خوشبيني و بدبيني

چرا نداري هاي خويش را مي شمريم ولي حساب دارائيهايمان را نداريم؟ چرا بديها ديدمان را پر کرده ولي خوبيها در پشت پلکهايمان قايم شده اند؟ چرا پينه دستهاي پدر را نمي فهميم.
شنبه، 12 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خوشبيني و بدبيني

خوشبيني و بدبيني
خوشبيني و بدبيني


 





 

چرا تاريکي شب را زياد مي بينيم ولي مهتاب را کم؟
چرا نداري هاي خويش را مي شمريم ولي حساب دارائيهايمان را نداريم؟ چرا بديها ديدمان را پر کرده ولي خوبيها در پشت پلکهايمان قايم شده اند؟ چرا پينه دستهاي پدر را نمي فهميم.
ولي سيلي او را فراموش نمي کنيم. به قول سهراب چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد.
ثريا تقي زاده
* شک و گمان را ملاک قضاوت و عدالت قرار ندهيد.
«حضرت علي (ع)»
 

خوشبيني و بدبيني
 

در هر چيز جنبه روشن آن را ببين! تصور کنيد که سوار بر يک هواپيما هستيد و بر فراز آسمان پرواز مي کنيد که ناگهان يکي از موتورها از بال کنده مي شود و سقوط مي کند. دوست داريد خلبان از خود چه واکنشي نشان دهد؟ دوست داريد بگويد: «لطفا خونسرد باشيد و کمر بندهاي نجات را ببنديد! ما تعادل خود را از دست داده ايم، اما حتماً راهي براي فرود پيدا مي کنيم» يا ترجيح مي دهيد که خلبان سراسيمه از کابين خود بيرون بپرد و فرياد بزند: «همه ما کشته خواهيم شد!» فکر مي کنيد کداميک بتواند شما را به سلامت به زمين بنشاند؟ حال به زندگي روزمره خود فکر کنيد. جايي که ديگر خود شما خلبان خود هستيد. با کدام رويکرود موفق به حل مشکلات خود خواهيد شد؟ پس يا حتماً راهي پيدا خواهيد کرد يا همه ما کشته خواهيم شد. اين مهمترين ويژگي تفکر مثبت است.
«از کتاب آخرين رموز شاد زيستن»

آشنايي با فرهنگ ملل
 

* عده اي دائم مي نالند که گل سرخ خار دار، ما بايد شاد باشيم که خارها گل سرخ دارند.
«آلفرنس کار»
* هر گاه تمام بلايا و مصائب بشر را در يک جا جمع نمايند و در ميان مردم تقسيم کنند، بدبخت ترين مردم چون سهم خود را ببيند از سهم نخستين خويش راضي شده لب از شکايت مي بندند.
«سقراط»
* آدم بدبين همچون مبتلايان به ترياک، مرض خود را به هزار دليل به ديگران مي دهد.
«حجازي»
* آنکه خيال مي کند شايد فردا گرفتار شود از آنکه الان گرفتار است بيشتر رنج مي برد.
«حجازي»
* اگر چشم تو فاسد شد، تمام جسمت تاريک مي شود.
* به حال کسي افسوس مي خوريم که از اين سر کشور تا آن سر سفر کند و بگويد همه جا برهنه و تهي است و چنين است جهان براي کسي که نخواهد ميوه هايي را که به او تقديم مي کند، بچيند.
«استرن»
* به خاطر داشته باشيد امروز همان فردايي است که ديروز درباره آن نگران بوديد. از خود بپرسيد اقلاً اين چيزي که درباره اش نگرانم به وقوع خواهد پيوست يا نه؟
* براي کسي که زندگي درونيش غني است، اشعه مختصر آفتاب بيهوده مي درخشد.
«داستايوفسکي»
* بزرگترين حوادث دنيا را که تحليل و تجزيه کنيم، به اين نتيجه مي رسيم که آنچه باعث بروز آن شده حتي غازي هم ارزش نداشته است.
«ناپلئون»
* پير کامل آن است که تازگي هاي زمان خود را هر چند عجيب و ناروا باشد با روي خوش بپذيرد و جوان عاقل آن است که به عادات و افکار قديم هر چند کهنه و بي مصرف باشد به ديده احترام بنگرد.
«حجازي»
* خوشبين اظهار مي دارد که ما در بهترين دنياي ممکن به سرمي بريم و بدبين بيمناک است که مبادا سخن او راست باشد.
* کوه هاي عظيم پر از چشمه اند و قلبهاي بزرگ پر از اشک.
* کليه مشکلات براي کسي که آنها را آسان مي شمارد سهل است.
«شانينگ»
* يک بطري که آب داشته باشد، از نظر فرد خوش بين نيمه پر است و اما از نظر فرد بدبين نيمه خالي است.
«برنارد شاو»
* هرگز درباره چيزي نگو آن را از دست داده ام، بلکه فقط بگو آن را پس داده ام.
* خوشبين به کسي مي گويند که در يک روز طوفاني به ماهيگيري مي رود و ماهيتابه اي هم با خود مي برد.
«ارنست همينگوي»
* دنيا مانند دوربين عکاسي است، لطفاً لبخند بزنيد تا عکس شما خوب و خوشگل ثبت شود.
* بدبين از باد شکايت مي کند و خوشبين اميد دارد که هوا خوب شود ولي فرد واقع بين جهت بادبانش را تغيير مي دهد.
«ويليام وارد»
* وقتي در زندگي به داشتن هاي خود فکر مي کنيم خود را خوشبخت و زماني که به نداشته هاي خود مي انديشيم خود را بدبخت حس مي کنيم، پس خوشبختي ها در تصور خود ماست.
«تناجيو»
* در زندگي هر انساني اتفاقات فراواني روي مي دهند و تنها روش توجيه منطقي همه آنها بنظر من، اين است که فرض کنيم براي تماشاي فيلمي بسيار جالب به سينما رفته ايم. ولي اين فيلم تنها سمعي و بصري نيست، بلکه در آن نقش اول را هم بازي مي کنيم و همه اتفاقات خيلي جدي به نظر مي آيند.
با اين ديد که بنگريم، ديگر نمي دانيم که مثلاً فلان اتفاق خوب است يا بد، فقط مي دانيم که خيلي خيلي جالب است. مي توانيم بدن فيزيکي خود و اعمال و رفتار خود و....، کلاً زندگي خود را از بيرون نظاره کنيم، خود را بزرگتر از بدن خود و عرصه خود را فراتر از عالم خاک بدانيم. ديگر درد و رنج و اندوه ناخوشايند نيستند، بلکه همه چيز جالب و به قولي زيبا هستند. مي توانيم انتخاب کنيم و هر وقت بخواهيم درگير مسائل دنيوي باشيم و وقتي خواستيم نظاره گر باشيم.
«سينا پورعظيما»

آشنايي با فرهنگ ملل
 

* انسان هر چيز را مي تواند فراموش کند غير از ايام نيکبختي را.
«مثل هلندي»
* ذهن خود را تيره مکن تا دنيا براي شما روشن گردد.
«مثل چيني»
* به بدبين گفتند فالي نيک زن تا پس از مراجعت از سفر قبايي برايت بخرم، گفت: بلکه برنگشتي.
«مثل ترکي»
***
اي دوست بيا تا غم فردا نخوريم
وين يکدم عمر را غنيمت شمريم

 

فردا که ازين دير کهن در گذريم
با هفت هزار سالگان سر بسريم

«عطار نيشابوري»
***
چشم ابليسانه را يکدم ببند
چند بيني صورت؟ آخر چند، چند؟

«مولوي»
***
همه عالم جمال و آواز است
چشم کور است و گوش کر چه کنم؟

«عطار نيشابوري»
***
خوش بين باش! اين نگرش توست که بر نتيجه بسياري از کارها نشان مي زند.
Be positive for your attitude will affect the outcome of many things "Collin McCarty"
***
يک آدم خوشبين مي خندد تا فراموش کند و يک آدم بدبين فراموش مي کند که بخندد.
An optimist laugh to forget, a pessimist forgets to laugh.
***
افراد خوشبين و افراد بدبين، هر دو سهمي در جامعه دارند. فرد خوشبين هواپيما را اختراع مي کند، و بدبين چتر نجات را.
Both optimists and pess- imists contribute to our society, the optimist invents the airplane and the pessimist the parachute. " G. B. Stern"
***
افراد مثبت انديش زمان حال را پُربار مي سازند، آينده را بهبود مي بخشند، تسخير ناپذير را به مبارزه مي طلبند و غير ممکن ها را به دست مي آورند.
Optimists enrich the present, enhance the future, challenge the impregnables and attain the imposible.
"W. A. Ward"
***
انسان بدبين مشکلات را در هر موقعيت و فرصتي مي بيند. انسان خوش بين در هر مشکلي يک فرصت مي بيند.
The pessimist sees difficulty in every opportuny, the optimist sees the opportunity in every difficulty. "Winston Churchill"
***
آدم خوش بين به شما مي گويد که ليوان نيمه پر است، آدم بد بين مي گويد نيمه خالي است و يک مهندس مي گويد سايز ليوان دو برابر آن چيزي است که بايد باشد.
An optimist will tell you the glass is half full, the pess- imist half empty, and the engineer will tell you the glass is twice the size it needs to be.
 

با هم بينديشيم
 

دو دوست بودند يکي خوشبين و ديگري بدبين. چون دوست خوشبين بر اثر زود باوري دارائيش را از دست داد به سراغ دوست بدبين رفت تا از او کمک بخواهد که ديد وسط اتاق نشسته و بر سر خود مي کوبد. جريان را جويا شد. جواب شنيد: هرچه زنم گفت پولت را به کاري بزن گفتم خطر دارد؛ هر چه گفت برو بگذار صرافي و سودش را بگير. گفتم آنها مال مردم خورند! هر چه گفت حداقل برو گاو صندوق اين بانکهايي که صد سال ديگر تأسيس مي شوند امانت بگذار! گفتم به بانکهاي آينده اعتمادي نيست. همين شد که سر ظهر دزد آمد و جلوي چشمم همه مال و اموالم را برد. حالا اگر داري دو سکه زر به من قرض بده. دوست خوش باور آهي کشيد و گفت: اگر به بدبيني تو اعتباري هست، روي خوشبيني من هم مي شود حساب کرد.
«فرزان انگار»
***
راجع به پيدايش پرندگان، افسانه هاي زيادي وجود دارد، افسانه بوميان استراليا مي گويد: دو مرد سياه که عاشق پرواز بودند با هم ديدار مي کنند. يکي از آنها بونورونگ نام داشته و به دنبال ريشه زنبق مي گشته و ديگري جانارن و به دنبال ماهي. آنها شروع به تعريف اين مي کنند که چقدر به پرواز علاقه دارند و آنقدر گرم صحبت مي شوند که کم کم تبديل به پرنده مي شوند. بونرونگ تبديل به درنا مي شود و جاناران به مرغ ماهي خوار. هنوز هم بوميان نغمه چنگ جاناران را مي نوازند و شخصي نيز اين موسيقي را با ني لبکي که از ساقه خيزران درست شده همراهي مي کند.
«فرزان انگار»
***
قدر عافيت کسي داند که...
روزي گروهي سوار بر قايقي شدند. بين آنها غلامي بود که از دريا به شدت مي ترسيد. چيزي نگذشته بود که غلام بي تابي مي کرد و مي گفت اين تخته پاره کجا مي تواند ما را حفظ کند و آن قدر فرياد و شيون کرد تا همه به فغان آمدند.
در ميان جمع حکيمي بود که نظاره مي کرد مطلب را به او گفتند و از او کمک خواستند حکيم گفت: به شرطي که هر چه گفتم آن کنيد! همه قبول کردند. حکيم گفت: غلام را به دريا افکنيد! و همگان با حيرت قبول کردند و غلام را به دريا افکندند.
غلام که شنا بلد نبود به شدت دست و پا مي زد و فرياد مي کشيد، و دقايقي نگذشته بود که حکيم گفت: او را به درون قايق آوريد! وقتي غلام را به درون قايق آوردند، آرام گرفت و گفت: چه خوب است که اين قايق مرا از غرق شدن نجات مي دهد! حکيم گفت: آري، قدر عافيت کسي داند که به بلايي گرفتار آيد.!
***
سربازي را گفتند: چرا به جنگ بيرون نروي؟ گفت: به خدا سوگند که من يک تن از دشمنانم را نشناسم و ايشان نيز مرا نشناسند، پس دشمني ميان ما چون صورت بندد؟
«عبيد زاکاني»
***
شخصي خانه اي به کرايه گرفته بود، چوب هاي سقف آن بسيار صدا مي کرد. صاحب خانه را خبر دادند تا مگر مرمتش کند. او پاسخ داد: چوبهاي سقف ذکر خداوند مي کنند. گفت: نيک است اما مي ترسم اين ذکر به سجود بينجامد.
«عبيد زاکاني»
***
* با هم بخنديم
مضرات امتحانات:
* افزايش بار علمي به طور ناخواسته!
* کمبود شديد خواب و کاهش زمان لالا از هفت ساعت به هفت دقيقه!
* رواج فرهنگ غلط پاچه خاري! براي معلمان !
* افزايش خشونت عليه حيوانات (خر زني !!!)!
چپ و چول شدن چشمها بر اثر روش هاي غلط تقلبي!
* سردرد حاصل از تمرکز شديد براي يافتن راههاي مدرن تقلب.

 

منبع: کتاب گنجينه ما و شما




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.