ما مست شراب جان فزاييم شاعر : عطار سرخوش ز مي گره گشاييم ما مست شراب جان فزاييم ما طالب گنج کنجهاييم در کنج شرابخانه گنجي است زنهار گمان مبر که ماييم آنها که هواي مي ندارند گر جان طلبد درآ درآييم هر جا که صراحيي ز جامي است برداشته دست در دعاييم تا حاصل ما ز مي درآيد چون بلبل مست مي سراييم تا ما گل روي دوست ديديم روشن سخني است مي نماييم ما گوهر نور ذات پاکيم بيخود ز خوديم و از خداييم ما صوفي صفهي صفاييم ...