چون بشد شبلي ازين جاي خراب شاعر : عطار بعد از آن ديدش جوامردي به خواب چون بشد شبلي ازين جاي خراب گفت ؛ چون شد در حسابم کار سخت گفت حق با تو چه کرد اي نيک بخت ضعف و نوميدي و عجز من بديد چون مرا بس خويشتن دشمن بديد پس ببخشود از کرم يک بارگيم رحمتش آمد بدان بيچارگيم همچو موري لنگ در چاهم ترا خالقا بيچارهي راهم ترا يا کجاام يا کدامم يا کهام من نميدانم که من اهل چهام بينوايي بيقراري بيدلي بيتني بيدولتي بيحاصلي بهرهي از...