درآمدي بر الاهيات اجتماعي پروتستان از آغاز نهضت اصلاح دين تا هگل (2)

دست کم، به دوشيوه مي توان به تاريخ الاهيات اجتماعي پرداخت که هر يک از آنها امتيازات خاص خود را دارد. شيوه نخست، شيوه اي است که براساس آن، مي توان به بررسي الاهيات اجتماعي بدون عنوان پرداخت که من آن را «الاهيات اجتماعي ضمني » (Implicit Socal Theology) مي نامم؛ يعني مي توان با محوريت مباحث مربوط به مسائل اجتماعي، نظير سياست، اقتصاد، مجازات، خانواده و جز آن، به تاريخ الاهيات نگريست؛ هرچند که بسياري از الهي داناني که درباره اين
سه‌شنبه، 18 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درآمدي بر الاهيات اجتماعي پروتستان از آغاز نهضت اصلاح دين تا هگل (2)

درآمدي بر الاهيات اجتماعي پروتستان از آغاز نهضت اصلاح دين تا هگل (2)
درآمدي بر الاهيات اجتماعي پروتستان از آغاز نهضت اصلاح دين تا هگل (2)


 

نويسنده: دکتر محمد لگنهاوسن/ ترجمه دکتر منصور نصيري
استاد مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمه الله) / استاديار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي



 

1. دو نوع تاريخ الاهيات اجتماعي
 

دست کم، به دوشيوه مي توان به تاريخ الاهيات اجتماعي پرداخت که هر يک از آنها امتيازات خاص خود را دارد. شيوه نخست، شيوه اي است که براساس آن، مي توان به بررسي الاهيات اجتماعي بدون عنوان پرداخت که من آن را «الاهيات اجتماعي ضمني » (Implicit Socal Theology) مي نامم؛ يعني مي توان با محوريت مباحث مربوط به مسائل اجتماعي، نظير سياست، اقتصاد، مجازات، خانواده و جز آن، به تاريخ الاهيات نگريست؛ هرچند که بسياري از الهي داناني که درباره اين مسائل قلم فرسايي کرده اند، خودشان متوجه اين نبودند که به بحث درباره شاخه فرعي اي از الاهيات که ممکن است آن را «الاهيات اجتماعي » ناميد، وارد شده اند.
از همين جاست که مي توانيم به همان نحوکه فلاسفه از معرفت شناسي ارسطو سخن مي گويند، از الاهيات اجتماعي آکويناس سخن بگوييم؛ درعين حال مي دانيم که آکويناس هيچ گاه توجه نداشت که کار و پژوهش او در قالب رشته اي بگنجد که ممکن است الاهيات اجتماعي يا نظير آن ناميده شود؛ دقيقاً به همان نحو که ارسطو هيچ کتاب يا رساله اي درباره معرفت شناسي ننوشت واين شارحان آراي او بودند که درصدد تدوين اصول معرفت شناسي ارسطو براساس نکات گوناگوني که وي در باره معرفت، ادارک ومنطق بيان کرده بود، برآمدند.
شيوه دوم، شيوه اي است که براساس آن، مي توان به بررسي اين نکته پرداخت که چگونه الهي دانان پي بردند بايد به مسائل اجتماعي جوامع مدرن به عنوان بخشي از پژوهش الاهياتي بپردازند. اين شيوه را «تاريخ الاهيات اجتماعي صريح» (Explicit Social Theology) مي ناميم. به همين منوال، مي توان به بررسي تاريخ معرفت شناسي ضمني و يا به بررسي اين نکته پرداخت که مسائل معرفت شناختي چگونه در فلسفه مدرن مطرح شد تا اينکه معرفت شناسي به عنوان شاخه خاصي از فلسفه به رسميت شناخته شد. معرفت شناسي، علمي جديد يا مدرن نيست، بلکه آنچه پديده جديد تلقي مي شود، عبارت است از تلاش براي گردآوري مباحث معرفت شناسي و ارائه آنها تحت عنوان واحد و خاص. به همين منوال، الاهيات اجتماعي نيز پديده جديدي نيست، بلکه عمده پيشينه آن به صورت ضمني بوده است. درواقع، مسائل اين علم بدون عنوان خاصي مورد بحث بوده است. تلاش آشکار وصريح براي بررسي ارتباط مسائل اجتماعي با اصول الاهياتي، کانون توجه اصلي الهي دانان مسيحي درقرن 19 گرديد.
تفکيک الاهيات اجتماعي ضمني والاهيات اجتماعي صريح براي پژوهش تطبيقي مهم است؛ زيرا- مثلاً- اگر بخواهيم به ترسيم الاهيات اجتماعي شيعي ومقايسه آن با الاهيات اجتماعي اخير مسيحي بپردازيم، با توجه به تفکيک مزبور، تفاوت خاصي روشن خواهد شد: در واقع، ما خود را درحال مقايسه الاهيات اجتماعي ضمني اسلامي (شيعي) با الاهيات اجتماعي صريح مسيحي خواهيم ديد. انتشار اين گونه پژوهش ها طبيعتاً به تدوين مجموعه اي از نوشته ها خواهد انجاميد که مي توانيم آنها را به عنوان الاهيات اجتماعي صريح، تلاش براي فراهم کردن مروري کلي بر تارخي الاهيات اجتماعي ضمني - نظير آثار ارنست ترولتچ Ernst Troeltsch - است.
مي توانيم به عنوان يک فرضيه چنين پيشنهاد کنيم که الاهيات اجتماعي صريح در قرن 19 در اروپا وآمريکا به عنوان تلاشي براي ارائه چشم انداز مسيحي درباره مسائلي که جامعه شناسان قبلاً مطرح کرده بودند، ظهور کرد. الاهيات اجتماعي ضمني مدت ها پيش از آنکه سنت سيمون (d. 1825)(1) اصطلاح جامعه گرايي را وضع کند، وجود داشته است، ولي الاهيات اجتماعي صريح فقط در واکنش به جامعه گرايي و شرايط اجتماعي اي که به جامعه گرايي انجاميد، ظهور کرد. به کمک اين فرضيه مي توانيم تبيين کنيم که چرا الاهيات اجتماعي، نخست در اروپا وآمريکا وسپس درايران وساير سرزمين هاي اسلامي ظهور يافت. در واقع، يکي از نخستين ومهم ترين نمونه هاي الاهيات اجتماعي اسلامي در عصر حاضر را بايد در آثار علامه طباطبايي وشهيد مطهري جست، علامه طباطبايي درموارد متعددي از تفسير الميزان وبرخي ديگر از آثار فارسي خود رابطه اسلام ومسائل اجتماعي را بررسي کرده است.(براي نمونه ر. ک : ج4، ص92- 132) دراين باره کتابي نيز با عنوان اسلام و اجتماع از ايشان منتشر شد که البته عمده مطالب آن پيش تر درکتاب آموزش دين چاپ شده بود. شهيد مطهري نيز آثار متعددي را با توجه به دين ومسائل اجتماعي نگاشت.
به نظر مي رسد در اروپا وآمريکا، اين انگاره که مي توان تعاليم الاهياتي ناظر به مسائل اجتماعي را به عنوان کانون اصلي شاخه خاصي از الاهيات بررسي کرد، هنگامي مطرح شد که الهي دانان مسيحي در صدد بر آمدند براي مسائل اجتماعي اي که با صنعتي شدن جامعه مدرن غرب مطرح شده بودند، پاسخ هاي ديني فراهم آورند. در اواسط قرن نوزدهم، اشارات متعددي به «مسئله اجتماعي» (The Social Question) (2) مي شد و معمولاً مقصود از آن، اين مسئله بود که بايد در قبال مشکلات متعدد، از جمله ازدحام حلبي آبادها (که ملازم با شهرنشيني است)، فقر گسترده، نبود بهداشت عمومي، بيماري واستثمار چه کرد.
بسياري از مسائل مطرح شده، درکانون توجه پروتستان ها بود که به حمايت يا نقد آنچه که «انجيل اجتماعي» (Social Gospel)، ناميده مي شد مي پرداختند. «مسيحيان انجيلي» (Evangelical Christians) به ويژه در آمريکا، انجمن هايي را تشکيل داده بودند که مردم را به ممنوعيت مشروبات الکلي، لغو برده داري، اقدامات بهداشتي، وساير اصلاحات اجتماعي فرا مي خواند واين فراخواني گاه همگام با سوسياليست ها (جامعه گرايان) ويا همراه با مطالبات اتحاديه هاي کارگري توأم بود. درپايان قرن نوزدهم، پاپ لويي سيزدهم، تعاليم اجتماعي جديد کاتوليک را با منشور عام خود، با عنوان «امور جديد» (Rerum Novarum)، افتتاح کرد. (http://www.osjspm.org/majordoc_rerum_novarum_official.aspx) اما الاهيات اجتماعي را نبايد با «انجيل اجتماعي» يا با «تعاليم اجتماعي کاتوليک» يکي دانست، بلکه مي توان اين دو را نمونه هايي از الاهيات اجتماعي تلقي کرد.
دقيقاً همان گونه که ممکن است براي توجيه ديدگاه هاي سياسي سلطنت طلبانه، سوسياليست، ليبرال يا ملي گرايانه، الاهيات سياسي نوشته شود، به همين منوال، ممکن است براي دفاع از ديدگاه هاي گوناگون درباره مسائل اجتماعي که البته شامل انواع اختلافات سياسي نيز مي شود، الاهيات اجتماعي نوشته شود. همچنين، ممکن است در درون هر يک از چارچوب هاي الاهياتي عام تر نيز الاهيات اجتماعي خاصي تدوين گردد.

2. الاهيات اجتماعي پروتستاني
 

در زير، نمايي از تاريخ اوليه الاهيات اجتماعي صريح را در ميان معدودي از الهي دانان نماينده پروتستان و نيز بيانات اعتقادي فرقه ها را در قرن نوزدهم «به معناي وسيع» (extended 19th century)(3) بيان خواهيم کرد که از زمان انقلاب فرانسه تا جنگ جهاني اول را در بر مي گيرد. البته براي درک مسائل مربوط به قرن نوزدهم بايد درصدد يافتن ريشه هاي اوليه بر آمد.هر گونه تلاش درباره بررسي تاريخي، دچار مشکل تسلسل يا سير قهقرايي است؛ چراکه هر دوره اي را تنها مي توان از طريق فهم دوره قبلي فهم کرد. در بررسي پروتستانتيسم، به طور طبيعي به خود نهضت اصلاح دين سوق داده مي شويم وبايد سعي کنيم وسوسه بررسي موضوعات اجتماعي و سياسي اي را که الهي دانان پيش از آن مورد بحث قرار داده اند، از خود دور نماييم؛ هرچند که ممکن است هميشه دراين کار موفق نباشيم.

1 - 2. نهضت اصلاح دين
 

به يک معنا مي توان الاهيات اجتماعي را موضوع ضمني عمده در دوره نهضت اصلاح دين دانست؛ زيرا آنچه که در آن زمان مورد بحث بود صرفاً تفاوت هاي عقيدتي درباره مسئله «عادل شمرده شدن » (justification)(4) نبود، بلکه اين بود که حيات مسيحي بايد نسبت به نهادهاي اجتماعي کليسا ودولت چه سبک و ساختاري داشته باشد.مسائل اجتماعي اي [نظير] ماليات بندي بيش از حد، نظام رعيتي وفقر گسترده، به تلاش ها براي تدوين آموزه هاي الاهياتي که بتوان بر اساس آنها به اين مسائل پرداخت، دامن زد ونهضت اصلاح دين به دليل وجود نارضايتي اجتماعي مورد حمايت قرار گرفت. مسائلي نظير فروش آمرزش و غسل تعميد کودکان کانون اصلي ابراز نارضايتي اجتماعي بود.
1 -1-2. لوتر: مارتين لوتر( 1483- 1546)، روحاني اصلاح گراي مشهور وپايه گذار کليساهاي لوتري است . نهضت اصلاح ديني لوتر حرکتي اجتماعي وسياسي که شعار جنگي آن عبارت بود از«آزادي مسيحيان» کتب مربوط به قانون کليساي کاتوليک، به آتش کشيده شدند، محاکم کليسايي بسته شدند، صومعه ها مصادره و اراضي کليسا ضبط شدند. (Witte , 2004, p. 10) لوتر در سال 1520 چنين نوشت: «نه پاپ، نه اسقف ونه هر انسان ديگري حق ندارد بدون رضايت فرد مسيحي [علاوه بر احکام کتاب مقدس، حتي] يک کلمه قانون وضع و بر وي تحميل کند.»(5)
طرف داران نهضت اصلاح دين، در واکنش به بي قانوني اي که با شيوع نهضت اصلاح دين و بسته شدن سازمان هاي مربوط به کليسا ظهور يافته بود، درصدد بازسازي حقوق مدني بر اساس برداشت خود از تعاليم ديني برآمدند. اصلاح ديني لوتري، از اعتراض الهياتي به سمت اصلاح قانوني حرکت کرد.
کالوين ولوتر هر دو طرف دار«الاهيات دو پادشاهي » بودند: پادشاهي زميني تحت حکومت حقوق مدني و پادشاهي مبتني بر ايمان وعشق است. برداشت کاتوليک ها از پادشاهي دنيوي ومقدس داراي سلسله مراتب بود که از طريق آن خداو بشر بايکديگر مرتبط بودند. از نظر لوتر، هبوط انسان هر گونه پيوستگي ميان خالق ومخلوق را ناممکن گرداند. از ديد وي، تنها راه دسترسي به خدا ايمان است ودسترسي از راه ايمان براي همگان به طور مساوي ميسور است . ديگر هيچ واسطه سازماني بين انسان وخدا وجود ندارد. لوتر منکر نظريه قرون وسطايي بود که حجيت ديني را برتر از حجيت دنيوي مي دانست واز ديد وي، خدا سه نوع حجيت اصلي را مقرر کرده است: خانواده، کليسا، ودولت (به تعبير لاتيني:paterfamilias, patertheologicus, paterpoliticus).
ارتباط اين سه حجيت به صورت سلسله مراتبي نيست، بلکه به صورت کارکردي (عملي) است: کارکرد خانواده تربيت کودکان است؛ کارکرد کليسا تبليغ کتاب مقدس واجراي شعائر است وکارکرد دولت حفظ نظام قانوني است . فقط دولت داراي حجيت قانوني است. از نظر لوتر، نهاد کليسا مي تواند بر ضد بي عدالتي و استبداد تبليغ کند، ولي نبايد، جدا از دادگاه هاي دولتي، داراي دادگاه هاي خاص خودش باشد . از نظر وي، مجريان مسيحي قانون (Christian Magistrate) (6) به عنوان جانشين خدا وبه عنوان پدر دوستدار جامعه عمل مي کنند.
حقوق دانان لوتري تلاش کردند حقوق مدني اي را احيا کنند که مبتني بر آموزه هاي صريح کتاب مقدس باشد وهرجا که تعاليم کتاب مقدس کافي نبودند، برخلاف خواسته هاي خود لوتر، ازحقوق رومي وقانون کليسايي استنباط مي کردند . از آن رو که فقط دولت حجيت قانوني دارد، قوانين خانواده ونهاد کليسا نيز توسط مجريان قانون ارائه مي شود. اما چون قوانين بايد مبتني بر تعاليم کتاب مقدس باشد که به بهترين وجه توسط علماي کليسا فهم وتفسير مي شود، مجريان قانون ملزم آن بودند که براي درک نحوه تدوين قانون، با الهي دانان مشورت کنند.
درمسيحيت کاتوليک، براساس مباني خيرخواهانه، از ايتام، بيماران و فقرا حمايت وسرپرستي مي شد. درچارچوب نظام هاي حکومتي لوتري، سازمان هاي رفاه مدني تأسيس شده بودکه بودجه خود را از صندوق اعانه خيريه محلي - که وجوه خود اين صندوق ها از اعتبارات تخصيصي از جانب سازمان هاي کاتوليک تأمين مي شد- ودر درجه بعد، از ماليات محلي و هداياي شخصي افراد تأمين مي کرد.
2-1-2. کالوين: کالوين ( 1509- 1564 )، اصلاح گرا والهي دان پروتستان فرانسوي است که انديشه هايش نفوذ گسترده اي درنهاد کليسا، جامعه مسيحيت ومحافل علمي داشت. وي که به تعبير جان هيک نخستين و بزرگ ترين نظام ساز الاهيات اصلاح شده است.(Hick, 1967, vol.3, p.166)، مکتب الاهياتي اي بنا نهاد که باعث ظهور جنبش هاي مختلفي در اصلاح درامور کليسايي ومحافل ديني شد و درنهايت به پديدار شدن کليساهاي اصلاح شده در اروپا، کليساهاي پريسبيتري در بريتانياي کبير وگروه هاي پيوريتن که به مستعمره هاي آمريکا پناهنده شده بودند، منجر شد( See: Ronald,1998) يکي از دغدغه هاي اجتماعي وي، يافتن راه حل هاي ديني براي مسائل اجتماعي گوناگون بود ويکي از انديشه هايش دراين زمينه، نگاه مثبت به تشکيل دولتي بود که بر اساس قوانين برآمده از کتاب مقدس به اداره جامه بپردازد. وي درکتاب خود با عنوان سازمان هاي دين مسيحي، در مخالفت با ديدگاه آناباپتيست ها که [روي خوشي به تشکيل دولت نشان نمي دادند واز اين رو،] وي آنها را هرج ومرج طلب مي دانست. از[تشکيل] دولت دفاع کرد. (Calvin, 1559, Fourth Book, ch. 20) بدين ترتيب، وي نقطه آغاز را دفاع از ضرورت دولت ودفاع از دولت مدني (Civil Government) قرار داد و ديدگاه کساني (نظير آناباپتيست ها ) را که با مباني ديني به رد تشکيل دولت مي پرداختند، رد کرد. از نظر کالوين، هدف دولت، فقط اين نيست که مردم را قادر به زندگي هماهنگ با يکديگر کند، بلکه علاوه بر آن، ممانعت از کفر گويي (توهين به مقدسات) وحمله به دين نيز هدف حکومت است، و «خلاصه آنکه [هدف از تشکيل دولت اين است که ] شکل [يا ابعاد] عمومي دين بتواند درميان مسيحيان، و بشريت بتواند درميان انسان ها وجود داشته باشد.» کالوين در رد کساني که استدلال مي کنند «ولتي "پادشاهي خدا" در دسترس ماست، نيازي به حکومت نيست»، مي گويد: پادشاهي خدا معنوي است ونبايد با دولت مدني خلط شود. وي در پاسخ کساني که اعتراض مي کنند«دولت مدني مستلزم استفاده از شمشير است که حضرت مسيح آن را ممنوع کرده »، مي گويد: هنگامي که قاضي قانون را از طريق استفاده از شمشير اجرا مي کند، اين قاضي به عنوان يک شخص نيست که از شمشير استفاده مي کند، بلکه قاضي، در واقع، به نمايندگي از خدا عمل مي کند؛ به نحوي که در واقع خود خداست که شمشير را در دستان قاضي به دست مي گيرد.(Calvin, 1559,p.1043)((7)) کالوين نه تنها اجراي «انتقام عمومي » (Public Vengeance)8را به اين شيوه توجيه مي كرد، بلكه همچنين جنگ را نيز توجيه مي کرد، به شرط آنکه پيش از توسل به جنگ افزار، ساير شيوه ها امتحان شده باشد.( Ibid, p. 1046) وي، دراين استدلال ها بار ديگر در صدد رد انگاره هاي آناباپتيست ها که بر ضد استفاده از شمشير تبيلغ مي کردند، برمي آيد . اين انگاره که دين بايد مبناي حکومت باشد. براي کالوين چندان روشن است که مي نويسد: « همه اعتراف کرده اند که نمي توان هيچ نظامي حکومتي اي پايه ريزي کرد، مگر آنکه پارسايي همّ و غمّ اول آن باشد و قوانيني که به حقوق خدا بي اعتنا باشند وفقط انسان ها را در نظر گرفته باشند، پوچ هستند.» (Ibid, p. 1042)
کالوين همچنين از اين استدلال رايج (هرچند مغالطه آميز) استفاده مي کند که هر کس قدرت را به دست گرفته باشد، به اذن خدا قدرت را به دست گرفته است وبه معناي دقيق کلمه، بايد اقتدار حاکم را محترم شمرد. وي صريحاً وضع ماليات را براي حمايت از حکام در امور داخلي شان، آن گونه که متداول است، تجويز مي کند؛ هر چند که نسبت به افراط [دراين امر] هشدار مي دهد. اما، حتي درصورتي که حکام وظايف خود را ناديده بگيرند، بايد از آنها اطاعت کرد، مگر درمواردي که دستوراتشان در تضاد با دستورات خدا باشد.
به هر روي، کالوين درنهايت موفق شد عملاً حکومت ديني مورد نظر خود را در شهر ژنو تشکيل دهد . وي از سال 1541 تا زمان مرگش برژنو فرمان روايي کرد. دراين حکومت، خدا مرجع اعلي بودوقوانين خدا نيز واضح وآشکار بودند. کالوين به تفسير اين قوانين پرداخت وبراي اجراي آنها از همه نيروهاي غير ديني بهره جست. (ر. ک : نصيري، [بي تا]) جان بي ناس مي نويسد: مرکز فرمان روايي کالوين، محل امني شده بود که دانشمندان وانديشمندان اروپايي که از کشورهاي خود تبيعد شده بودند، به آن شهر پناه مي بردند، به گونه اي که جمعيت آن، به سرعت رو به گسترش نهاد.(دراين باره، خوانندگان فارسي زبان به منبع زير مراجعه کنند؛ جان بي. ناس، 1370، ص674)

پي نوشت ها :
 

1- بايد متذکر شد که سنت سيمون، علاوه بر آنکه يکي از شخصيت هاي بنيانگذار انديشه اجتماعي اروپا محسوب مي شود، دراثر خود که در سال 1825 منتشر شد، از الاهيات اجتماعي خاص خودش دفاع مي کند وضع اصطلاح «جامعه گرايي» را به نويسندگان مختلفي نسبت داده اند.
2 - اصطلاحي است که در اواسط قرون نوزدهم عمدتاً از سوي سياست مداران به کار رفت و اندک اندک جا گرفت. اين اصطلاح به مجموعه اي از مسائل اجتماعي اطلاق مي شود که در پي انقلاب صنعتي پيدا شد، مسائلي نظير فقر، حلبي نشيني کارگران، واعتياد که عمدتاً درميان قشر کارگر پيدا شد. بعدها دين داران ومتفکران ديني، در صدد يافتن پاسخ هاي ديني به اين گونه مسائل بر آمدند.
3 - اصطلاحي است که برخي براي اشاره به دوره مهمي درغرب به کار برده اندکه از سال وقوع انقلاب فرانسه (1789) تا جنگ جهاني اول(1914) را در برمي گيرد.
4 - پيش از ظهور لوتر، در مسيحيت عقيده بر اين بود که رسيدن به سعادت ووارد شدن به بهشت، از طريق عادل شدن (منزه از گناه شدن) است واين ويژگي صرفاً از طريق اعمال نيک ما حاصل مي شود. لوتر به ويژه به مسئله خريدحواله هاي بهشت به عنوان يکي از کارهايي که در اين باره رايج شده بود، اعتراض کرد واعلام نمود که عادل شدن تنها از طريق لطف خدا به دست مي آيد.
5 - Pelikan and Lehmann, vol.37, 1955-1968, p.20 / cited in Witte, 2004,p.20.
6- واژه Magistrate به معناي کساني است که متصدي اجراي قانون هستند؛ اعم از قاضي، رئيس کلانتري يا امثال آنها وبه طور کلي، کساني که از طرف دولت به عنوان متصدي اجراي قانون گماشته شده اند.
7 - «قاضي در اجراي مجازات، از سوي خودش عمل نمي کند، بلکه خود احکام خدا را اجرا مي کند.»
8- مقصود از انتقام عمومي، اين است که از مجرم درمقابل جنايتي که کرده است، از طرف همه اعضاي جامعه انتقام گرفته شود، نه از طرف يک فرد يا يک گروه وقبيله خاص؛ تو گويي جنايت مجرم نه بر يک فرد يا گروه خاص، بلکه برکل جامعه واقع شده است.
 

منبع: نشريه الاهيات اجتماعي شماره 2.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط