خواجه‌اي کز تخمه‌ي اکاف بود

خواجه‌اي کز تخمه‌ي اکاف بود شاعر : عطار قطب عالم بود و پاک اوصاف بود خواجه‌اي کز تخمه‌ي اکاف بود بايزيد و ترمدي را در رهي گفت شب در خواب ديدم ناگهي پيش ايشان هر دو، کردم رهبري هر دو دادندم به سبقت سروري کز چه کردند آن دو شيخم احترام بعد از آن تعبير آن کردم تمام بي‌خودم آهي برآمد از جگر بود تعبير اين که در وقت سحر حلقه مي‌زد تا که درگاهم گشاد آه من مي‌رفت تا راهم گشاد بي زفان کردند سوي من خطاب چون پديد آمد مرا آن فتح باب خواستند...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه: 1 دقیقه
موارد بیشتر برای شما
خواجه‌اي کز تخمه‌ي اکاف بود
خواجه‌اي کز تخمه‌ي اکاف بود
خواجه‌اي کز تخمه‌ي اکاف بود

شاعر : عطار

قطب عالم بود و پاک اوصاف بودخواجه‌اي کز تخمه‌ي اکاف بود
بايزيد و ترمدي را در رهيگفت شب در خواب ديدم ناگهي
پيش ايشان هر دو، کردم رهبريهر دو دادندم به سبقت سروري
کز چه کردند آن دو شيخم احترامبعد از آن تعبير آن کردم تمام
بي‌خودم آهي برآمد از جگربود تعبير اين که در وقت سحر
حلقه مي‌زد تا که درگاهم گشادآه من مي‌رفت تا راهم گشاد
بي زفان کردند سوي من خطابچون پديد آمد مرا آن فتح باب
خواستند از ما برون از بايزيدکان همه پيران و آن چندان مريد
زانک ما را خواست هيچ از ما نخواستبايزيد از جمله مرد مرد خاست
گفتم اين و آن مرا نبود صوابگفت چون بشنودم آن شب اين خطاب
يا ترا چون خواهم و مرد تو نهمن ز تو چون خواهم و درد تو نه
کار من بر وفق فرمانست راستآنچ فرمايي مرا آنست خواست
من کيم تا خواستي باشد مرانه کژي نه راستي باشد مرا
بنده‌اي را رفتن به فرمان بس بودآنچ فرمايي مرا آن بس بود
سبقتم دادند برخود لاجرماين سخن آن هر دو شيخ محترم
با خداوندش سخن در جان رودبنده چون پيوسته بر فرمان رود
مي‌زند از بندگي پيوسته لافبنده نبود آنک از روي گزاف
امتحان کن تا نشان آيد پديدبنده وقت امتحان آيد پديد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط