شقاقي؛ شخصيتي بارز و چند بعدي
گفتگو با ابوجهاد، نماينده سابق جنبش جهاد اسلامي درايران
من از 1978 که در دانشگاه زقازيق مصر در بخش فيزيک و شيمي درس مي خواندم. ايشان را شناختم. در ابتدا با برخي دوستان فلسطيني که ايشان را مي شناختند آشنا شديم و ما به عنوان جوانان مسلمان بسيار به دانشگاه علاقه مند بوديم. روزي از من پرسيدند. که چرا در حالي که فتحي شقاقي شخصيت ممتازي است و در دانشکده درس مي خواند و يکي از فعالان مسلمان مي باشد. با ايشان ديداري نداري؟ درحالي که بچه ها در آن دانشگاه کاملاً مي دانستند ايشان انديشمندي اسلامي و از لحاظ فکري و فرهنگي و سياسي بسيار با اطلاع و روشن بود. بر اثر اصرار يکي از دوستانم به ملاقات وي شتافتم و در اين ديدار وي را شخصيتي بارز و چند بعدي يافتم و علي رغم اين که در بعد انديشه اسلامي داراي خط فکري معيني بودم. اما پس از اين ملاقات تحت تأثير آگاهي هاي فراوان وي قرار گرفتم. به ويژه که بينش من نسبت به تمدن اسلامي و نصوص اسلامي دچار تغيير و تحول شد. اين سرآغاز شناخت من نسبت به ايشان بود. البته عليرغم اين که ما هيچ گونه تشکيل و تشکيلات سياسي منطقي نداشتيم. اما با اين وجود پس از مدت کوتاهي دکتر شقاقي بازداشت شد که بعد از آزادي، براي دومين بار با ايشان ملاقاتي داشتم و پس از آن ديدارها ادامه يافت و من يپرو نظرات و انديشه هاي ايشان گشتم. زيرا در زمينه اسلام در آن مناطق به ويژه فلسطين سرآمد ديگران بود. وي داراي افکار و نظرات ساده و روان و ديدگاهي روشن و شفاف بود که باعث شده بود. همه ما که در دانشگاه زقازيق بوديم اسير و بنده انديشه ها و نظرات ايشان شويم و اين اثر عميق را در اعضاي جنبش جهاد اسلامي و نسل اول آن که دکتر رمضان شلح نيز از رهبران آن مي باشد، به خوبي شاهد هستيم.
فتحي شقاقي اين نظريه را که موقعيت فلسطين در اسلام معاصر کجاست؟ تحليل نمود و اين سؤال را پيش آورد که چگونه بايد به مسأله فلسطين برخورد کرد؟ آيا مسأله فلسطين داراي بعد قومي و نژادي است؟ و بايد از نزديک شدن به آن هراسيد؟ و هر کسي که اسلام گراست صرفاً نبايد به آن نزديک شد؟ اين مسأله فلسطين يک مسأله قومي و نژادي است و به معني دور شدن از آگاهي اسلامي مي باشد؟ درحالي که مسأله فلسطين کليد همه مسائل و مشکلات ديگر است و براي کساني که طالب آزادي خود و آزادي فلسطين و امت اسلامي، از بندگي واستعمار به ويژه امپرياليزم آمريکا وصهيونيسم هستند، فلسطين متشابه قطب نمايي است که بايستي مرکز توجه آنان باشد. فتحي شقاقي همواره به همه به ويژه به ما به عنوان نسل جوان تأکيد مي کرد. اگر ما به وسيله اين کليدها که ايشان به ما داده بود. حرکت نماييم در مي يابيم که مسأله فلسطيني حد و مرز جغرافيايي و نژادي را نمي شناسد و بر تارک تمام مسائل خواهد نشست. دکتر فتحي مسأله فلسطين را آيه اي از قرآن مي دانست که هر کسي که آن را زنده کند قرآن را زنده کرده است و مي گفت اين آيه که نامش فلسطين است. شاه کليد بازگشايي افکار آگاهانه و نهضت اسلامي و طرح هاي استقلال گرايانه و جهاد با استعمار نوين است. اين يک مسأله بود. مسأله ديگري که به شدت مرا متوجه و جذب دکتر شقاقي مي نمود اين بود که او فلسطين و اسلام و جهاد را مثلثي متصل به هم مي دانست و در اين مسأله که اسلام معاصر به آن مبتلا شده، جهاد، قسمت سرنوشت ساز و همچون ستون اسلام به منزله قاعده و مفهومي است که از دريچه آن مي توان به کل قضايا نگريست که همين قضايا، خود به اجزاي کوچک تري تقسيم مي شود.
دکتر شقاقي ديدگاه روشني داشت، امت چگونه متحد مي شود و از تفرقه دور مي شود. او همواره به واسطه وحدت گرايي با تفرقه و اختلاف مبارزه مي کرد. او علي رغم صغر سنش، رهبري و دانشمند و مبلغ اسلامي و مصلحي را پشت سرگذاشته بود. او با اين که تقريباً هم سن و سال ما بود که چشم ما همواره او را جستجو مي
کرد و از درياي آگاهي و انديشه ژرفش سيراب مي شديم و در نتيجه پس از آن که جنبش جهاد اسلامي تشکيل شد، عضو آن گشتيم. اما آنچه مايه شرف و افتخار ما بود تنها عضويت در اين جنبش يا داشتن تفکر و طرح نظري خاص نبود. چه، اين افکار و نظرات ملک شخصي جنبش خاصي نبود. بلکه افتخار ما در خود اين طرح و انديشه نهفته در آن بود براي متحول ساختن همه امت.
جنبش جهاد اسلامي سازمان و يا حزبي به معناي سياسي نيست. بلکه اين جنبش نظر و طرحي نو در انداخته که کلمه به کلمه و حرف به حرف آن ريشه در انديشه دکتر فتحي داشت و تصميم داشت تا همه امت به ويژه فلسطين را از همه لحاظ دچار تغيير و تحول نمايد. زيرا چالش اصلي که همه امت را تهديد کرده و مي کند در فلسطين است و صهيونيسم و امپرياليزم آمريکا نيز پشتيبان اين مسأله هستند.
وي رهبري سياستمدار و پيشواي منحصر به فرد فلسطيني بود که انديشه ها و طرح هاي وي براي همه جنبش ها و احزاب و گروه هاي سياسي فلسطيني بود.
او يک مبارز بود و جهاد وي بيشتر حول و حوش اين مسأله دور مي زد که چگونه مي شود اين امت را نجات داد يا مواضع خطر و تهديد اين امت در کجاست؟ که البته کانون خطر در فلسطين است و علي رغم عشق ما و ايشان به فلسطين و امت آن، اما هم و غم دکتر شقاقي فراتر از آن بود که همه امت اسلامي را در بر مي گرفت که چگونه مي توان اين امت را از زنجير عبوديت و بردگي و تفرقه و اختلاف و شکست هاي متوالي نجات داد و ايشان را به سوي افقهاي روشن نهضت و اتحاد و يکدلي در مقابله با استعمار و صهيونيسم سوق داد. حرکت صهيونيسم تنها فلسطين را هدف قرار نداده، بلکه در زمان دکتر شقاقي هدفش کل جهان اسلام و امت اسلامي و مقومات وجودي و وحدت و فرهنگ و تاريخ آن بوده است. اين آگاهي ها را دکتر شقاقي با تلاش خستگي ناپذيرش در دل ها و اذهان ما جا انداخت و فرهنگ ما را با اين آگاهي ها عجين و استوار ساخت.
دکتر شقاقي شعله اي افروخته از آگاهي و بيداري در سطح منطقه به ويژه در فلسطين بود و من معتقدم که معلم واقعي نسلي بود که بر تارک نسلها نشست و تمام جنبش ها و گروه هاي سياسي -اسلامي، که بعدها به وجود آمدند، همگي از انديشه ها و تزهاي دکتر شقاقي در راه فلسطين و اسلام و ارتباط ملي گرايي و دين، استفاده نمودند. اين مفاهيم و آگاهي ها را دکتر شقاقي هرگز از ميان کتابها و تحقيقات و پژوهش ها کسب نکرد، بلکه از طريق مقاومت و مبارزه و جهاد لحظه به لحظه و روزانه و از طريق رنج هايي که براي مسأله فلسطين کشيده به دست آورد.
او همواره در اين مورد فکر مي کرد که چگونه مي شود اين امت را از واقعيت تلخ و سياه خود جدا کرد و به سوي افقهاي روشن که همان خواسته قرآن است رهنمون شد. دکتر شقاقي در اين راستا از هيچ مسأله اي که مربوط به جامعه اسلامي است. غفلت ننمود و بررسي و پژوهش هاي زيادي را براي راهنمايي نيروهاي سياسي انجام داد. وي به ساده ترين اقشار جامعه مانند کشاورزان و کارگران تا کاسب و فرهنگي نيز توجه داشت. او تلاش مي کرد تا به هر يک از اين اقشار نقشي را متناسب با وي محول سازد. تمامي اين مسائل و سعي و تلاش هاي مستمر و پيگير و انديشه ها و طرح ها نتيجه اش تولد جنبش جهاد اسلامي بود و بنده معتقدم عليرغم کوتاه بودن عمر فتحي شقاقي نتيجه و ثمره اش را بر جاي نهاد و شهادت او تقدير الهي بود اما اگر عمر او طولاني مي شد، ثمره اش يپروزي بود. اما ما به تقديرالهي هيچ اعتراضي نداريم.
دکتر شقاقي چاره اي نديد، جز آن که با طرح برنامه هاي دقيق به مقابله با اين سلطه جويي امپرياليزم آمريکا و سلطه جويي صهيونيسم در فلسطين بپردازد. در نتيجه اگر انقلاب اسلامي ايران در جاي ديگري اتفاق مي افتاد، بدون شک دکتر شقاقي در کنار آن قرار مي گرفت و از آن دفاع مي کرد زيرا پيروزي اين انقلاب را پيروزي ما و مايه عزت و سربلندي فلسطين مي دانست. دکتر شقاقي، ايستادگي و مواضع امام خميني در مقابله با امپرياليزم آمريکا و صهيونيسم را يک پيروزي براي اسلام و براي فلسطين و همه امت مي دانست و وي حرکت امام و مواضع ايشان در مقابله با غرب را کاملاً صحيح مي دانست و اين همان سري است که ما را به سوي ارتباط محکم ميان خود در جنبش جهاد اسلامي و جمهوري اسلامي ايران کشاند.
فرزندان اين امت و اهل حل و عقد و علماي آن در طول تاريخ داراي نقش بارزي در مقابله با استعمار بودند و ما مي دانيم که با استعمار جز با شيوه جهاد آن هم با جهاد عمومي، نمي شود برخورد کرد. جهاد همگاني که از گردن هيچ يک از افراد امت ساقط نشود. اين گونه نباشد که جهاد فقط وظيفه جنبش جهاد اسلامي يا گروه معيني باشد. همه افراد امت اسلامي بايستي با استعمارگران و اشغالگران مقابله نمايند. اين امت بايد بيدار شده قيام نمايد و جهاد اسلامي را در مقابله با استعمار جديد و صهيونيسم يکبار ديگر احياء کند. به همين دليل دکتر شقاقي عقيده داشت که خود و يارانش، درحرکت جهاد اسلامي بايستي همچون جرقه اي باشند که با قرباني کردن خود، بهاي احيا و بيداري مجدد و بازگرداندن روح به کالبد اين امت را در مقابله با استعمارگران بپردازند و بدين گونه جنبش جهاد اسلامي به رهبري دکتر فتحي شقاقي براي اداي اين واجب قيام نمود و موفق شد تا جهاد و مبارزه اسلامي را همچون روح و حيات در کالبد اين امت به نمايش بگذارد، روحي که باعث به حرکت درآمدن هزاران جوان شهادت طلب شد و نه صرفاً يک نظر و ديدگاه ناچيز و کوچک. در اثر همين انگيزه ما مي بينيم که چگونه يک مادر يا پدر فلسطيني فرزند خود را تشويق به انجام جهاد مي نمايد. در حالي که تا پيش از آن در انتفاضه دوم چنين مسائلي سابقه نداشت.
آنچه گفتيم ديدگاه دکتر شقاقي بود. او عقيده داشت در جهاد اسلامي بايستي پيش قدم شد و با قرباني کردن خود، روح جهاد مقدس را در کالبد امت مخصوصاً در فلسطين در مقابله با استعمار صهيونيستي دميد و هم اکنون که يازده سال از شهادت او مي گذرد، فکر مي کنم که انديشه و ديدگاهش با اين امت کاري کرده است کارستان. آنچه را که ما امروز در انتفاضه پيشين و انتفاضه هاي آينده ديده و خواهيم ديد. ترجمان حقيقي اين روح با اخلاص و اشک ها و رنج هايي است که فتحي شقاقي به جان خود خريد تا باب جهاد را همان گونه که برخي خواستار گشودن باب اجتهاد بودند، بگشايد و اثبات نمايد.
او شخصي متمايز از ديگران بود. وي توانست چارچوبي را بسازد که در آن همه عقل ها و انديشه ها و اجتهادات و نظرات و همه ويژگي هاي روحي و معنوي بگنجد.
گاهي دکتر را مي ديدم که داشت به عکس يک شهيد نگاه مي کرد. تو گويي قسمتي از قلب وي ترک برداشته و شکسته است. با قلبي آکنده از غم و اندوه به مانند باران اشک مي ريخت و براي شهدا عزاداري مي کرد.
او در لحظات عارفانه و عاشقانه و مناجات با خداي عزوجل اشک مي ريخت و سعي داشت تا ديگران اشک او را نبينند. اين ابعاد شخصيتي اوست که او را عليرغم سن کمش نه تنها رهبري سياسي، بلکه او را زعيمي حقيقي قرار مي داد. او سعي فراوان داشت تا همه گروه ها و احزاب فلسطيني را که در چارچوب گروه هاي ده گانه متفرق بودند، جمع و متحد کند و در اين زمينه نقش بزرگي بر عهده گرفت. دکتر شقاقي متخصص حل و فصل اختلافات و اجتهادات مختلف فکري و اسلامي در سطح فلسطين و جامعه اسلامي بود که در اين زمينه به نقش وي در حل و فصل درگيري مذهبي ميان دو جناح اين امت، يعني شيعيان و اهل سنت، مي توان اشاره کرد. وي مي گفت ما اکنون در مرحله اي نيستيم که نياز به اختلاف فرقه اي و مذهبي و فقهي داشته باشيم. ما بايد اکنون با هم در مقابل استعمار بايستيم. او همواره در حال حل و فصل درگيري هاي بعضاً سياسي و برخي ديگر مذهبي بود و در اختلاف و کشمکش ميان ملي گراها و نيروهاي اسلامي و مذهبي همواره سعي داشت تا مواضع اختلاف انگيز را از ميان بردارد.
او بدون شک رهبر همه گروه هاي ملي گرا و اسلامي و فلسطين و خواستار آن بود که جنبش هاي اسلامي نماينده مردم در جامعه باشند و اين مسأله اي بود که احدي در اين مورد با او مخالفتي نداشت. اما کساني که در زمينه فکري با او اتفاق نظر نداشتند همواره احترام او را داشتند و مي دانستند که او به آنها نيز بسيار اهميت مي دهد و برايش مهم است که به حق و حقيقت برسند. دکتر شقاقي مراحل متداخل و به هم تنيده اي است که نمي توان در يک خط مستقيم، مسير فکري اين شخصيت را تشخيص داد. او در هر مرحله اي به کمال نزديک مي شد و همواره اين آيه را به عنوان شعار سر مي داد«يا ايها الانسان انک کان الي ربک کدحا فملاقيه » همه کدح و تلاشش رسيدن به لقاي الله بود. کل جهاد براي او همانا فداکاري و شهيد شدن بود تا او را به قرب خداي عزوجل برساند. اما عليرغم از دست دادنش و عليرغم رنجي که از فراقش مي کشيم، مي بينيم که چگونه خداوند زندگي او را مايه کرامت قرار داد و با عمري گرچه کوتاه اما سراسر برکت و جهاد و شهادت بر او منت نهاد. اين سري است از اسرار الهي. اين شخصيت گرانمايه از اسرار اسلامي است که معلم و انديشمند و رهبر و زاهد و عارف و مجاهد و سياستمدار بود که فصل الختام همه اين ها شهادت وي در راه خدا بود.
جناب ابوجهاد به حکم نزديکيتان به اين شهيد مي دانيم که خاطرات زيادي داريد. اما به عنوان آخرين سخن يک خاطره به ياد ماندني را از ايشان برايمان بگوييد.
هنگامي که دکتر شقاقي از زندان آزاد شد، به عنوان کسي که مدتي را در بازداشتگاه هاي اسرائيلي به خصوص سلولهاي انفرادي گذرانده، از وضعيت زندان ها از او پرسيدم. وي گفت: زندانبان به من مي گفت اگر دست من بود تو را درون گودالي مي انداختم و قطره قطره به تو آب مي دادم که همه عمر ميان مرگ و زندگي دست و پا بزني. از او سؤال کردم که علي رغم اين همه دشمني و کينه چگونه وقتش را در زندان هاي اسرائيلي مي گذرانده است. او پاسخ داد: والله لحظه اي احساس نمي کردم که در زندان به روي من بسته است. اين همان آزادي روحي است که عاشق خدا و فناي في الله عزوجل است.مي گفت هرگز حس نمي کردم که از برنامه روزمره خود جدا شده ام و زندان نتوانست در من چنين حسي را ايجاد کند. گويي قسمتي از وي داخل زندان و قسمتي خارج از زندان بوده است. در حالي که فتحي شقاقي در زندان بود. و در خارج هم از زندان به فعاليت هاي خود ادامه مي داده است. اين ها از مسائلي است که در دکتر شقاقي منحصر به فرد بوده است به ويژه وقتي که برخي خاطرات را شنيدم، مثلاً من در حالي که با دکتر بودم و از او درباره برخي امور صحبت هايي را مي شنيدم. همچنين دکتر رمضان نيز همان امور را با کوچک ترين جزئياتش از دکتر برايم نقل مي کرد. زيرا او يکي از نزديک ترين دوستان دکتر شقاقي بود. به طوري که در زمينه شعر و ادبيات و مبارزه و انقلاب و آگاهي مشابه يکديگر بودند و ما در واقع هنگامي که دکتر رمضان را به عنوان دبيرکل مي بينيم گويي استمرار و ادامه خط و ربط و انديشه دکتر شقاقي را در وجود مبارک ايشان مشاهده مي کنيم. ما امروزه احساس نمي کنيم که او را از دست داده ايم. زيرا ما برخي از شخصيت ها را مي بينيم که در ابعاد شخصيتي شان همچون دکتر فتحي شقاقي اند و ما دکتر رمضان را زاهدي بزرگ مي دانيم که اين بعد جهادي دکتر شقاقي را به خوبي در او نمايان مي بينيم. او را شخصيتي انديشمند، اديب و سياستمدار مي بينيم آنچه امروز شاهد آن هستيم اين است که دکتر رمضان نمونه اي از دکتر شقاقي است و گويي که شهيد شقاقي در تک تک افراد اين امت به خصوص فلسطين تقسيم شده است. ما امروزه او را پيشوا و رهبر جهاد اسلامي مي دانيم. اما امت اسلامي ما او را پيشوايي اسلامي و انديشمندي مصلح مي داند که همه فکر و ذکرش مسأله فلسطين بود که با هم و غم همه جهان اسلام پيوند خورده بود.
خداوند فتحي شقاقي را رحمت کند و در فسيح جنات خويش سکني دهد.
امروزه در فلسطين فرزندان جنبش جهاد و فرزندان گروه هاي ديگر و کساني که دکتر شقاقي را نيز نديده اند و از اعضاي جهاد اسلامي هم نيستند اما مقالات دکتر شقاقي را مشتاقانه مطالعه مي کنند و از آن درس مي گيرند که اين خود حسنات و صدقه جاريه است. که اين حسنات در بيداري است. اما در مقابله با استعمار جاري است. پس استعمار لامحاله زائل شدني است. زيرا دکتر شقاقي همواره مي گفت: رژيم صهيونيستي رفتني است و پديده اي بيگانه و ناگهاني است. در نتيجه يک وجود استثنايي و زودگذر است. اما ما فرزندان اين زمينيم و در آن ريشه دوانده ايم و هيچ گياه غريبه اي نخواهد توانست در ژرفاي زمين اين امت ريشه دواند و اسرائيل گياهي بي ريشه و غير عادي است که در سرزمين اسلامي فلسطين روييده است.
در نتيجه من پيروزي را در فلسطين مي بينم که خود پيش بيني انبيا و قرآن و پيش بيني شهداي ما و در رأس آنها شهيد فتحي شقاقي است. خداوند به اين شهيد پاداش خير و نيک عطا نمايد و در فسيح جناتش قرار دهد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
درآمد
برادر ابوجهاد آيا شما اولين ديدار خود با شهيد فتحي شقاقي را به ياد داريد؟ شما چگونه با ايشان آشنا شديد؟
من از 1978 که در دانشگاه زقازيق مصر در بخش فيزيک و شيمي درس مي خواندم. ايشان را شناختم. در ابتدا با برخي دوستان فلسطيني که ايشان را مي شناختند آشنا شديم و ما به عنوان جوانان مسلمان بسيار به دانشگاه علاقه مند بوديم. روزي از من پرسيدند. که چرا در حالي که فتحي شقاقي شخصيت ممتازي است و در دانشکده درس مي خواند و يکي از فعالان مسلمان مي باشد. با ايشان ديداري نداري؟ درحالي که بچه ها در آن دانشگاه کاملاً مي دانستند ايشان انديشمندي اسلامي و از لحاظ فکري و فرهنگي و سياسي بسيار با اطلاع و روشن بود. بر اثر اصرار يکي از دوستانم به ملاقات وي شتافتم و در اين ديدار وي را شخصيتي بارز و چند بعدي يافتم و علي رغم اين که در بعد انديشه اسلامي داراي خط فکري معيني بودم. اما پس از اين ملاقات تحت تأثير آگاهي هاي فراوان وي قرار گرفتم. به ويژه که بينش من نسبت به تمدن اسلامي و نصوص اسلامي دچار تغيير و تحول شد. اين سرآغاز شناخت من نسبت به ايشان بود. البته عليرغم اين که ما هيچ گونه تشکيل و تشکيلات سياسي منطقي نداشتيم. اما با اين وجود پس از مدت کوتاهي دکتر شقاقي بازداشت شد که بعد از آزادي، براي دومين بار با ايشان ملاقاتي داشتم و پس از آن ديدارها ادامه يافت و من يپرو نظرات و انديشه هاي ايشان گشتم. زيرا در زمينه اسلام در آن مناطق به ويژه فلسطين سرآمد ديگران بود. وي داراي افکار و نظرات ساده و روان و ديدگاهي روشن و شفاف بود که باعث شده بود. همه ما که در دانشگاه زقازيق بوديم اسير و بنده انديشه ها و نظرات ايشان شويم و اين اثر عميق را در اعضاي جنبش جهاد اسلامي و نسل اول آن که دکتر رمضان شلح نيز از رهبران آن مي باشد، به خوبي شاهد هستيم.
آيا اين طور نتيجه مي گيريم که اين انديشه ها و نظرات دکتر شقاقي بود که باعث شد به جهاد اسلامي بپيونديد؟
فتحي شقاقي اين نظريه را که موقعيت فلسطين در اسلام معاصر کجاست؟ تحليل نمود و اين سؤال را پيش آورد که چگونه بايد به مسأله فلسطين برخورد کرد؟ آيا مسأله فلسطين داراي بعد قومي و نژادي است؟ و بايد از نزديک شدن به آن هراسيد؟ و هر کسي که اسلام گراست صرفاً نبايد به آن نزديک شد؟ اين مسأله فلسطين يک مسأله قومي و نژادي است و به معني دور شدن از آگاهي اسلامي مي باشد؟ درحالي که مسأله فلسطين کليد همه مسائل و مشکلات ديگر است و براي کساني که طالب آزادي خود و آزادي فلسطين و امت اسلامي، از بندگي واستعمار به ويژه امپرياليزم آمريکا وصهيونيسم هستند، فلسطين متشابه قطب نمايي است که بايستي مرکز توجه آنان باشد. فتحي شقاقي همواره به همه به ويژه به ما به عنوان نسل جوان تأکيد مي کرد. اگر ما به وسيله اين کليدها که ايشان به ما داده بود. حرکت نماييم در مي يابيم که مسأله فلسطيني حد و مرز جغرافيايي و نژادي را نمي شناسد و بر تارک تمام مسائل خواهد نشست. دکتر فتحي مسأله فلسطين را آيه اي از قرآن مي دانست که هر کسي که آن را زنده کند قرآن را زنده کرده است و مي گفت اين آيه که نامش فلسطين است. شاه کليد بازگشايي افکار آگاهانه و نهضت اسلامي و طرح هاي استقلال گرايانه و جهاد با استعمار نوين است. اين يک مسأله بود. مسأله ديگري که به شدت مرا متوجه و جذب دکتر شقاقي مي نمود اين بود که او فلسطين و اسلام و جهاد را مثلثي متصل به هم مي دانست و در اين مسأله که اسلام معاصر به آن مبتلا شده، جهاد، قسمت سرنوشت ساز و همچون ستون اسلام به منزله قاعده و مفهومي است که از دريچه آن مي توان به کل قضايا نگريست که همين قضايا، خود به اجزاي کوچک تري تقسيم مي شود.
دکتر شقاقي ديدگاه روشني داشت، امت چگونه متحد مي شود و از تفرقه دور مي شود. او همواره به واسطه وحدت گرايي با تفرقه و اختلاف مبارزه مي کرد. او علي رغم صغر سنش، رهبري و دانشمند و مبلغ اسلامي و مصلحي را پشت سرگذاشته بود. او با اين که تقريباً هم سن و سال ما بود که چشم ما همواره او را جستجو مي
کرد و از درياي آگاهي و انديشه ژرفش سيراب مي شديم و در نتيجه پس از آن که جنبش جهاد اسلامي تشکيل شد، عضو آن گشتيم. اما آنچه مايه شرف و افتخار ما بود تنها عضويت در اين جنبش يا داشتن تفکر و طرح نظري خاص نبود. چه، اين افکار و نظرات ملک شخصي جنبش خاصي نبود. بلکه افتخار ما در خود اين طرح و انديشه نهفته در آن بود براي متحول ساختن همه امت.
جنبش جهاد اسلامي سازمان و يا حزبي به معناي سياسي نيست. بلکه اين جنبش نظر و طرحي نو در انداخته که کلمه به کلمه و حرف به حرف آن ريشه در انديشه دکتر فتحي داشت و تصميم داشت تا همه امت به ويژه فلسطين را از همه لحاظ دچار تغيير و تحول نمايد. زيرا چالش اصلي که همه امت را تهديد کرده و مي کند در فلسطين است و صهيونيسم و امپرياليزم آمريکا نيز پشتيبان اين مسأله هستند.
اگر ما خواسته باشيم ميان شقاقي و ديگر رهبران فلسطيني مقايسه اي انجام دهيم، چه ويژگي هايي وي را از ديگران متمايز مي سازد؟
وي رهبري سياستمدار و پيشواي منحصر به فرد فلسطيني بود که انديشه ها و طرح هاي وي براي همه جنبش ها و احزاب و گروه هاي سياسي فلسطيني بود.
او يک مبارز بود و جهاد وي بيشتر حول و حوش اين مسأله دور مي زد که چگونه مي شود اين امت را نجات داد يا مواضع خطر و تهديد اين امت در کجاست؟ که البته کانون خطر در فلسطين است و علي رغم عشق ما و ايشان به فلسطين و امت آن، اما هم و غم دکتر شقاقي فراتر از آن بود که همه امت اسلامي را در بر مي گرفت که چگونه مي توان اين امت را از زنجير عبوديت و بردگي و تفرقه و اختلاف و شکست هاي متوالي نجات داد و ايشان را به سوي افقهاي روشن نهضت و اتحاد و يکدلي در مقابله با استعمار و صهيونيسم سوق داد. حرکت صهيونيسم تنها فلسطين را هدف قرار نداده، بلکه در زمان دکتر شقاقي هدفش کل جهان اسلام و امت اسلامي و مقومات وجودي و وحدت و فرهنگ و تاريخ آن بوده است. اين آگاهي ها را دکتر شقاقي با تلاش خستگي ناپذيرش در دل ها و اذهان ما جا انداخت و فرهنگ ما را با اين آگاهي ها عجين و استوار ساخت.
دکتر شقاقي شعله اي افروخته از آگاهي و بيداري در سطح منطقه به ويژه در فلسطين بود و من معتقدم که معلم واقعي نسلي بود که بر تارک نسلها نشست و تمام جنبش ها و گروه هاي سياسي -اسلامي، که بعدها به وجود آمدند، همگي از انديشه ها و تزهاي دکتر شقاقي در راه فلسطين و اسلام و ارتباط ملي گرايي و دين، استفاده نمودند. اين مفاهيم و آگاهي ها را دکتر شقاقي هرگز از ميان کتابها و تحقيقات و پژوهش ها کسب نکرد، بلکه از طريق مقاومت و مبارزه و جهاد لحظه به لحظه و روزانه و از طريق رنج هايي که براي مسأله فلسطين کشيده به دست آورد.
او همواره در اين مورد فکر مي کرد که چگونه مي شود اين امت را از واقعيت تلخ و سياه خود جدا کرد و به سوي افقهاي روشن که همان خواسته قرآن است رهنمون شد. دکتر شقاقي در اين راستا از هيچ مسأله اي که مربوط به جامعه اسلامي است. غفلت ننمود و بررسي و پژوهش هاي زيادي را براي راهنمايي نيروهاي سياسي انجام داد. وي به ساده ترين اقشار جامعه مانند کشاورزان و کارگران تا کاسب و فرهنگي نيز توجه داشت. او تلاش مي کرد تا به هر يک از اين اقشار نقشي را متناسب با وي محول سازد. تمامي اين مسائل و سعي و تلاش هاي مستمر و پيگير و انديشه ها و طرح ها نتيجه اش تولد جنبش جهاد اسلامي بود و بنده معتقدم عليرغم کوتاه بودن عمر فتحي شقاقي نتيجه و ثمره اش را بر جاي نهاد و شهادت او تقدير الهي بود اما اگر عمر او طولاني مي شد، ثمره اش يپروزي بود. اما ما به تقديرالهي هيچ اعتراضي نداريم.
چرا فتحي شقاقي انقلاب اسلامي ايران را دوست داشت و در مورد امام خميني و انقلاب صحبت مي کرد؟
دکتر شقاقي چاره اي نديد، جز آن که با طرح برنامه هاي دقيق به مقابله با اين سلطه جويي امپرياليزم آمريکا و سلطه جويي صهيونيسم در فلسطين بپردازد. در نتيجه اگر انقلاب اسلامي ايران در جاي ديگري اتفاق مي افتاد، بدون شک دکتر شقاقي در کنار آن قرار مي گرفت و از آن دفاع مي کرد زيرا پيروزي اين انقلاب را پيروزي ما و مايه عزت و سربلندي فلسطين مي دانست. دکتر شقاقي، ايستادگي و مواضع امام خميني در مقابله با امپرياليزم آمريکا و صهيونيسم را يک پيروزي براي اسلام و براي فلسطين و همه امت مي دانست و وي حرکت امام و مواضع ايشان در مقابله با غرب را کاملاً صحيح مي دانست و اين همان سري است که ما را به سوي ارتباط محکم ميان خود در جنبش جهاد اسلامي و جمهوري اسلامي ايران کشاند.
چرا جهاد و مبارزه مسلحانه در انديشه شهيد شقاقي در اولويت قرار داشت؟
فرزندان اين امت و اهل حل و عقد و علماي آن در طول تاريخ داراي نقش بارزي در مقابله با استعمار بودند و ما مي دانيم که با استعمار جز با شيوه جهاد آن هم با جهاد عمومي، نمي شود برخورد کرد. جهاد همگاني که از گردن هيچ يک از افراد امت ساقط نشود. اين گونه نباشد که جهاد فقط وظيفه جنبش جهاد اسلامي يا گروه معيني باشد. همه افراد امت اسلامي بايستي با استعمارگران و اشغالگران مقابله نمايند. اين امت بايد بيدار شده قيام نمايد و جهاد اسلامي را در مقابله با استعمار جديد و صهيونيسم يکبار ديگر احياء کند. به همين دليل دکتر شقاقي عقيده داشت که خود و يارانش، درحرکت جهاد اسلامي بايستي همچون جرقه اي باشند که با قرباني کردن خود، بهاي احيا و بيداري مجدد و بازگرداندن روح به کالبد اين امت را در مقابله با استعمارگران بپردازند و بدين گونه جنبش جهاد اسلامي به رهبري دکتر فتحي شقاقي براي اداي اين واجب قيام نمود و موفق شد تا جهاد و مبارزه اسلامي را همچون روح و حيات در کالبد اين امت به نمايش بگذارد، روحي که باعث به حرکت درآمدن هزاران جوان شهادت طلب شد و نه صرفاً يک نظر و ديدگاه ناچيز و کوچک. در اثر همين انگيزه ما مي بينيم که چگونه يک مادر يا پدر فلسطيني فرزند خود را تشويق به انجام جهاد مي نمايد. در حالي که تا پيش از آن در انتفاضه دوم چنين مسائلي سابقه نداشت.
آنچه گفتيم ديدگاه دکتر شقاقي بود. او عقيده داشت در جهاد اسلامي بايستي پيش قدم شد و با قرباني کردن خود، روح جهاد مقدس را در کالبد امت مخصوصاً در فلسطين در مقابله با استعمار صهيونيستي دميد و هم اکنون که يازده سال از شهادت او مي گذرد، فکر مي کنم که انديشه و ديدگاهش با اين امت کاري کرده است کارستان. آنچه را که ما امروز در انتفاضه پيشين و انتفاضه هاي آينده ديده و خواهيم ديد. ترجمان حقيقي اين روح با اخلاص و اشک ها و رنج هايي است که فتحي شقاقي به جان خود خريد تا باب جهاد را همان گونه که برخي خواستار گشودن باب اجتهاد بودند، بگشايد و اثبات نمايد.
مهمترين مراحل زندگي دکتر فتحي شقاقي کدام است؟ آيا او تنها مربوط به زمان خود بود و به پايان رسيد يا جاودانه خواهد ماند؟
او شخصي متمايز از ديگران بود. وي توانست چارچوبي را بسازد که در آن همه عقل ها و انديشه ها و اجتهادات و نظرات و همه ويژگي هاي روحي و معنوي بگنجد.
گاهي دکتر را مي ديدم که داشت به عکس يک شهيد نگاه مي کرد. تو گويي قسمتي از قلب وي ترک برداشته و شکسته است. با قلبي آکنده از غم و اندوه به مانند باران اشک مي ريخت و براي شهدا عزاداري مي کرد.
او در لحظات عارفانه و عاشقانه و مناجات با خداي عزوجل اشک مي ريخت و سعي داشت تا ديگران اشک او را نبينند. اين ابعاد شخصيتي اوست که او را عليرغم سن کمش نه تنها رهبري سياسي، بلکه او را زعيمي حقيقي قرار مي داد. او سعي فراوان داشت تا همه گروه ها و احزاب فلسطيني را که در چارچوب گروه هاي ده گانه متفرق بودند، جمع و متحد کند و در اين زمينه نقش بزرگي بر عهده گرفت. دکتر شقاقي متخصص حل و فصل اختلافات و اجتهادات مختلف فکري و اسلامي در سطح فلسطين و جامعه اسلامي بود که در اين زمينه به نقش وي در حل و فصل درگيري مذهبي ميان دو جناح اين امت، يعني شيعيان و اهل سنت، مي توان اشاره کرد. وي مي گفت ما اکنون در مرحله اي نيستيم که نياز به اختلاف فرقه اي و مذهبي و فقهي داشته باشيم. ما بايد اکنون با هم در مقابل استعمار بايستيم. او همواره در حال حل و فصل درگيري هاي بعضاً سياسي و برخي ديگر مذهبي بود و در اختلاف و کشمکش ميان ملي گراها و نيروهاي اسلامي و مذهبي همواره سعي داشت تا مواضع اختلاف انگيز را از ميان بردارد.
او بدون شک رهبر همه گروه هاي ملي گرا و اسلامي و فلسطين و خواستار آن بود که جنبش هاي اسلامي نماينده مردم در جامعه باشند و اين مسأله اي بود که احدي در اين مورد با او مخالفتي نداشت. اما کساني که در زمينه فکري با او اتفاق نظر نداشتند همواره احترام او را داشتند و مي دانستند که او به آنها نيز بسيار اهميت مي دهد و برايش مهم است که به حق و حقيقت برسند. دکتر شقاقي مراحل متداخل و به هم تنيده اي است که نمي توان در يک خط مستقيم، مسير فکري اين شخصيت را تشخيص داد. او در هر مرحله اي به کمال نزديک مي شد و همواره اين آيه را به عنوان شعار سر مي داد«يا ايها الانسان انک کان الي ربک کدحا فملاقيه » همه کدح و تلاشش رسيدن به لقاي الله بود. کل جهاد براي او همانا فداکاري و شهيد شدن بود تا او را به قرب خداي عزوجل برساند. اما عليرغم از دست دادنش و عليرغم رنجي که از فراقش مي کشيم، مي بينيم که چگونه خداوند زندگي او را مايه کرامت قرار داد و با عمري گرچه کوتاه اما سراسر برکت و جهاد و شهادت بر او منت نهاد. اين سري است از اسرار الهي. اين شخصيت گرانمايه از اسرار اسلامي است که معلم و انديشمند و رهبر و زاهد و عارف و مجاهد و سياستمدار بود که فصل الختام همه اين ها شهادت وي در راه خدا بود.
جناب ابوجهاد به حکم نزديکيتان به اين شهيد مي دانيم که خاطرات زيادي داريد. اما به عنوان آخرين سخن يک خاطره به ياد ماندني را از ايشان برايمان بگوييد.
هنگامي که دکتر شقاقي از زندان آزاد شد، به عنوان کسي که مدتي را در بازداشتگاه هاي اسرائيلي به خصوص سلولهاي انفرادي گذرانده، از وضعيت زندان ها از او پرسيدم. وي گفت: زندانبان به من مي گفت اگر دست من بود تو را درون گودالي مي انداختم و قطره قطره به تو آب مي دادم که همه عمر ميان مرگ و زندگي دست و پا بزني. از او سؤال کردم که علي رغم اين همه دشمني و کينه چگونه وقتش را در زندان هاي اسرائيلي مي گذرانده است. او پاسخ داد: والله لحظه اي احساس نمي کردم که در زندان به روي من بسته است. اين همان آزادي روحي است که عاشق خدا و فناي في الله عزوجل است.مي گفت هرگز حس نمي کردم که از برنامه روزمره خود جدا شده ام و زندان نتوانست در من چنين حسي را ايجاد کند. گويي قسمتي از وي داخل زندان و قسمتي خارج از زندان بوده است. در حالي که فتحي شقاقي در زندان بود. و در خارج هم از زندان به فعاليت هاي خود ادامه مي داده است. اين ها از مسائلي است که در دکتر شقاقي منحصر به فرد بوده است به ويژه وقتي که برخي خاطرات را شنيدم، مثلاً من در حالي که با دکتر بودم و از او درباره برخي امور صحبت هايي را مي شنيدم. همچنين دکتر رمضان نيز همان امور را با کوچک ترين جزئياتش از دکتر برايم نقل مي کرد. زيرا او يکي از نزديک ترين دوستان دکتر شقاقي بود. به طوري که در زمينه شعر و ادبيات و مبارزه و انقلاب و آگاهي مشابه يکديگر بودند و ما در واقع هنگامي که دکتر رمضان را به عنوان دبيرکل مي بينيم گويي استمرار و ادامه خط و ربط و انديشه دکتر شقاقي را در وجود مبارک ايشان مشاهده مي کنيم. ما امروزه احساس نمي کنيم که او را از دست داده ايم. زيرا ما برخي از شخصيت ها را مي بينيم که در ابعاد شخصيتي شان همچون دکتر فتحي شقاقي اند و ما دکتر رمضان را زاهدي بزرگ مي دانيم که اين بعد جهادي دکتر شقاقي را به خوبي در او نمايان مي بينيم. او را شخصيتي انديشمند، اديب و سياستمدار مي بينيم آنچه امروز شاهد آن هستيم اين است که دکتر رمضان نمونه اي از دکتر شقاقي است و گويي که شهيد شقاقي در تک تک افراد اين امت به خصوص فلسطين تقسيم شده است. ما امروزه او را پيشوا و رهبر جهاد اسلامي مي دانيم. اما امت اسلامي ما او را پيشوايي اسلامي و انديشمندي مصلح مي داند که همه فکر و ذکرش مسأله فلسطين بود که با هم و غم همه جهان اسلام پيوند خورده بود.
خداوند فتحي شقاقي را رحمت کند و در فسيح جنات خويش سکني دهد.
امروزه در فلسطين فرزندان جنبش جهاد و فرزندان گروه هاي ديگر و کساني که دکتر شقاقي را نيز نديده اند و از اعضاي جهاد اسلامي هم نيستند اما مقالات دکتر شقاقي را مشتاقانه مطالعه مي کنند و از آن درس مي گيرند که اين خود حسنات و صدقه جاريه است. که اين حسنات در بيداري است. اما در مقابله با استعمار جاري است. پس استعمار لامحاله زائل شدني است. زيرا دکتر شقاقي همواره مي گفت: رژيم صهيونيستي رفتني است و پديده اي بيگانه و ناگهاني است. در نتيجه يک وجود استثنايي و زودگذر است. اما ما فرزندان اين زمينيم و در آن ريشه دوانده ايم و هيچ گياه غريبه اي نخواهد توانست در ژرفاي زمين اين امت ريشه دواند و اسرائيل گياهي بي ريشه و غير عادي است که در سرزمين اسلامي فلسطين روييده است.
در نتيجه من پيروزي را در فلسطين مي بينم که خود پيش بيني انبيا و قرآن و پيش بيني شهداي ما و در رأس آنها شهيد فتحي شقاقي است. خداوند به اين شهيد پاداش خير و نيک عطا نمايد و در فسيح جناتش قرار دهد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
/ج