از فرماليسم تا آرمان خواهي

محمدعلي رجبي، که از سر لطف، پاي ثابت نشريه زمانه شده است و هميشه پاسخگوي ما بوده، از محققاني است که در زمينه نقاشي و حکمت آن، يد طولاني دارد و يکي از چند چهره اصلي در اين زمينه مي باشد. با ايشان به گفتگو نشستيم تا از وضعيت نقاشي ايران پيش و پس از انقلاب باخبر شويم. از نظر ايشان هنر انقلاب خصوصاً در زمينه نقاشي، تغييرات زيادي به خود ديده است که با افت و خيزهايي همراه بوده است. مهمترين مسئله از نظر ايشان، تربيت شدن
چهارشنبه، 10 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از فرماليسم تا آرمان خواهي

از فرماليسم تا آرمان خواهي
از فرماليسم تا آرمان خواهي


 

نويسنده: حسين روزبهاني




 

نقاشي، پيش و پس از انقلاب در گفت و گو با دکتر محمد علي رجبي
 

محمدعلي رجبي، که از سر لطف، پاي ثابت نشريه زمانه شده است و هميشه پاسخگوي ما بوده، از محققاني است که در زمينه نقاشي و حکمت آن، يد طولاني دارد و يکي از چند چهره اصلي در اين زمينه مي باشد. با ايشان به گفتگو نشستيم تا از وضعيت نقاشي ايران پيش و پس از انقلاب باخبر شويم. از نظر ايشان هنر انقلاب خصوصاً در زمينه نقاشي، تغييرات زيادي به خود ديده است که با افت و خيزهايي همراه بوده است. مهمترين مسئله از نظر ايشان، تربيت شدن هنرمندان و نقاشان ايران به آداب معنوي اسلامي است که پلي ميان حقيقت هنر اسلامي و ظاهر و شريعت هنر اسلامي است. پيش از انقلاب چنين فضايي از ميان رفته بود و طاغوت بر کل هنرها من جمله نقاشي سايه افکنده بود.

بحثمان درباره نقاشي انقلاب و امکانات پيش روي اين نقاشي است و اينکه در آينده چه اتفاقاتي ممکن است براي وضعيت نقاشي انقلاب اسلامي رخ دهد. براي آغاز اين بحث، اگر امکان دارد درباره وضعيت نقاشي در گذشته، ورود نقاشي غرب به ايران و چگونگي تضعيف نقاشي سنتي صحبت بفرماييد.
 

به اعتقاد من نقاشي انقلاب اسلامي ايران زمينه اي در گذشته حتي قبل از پيروزي انقلاب دارد؛ زيرا در نقاشي دوره هاي پيش از انقلاب اسلامي تحولاتي در اين هنر روي داد که رويکردي به طرف هنرهاي اصيل ايراني به ويژه نقاشي قهوه خانه اي، نقاشي هاي قديم ايران و نقاشي پشت شيشه دارد و حتي بعضي از نقاش ها، با وجود آنکه در زمان پهلوي مضامين ديني چندان رايج نبود و حتي عده اي آنها را مباحث هنر نمي دانستند، موضوع هاي معنوي را در نقاشي هاي خود مطرح کردند و طبيعت را با نگاهي که آنچنان در ادبيات غني ما بود به تصوير مي کشيدند و حتي به بعضي از آثار نگارگري گذشته رجوع کردند و به نوعي هنر نقاشي سنتي ايران را مطرح مي نمودند؛ با اين حال چون طاغوت حاکم بود و فرهنگ اسلامي نمي توانست به طور کامل بروز يابد، در کل مبادي نقاشي ايران، مثل باقي هنرهاي آن، غربي بود و آنچه گفته شد در حد تحولي بود که نتوانست کارساز باشد. در حوزه شعر، در اين دوره، شاعراني بودند که شعر انقلابي، به معناي ضد وضع موجود و حکومت طاغوت و در ضمن، داراي مضامين ديني، مي سرودند. اما در نقاشي چنين رويکردي وجود نداشت و فقط نوعي توجه به هنر گذشته در بعضي از آثار نقاشان اين دوره وجود داشت.
با اوج گيري انقلاب اسلامي قبل از پيروزي انقلاب در 22 بهمن هنرمنداني که با مردم هماهنگ بودند و به ويژه جوان ها در رشته نقاشي هماهنگ شدند و آثاري را به وجود آورند که گرچه هر کدامش از يکي از مکتب هاي غربي سر درمي آورد، موضوع رويکردشان مباحث انقلاب و اسلام بود. در کنار اين نقاش ها، عده اي از هنرمندان قهوه خانه اي، که مهم ترينشان مرحوم اسماعيل زاده چليپا بود. قيام مردم، رهبري امام خميني و فرار شاه را به تصوير کشيدند؛ با اين حال اين آثار محدود بودند و هيچ کدام از اين نقاش ها تأثير چنداني در جامعه نداشتند. اما برپايي اولين نمايشگاه، که در تابلوهايي با مضامين انقلاب به نمايش گذاشته شده بود، با استقبال مردم روبه رو شد. همان گونه که امام خميني فرمود ما بايد آغاز همه تحولات را 22 بهمن 1357، يعني پيروزي انقلاب اسلامي بدانيم؛ زيرا با سرنگوني نظام طاغوت، نور الهي بر همه ذهن ها و دل ها تابيده شد و هنرمندان ما از جمله نقاشان در درون دچار تحولي عظيم شدند و پس از آن بود که توانستند فکر انقلابي را با زمينه اسلامي در کارهايشان نشان دهند. مانند همه انقلاب ها، در انقلاب اسلامي نيز ابتدا جوان ها پيشرو بودند؛ چون ويژگي جوان اين است که براي شمايل شکني آمادگي بسيار زيادي دارد.
با پيروزي انقلاب اسلامي، هنوز قدرت هاي استعماري امريکا، شوروي، انگليس، اسرائيل و عوامل آنها عليه نظام برآمده و از انقلاب اقداماتي انجام مي دادند. گروه هايي نيز در داخل وجود داشتند که مخالف اسلام و نظام اسلامي بودند؛ مانند حزب توده و گروه هاي مارکسيستي، از سوي ديگر عده اي نيز به ظاهر اسلام گرا بودند، اما ضد انقلاب عمل مي کردند که از آن ميان مي توان به سازمان مجاهدين خلق و انجمن حجتيه، که امام خميني دستور انحلال آن را صادر کرد، اشاره نمود. انجمن حجتيه با اين اشعار که هر پرچمي قبل از امام زمان(ع) به دفاع از اسلام بلند شود بدون هيچ گونه ترديد و استثنايي محکوم به فناست با انقلاب مخالفت مي کردند و امام خميني و انقلابش را تخطئه مي نمودند. درچنين وضعي هنرمندان، که مواضعي سلبي يا ايجابي نسبت به اين قضايا داشتند، آثاري متناسب با اين وضعيت خلق مي کردند و در صورت داشتن مواضع ايجابي، با طرح مسائل مخالف انديشه هاي ياد شده و به تصوير کشيدن قيام ملت و اصالت دادن به خون شهدا و رهبري امام خميني با آنها مقابله مي کردند. هنرمنداني از اين دست در قالب انجمني به نام کانون فرهنگي نهضت اسلامي، که قبل از انقلاب ايجاد شده بود، فعاليت مي کردند. اين انجمن پس از پيروزي انقلاب اسلامي به صورت اولين تشکل هنري به کار خود ادامه داد اما کارهاي اوليه آن بسيار ساده و برگرفته از تجربه هاي کشورهاي کمونيستي يا انقلابي ها بود که در کشورهاي کمونيستي با آمريکاي لاتين بودند؛ با اين حال پس از استحکام پايه هاي آن و تأسيس مؤسسه اي به نام مؤسسه حوزه انديشه و هنر اسلامي به خلق آثاري با مضامين عميق تر اسلامي بيشتر توجه شد و صحبت هاي امام(ره) و ياران ايشان سبب گرديد فرهنگ انقلاب، به رغم سردرگمي بعضي از مسئولان روشنفکر نظام، به مردم القا شود و هنرمندان هم با اين فرهنگ بيشتر آشنا شوند. يکي از ويژگي هاي مهم نقاشي هاي اين دوره که البته کارهاي گرافيکي و کاريکاتور را هم در برمي گرفت، تأثير پذيري از وضعيت آن دوره بود و هنرمندان خود را به دست شرايط سپرده بودند و هرچه شرايط اقتضا مي کرد خلق مي کردند؛ براي نمونه زماني که امريکا نظام جمهوري اسلامي ايران را به بمباران اتمي تهديد کرد هنرمندان با نقاشي هاي خودشان جنايت هاي اين دولت را به تصوير کشيدند و به اين گونه چهره واقعي آن را نشان دادند؛ بنابراين از ويژگي هاي اين دوره اوليه سرعت در کار و هماهنگي با شرايط است.
آثار اين دوره نمايش دهنده فداکاري هاي شهداي بزرگواري که قبلاً شهيد شده بودند يا موضوعاتي مثل 15 خرداد، 17شهريور، و... بود و در واقع هنرمندان با اين روش مي کوشيدند ياد و خاطره شهدا را گرامي دارند و حفظ کنند که اين يکي از وظايف هنر انقلاب، به ويژه نقاشي است. افزون بر اين، بازگشت به گذشته يادآوري آن زمينه نظر به آينده را فراهم مي کرد، که ايام الله ناميده مي شوند، برپا مي گردد، هنرمندان همچنان آثاري را که رويدادهاي آن زمان را يادآوري مي کند، خلق مي نمايد. در کنار نگاه به گذشته، هنرمندان متأثر از فرمايشات امام خميني و بزرگان انقلاب، همچون شهيد بهشتي، شهيد مطهري و...، کم کم وارد اين بحث شدند که براي آينده چه بايد کرد. آينده از نظر هنرمندان انقلاب همان آينده اي بود که خود انقلاب ترسيم مي کرد؛ يعني برقراري حکومت امام زمان (عج)، اما اينکه اين حکومت امام (عج) چيست و امام چه چيزي را طلب مي کرد که به صورت اجمالي براي مردم، از جمله هنرمندان، مطرح بود. بر اساس همين آگاهي اجمالي آرام آرام اثري پديد آوردند که وارد اين معاني شدند؛ براي مثال در آنها مسئله شهيد به مسئله شهادت و ظلم رژيم پهلوي و ظالمان به طرح مسئله ظلم و عدالت را به تصوير مي کشيدند. در کنار اين آثار، از آنجا که در وضعيت جنگ تحميلي و ايثارگري رزمندگان در جبهه هاي جنگ، عده اي از فرصت سوء استفاده مي کردند و به فکر منافع خود بودند، هنرمندان از اين موضوع غفلت نکردند و زشتي آنها را به تصوير کشيدند و شايد بتوان گفت تابلوي آقاي چليپا در ميان اين آثار شاهکار باشد او در اين تابلو موش هاي سکه خواري را کشيده است که در دهليزي پر از خون نشسته اند و سکه هاي طلا را با همديگر مبادله مي کنند. از آن طرف بر روي اين دهليز مادر شهيد بر روي جنازه شهيدش فرياد مي زند و مشتش را بلند کرده است. او با اين شاهکار هنري در واقع آنچه را وراي اين ماجراست به تصوير کشيده و نشان داده است که در حالي که مادر شهيد براي آينده فرياد مي زند، عده اي فرصت طلب به فکر منافع خود هستند. در کنار اين گروه از هنرمندان، هنرمنداني وابسته به رژيم پهلوي بودند. عده اي از اين هنرمندان به کشورهاي خارجي به ويژه امريکا، آلمان، فرانسه و انگليس، رفته و در آنجا انجمن هايي ايجاد کرده بودند و آثاري بر ضد انقلاب اسلامي خلق مي کردند، اما تأثيري در داخل کشور نداشتند. عده اي از هنرمندان ضد انقلاب نيز در ايران مانده بودند و با استفاده از آزادي که انقلاب داده بود، هنرمندان انقلاب را تحقير مي کردند و نوعي هنر براي هنر را مطرح مي نمودند که در زمان طاغوت رايج بود. آنها به هنرمندان انقلاب مي گفتند که حرف خودشان را بزنند و به شهيد و شهادت کاري نداشته باشند. آنها به اندازه اي اين موضوع را تبليغ کردند که حتي بر بعضي از هنرمندان انقلاب هم تأثير گذاشت و آنها را از مسير خودشان منحرف کرد و بدين ترتيب هنرمنداني سر برآورند که از مسير خلق آثار انقلابي روي گرداندند و به طرف نوعي فرماليزم تمايل يافتند؛ يعني همان گرايشي که در قبل از انقلاب بر فضاي هنري جامعه حاکم بود و هيچ تأثيري بر جامعه نداشت و فقط بازي با فرم ها بود. اين مسئله ضربه هولناکي بود که به دليل بي خبري مسئولان فرهنگي کشور يا تمرکز توجه آنها بر جنگ به اين ماجراي خطرناک توجهي نشد و اقدامي براي مقابله با آن انجام نگرديد. در اين زمان سفارت خانه هاي کشورهاي خارجي در ايران يکي از مراکز عمده براي جلب هنرمنداني بود که مخالف تفکر انقلاب عمل مي کردند. در ميان اين سفارت خانه ها مي توان از سفارت خانه ايتاليا ياد کرد که حتي نمايشگاهي از آثار به زعم خودشان هفتصد نفر از نقاشان ايراني ضد انقلاب برپا کردند و کاتالوگي از اين نمايشگاه نيز به چاپ رساندند. افزون بر اين در دهمين سال انقلاب در موزه هنرهاي معاصر، که به دولت تعلق داشت نمايشگاهي برپا کردند و در آن آثاري که به مقدسات انقلاب فحاشي مي کرد به نمايش گذاشته شد و حتي فردي از ميان آنها در مجله اي با عنوان «هواي تازه و نفسي تازه» نوشت و در آن هنر انقلاب را، که هنري آزاد بود، دولتي خطاب کرد و آن را پايان يافته دانست که آن را هنر آزادي مي ناميد؛ در واقع او در اين مقاله هنر انقلاب را که هنر آزادي بود با نام هنر وابسته به نظام مطرح کرد و هنر وابسته به طاغوت خود را هنر آزاد ناميد. اين اوج فاجعه بود که در دهمين سال انقلاب چنين مسئله اي مطرح شود، اما دوباره مسئولان کشور متأسفانه در خواب بودند و عده اي از آنها هم که توجيهي براي هنر انقلاب، نداشتند از حمايت هنرمندان انقلاب دست برداشتند و بدين ترتيب هنرمندان انقلاب روز به روز در تنگنا قرار گرفتند. وضعيت خطرناکي براي حوزه هنر کشور پيش آمده بود و به ويژه وزارت ارشاد، که مي بايست همه هنرمندان را به سوي حقيقت انقلاب ارشاد مي کرد مدافع هنر ضد انقلاب شده بود و حوزه هنري، که همان سازمان تبليغات اسلامي به نام حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي فعاليت مي کرد، به مسئله هدايت هنرمندان توجهي نمي کرد و بيشتر مشغول کارهاي تجاري بود. در واقع آنجا صحنه حضور هنرمندان و صاحب نظراني شده بود که بعدها به دگرانديشان مشهور شدند. اين گروه از هنرمندان در حوزه انديشه وارد شده بودند و انديشه هاي ضد انقلابي خود را تبليغ مي کردند و اگر پايداري و پايمردي گروهي از هنرمندان انقلاب نبود، شايد از حوزه انديشه و هنر اسلامي هيچ نامي باقي نمي ماند. با اين حال متأسفانه هنوز عده اي به فکر تضعيف بيشتر اين مجتمع بزرگ و مقدس اند که به نام انقلاب ايجاد شده بود؛ زيرا راه ها و روش هايي که براي اصلاح آن مطرح مي کنند راه هايي نيست که بر اساس خواست انقلاب اسلامي باشد. آنها بيشتر راه هاي اداري را پيش مي کشند و آنجا را در حکم اداره مي شناسند. البته اين موضوع جاي بحث بسيار دارد که تبديل مراکز فرهنگي و هنري به مراکز اداري چه آفت هايي براي حوزه هنر به وجود مي آورد. بدين ترتيب هنرمندان انقلاب، با نااميدي کامل نسبت به حمايت تشکيلات دولتي، خودشان آثاري به وجود آوردند، اما آنچه در اين ميان اين گروه از هنرمندان آموختند آن بود که به طور مستقل کار کنند و بکوشند ارتباط ولايي در کارشان حفظ شود بدون اينکه بخواهند مباحث نظري را مطرح کنند؛ بدين ترتيب «ولايت» مبناي نظري کار آنها شد. از آنجا که هنرمند بحث نظري نمي کند و با آثار هنري اش، مکنونات قلبي و انديشه هاي خود را بيان مي کند، هنرمندان انقلاب به حفظ اين ارتباط ولايي و بيان آن در آثارشان روي آوردند.

نقاشان انقلاب به چند جريان تقسيم شدند؟ کمي در اين باره توضيح بفرماييد.
 

همان گونه که پيش تر گفتم، هنرمندان انقلاب دو دسته شدند؛ گروهي تحت تأثير آن تحقيرها به نوعي مدرنيسم غربي روي آوردند و به جاي آنکه مسير بررسي و کشف ابعاد سنت را اساس کار خود قرار دهند، به آن سو رفتند و نمايشگاه هايي برپا کردند که در آن آثاري همانند هنر قبل از انقلاب و با اصول غربي به نمايش گذاشته مي شد؛ اگرچه ممکن بود ظاهري ديني و انقلابي به نمايش داشته باشد، اما گروه ديگري به مطالعه و خلق آثاري با مضامين جاودان ديني روي آوردند. در ميان اين گروه هنرمنداني بودند که متوجه اين حقيقت شدند که حرکت به سوي آينده بدون پشتوانه گذشته بي معناست و اگر گذشته نفي شود، آينده اي نخواهيم داشت. آنها فهميدند که بايد گذشته را براي خودشان تعريف کنند و آثاري را که بر اساس شرايط زمان و مکان و حقيقت فرهنگ اسلامي در تاريخ ايران اسلامي پديد آمده است سرلوحه کار خود قرار دهند تا اين پشتوانه مسير حرکت به سوي آينده را پيدا کنند.

گويا خود شما و شاگردانتان دسته ديگري از اين جريان انقلابي بوديد؟
 

بله، در ادامه صحبتم قصد داشتم به اين حرکت نيز اشاره اي بکنم. نقاشي ايراني در گذشته در کنار ادبيات اسلامي ايران شکل گرفته بود و در کتاب ها بيشتر به کار مي رفت. در نسخه هاي خطي مي بينيم که نقاشي اسلامي بيشتر در کنار اشعار عرفاني و هنر خوش نويسي قرار مي گرفت و اين سه هنر با هنر صنعتگران هنري، کاغذسازان، رنگ سازان، قلم سازان و... که زمينه ساز ايحاد اين آثار بودند، مجموعه اي را پديد مي آوردند که به دنبال نمايش حقيقت فرهنگ بود. به همين دليل بود که ما در مطالعات خود مجبور شديم حتي از نقاشان بيرون بياييم و هنرهاي ديگر را مطالعه کنيم. غير از نقاشي، که از حقيقتي سخن مي گفت حال چه در کتاب بود چه بر روي ديوار، پارچه، فرش، يا کاشي؛ چون همه اينها يک حرکت را بيان مي کرد، مي بايست به هنر خوش نويسي، موسيقي، معماري و هنرهاي صناعي - که متأسفانه در زمان پهلوي، يعني قبل از انقلاب، به صنايع دستي شهرت پيدا کرد- توجه مي گرديد و براي مطالعه عميق آنها به شکل گروهي کار مي شد. در اين مسير به همکاراني نياز بود که حتماً مي بايست هنرمند مي بودند؛ زيرا هنر صرفاً مسئله نظري نيست، بلکه ساحت عمل است؛ تا زماني که فردي از نزديک دستي بر آتش هنر نداشته باشد، عمق بحث هنر را متوجه نخواهد شد. براي برطرف کردن اين نياز عده اي از نيروهاي مسلمان که فهم هنري و دستي در هنر داشتند آموزش نگارگري ديدند و سپس وارد کار پژوهش شدند. بدين ترتيب موفقيت خوبي حاصل شد و با سخنراني ها و نمايشگاه ها و طرح مسئله توسط من و شاگردانم در دانشگاه ها و مراکز علمي عده اي ديگر از هنرمندان به اين کار گرايش يافتند. هرچند آنها به طور مشخص همچون ما حرکت نمي کردند، با اين تفکر همگام شدند و بدين ترتيب موجي در جامعه به وجود آمد که با موج به وجود آمده در موسيقي توسط استادان موسيقي با همين نوع تفکر و نيز موج به وجود آمده در برخي ديگر از هنرها هماهنگ بود و همين مسئله سبب شد دانشگاه از اين ماجرا استقبال کند که از پيامدهاي آن ورود رشته هاي هنرهاي سنتي به دانشگاه بود؛ البته قبل از انقلاب هم موسيقي سنتي در دانشگاه ها تدريس مي شد، اما در اين دوره تعميق بيشتري پيدا کرد و بدين ترتيب فکر بازگشت به فرهنگ گذشته در دانشگاه ها به گونه اي جدي مطرح شد. هرچند اين راه بسيار طولاني است و به سرعت آثار خود را نشان نمي دهد. تا اکنون متأثر از اين ماجرا، شاگردان من در نگارگري، مجسمه سازي، تصوير سازي و کارهاي گرافيک، و نقاشي آثاري خلق کرده که هرچند در مراحل ابتدايي اند و با آنچه مدنظر است فاصله بسياري دارند، در نوع خود موفق اند، زيرا صاحبان آن حرکت جديدي را در هنر آغاز کرده و مضامين روز را با رويکرد به آينده در آثار خود طرح نموده اند و گروهي ديگر از هنرمندان هم تحت تأثير حرف هاي ما رويکرد خلق کردند. با تقويت در ذهن و دل هنرمند، در آينده بيشتر پالايش يابد و سرانجام هر دو دسته اين هنرمند را به جايي برساند که هنر انقلاب اسلامي را به معناي واقعي پديد آورد.

به نظر شما آسيب اصلي نقاشي انقلاب از کجا نشات مي گيرد؟
 

آسيب اصلي از کساني بود که سلوک آنها از نوع سلوک انقلاب اسلامي نبود و به همين دليل نتوانستند در خلق آثاري که حقايق انقلاب را به خوبي به تصوير کشيد توفيق يابند. ما دنبال آن بوديم که بدانيم کجاي کار اشکال دارد تا آن را برطرف کنيم در اين بررسي بود که متوجه شديم در قديم آثاري وجود داشته که در واقع دستورالعمل هايي براي هنرمندان به حساب مي آمده. اين دستورالعمل ها واسطه ساحت عمل و تظر به شمار مي آمدند که آنها را فتوت نامه مي ناميدند و در کتاب هاي اخلاق اين نوع مباحث را مطرح مي کردند. از ميان اين کتاب ها مي توان به کتاب «منيه المريد» نوشته شهيد ثاني اشاره کرد. امام خميني هم به اين مباحث توجه کرد و آنها را بسيار ترويج نمود؛ البته نه فقط براي هنرمندان، بلکه براي کل مؤمنان، اما به دليل آنکه عموم، درک درستي از آن نداشتند، متأسفانه به اين قضيه کمتر توجه شد؛ براي مثال شهيد رجايي جمله معروفي داشتند که ناظر بر اين مسئله بود؛ ايشان فرمود:« ما کارگاه ها را در انقلاب اسلامي به عبادتگاه تبديل مي کنيم.» منظور آن بزرگوار از اين جمله اين بود که ما بايد با انقلاب اسلامي کاري بکنيم که همه مردم کار را براي رضاي خدا انجام دهند نه فقط براي کار و نان. اگر کار براي رضاي حق باشد هم در باطن و هم در ظاهر به عالي ترين شکل خود انجام مي شود؛ زيرا زماني که انسان کار را براي صاحب کار مي برد به خواست صاحب کار و وجود او توجه مي کند؛ وقتي که صاحب کار خداوند باشد انسان تمام وجودش را پاي آن خواهد گذاشت. اما متأسفانه معناي اين جمله درست فهميده نشد و تا مدت ها سرظهر کارگاه ها و ادارات براي برپايي نماز تعطيل مي شد که نتيجه اي ابتذالي حاصل اين درک نادرست بود. اين امر حلقه ي مفقوده اي بود که من از آن با نام «آداب معنوي» ياد مي کنم. در هنر اسلامي آداب معنوي سلسله آداب عملي است که زمينه را در قلب و وجود هنرمند ايجاد مي کند تا معاني شکل عملي پيدا کند. در واقع هدف از اين آداب آن است که اولاً در وجود هنرمند معاني درک شود؛ زيرا تا درک نشود هيچ صورتي پيدا نخواهد کرد و ثانياً پس از درک آن، صورت متناسب با وضعيت زمانه خود را نشان دهد. هر زمان که آن معاني در جان هنرمند بنشيند، آن صورت خود را نشان خواهد داد. هنرمند بايد مودب به آداب ديني شود و تا زماني که مودب به اين آداب نشود صورت ظاهر و بازگشت به صورت هاي قديم هرگز نمي تواند براي ما نتيجه اي داشته باشد. حتي آشنايي هنرمند با حکمت هنر نيز لازم و ضروري است. بدون سير و سلوک معنوي نيز، تقليد روش گذشته ثمره اي در برنخواهد داشت. او بايد اهل سير و سلوک معنوي باشد، تا بتواند آن حکمت را در آثار خودش متجلي کند. اين شايد بزرگ ترين دستاورد انقلاب براي هنر باشد و اگر اين سه موضوع تحقق پيدا کند - که حتماً تحقق پيدا خواهد کرد- در آينده هنر انقلاب اسلامي به دست هنرمنداني خلق خواهد شد که از يک سو تجربه گذشتگان را دارند و از سوي ديگر اهل طريقت معنوي اسلامي هستند. زماني که اين سه عامل کامل شوند، صورت کاملي از هنر انقلاب اسلامي نيز جلوه گر خواهد شد.

آينده گروه هاي ديگري مانند نقاشان انقلاب که به سمت مدرنيسم رفتند يا نقاشان غرب زده چگونه خواهد بود و سرانجام کدام جريان غلبه خواهد کرد؛ زيرا در حال حاضر قالب نقاشي انقلاب غربي است و اين قالب همچنان غلبه دارد و خود را گسترش مي دهد؟
 

مسلم است که همان گونه که قرآن کريم، «العاقبه المتقين»؛ يعني سرانجام متقين غلبه خواهند کرد. اگر اين فرمايش قرآن کريم را در حوزه نقاشي در نظر بگيريم، متقين کساني هستند که آن سه اصل را بايد رعايت کنند، آنها به گذشته احترام مي گذارند؛ يعني سلسه دارند و اين سلسله به قرآن کريم وصل مي شود و از يک سو اهل حکمت هنرند. حکمت نيز بيان کننده ديدگاه قرآن کريم است و از سوي ديگر اهل آداب اند؛ يعني به رفتار مورد قبول آيين اسلام عمل مي کنند. اگر بخواهيم از نظر عقلي به اين پرسش پاسخ دهيم، بايد بگوييم که همه حرکتهاي موفق در تاريخ، حرکت هايي بودند که پشتوانه عميقي داشتند و بعد هم توانستند دوره اي از تاريخ را به خودشان اختصاص دهند. مسلم است که هر حرکت داراي چنين وضعيتي، آينده را از آن خود خواهد کرد. کار مدرنيسم در زادگاهش، غرب، به پايان رسيده پس مسلم است که در ايران هم جايگاهي نخواهد داشت. هر قدر هم که سياست و پول از داخل و خارج از آن حمايت کند، مانند محتضري است که نمي تواند مؤثر واقع شود و فقط مي شود حالت احتضارش را طولاني تر کرد و گرنه نمي تواند جايگاه داشته باشد.
نمونه آن در جامعه خودمان مي توانيم مشاهده کنيم که نقاشي مدرن تاثيري بر جامعه ندارد، اما در مقابل هنرمندي مانند استاد فرشچيان ظهر عاشورا را نقاشي مي کند و از آنجا که اين مضمون ريشه در اعماق گذشته و معنويت جامعه ما دارد و مباحثي را مطرح مي کند که زائيده فرهنگ ماست، تابلوي هنري او در سراسر ايران و کشورهاي ديگر و هرجا که مومني هست بيشترين توجه را به سوي خود جلب مي کند و مردم تصوير چاپ شده آن را مي خرند و در محل ديد خود قرار مي دهند. پس آثاري که بر اساس سه اصل ياد شده خلق نشده اند يا اصلاً توفيق نمي يابند يا آنکه توفيقشان موقتي و ظاهري است و آن هم نه در کل جامعه، بلکه در ميان گروهي محدود و در روزنامه ها و رسانه هايي که مربوط به خودشان است. اين گونه آثار هرگز تأثيري بر جامعه نخواهد گذاشت حتي در دوره پيش از انقلاب هم از چنين توفيقي بي نصيب بوده اند. با توجه به رويکرد محيط هاي دانشگاهي ايران به هنرهاي سنتي، اکنون ديگر اثري هنري فقط صورتي ظاهري از نقاشي قديم را با قالبي غربي مطرح مي کند با آنکه هنر ايراني يا اسلامي ناميده مي شود، پذيرفته نمي شود. هرچه که هنر ايراني به طور عميق تر شناخته مي شود اين گونه آثار جلوه خود را از دست مي دهند و مدت دوام آنها در ميان جامعه کمتر مي شود؛ زيرا اين آثار سطحي هستند و مدت دوام آنها در ميان جامعه کمتر مي شود؛ زيرا اين آثار سطحي هستند و عمق چنداني ندارند. آثار عميق حتماً عمر جاوداني خواهند يافت و تاريخ اعتبار نخواهد داشت؛ مانند شعر حافظ و فردوسي و تابلوي آقاي فرشچيان. بنابراين متوجه مي شويم آينده متعلق به هنرهايي است که از طريقي علمي و با سير و سلوک معنوي هنرمند خلق شده اند.

آينده هنرمندان انقلاب چگونه است؟ آنها معاني را از انقلاب مي گيرند و نقاشي مي کشند، اما آيا در آينده به سمت غرب گرايش مي يابند يا به هنرهاي سنتي رجوع مي کنند يا آنکه در اين تعارض باقي مي مانند؟
 

هنرمندان انقلاب، در دوره ي اول انقلاب، در مقام مستي بودند و به همين دليل مانند کل جامعه از رويدادها تأثير مي پذيرفتند و حقايق واقعي را در آثارشان به تصوير مي کشيدند که به روز اتفاق مي افتاد، اما با تثبيت نظام برآمده از انقلاب، آنها متوجه شدند که آنچه به دنبالش بودند و در دوره اول در مقام مستي به تصويرش مي کشيدند در عمل مسئله «ولايت» بوده است، منظور از ولايت که هنرمندان متوجه آن شدند، سرسپردگي به محبوبي است که در قلب ما و هر مومني حضور دارد و ما را به راه نيک و عالم قدس هدايت مي کند. هنري که براي ارضاي آن محبوب ايجاد شود، هنري قدسي و پاک خواهد بود. براي خلق چنين هنري وجود رهبر، راهنما و پيري لازم بود؛ همان گونه که در گذشته همواره بدون پير به ميکده نمي رفتند؛ اگر پير هادي نباشد، امکان انحراف وجود دارد. نداشتن شناخت درستي از پير عده بسياري را به بيراهه کشاند؛ در واقع طاغوت پيرهاي دروغيني براي آنها ساخت. نمونه چنين پيرهاي دروغيني عرفان هاي ساختگي استکبار است.
از آنجا که تفکر مدرنيته مردم را از هر نوع امر معنوي دور کرده بود، زماني که مردم جهان نياز معنوي شديد را احساس کردند، استکبار اين نوع عرفان ها را براي مردم کشورهاي غربي و شرقي ساخت تا بتواند اين نياز معنوي را در بطن خود به فساد بکشاند. در ايران هم پس از آنکه هنرمندان ما متوجه امر ولايت شدند، پيران دروغيني ساخته شدند و عده اي سربرآوردند که با صورتي از عرفان اسلامي، اما داراي باطن غربي کوشيدند گروهي از هنرمندان ما را جلب کنند و در اين کار هم موفق شدند، اما هرچه جلوتر مي رويم اينها باطن خودشان را بيشتر نشان مي دهند. بعضي از اين مدعيان دروغين به کشورهاي غربي فرار کردند و باطن خودشان را نشان دادند و در مقابل انقلاب اسلامي موضع گرفتند و مستقيماً از تفکر غربي دفاع کردند. همه اينها سبب شده است در حال حاضر زمينه شناخت ولايت حقيقي براي هنرمندان فراهم تر گردد و از همين رو اين دوره به نظر بنده مهم ترين مرحله در اين شناخت است و به طور مسلم هم از نظر عقل و هم از نظر مواريث و تاريخ گذشته کساني در خلق آثار هنري موفق خواهند شد که طريق ولايت حقيقي را بشناسند و رابطه خود را با حق حقيقي بهتر پيدا کنند و پير و مرشد خودشان را بهتر بشناسند تا راه را براي آينده بهتر باز کنند. من تصور مي کنم آن دسته از هنرمنداني که به طرف راهي رفتند که آن راه، راه حقيقي انقلاب اسلامي نبود يا بر اثر مجاهدت هاي هنرمندان اصيلي که راه درست را پيدا کرده اند يا اينکه آنها هم مانند هنرمندان طاغوتي قبل از انقلاب فراموش خواهند شد.
هرچند اين عده مزاحمت هايي براي هنرمندان انقلاب خواهند داشت و ضربه هايي به آنها خواهند زد، هرگز نمي توانند جلوي راه حقيقي را بگيرند، زيرا آن راه، راه اصيلي است که هم از نظر علم و هم از نظر عقل و حتي فطرت انساني جايگاه خودش را در دل ها پيدا خواهد کرد.
من تصور مي کنم با وجود مشکلاتي که کشورهاي غربي براي نظام جمهوري اسلامي ايجاد کرده و حوزه هنررا نيز از اين مشکلات بي بهره نگذاشته اند، در آينده اي نزديک در کل جامعه اسلامي و در کل علوم و معارف و هنرهاي ما، به ويژه نقاشي انقلابي روي خواهد داد که به اعتقاد من انقلاب پاياني است، اما مراحل خودش را خواهد داشت؛ يعني يک مرتبه آن صورت نهايي پديد نخواهد آمد. طي تاريخ اسلام عده کمي از شاگردان امام صادق(ع) توفيق اين را پيدا کردند که بتوانند تمدن ساز باشند؛ با اين حال به تدريج آنهايي که درک عميق تري داشتند تمدن اسلامي را بنيان گذاشتند و اين تمدن عظيم اسلامي در سراسر جهان به وجود آمد؛ به همين دليل است که مي گويم جمعيت کم دليل بر موفق نشدن نيست، بلکه درک عالي است که آينده را مي سازد. خوشبختانه امروز جمعيت هنرمنداني که حقيقت را درک کرده اند، کم نيست و آنها با ياري خدا خواهند توانست در مقابل تبليغات دشمن ايستادگي کنند و هنر اصيل انقلاب را جلوه گر سازند.
منبع: نشريه زمانه، شماره 93.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط