عاقل جامع
نويسنده: سيد جواد مير خليلي
تأملي در افكار و انديشه هاي علامه ابوالحسن شعراني تهراني
زندگينامه علامه شعراني:
فلسفه اصول از ديدگاه علامه شعراني:
علامه شعراني رساله اي حدود 40 صفحه با عنوان فلسفه اولي يا مابعدالطبيعه دارند كه در آنجا با مبناي معرفتي مناسبي، فلسفه را از يك حيث به سه قسم و از حيث ديگري به هشت قسم تقسيم مي كنند. در اين تقسيم 8 گانه، ابتكاري را كه مي توان گفت از مصاديق يك گام معرفت را به پيش راندن است، اينكه ايشان در اينجا به ضرورت تأسيس فلسفه هاي مضاف اشاره مي كند و فلسفه را به فلسفه مابعدالطبيعه، حكمت طبيعي، علم النفس، منطق، علم جمال، علم اخلاق ،علم اجتماع و فلسفه قانون تقسيم مي كند.از آنجا كه علم جمال و علم اخلاق را قسيم مابعدالطبيعه و فلسفه ذكر كرده است، مراد وي در اينجا همان فلسفه زيبايي ،فلسفه زيبايي شناسي ،فلسفه اخلاق، فلسفه هنر و فلسفه اجتماع است. از ديگر گام هاي ايشان به پيش مي توان به شرح نسبتا مفصل ايشان بر كفايه اشاره كرد كه بعد از پايان اين شرح يا اصول متوجه مي شوند كه اين شرح، نيازمند پيش درآمدي است كه بايد مستقلا نگاشته شود. ايشان به تبع نامگذاري آن شرح، كتابي را با عنوان «المدخل الي اهل المنهل» مي نويسند. در اين كتاب، ايشان به سمت تأسيس دانشي رفته اند كه مي توان آن دانش را در صورت پختگي و سازمان يافتگي، فلسفه علم اصول از جمله فلسفه هاي مضاف العلوم است كه بخشي از فلسفه هاي مضاف قلمداد مي شود. ما فلسفه هاي مضاف را به دانش هاي مطالعه فرانگر عقلاني احوال و احكام كلي فرا مساله اي و فرا دانشي يك علم يا يك امر كلان، تعبير يا تعريف مي كنيم. در نتيجه فلسفه علم اصول عبارت است از دانشي كه احوال و احكام فرا مساله اي و فرا دانشي علم اصول را به صورت فرانگر و عقلاني مطالعه مي كند. در گذشته، سلف به مناسبت هايي و از جمله و خصوصا در مبادي علم اصول به مباحث فراواني پرداخته اند. در الذريعه كه اولين اثر اصولي جامع شيعي به شمار مي رود به سلسله مباحثي چون تعريف اصول، غايت و روش علم اصول پرداخته اند تا منابع اصول معاصر و مخصوصا كفايه- كه شايد بزرگ ترين اثر اصولي تاريخ شيعه به حساب مي آيد- دست كم هم از اين جهت كه ناظر به عمده منابع اصولي پيش از خود است و هم منظور عمده منابع اصولي پس از خود. نوعا در اين جور جاها به مباحثي كه مي توان تجميع و تكميل آنها را به صورت يك دانش در آورد و نام آن را فلسفه علم اصول نهاد مي پرداختند. با اينكه پيش از علامه شعراني، بعضي از بزرگان مثل محقق اصفهاني كه رساله بسيار با ارزش و ناشناخته اي دارند وجود داشتند؛ اما حسن كار علامه شعراني در اين است كه استقراي قريب به تامي كرده است و مطالب و مباحثي را در اين كتاب فراهم آورده كه همه آنها يكجا در هيچ يك از كتب اصولي مفصل ما نيست و يك طبقه بندي نسبتا خوبي انجام داده است. ايشان مجموعه مباحث را در چهار محور تنظيم كرده است.
بخش كوتاهي را درباره علم اصول كه من آن را با عنوان احكام فرا دانشي نام بردم؛مثل تعريف علم اصول،موضوع اصول و... باقي مباحث را تحت عنوان احكام يا مبادي كلامي و منطقي و به تعبير امروز، معرفت شناسي است و مبادي لغوي اي كه امروز از آنها با عنوان علوم و مباحث و مسائل زبان شناختي، بيشتر تعبير مي شود؛ يعني مباني زبان شناختي مسائل اصول و همچنين مبادي احكامي و حكم شناسي اصول كه تقسيمات احكام،واجب و گاهي تقسيمات موضوع شناسي هم به گونه اي در اين مجموعه آمده است. ايشان در حقيقت به نحوي با تدوين اين كتاب، تأسيس فلسفه علم اصول كرده اند و گام اول را فرا پيش نهادند. نكاتي را مي توان راجع به اين اثر ارزشمند گفت ولي هيچ يك عيب نيست كه نقص است كه زمانه اجازه نمي داده است مرتفع شود؛ چنان كه اگر امروز سخني بگوييم ممكن است نسبت به آينده ناقص سخن بگوييم يا معيوب حرف نزنيم؛ اما نسبت به آينده ناقص سخن بگوييم. المدخل، چندان دانشواره تنظيم نشده است، هر چند آن بزرگوار هم چنين قصدي نداشته است؛ چنان كه به مثابه درآمدي بر مقدمه اي بر شرح كفايه اش نوشته است ولي صورت دانشواره ندارد. در مجموع در اين كتاب مبادي علم اصول بحث شده است. بعضي از استادان و بزرگان گفته اند كه فلسفه هاي مضاف، همان مبادي علم ها هستند؛ در حالي كه چنين نيست و نسبت آن دو عام و خاص من وجه است؛ يعني مباحثي در مبادي علوم مي آيد كه در زمره مسائل و مباحث فلسفه مضاف نيست؛ كما اينكه مباحث بسياري در فلسفه هاي مضاف مطرح مي شود كه در مبادي علوم مطرح نبوده است. در عين حال كه مباحث مشترك فراواني ميان آن دو وجود دارد. تلقي ايشان مبادي علم اصول بوده است. شايد وقتي اين مجموعه را تدوين مي كرده چنين تلقي اي در ذهنشان نبوده است. ساختار، ساختار ارزشمندي است. مجموعه مباحث به چهار بخش كلي تقسيم شده اند اما در عين حال در ساختار هم مي توان بحث هايي را طرح كرد. ترتيب در اين چهار بخش، منطقي است ولي اينكه مثلاً تقسيم بندي هاي زير هر بخش به صورت فصل و باب بيايد، اين طور نيست. هر چند همان ترتيب منطقي براي غير اهل فن مكشوف نيست. چنان كه مثلا مباحث كلامي و منطقي را در يك فصل آورده است. در مجموع اثر بسيار با ارزشي است، شروع خوبي است و گامي به پيش است و بر ماست كه اين راه را ادامه داده و گامي ديگر به پيش نهيم (حجت الاسلام رشاد، رئيس پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي).
حجت الاسلام دكتر احمد احمدي در باب علامه شعراني مي گويد ايشان مصداق آيه شريفه عباد الرحمن الذين يمشون علي الارض هونا بودند. آرام و با تواضع حركت مي كردند. راجع به نبوت، آن قدر احاطه داشت و با زبان ساده و فشرده سخن مي گفت. در ايشان دريايي از معلومات وجود داشت. زهد و تواضع ايشان بسيار بالا بود. او زندگي زاهدانه و همت بلندي داشت. او تجسم اخلاق بود. او متصف به مخالفه اللهي بود كه حاصل حكمت بود. آنچه علامه شعراني، امام و طباطبايي را ساخت تنها فلسفه صرف نبوده؛ بلكه آبشخور زمزم وار اين فلسفه با قرآن كريم، روايات، مناجات و زيارات و حقايقي كه در متن مذهب تشيع است. بنده خدمت ايشان تلمذ نكردم ولي وي افلاكي بود و نه خاكي. فلسفه اخلاق از آن جهت، فلسفه اخلاق است كه مي تواند آدمي بسازد كه تجسم اخلاق الهي باشد. بايد بگويم كه فلسفه الهي، او را ساخته بود. اين معارف بايد با يك سلسله معارف ديني همراه باشد. مثلا بايد بگويم با اينكه بنده، عمري را به تدريس فلسفه كانت مشغول بودم اما هيچ گاه اخلاق او را به اخلاق فيلسوفان الهي ما نمي رسد. اخلاق كانت هرگز با علامه شعراني يكي نبوده؛ بلكه مخالفان خود را با تندي مي رانده است.
انديشه هاي فلسفي- كلامي علامه شعراني:
در مواردي هم با شجاعت توقف مي كند. موضع ايشان هم بر اساس تفكر عقلاني ايشان است. درباره جايگاه حكمت و نقش فلسفه و معارف عقلي در حوزه دين مي گويد در آيات قرآن و احاديث و بسياري از عبارات مسلم جز با ادله عقليه و بيانات حكمي نمي توان فهميد. سپس ايشان به مقدمه اسرار الحكم اشاره كرد و همچنين قاعده لطف و اينكه وجود صدر المتألهين و امام خميني(ره) را لطفي از طرف خداوند دانسته بود و اينكه در وقتي كه صنايع مادي رو به ترقي گذاشت و مردم متوجه علوم طبيعي شدند خداوند، اين مرد بزرگ (صدر المتألهين) را مقارن آن عصر آفريد (حجت الاسلام رباني گلپايگاني در كنگره بزرگداشت علامه شعراني).
اخلاقيات علامه شعراني:
ديدگاه قرآني علامه شعراني:
ديدگاه هاي علامه شعراني در باب نجوم و هيأت و رياضيات:
ديدگاه هاي حديثي علامه شعراني:
اين تبحر از تخصص خاص ايشان در اين دانش ها نشأت گرفت. دانش حديث به عنوان دانش مادر نيازمند اين بود كه در مقام تفسير و ارزيابي، موضوع شناسي و معنا شناسي شود. علامه در حوزه محتواي حديث تبحر در كلام، تاريخ، فقه، اصول، نجوم و فلسفه داشتند، بسياري از موضوعات را به خوبي بررسي كرده و آنها را نقد كردند.
تبحر ايشان در حوزه نقد حديث است. كسي كه نقد حديث مي كند بايد از همه دانش هاي حديثي بهره ببرد تا در مرحله آخر احيانا توان رد يا قبول را داشته باشد. علامه با به كار گيري علوم مختلف، اين خدمت را انجام دادند. ايشان در مقام برخورد با حديث و قبل از نقد آن، مراحلي را بيان مي كند كه عبارتند از: فهم، تأويل و ... (رحمان ستايش، همان).
منبع: خردنامه همشهري- ش50