از قضا افتاد معشوقي در آب

از قضا افتاد معشوقي در آب شاعر : عطار عاشقش خود را درافکند از شتاب از قضا افتاد معشوقي در آب اين يکي پرسيد از آن کاي بي‌خبر چون رسيدند آن دو تن با يک دگر از چه افکندي تو خود را در ميان گر من افتادم در آن آب روان زانک خود را از تو مي‌نشناختم گفت من خود را در آب انداختم با تويي تو يکي من يکي روزگاري شد که تا شد بي‌شکي با توم من ، يا توم، يا تو توي تو مني يا من توم، چند از دوي هر دو تن باشيم يک تن والسلام چون تو من باشي و من تو بر...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از قضا افتاد معشوقي در آب
از قضا افتاد معشوقي در آب
از قضا افتاد معشوقي در آب

شاعر : عطار

عاشقش خود را درافکند از شتاباز قضا افتاد معشوقي در آب
اين يکي پرسيد از آن کاي بي‌خبرچون رسيدند آن دو تن با يک دگر
از چه افکندي تو خود را در ميانگر من افتادم در آن آب روان
زانک خود را از تو مي‌نشناختمگفت من خود را در آب انداختم
با تويي تو يکي من يکيروزگاري شد که تا شد بي‌شکي
با توم من ، يا توم، يا تو تويتو مني يا من توم، چند از دوي
هر دو تن باشيم يک تن والسلامچون تو من باشي و من تو بر دوام
چون دوي برخاست توحيدت بتافتتا توي برجاست در شرکست يافت
گم شدن کم کن تو، تفريد اين بودتو درو گم گرد، توحيد اين بود


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما