميکو سخن داني که او را منطق‌الطير آرزوست
تا صفات آب خضر و حوض کوثر گويميکو سکندر حکمتي حکمت‌پژوه تشنه‌دل
تا من اندر عيد گه الله اکبر گويميکو فريدوني که گاوان را کند قربان عيد
تا به پيش او صفات نفس کافر گويميني خطا گفتم خطا کو غازيي شمشيرزن
گو هزاران شرح او را من ز هر در گويميتا کي از نفسم که هم ناگفته ماند شرح او
با چنين نامردي از مردان رهبر گويميگر من از مردان دين آگاهمي هرگز کجا
راز مردان جهان با دامن تر گويميدامن اندر چينمي از خود اگر هر دم برون
با چنان چيزي کجا ديوان و دفتر گويميجز سخن چيزي ندارم گر مرا چيزيستي
حاش لله گر من از اعراض و جوهر گويميگر از آن درياي معني قطره‌اي بودي مرا
نيستي ممکن که از خورشيد انور گويميدر هواي حق اگر يک ذره نوري دارمي
زانکه گر مستغرقستي آن بهم در گويميکاشکي مستغرق آن نور بودي جان من
خويشتن را ملکت عالم ميسر گويميگر من اندر ملک دين گنج قناعت دارمي
من الف را گاه در بن گاه بر سر گويميطفل را هم مانده‌ي حرفي و گرنه طفلمي
گر به جز تو در دو عالم بنده‌پرور گويمياي خدا نقصان مده در جوهر ايمان من
مستمي گر با تو خود را من برابر گويميدر بقا عزت تو را و در فنا لذت مرا
همچو عيسي جاودان خود را مطهر گويمييارب از نفس پليدم پاک کن تا خويش را
از بلندي شعر فوق هفت اختر گويميگر دل عطار پست نفس خاکي نيستي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط