مادري بر خاک دختر ميگريست شاعر : عطار راه بيني سوي آن زن بنگريست مادري بر خاک دختر ميگريست زانک چون ما نيست و ميداند به حق گفت اين زن برد از مردان سبق وز که افتادست زين سان نا صبور کز کدامين گم شده ماندست دور داند او تا بر که ميبايد گريست فرخ او چون حال ميداند که چيست روز و شب بنشستهام ماتم زده مشکل آمد قصهي اين غم زده بر که ميگريم چو باران زار زار نه مرا معلوم تا در درد کار کز که دور افتادهام حيران شده من نه آگاهم چنين...