شهيد اندرزگو در حوزه علميه قم (1)

در مقطع حضور شهيد اندرزگو در قم، معدودي از فضلا و مدرسين حوزه، او را با هويت اصلي اش شناختند و علاوه بر ارتباطات علمي تا حدي با وي باب تعاملات مبارزاتي را نيز گشودند. آيت الله محمد علي گرامي از جمله عالماني است كه در آن مقطع از سيد شناختي جامع و با او ارتباط داشته و از همين رو در دوران دستگيري و بازجوئي مرتبا در باره وي مورد سئوال قرار مي گرفته است. با ايشان درباره مرتبت درسي درس و شيوه مبارزاتي شهيد اندرزگو گفت و گو كرده ايم كه حاصل آن را مي گذرانيد.
سه‌شنبه، 4 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهيد اندرزگو در حوزه علميه قم (1)

شهيد اندرزگو در حوزه علميه قم (1)
شهيد اندرزگو در حوزه علميه قم (1)


 





 
گفتگو با آيت الله محمد علي گرامي
درآمد
در مقطع حضور شهيد اندرزگو در قم، معدودي از فضلا و مدرسين حوزه، او را با هويت اصلي اش شناختند و علاوه بر ارتباطات علمي تا حدي با وي باب تعاملات مبارزاتي را نيز گشودند. آيت الله محمد علي گرامي از جمله عالماني است كه در آن مقطع از سيد شناختي جامع و با او ارتباط داشته و از همين رو در دوران دستگيري و بازجوئي مرتبا در باره وي مورد سئوال قرار مي گرفته است. با ايشان درباره مرتبت درسي درس و شيوه مبارزاتي شهيد اندرزگو گفت و گو كرده ايم كه حاصل آن را مي گذرانيد.

در گفت و گوي با شما، مايليم از استعداد علمي شهيد اندرزگو صحبت كنيم. شما ايشان را از چه مقطعي شناختيد و از اين جنبه در چه رتبه اي ديديد؟

ايشان دو بار مجبور شد از تهران متواريا به قم بيايد. يكي بعد از جريان ترور منصور بود و يك بار پس از آنكه در چيذر ازدواج و مدتي زندگي كرد، پس از آنكه فعاليت ها و محل زندگيش لو رفت، به قم آمد. من دورادور ايشان را مي شناختم، ولي در ملاقات هاي حضوري و سؤال و جواب هايي كه مطرح شدند، شناختم بيشتر شد. البته سؤالات چندان پيچيده اي مطرح نشدند، ولي همان سؤالات معمولي هم نشان مي داد كه او انسان بسيار با استعداد و هوشمندي است و اگر فرصت پيدا مي كرد و در تحصيل مجهز مي شد، مي توانست به مدارج عالي برسد كما اينكه خود او هم بسيار تمايل داشت اين كار را بكند و در كنار فعاليت هاي مبارزاتي به تحصيلاتش ادامه بدهد. يكي از دوستان ما نقل مي كرد يك بار ايشان را با كت وشلوار ديده بود؛ البته بعد از اينكه ايشان معمم شده بود. از او پرسيده بود، «چگونه است كه لباس عادي پوشيده اي ؟» گفته بود، «حس كردم دروس مقدماتي و ادبيات را خوب نخوانده ام و مي خواهم به حوزه علميه يكي از شهرها بروم و دوباره بخوانم ؛ به همين دليل از اينكه لباس روحانيت بپوشم، شرمنده مي شوم و مي خواهم بروم و درس بخوانم.» البته قطعا مبارزات مخفيانه و چريكي او در اين مسئله نقش زيادي داشت. به هر حال در جريان اين ديدارها، من متوجه استعداد زياد او چه در جزئيات و چه در كليات شدم. مي دانيد كه بعضي ها كليات را خوب مي فهمند و بعضي ها جزئيات را و اهل موشكافي در جزئيات هستند. در حوزه هاي علميه و دانشگاه ها اين مسئله وجود دارد. كه برخي اساسا کلي نگر هستند و بعضي اهل مداقه در مسائل خرد و جزئي ترند. ايشان در هر دو جنبه استعداد خيلي خوبي داشت. در كليات اگر ما مرادمان مسائل اعتقادي و پايبندي اعتقادي و شناخت درست معتقدات باشد، بزرگ ترين شاهدش اين است كه ايشان به رغم اينكه به دليل مبارزات مسلحانه، در معرض عقايد و افكار مختلف بود و با مبارزيني كه از نظر فكري وابسته به مكاتب ديگر بودند، ارتباط داشت، در ظرف پانزده سال كار پيگير و جدي مبارزاتي، دچار هيچ نوع انحراف فكري و اعتقادي نشد. او با مجاهدين خلق در ارتباط بود و اساسا مجاهدين خلق تا مقطعي، مورد علاقه همه ما بودند، يعني در مقابل فداييان خلق كه ماركسيست بودند، ما به مجاهدين دل بسته بوديم و از حوزه و از طرف علما هم كمك هاي مادي و معنوي زيادي به اينها مي شد، من و چهار نفر ديگر در سال 51 به دليل اعتراضي كه به حكم اعدام اينها كرديم، به زندان افتاديم. پس از آن، اعلاميه هايي از طرف حوزه داده شد و آخر الامر هم وقتي فضا مساعد شد، امام هم از نجف اعلاميه دادند. هر جا كه صحبت مي شد، مي گفتيم اينها مذهبي هستند و رژيم، بي خود به اينها مي گويد ماركسيست. در آن مقطع و قبل از اينكه انحرافات اينها آشكار شود، حتي بعضي از آقايان، از وجوهات شرعيه به اينها كمك مي كردند. اين همه را گفتم كه بدانيد اندرزگو ساليان متمادي با اينها ارتباط داشت، به آنها كمك تسليحاتي و مالي مي كرد، اما به مجرد اينكه فهميد كه آنها از نظر اعتقادي، گرايشاتي به ماركسيسم پيدا كرده اند، راهش را از آنها جدا كرد و اساسا در ميان تمام كساني كه مبارزه مسلحانه مي كردند، شايد اندرزگو تنها كسي بود كه با الهام از اسلام و معتقدات اصيل اسلامي و خط امام حركت مي كرد. در ميان مسلمان ها كس ديگري را نداشتيم كه در اين جهت و به اين حد، مبارزه مسلحانه داشته باشد و كارهاي چريكي انجام دهد. بنابراين ملاحظه مي كنيد که ايشان در مبحث كليات، ‌مسائل را خيلي خوب مي فهميد كه ايشان در مبحث كليات، مسائل را خيلي خوب مي فهميد و درك مي كرد و لذا توانست در تمام عمر بر مدار حق حركت كند و انحراف نداشته باشد. در قسمت جزئيات، ارتباطات علمي و سئوالاتي كه مي كرد، نشاندهنده ذوق سليم و استعداد بسيار خوبش بود.

در جريان ارتباطات حوزوي كه با شهيد اندرزگو داشتيد، تا چه حد در جريان ريز مبارزات ايشان قرار گرفتيد؟

البته ايشان آدم بسيار كتومي بود و هيچ وجه تظاهر به اين كارها نمي كرد و بعضي از مسائل را بعدها و به شكل جسته و گريخته فهميديم، هر چند در همان زمان هم بعضي از جزئيات را مي دانستيم. در سال 51 كه مرا دستگير كردند، به هنگام بازجوي دائما به من فشار مي آوردند كه تو با سيد علي اندرزگو چه ارتباطي داري. از روي چه قرائن و مداركي اين را فهميده بودند؟ نمي دانم. اين مسئله نشان مي داد كه ساواك به دو دليل، حساسيت بسيار بالايي به او داشت. يكي اينكه در جريان اعدام منصور نقش داشت و از آن جهت پرونده اش مفتوح بود و ديگر اينكه هر چند وقت يك بار به شواهدي بر مي خوردند كه نشان مي داد سيد علي اندرزگو به شدت درگير مسائل مبارزاتي مسلحانه است و آنها دستشان به او نمي رسيد. به نظر من هر دو دليل و جريان قابل بازبيني و دقت هستند.اولا نبايد جريان حسنعلي منصور را دست كم گرفت، زيرا او در واقع سمبل و آلت فعل جرياني بود كه شاه و آمريكا قصد داشتند در اين كشور پياده كنند و مصونيت مورد نظر آمريكايي، عملا توسط منصور اعمال و اجرا شد.. شاه پس از ترور منصور به شدت احساس خطر كرد و نسبت به تروركنندگان او بسيار غضبناك بود و ديديم كه نسبت به كساني كه دستگير شدند، چگونه رفتار كرد و طبعا اندرزگو كه دستگير نشد، پيوسته مغضوب ساواكي ها بود و به شدت، دنبال او بودند. از سوي ديگر، رژيم متوجه شد كه هيئت هاي مؤتلفه، زير نظر امام كار مي كند و ايشان مرتبا به آنها سفارش هايي داشتند و بسياري از مسائل را هم با آنها در ميان گذاشته بودند. جنبه دوم، تداوم مبارزات او بود. اينكه او توانست پس از ترور منصور، پانزده سال فعاليت كند و دستگير هم نشود، از تسلط بر نفس خارق العاده او حكايت دارد. او كه به شدت تحت تعقيب بود، چه در تهران و چه در قم، بارها به پليس و مأموران ساواك برخورد كه از او نشاني شهيد اندرزگو را خواسته بودند و او با نهايت خونسردي جوابشان را اداده و آنها را گمراه كرده بود. حتي يادم هست به شكلي به او خبر داده بودند كه مأمورين ساواك مي خواهند به خانه شما در صفاييه بريزند. او به سرعت آمدو اسباب و اثاثيه اش را جمع كرد و رفت و اين كار را با چنان سرعتي انجام داد كه همه مبهوت شدند. بخشي از كارهاي ايشان در جريان زندگي مخفي،مسافرت هايي بود كه به خارج از كشور انجام مي داد. يكي از اين مسافرت ها، سفر به افغانستان بود و بعضي از برادران روحاني، در اين مسير به او كمك كردند و خيلي زحمت كشيدند. علاوه بر اين همسرش هم همراهش بود و زندگي اين خانم در كنار او و سفر به افغانستان و مشكلاتي كه تردد آنها وجود داشت، با دشواري هاي زيادي همراه بود. بعد از آنكه به مشهد برگشت، باز هم آقايان روحانيون به او كمك مي كردند، از جمله آقاي مهامي بود كه مقدمات بعضي از فعاليت هايش را هم فراهم كرد. البته او بعدها به همكاري با ساواك متهم شد. به هر حال دقت بي نظيري كه شهيد در مخفيكاري و زندگي مخفي داشت، باعث شده بود كه بسياري باور كنند كه او گرفتار شدني نيست و موجود عجيب و غريبي است كه كارهايش را با شيوه هاي درستي انجام مي دهد. وقتي خبر شهادت او آمد، من و چند نفر از برادرها در زندان جيرفت زنداني بوديم. اول خبر آمد كه او را زنده دستگير كرده و خيلي هم شكنجه داده اند. ما از شنيدن اين خبر خيلي متأسف شديم، هم از بابت دستگير شدن خودش و هم به دليل اينكه بسياري از رشته ها و پيوندها به او مربوط مي شدند، اندكي نگذشته بود كه فهميديم كه خبر اول دروغ بوده و به شهادت رسيده است. جنابعالي در خاطراتتان به موفقيت شگفت انگيز شهيد اندرزگو در مبارزات مسلحانه مستمر و طولاني عليه رژيم شاه اشاره كرديد. به نظر شما علل و رموز اين موفقيت، در قياس با چريك هايي كه تاريخ دنيا ثبت كرده، چه بود؟
يكي از دلايلش اين بود كه او در محدوده اي كه براي فعاليت ها و مبارزات خود انتخاب كرده بود، بسيار محبوب بود. از انقلابيون كمتر كسي بود كه نام او را نشنيده و به او علاقمند نشده باشد. او در ميان مردمي كه جانشان از ستم شاه به لب رسيده بود، محبوبيت زيادي و با آنها ارتباط صميمي و گسترده اي داشت. در ميان مردم بود و با همه رفت و آمد و معاشرت داشت. مي دانيد كه او با اسامي و چهره هاي مختلفي در جوامع حاضر مي شد و هويتش را جز عده قليلي از دوستانش نمي دانستند. البته چه آنهايي كه او را مي شناختند، چه آنهايي كه نمي شناختند، برايشان بسيار محبوب بود. آنهايي كه او را مي شناختند تمايل داشتند كه او بتواند كارش را ادامه بدهد و آنهايي هم كه او را نمي شناختند، تحت تأثير شخصيت مردمي و جذاب او بودند و همين باعث شد تا بتواند مدت پانزده سال با موفقيت به مبارزاتش ادامه بدهد و اين در تاريخ دنيا هم بي نظير است. ما در تاريخ مي بينيم كه مثلا چه گوارا به عنوان يك چريك شاخص در جهان و به عنوان يكي از مبارزين ضد امپرياليستي، به اين دليل كه در حوزه فعاليتش، نفوذ و جايگاهي نداشت، دستگير شد. مي دانيد كه كاسترو به او پيشنهاد كرد كه وزارت صنايع و معادن را قبول كند، ولي او گفت كه اينجا را ساختيم و بايد برويم و جاهاي ديگر را بسازيم. فكر مي كنم چه گوارا احساس مي كرد كه انقلاب كوبا دارد از خط اصلي و اصيل خود منحرف مي شود، كوبا مي خواست از زير سيطره آمريكا نجات پيدا كند، ولي پس از استقلال، عملا داشت مستعمره شوروي مي شد. به دنبال همين مسئله بود كه او از كاسترو جدا شد، اما نه از جدا شدني كه به كاسترو جدا شد، اما نه جدا شدني كه به كاسترو لطمه بزند، بلكه خيلي آرام به سوي بوليوي رفت. من از اين جهت مي گويم نفوذ بين مردم واقعا تأثير تعيين كننده دارد، چون چه گوارا هنگامي كه مي خواست در بوليوي كار كند، عملا موفق نشد، زيرا در ميان مردم آنجا چندان جايگاهي نداشت. او در يكي از نامه هايش مي نويسد،«ما الان در منطقه اي كه هستيم، امنيت نداريم و شايد خود مردم بيايند و ما را بگيرند و لو بدهند.» و نهايتا هم همين طور هم شد و ضد چريك هايي كه توسط آمريكايي ها تعليم ديده بودند، به كمك مردم بومي، آنها را دستگير كردند و از بين بردند. يكي از عللي كه اندرزگو توانست به مدت پانزده سال، ساواكي ها را معطل خود نگه دارد، در حالي كه ساواك تصور مي كرد يكي از قوي ترين سرويس هاي امنيتي دنياست، همين ارتباط او با مردم بود. بيش از همه، خود امام چنين نقشي داشتند. امام هيچ وقت بار انقلاب را روي دوش گره هاي مبارز مسلح نگذاشتند. بعضي از اينها آدم هاي مخلصي بودند، اما امام صلاح نمي دانستند گروه هاي مبارز مسلح به شكل مستقيم و منحصر وارد جريان انقلاب شوند و لذا اين انقلاب تلفات كمتري هم داشت. در دوران مبارزه، بسياري از مبارزين دستگير شدند و به زندان افتادند و واقعا نمي دانستند آيا رها خواهند شد يا نه و چگونه؟ و آن چيزي كه آنها را نجات داد، اوجگيري انقلاب و حركت مردمي امام بود، و گرنه همگي همان جا مي ماندند. يكي ديگر از علل موفقيت اندرزگو، راز دار بودن و سر نگهدار بودن او بود. اين علل ويژگي در تمام كساني كه توانسته اند حركت موفقي را ادامه بدهند و انقلاب كنند، وجود داشته است. يكي از خصوصيات بارز امام هم همين بود. امام قبل از بيرون راندن شاه، هيچ وقت نشان ندادند كه مي خواهند جهت مبارزه را به سمت آمريكا ببرند، البته ايشان قبل از پيروزي انقلاب، زياد از آمريكا مذمت مي كردند، اما نشان نمي دادند كه هدف بعدي ايشان آمريكاست. اين يكي از ويژگي هاي امام و دليل پيروزي ايشان بود. مرحوم اندرزگو هم از اين صفت، به كمال برخوردار بود. او هرگز درباره كارها و فعاليت هايش با كسي حرف نمي زد و همين باعث شد كه بتواند كارش را تاآن حد تداوم بدهد و گرفتار هم نشود.

شهيد اندرزگو در حوزه علميه قم (1)

به نظر شما اكنون چه نكاتي را مي توان از اندرزگو آموخت و او براي جوان ها چه آموزش ها و پيام هايي دارد؟

واقعا متأسفيم كه از اين رزمنده متدين، آن گونه كه بايد و شايد تجليل و كاري براي او انجام نشده. نكته تعجب آور اين است كه پس از پيروزي انقلاب از بسياري افراد حتي غير مذهبي و كساني كه خيلي زود دستگير شدند، تجليل به عمل آمد و از آنها قهرمان ساختند، ولي از اين بزرگوار حرفي نزدند، مثلا به نظر شما خسرو گلسرخي، جز همان جريان محاكمه كه پخش شد، چه كار مبارزاتي عظيمي داشت و چه تأثيري بر روند مبارزه گذاشت، ولي از او يك قهرمان ساختند. يادم هست كسي به اسم پاك نژاد جزو اولين گروهي بود كه مي خواستند به فلسطين بروند. در دوران مبارزه از او چهره قهرماني ساخته بودند و دائما از اينكه چنين و چنان كرده، حرف مي زدند، در حالي كه در داخل زندان، حتي خود كمونيست ها هم او را قبول نداشتند. چون معتقد بود كه اگر كمونيست ها بخواهند در ايران كار كنند، بايد تظاهر به دينداري كرد و نبايد با مذهب مخالفت كرد و بقيه با او همفكر نبودند، اما بعد از پيروزي انقلاب، از او استقبال مفصلي كردند و از او يك قهرمان ساختند. متأسفانه در بين مذهبيون و انقلابيون خيلي كم به اين مسئله توجه مي شود و فقها، علما و انقلابيون مبارز در طول تاريخ، گمنام و ناشناخته باقي مي مانند، در حالي كه طرف مقابل اگر فردي را داشت كه يك صدم فضايل اينها را داشت، همه دنيا را از تبليغات خود پر كرده اند. يادم هست كه مرحوم اشراقي كه از منبري ها و مفسرين معروف قم بود، روي منبر با تندي خطاب به مردم مي گفت،«اي مرده پرست ها!» من واقعا نمي دانم كه اين چه جرياني در جامعه ماست كه فرد تا زنده و در زمان و عصر خودش هست، كار نمي كنيم، اما بعد از درگذشتش، متوجه او مي شويم و تازه اگر اين طور هم بود، خوب بود. بعد از فوت فرد هم كار چنداني نمي كنيم، به هر حال مرحوم اندرزگو با توجه به مبارزاتي كرد و ويژگي هايي كه داشت و زحماتي كه كشيد، بسيار بيش از اينها شايسته تجليل و بازشناسي است. شهيد اندرزگو به دليل شيوه مبارزه و شور و هيجاني كه در شيوه زندگي او وجود دارد، براي جوان ها شخصيت بسيار جذابي است و لذا مي توان او را به عنوان يك مبارز مسلمان براي آنها مطرح مي كرد و از اين طريق الگويي كارآمد، متدين و شجاع را فراروي آنها قرار داد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 24
ادامه دارد



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.