كاركرد هنر نقاشي در آثار ادبي فارس
شاه نشين چشم من تكيه گه خيال توست
جاي دعاست شاه من، بي تو مباد جاي تو
همان گونه كه هنر نقاشي از ابتداي كمال خود در اختيار حاكمان قرار داشت و سپس با نگاره هاي ديواري به فرهنگ عامه وارد شد، ادبيات درباري نيز از قرن ششم هجري، رفته رفته با مردم عادي مانوس مي شود. آغاز ارتباط هنر نقاشي با آثار ادبي را مي توان هنر تذهيب و نقاشي كتاب هاي نفيس دانست. در تاريخ بيهقي كه گوياي تاريخ غزنويان و متعلق به قرن پنجم هجري مي باشد، هنر نقاشي در داستان خيشخانه براي لذت و منافع شخصي شاهزاده، امير مسعود، به كار گرفته مي شود. زماني كه هنر در اختيار فرهنگ، به ويژه فرهنگ عامه قرار مي گيرد، جايگاه هنري آن به دروني ترين لايه هاي زندگي انسان رسوخ مي كند. آشكار است كه از هنرهاي ملموس، نقاشي، اثرگذارترين هنر مي باشد.
وسعت كاركرد هنر نقاشي در اقشار مختلف جامعه به گونه اي است كه مي توان از كهن ترين دوران تاريخ تا كنون به بررسي پيشينه ي آن پرداخت. حتي كتاب هاي نفيس، قلم و قلمدان، اشعار و نوشته هاي بزرگان ادب نيز از اين هنر بي بهره نبوده است. نويسنده سعي دارد در اين پژوهش به قدر توان خود ارتباط تنگاتنگ هنر نقاشي با ادبيات شيراز و فرهنگ عامه را بيان كند.
حس زيبايي دوستي و زيباخواهي كه نزد انسان از جانب خداي باري تعالي به وديعه گذاشته شده از صفات خالقي است كه انسان و كل كائنات را زيبا خلق كرده است. به همين علت مي باشد كه انسان هموراه در جستجوست، گاه در جستجوي اصل زيبايي و گاه در يافتن پديده هاي زيبا و گاه در پي داشتن نگاهي نو به اتفاق ها و جريان هايي كه مي توانند زيبا باشند؛ كه اين نگرش با تغيير و تبديل، تفسير و تشريح، تأويل گونه زيبا تلقي شده و مي تواند تأثيري عميق داشته باشد.
در اين مختصر در پي تعريف زيبايي نيستيم و هم چنين نمي خواهيم چگونگي شكل گيري هنر و آثار هنري را بررسي كنيم. هگل عقيده دارد: «در هنر، ساختن، يعني آفريدن مهم است و نه بيان چيزي كه پيش تر وجود داشته است. فقدان تعريف دقيق و انديشيده، يعني ناروشني يا ابهام معنايي براي هنر، چيزي است اساسي و بنيادين، زيرا هنر وجه يا شيوه هايي از آگاهي است كه در ماده يا دنياي بيروني جاي مي گيرد و از توصيف مفهومي مي گريزد.»(1) اما زمينه ي خلق اثري كه وابسته به شرايط و محيط باشد هميشه مورد نظر و تأمل محققان و انديشمندان و منتقدان آثار هنري بوده و به استناد تاريخ سعي در پيش بيني ماندگاري و يا فراموشي يك اثر يا مجموعه اي از آثار هنري داشته اند. آنچه مشخص مي باشد اين است که هنر منتج از انديشه ي متعالي، بديع ترين رهيافتي است كه انسان را به سوي زيبايي و در نتيجه حقيقت متأثر از حس كمال خواهي انسان سوق مي دهد. هم چنان كه در هيچ كجاي تاريخ، نظري قطعي در مورد تكلم و نحوه ي سخن گفتن انسان اوليه نيست، به خوبي آشكار است كه انسان پيش از نگارش نقاشي مي كرده است. نقاشي هاي به جاي مانده بر ديواره ي غارها تفكر انسان نخستين را براي ما روشن مي سازد كه محققان بسيار بدان پرداخته و معتقدند كه اين نقاشي ها هرچند زيبا و متناسب با باور و انديشه ي انسان اوليه بوده، اما به عنوان اثري هنري و زيبايي بخش رسم نشده است و در خلق آن، ضرورت مقدم بر هر اصل ديگري است همان گونه كه در بسياري از آثار به جاي مانده از دوران ابتدايي زندگي بشر، حس احتياج و يا ضرورت، به شكلي زيبا نقش يا كنده، تراشيده و يا حتي ساخته شده است و به خوبي نياز انسان را بازگو مي كند.
آثار هنري علاوه بر ارتباط ذهني هنرمند با جهان واقعيت، همواره گوياي اساطير هر قوم و ملتي بوده است و امروزه بهترين ابزار انتقال فرهنگ به شمار مي آيد. از ديگر سو، اسطوره و نماد، نقشي انكارناپذير در شكل گيري فولكلور در هر جامعه داشته و دارد.
ادبيات و هنر بازگو كننده ي اساطير و حماسه هاي ملي، ارزش ها، دين و تاريخ تمدن هر قوم است. در تمام اعصار، هنر در اختيار ادبيات قرار مي گيرد و به گونه اي وامدار ادبيات است، چرا كه ريشه ي اصلي تمدن و فرهنگ با ادبيات محكم و استوار و باهنر به زيباترين شيوه ي ممكن بيان مي شود؛ بنابراين ادبيات از هنر قابل تفكيك نيست.
بسيار ديده مي شود كه عالي ترين هنرها، اديبانه ترين سخن ها، زيباترين صنايع به طور كلي، «ترين» هاي هر جامعه در خدمت فرهنگ و رسومي قرار مي گيرد كه سينه به سينه و نسل به نسل منتقل شده اند و گاهي مكتوبي بر اثبات صحت آن در دست نيست.
زماني كه هنر در اختيار فرهنگ و ادبيات قرار مي گيرد، جايگاه هنري آن به دروني ترين لايه هاي زندگي انسان رسوخ مي كند و گاه بسته به شرايط، تغيير شكل داده، ساده يا پيچيده تر مي شود. آشكار است كه از هنرهاي ملموس(نقاشي، خوشنويسي، پيكرتراشي، نقش برجسته و ...) نقاشي، اثرگذارترين هنر نسبت به ساير آثار هنري مي باشد.
وسعت كاركرد هنر نقاشي در اقشار مختلف جامعه به گونه اي است كه مي توان از كهن ترين دوران تاريخ تا كنون به بررسي پيشينه ي آن پرداخت. براي مثال از ظروف و سفالينه هاي دوره ي باستان، نقش و نگار كتيبه ها، چشمه ها و گرمابه ها، حرمسرا، شاه نشين، معابد، كليسا، مساجد، محراب، بقعه هاي تاريخي و زيارتگاه ها، كاروانسراها، قهوه خانه ها، قالي ها، پرده ها و ...اسنادي تاريخي وجود دارد كه حاكي از نفوذ و تأثير هنر نقاشي بر فرهنگ عام و خاص و نيز بيان فرهنگ با اين هنر مي باشد؛ حتي كتاب هاي نفيس، قلم و قلمدان نيز از اين هنر بي بهره نبوده است كه خود به هنر زيباي تذهيب انجاميد. علاوه بر نقاشي، رنگ ها نيز نقش عمده اي در انتقال فرهنگ ايفا مي كنند و وجه تمايز اقشار گوناگون جامعه را در دوران هاي مختلف بر عهده دارند.
آن گونه كه اشاره شد، نقاشي با سفالينه ها، نقوش ديواري و قالي به فرهنگ عاميانه وارد مي شود و در جايي به تذهيب و تصويرگري كتاب و نسخه هاي خطي تغيير شكل مي دهد. سير اين ضرورت متناسب و بسته به شرايط و زمان در هر دوره اي تغيير شكل داده و از صورتي به منفعتي تغيير مي كرده است، از ديروزي كه ماني، پيامبري خود را با عنوان معجزه ي نقاشي آغاز كرد تا عصر رنسانس كه هنر كاملا به نفع قدرت حاكمه مصادره به مطلوب مي شد.
هنر نقاشي هم مثل هنرهاي ديگر از بدو پيدايش كاركرد هنري خود، متعلق به دربار و درباريان بوده است و نقاشي هاي كليسا به گروه خاص جامعه تعلق داشت و تنها براي عده اي محدود قابل درك بود، همان گونه كه چهره ي شاه عباس، زينت بخش تنگ هاي دوره ي صفويه بود. در داستان خشيخانه از تاريخ بيهقي، به توصيف ساعاتي از زندگي امير مسعود، فرزند امير محمود، پرداخته مي شود كه در آن زمان حاكم هرات بود. در آن حكايت نيز از هنر براي لذت و منافع شخصي استفاده شده است:
«...به روزگار جواني كه بهرات ميبود و پنهان از پدر شراب ميخورد، پوشيده از ريحانِ خادم فرودِ سراي خلوتها ميكرد و مطربان ميداشت مرد و زن كه ايشان را از راههاي نبهره نزديك وي بردندي. در كوشك باغ عدناني فرمود تا خانه يي برآورند خواب قيلوله را و آن را مزمّلها ساختند و خيشها آويختند، چنان كه آب از حوض روان شدي و بطلسم بر بام خانه شدي و در مزمّلها بگشتي و خيشها را تر كردي. و اين خانه را از سقف تا بپاي زمين صورت كردند، صورتهاي الفيه...چنانكه جمله آن كتاب را صورت و حكايت و سخن نقش كردند. و بيرونِ اين، صورتها نگاشتند فراخور اين صورتها. و امير بوقت قيلوله آنجا رفتي و خواب آنجا كردي...»
نسخه هاي خطي نفيس را نيز مي توان براي صحت اين ادعا در نظر گرفت كه در اختيار شاهان، شاهزادگان و عده ي معدودي از افراد خاص قرار داشت و در دوراني، جنبه ي تجاري به خود گرفت.
تيمور بي سواد بود و بي علاقه به نسخه هاي خطي ادبيات كلاسيك فارسي، اما ديوارهاي كاخ هايش را در سمرقند به نقاشي مي آراست. در زمان مرگ او (808 هـ.ق) فرزندش، شاهرخ در شهر هرات در شمال شرقي ايران مستقر شد و نوه ي جوان او، اسكندر سلطان بن عمر شيخ، دربار خود را در شيراز بنا كرد. اين شاهزاده بر خلاف پدر و پدربزرگش كه تنها به كتب تاريخي علاقه مند بودند، به منتخبات ادبي و كتاب هايي با قطع رقعي و جيبي علاقه داشت كه از آن مي توان به مجلدهاي رقعي برجسته ي جنگ كتابخانه ي بريتانيا مورخ(14ــ813)، اسكندرنامه نظامي(كتابخانه ي بريتانيا) و يك نسخه ي كوچك «عجايب المخلوقات» قزويني اشاره كرد.
در تصويرگري كتاب ها و يا انتخاب داستان ها براي مصور سازي به اين نكته توجه داشتند كه نسخ خطي و نفيس در اختيار خواص قرار خواهد گرفت و اصولا در تصويرگري شاهنامه ها، داستان هاي رزمي و گاه بزمي را سرلوحه ي كار خود قرار مي دادند. نقاشي مكتب شيراز تا حدودي بي تأثير از نقاشي دوران مغول و پيش از آن است، زيرا شيراز، هنرمندان و آثار هنري شيراز در آن دوره از حمله و غارت دور بودند، اما در نيمه ي نخست سده ي هشتم اين هنر از نظر وحدت كار منسجم تر شد. در نيمه ي اول قرن هشتم بيشتر توجه هنرمندان بر انتخاب داستان ها و طرح هاي داستاني است، در حالي كه در نيمه ي دوم ويژگي هنري تصاوير مدّ نظر است و رفته رفته با ظهور كمال الدين بهزاد در مكتب هنري قرن نهم، انسان و زندگي پيرامون او، در نقاشي آثار ادبي مورد توجه واقع شد.
براي مثال داستان «بهرام گور در كلبه ي دهقان»، در تمام نسخه هاي شاهنامه هاي شيراز(735و740 هـ.ق)، با تصوير زني روستايي در حال دوشيدن گاو، نقاشي شده است و يا در تابلوي زاري بر مرگ اسكندر، (730 هـ.ق) گالري هنري فرير، واشنگتن، از رنگ هاي گرم و سرد استفاده شده است و فرهنگ عزاداري، زيباگونه به تصوير آمده است؛ جامه دريدن، برسر كوفتن، چهره هاي غمگين، نالان و سوگوار، به زانو درآمدن و گريستن زن بر تابوت اسكندر و...همه نشانه هايي از تأثير فرهنگ در انتخاب داستان آثار ادبي و به تصوير كشيدن آن مي باشد و نيز مي توان به تصوير صحنه ي جلوس در شاهنامه ي موزه ي توپ كاپي(شيراز،773 ــ 772 هـ.ق) و زنداني در حضور شاه (كتابخانه ي بادليان، شيراز حدود741ــ730 هـ.ق) اشاره كرد.
تصويرگري داستان هاي شاهنامه در قرن هشتم، تا حدي طبق هنر نقاشي چين صورت مي گرفت، يعني پيكرها و حيوانات مورّب و آزاد، صخره ها و ابرها شبيه تابلوهاي چين و پرده ها و لباس ها از شيوه ي هنري بيزانتين پيروي مي كرد، اما زينت كاري اشياء، نقش مايه ي ايراني ــ اسلامي داشت. به همين روش در نه تصوير نقاشي ديوان خواجوي كرماني، نقاشي درخت ها و مناظر طبيعي با توجه به محيط شيراز از اهميت بالايي برخوردار است و غالب درخت ها، سرو و چنار هستند كه به سبك نقاشي چين از خطوط و طرح هاي مدوّر و منحني تشكيل مي شوند، معماري ساختمان ها و بناها با ديوارها و طاق هاي مورب با پنجره هايي مشبّك مي باشد و تزيين ديوارها به سبك ايراني ــ اسلامي است؛ نقش هاي انساني آن ريز و مينياتوري شكل و اكثر چهره ها چيني و اندام لاغر، بلند و خشك به نظر مي رسد. مجالس نيز با تركيبي دايره اي به تصوير آمده اند، اما مهم ترين ويژگي و بارزترين ارتباط اين آثار با ادبيات فارس مربوط به رنگ هاي غني و انتخاب مناظر شاعرانه و عاشقانه ي آن مي باشد كه مناسب توصيفات تغزلي و عاشقانه است؛ براي مثال، يكي از اين تصاوير مربوط به داستان عاشقانه ي هماي و همايون و رسيدن هماي به در كاخ همايون است.(ديوان خواجوي كرماني، اثر جنيد 797هـ.ق، موزه بريتانيا، لندن)
در مناظر «گفتگو با شاه» و «مباحثه ي درويش و قاضي و عالم»، در نسخه هاي بوستان و گلستان سعدي(كتابخانه ي دولتي، لنينگراد) تصاوير به گونه اي خاموش و متفكرانه ترسيم شده است. منظره ي مباحثه و مناظره، اگرچه زنده و پوياست، اما متانت تصاوير آن، خاموشي و تفكر را به همراه دارد.
مكتب هنري شيراز بيانگر خط سيري است از تحول سنت هاي محلي به نقاشي سده نهم و دهم. شيراز كه از رخدادهاي پايتخت و مهاجرت هنرمندان به دور بوده است، به خوبي گوياي هنر سنتي و محلي است؛ مكتب هنري شيراز با وجود بهره گيري هنرمندان شيراز از مكتب هنري تبريز و قزوين، توانست استقلال خود را حفظ كند؛ به عنوان مثال، مي توان به مجالس نسخه ي خطي ديوان حافظ (939 هـ.ق، انستيتوي بررسي هاي خاور زمين، لنينگراد) اشاره كرد كه اصول مكتب شيراز در نقش كردن مناظر آن به چشم مي آيد و هنوز سادگي و دو بعدي بودن اجزا در آن مشهود است.
در پايان سال هاي چهل با افزايش كتب خطي، نقاشي ها ماهرانه تر، رنگ ها پُرتر و روشن تر مي شود، اما تمام خطوط برون گرا هستند و به فضا عمق نمي بخشند. در سال هاي هفتاد و هشت مجالس و تركيب بندي تماشاچيان، ملازمان، شكارچيان و چوگان بازان بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد؛ ولي با بازتر شدن صحنه ها بر اساس تعداد بيشتر پيكرها، هنوز همان شكل هندسي بيضي و دايره در فضاسازي به كار گرفته مي شود؛ نكته ي مهم در اين نوع تصاوير، تنوع رنگي لباس افراد مي باشد. نقاشان شيراز هم پاي نقاشان مكاتب تبريز و قزوين به تصوير کردن زندگي و رسوم ذکر شده در آثار ادبي توجه داشتند، اما استقلال مکتب هنر نقاشي شيراز هم چنان به قوت خود باقي ماند و مايه ي تركيبي دو شيوه ي نقاشي تبريز و بغداد در نقاشي شيراز و چارچوب مباني عام هنر نقاشي كتاب محقق شد.
همان گونه كه گفته شد، نقاشي شيراز به دور از خيال پردازي هاي افراطي است؛ (بيشتر تصويرگري ها بر اساس توصيفات آثار ادبي و تغزلات اين دوره است نه بيشتر) تا جايي كه اگر در مكاتب بعدي يعني تبريز، مشهد و قزوين، فضاها از نوعي عمق توهمي برخوردارند، هنرمندان مكتب شيراز هنوز بر سادگي و دو بعدي بودن كار اتفاق نظر داشته و اين خردگرايي را در تزئينات منظم خود به اوج مي رسانند.
جنيد و ساير هنرمندان در اواخر قرن هشتم براي ايجاد ارتباطي ملموس و گويا بين متون و تصاوير، فضايي را براي ابيات شعر در نظر گرفتند و هنوز نيز كتيبه هاي ابيات در تركيب تصاوير از اهميت ويژه اي برخوردار است، زيرا اشعار، توجه بيننده را به خوبي جلب مي كند.
اين بخش از هنر در كار هنرمندان شيرازي نسل بعد به تكامل رسيد؛ هنرمندان شيراز در قرن نهم پيوند بين آثار ادبي و نقاشي را مستحكم تر كرده و ابيات را در كتيبه هاي چهارتايي يا دوتايي در بالا و پايين صفحه مي آورند و نقاشي در فضاي بين آن ها قرار مي گيرد؛ كه اين سطح با محورهاي عمودي نامريي به بخش هايي متناسب تقسيم مي شود؛ بخش مياني، فضاي دروني را تشكيل مي دهد كه جايگاه رويداد و شخصيت هاي اصلي اين داستان است و بخش هاي راست و چپ، فضاهاي بيروني و جايگاه عناصر و شخصيت هاي فرعي است. اين الگويي كلي و ساختاري متقارن از فضايي دو بعدي در آثار نقاشان شيراز مي باشد كه در تمام دوره ها از آن استفاده شده است. مثلا در بالاي مجلس شكار(ديوان حافظ، 939 هـ.ق، انستيتوي بررسي هاي خاور زمين، لنينگراد) اين بيت آمده است:
يارب اين بچه تركان چه دليرند به خون
كه به تير مژه هر لحظه شكاري گيرند
و در پايين تصوير آمده:
حافظ ابناء زمان را غم مسكينان نيست
زين ميان گر بتوان به كه كناري گيرند
نوآوري هنرمندان شيراز در قرن دهم به دو شكل نمايان است؛ يكي اينكه در قاب تصاوير، بريدگي هاي گوشه دار(سه گوش، چهارگوش يا ...) ايجاد كردند تا با اين روش فضاي دروني را با تأكيد بيشتري نمايش دهند و ديگر آنكه شخصيت هاي اصلي داستان، به شكل عمده، در فضاي دروني و در زير خط فرضي افق مي نشينند تا صحنه هاي بيشتري به تصوير كشيده شود. در تصوير چوگان بازي (ديوان حافظ، 939 هـ.ق، انستيتوي بررسي هاي خاور زمين، لنينگراد) كتيبه هاي ابيات به شكلي مجزا از بالا و پايين قاب اصلي قرار گرفته اند و يا تصوير در حمام(شاهنامه فردوسي، 992 هـ.ق، كتابخانه ي دولتي لنينگراد) از چهار بخش مجزا تشكيل شده است كه هر كدام از فضاها يك صحنه را به تصوير مي كشد و حمام، كه فضاي اصلي نقاشي مي باشد، پايين تر از خط افق و با تأكيد بيشتر به نمايش درآمده و يكي از صحنه هاي فرعي، به شكل بريدگي چهارگوش از فضاي دروني جدا شده است.
در اين بخش، خالي از لطف نخواهد بود كه به شيوه ي نقاشي تجاري شيراز نيز اشاره اي داشته باشيم كه در حدود سال هاي 854 تا 908 هـ.ق رواج داشت و شامل نسخ خطي آن دوره بود. از مشخصات اين نوع آثار مي توان به موارد زير اشاره داشت:
مناظر و معماري ساده و يكنواخت، زمينه كم رنگ و يا پوشيده از بوته هاي علف و گياه و گاهي به رنگ سبز تيره، پيكرها چهارشانه، كوتاه قد؛ صورت گرد و ريز نقش با ابرواني كماني و پهن و...
محل تهيه ي اين نسخه هاي خطي شيراز بوده است، احتمالا تنظيم اين نسخ خطي تجاري از قرن هشتم هجري آغاز شده باشد.
همان گونه كه گفتيم، آثار هنري علاوه بر ارتباط ذهني هنرمند با جهان واقعيت، همواره گوياي اساطير هر ملت بوده است و امروزه بهترين ابزار انتقال فرهنگ به شمار مي آيد. اسطوره و نماد نيز نقشي مهم در شكل گيري فولكلور هر جامعه داشته و دارد.
ادبيات و هنر بازگوكننده ي اساطير و حماسه ي ملي، ارزش ها، دين و تاريخ تمدن هر قوم هستند. در تمام اعصار، هنر در اختيار ادبيات قرار مي گيرد و به گونه اي وامدار ادبيات است چرا كه ريشه ي اصلي تمدن و فرهنگ با ادبيات محكم و استوار و با هنر به زيباترين شيوه ي ممكن بيان مي شود؛ بنابراين ادبيات از هنر قابل تفكيك نيست.
نقاشي از جمله هنرهايي است كه مي توان آن را زباني بين المللي در هنر، علم، تكنولوژي و دانش به حساب آورد و نقاشي ديواري از ساده ترين نوع آن، يعني نقاشي ديوارهاي مدرسه تا تبليغات شهري و بين شهري و عالي ترين گونه ي آن، يعني تابلوها و آثار هنري صرف، از جايگاهي ويژه در هر جامعه براي انتقال پيام ها و عقايد شخصي، ملي و بين المللي برخوردار هستند.
در پايان با استناد به سخن «دي ويت پاركر» محقق و هنرشناس، شرايطي كه لازمه ي به وجود آمدن يك اثر هنري مي باشد را مرور مي كنيم: «اول اينكه هنرمند، بايد با تخيل منبعي از اقناع و خرسندي را ارائه دهد. دوم اينكه بايد موضوعي اجتماعي و منبعي از اقناع براي بسياري از مردم در موقعيت هاي مكرر باشد؛ يعني نمي تواند يك رويا، يك توهم، يك طره مو يا يك مدال پيروزي باشد كه تنها صاحب آن يا كسي را كه برايش عزيز است، راضي و خرسند مي كند. رضايت و اقناعي كه ما از اثر دريافت مي كنيم، تا حدي از دانستن اين مطلب ريشه مي گيرد كه ديگران نيز از آن لذت مي برند و ما در تجزيه ي اثر با ديگران سهيم هستيم و سوم اينكه همه ي هنرها بايد شكل خرسند سازنده و اقناع كننده اي را از لحاظ زيبايي شناسي داشته باشند. يعني هماهنگي، الگو و طرح.»(2)
بارها تأكيد شده و آمده است كه اگر آنچه را از تاريخ مي آموزيم، چراغ راه خود قرار دهيم، قطعا اثر ما ماندگار و پاينده خواهد بود؛ و اين همان هنر پايدار و ماندگاري هنر مي باشد كه در طول اعصار گذشته مورد توجه خاص و عام بوده است.
پينوشتها:
1.حقيقت و زيبايي(درس هاي فلسفه ي هنر)، بابك احمدي، نشر مركز، چاپ اول، 1374.
2.تاريخ و مسائل زيبايي شناسي، تأليف فيليپ هلي، ترجمه ي سيد محسن فاطمي، چاپ اول، انتشارات حوزه ي هنري، 1377.
1.احمدي، بابك، حقيقت و زيبايي، نشر مركز، 1374.
2.اشرفي، م.م، همگامي نقاشي با ادبيات، ترجمه ي رويين پاكباز، نگاه، تهران، 1367.
3.بيهقي، ابوالفضل، تاريخ بيهقي، تأليف خطيب رهبر، خليل، زرياب، تهران، 1378.
4.بينيون، لورنس، ويلكينسون، ج.و.س، گري، بازيل، سير تاريخ نقاشي ايراني، ترجمه ي محمد ايران منش، اميركبير، تهران، 1383.
5.جامي، عبدالرحمن، ديوان كامل جامي، به اهتمام هـ.رضا، تهران، 1341.
6.حافظ شيرازي، ديوان حافظ، به اهتمام ا.انجوي شيرازي، شيراز، 1346.
7.سامي، ع، شيراز، شيراز، 1347.
8.شريف زاده، سيد عبدالمجيد، تاريخ نگارگري، مؤسسه فرهنگي و هنري كمال هنر، 1383.
9.عدل، شهريار، هنر و جامعه در جهان ايراني، توس، تهران، 1379.
10.گودرزي، مرتضي، جستجوي هويت در نقاشي معاصر ايران، علمي و فرهنگي، تهران، 1385.
11.لطفي، فوزيه، آشنايي با مكاتب نقاشي، پيار، سنندج، 1383.
12.محمد حسن، زكي، تاريخ نقاشي در ايران، ترجمه ي ابوالقاسم سحاب، چاپ سحاب، 1357.
13.ميرزايي مهر، علي اصغر، تاريخ هنر ايران و جهان، مؤسسه فرهنگي ريحانه، 1373.
14.ورجاوند، پ، سيري در هنر ايران و ديگر سرزمين هاي اسلامي، هنر و مردم، تهران، 1350.
15.هلي، فيليپ، تاريخ و مسائل زيبايي شناسي، ترجمه ي فاطمي، سيدمحسن، حوزه هنري، 1377.
نشريه ثريا شماره 4
/ج