پيش جمع آمد هماي سايه بخش
پيش جمع آمد هماي سايه بخش
شاعر : عطار
خسروان را ظل او سرمايه بخش پيش جمع آمد هماي سايه بخش کز همه در همت افزون آمد او زان هماي بس همايون آمد او من نيم مرغي چو مرغان دگر گفت اي پرندگان بحر و بر عزلت از خلقم پديدار آمدست همت عاليم در کار آمدست عزت از من يافت افريدون و جم نفس سگ را خوار دارم لاجرم بس گداي طبع ني مرد مناند پادشاهان سايه پرورد مناند روح را زين سگ اماني ميدهم نفس سگ را استخواني ميدهم جان من زان يافت اين عالي مقام نفس را چون استخوان دادم مدام چون توان پيچيد سر از فر او آنک شه خيزد ز ظل پر او تا ز ظلش ذرهاي آيد به دست جمله را در پر او بايد نشست بس بود خسرو نشاني کار من کي شود سيمرغ سرکش يار من سايه در چين، بيش از اين برخود مخند هدهدش گفت اي غرورت کرده بند همچو سگ با استخواني اين زمان نيستت خسرو نشاني اين زمان خويش را از استخوان برهانيي خسروان را کاشکي ننشانيي جمله از ظل تو خيزند اين زمان من گرفتم خود که شاهان جهان جمله از شاهي خود مانند باز ليک فردا در بلا عمر داز در بلاکي ماندي روز شمار سايهي تو گر نديدي شهريار