وظايف اصلي ضمير ناخودآگاه
استاد اميرحسين غروي سال 1353 هجري خورشيدي در شهر تهران متولد شدند. طبع شناخت آدمي و علاقه شديد وي به رمز و رموز هستي و تقويت تن و روان آدمي وي را در دوران نوجواني به سمت ورزش رزمي كونگ فو هدايت كرد، چرا كه اين رشته از ورزش هاي رزمي اهميت خاصي به اين بعد انساني داده و از سابقه اي بس طولاني در مشرق زمين برخوردار است.
ايشان در راستاي شناخت ذهن و روان انسان با علومي همچون TA,NAC,DHE,NLP اناگرام و هيپنوتيزم اريكسوني آشنا شدند و در ميان اين علوم، علم NLP، اناگرام و هيپنوتيزم اريكسوني را به دليل علمي بودن و تأثيرگذاري سريع در تغيير انسان به عنوان يك رشته تخصصي انتخاب و شروع به يادگيري اين علوم كردند و پس از گذراندن دوره هاي آكادميك و استاندارد در اين رشته ها فارغ التحصيل شدند و به همت دكتر كوروش معدلي، بنيانگذار اين علوم و نماينده رسمي انجمن NLP فرانسه در ايران، كانون NLP ايران را بنيانگذاري كرده و مشغول به گسترش اين هنر اصيل شدند.
ضمير ناخودآگاه انسان به هيچ وجه قدرت تشخيص خوب از بد را ندارد و ساده لوحانه تمام اطلاعات دريافتي را ذخيره و سپس برنامه ريزي مي نمايد. به عنوان مثال اگر تصوير شخصي را براي اولين بار ببينيد، ذهن هيچ عكس العملي را نسبت به آن نشان نمي دهد، مگر اين كه مشابه اين تصوير قبلاً در نيمكره راست ذخيره شده باشد و با هماهنگي نيمكره چپ نام شخص را به تصوير مربوطه ارتباط داده و شما در سطح خودآگاه، شخص را به ياد مي آوريد. در واقع اگر ساده تر بيان كنيم، ضمير ناخودآگاه تصوير شخص موردنظر را چه آدم خوب يا بدي باشد، در پرونده خود ذخيره مي نمايد. همين امر در رايانه نيز اتفاق مي افتد. اگر در رايانه برنامه اي بنويسيم كه طبق آن عمليات رياضي2 × 2 =8 باشد، اين برنامه بدون هرگونه قضاوت، به عنوان يك اطلاعات ورودي در رايانه ذخيره گشته و تا زماني كه اين برنامه اصلاح نگردد، رايانه ما عمليات 2 × 2 را = 8 خواهد شناخت. حال تفكري داشته باشيم روي اطلاعات ذخيره شده در سطح ضمير ناخودآگاه و ببينيم چندين هزار اطلاعات غلط وجود دارد و تا زماني كه آنها را شناسايي نكنيم، با ظرافت كامل اجرا مي كند. ما مي گوييم يك ميليون تومان ضربدر هزار تومان چند مي شود؟ ضمير ناخودآگاه جواب را مساوي فقر مي شناسد و فقير بودن را در زندگي برنامه ريزي مي نمايد، زيرا اطلاعاتي در سطح ناخودآگاه ذخيره شده مبني بر اين كه ثروت مساوي است با درد و رنج يا مساوي است با سرطان يا چرك كف دست و ضمير ناخودآگاه نيز تمامي آنها را طبق قانون طبيعي خود براي ما برنامه ريزي مي كند. دليل اين كار در قوانين بعدي براي ما روشن تر خواهد شد.
ضمير ناخودآگاه فقط برنامه هايي را اجرا مي كند كه به آن داده شده است. حتي اگر به ضرر شما باشد و خودتان آن را برنامه ريزي نكنيد، توسط ديگران و شرايط محيط برنامه ريزي خواهد شد و بدون اين كه به خوب يا بد بودن آن توجهي كند، دقيقاً آنها را به مرحله اجرا درخواهد آورد. پس آيا اگر كسي در گذشته خود شاهد اتفاقات بد و تجارب منفي بوده و اين مسايل در ناخودآگاهش ضبط شده باشد و باعث ايجاد عادت ها و باورهاي منفي در او شود، بايد تا آخر عمر محكوم به پذيرش اين سرنوشت باشد؟ جواب منفي است و شما مي توانيد تكنيك هاي نفوذ به ناخودآگاه را بياموزيد و اطلاعات و باورهاي مثبت را جايگزين باورها و عادات غلط و منفي كنيد، همانند همان متخصص رايانه كه با نفوذ به سيستم عامل، خطوط اشتباه را شناسايي نموده و با نوشتن برنامه هاي جديد، سيستم را متحول نموده و باعث گرديده رايانه روند طبيعي كار را آغاز نمايد. هنگام تولد نيمكره راست فعال و نيمكره چپ غيرفعال است. بعد ما آموزش به كودك را آغاز مي كنيم، آن هم از روي ناآگاهي و به شكلي غيرعلمي. در طول ساليان عمر اين ترفند را مي آموزيم كه چگونه انرژي را از نيمكره راست به نيمكره چپ جا به جا كنيم و چطور دگمه بازدارنده نيمكره راست را فشار دهيم و استارت نيمكره چپ را روش كنيم. سيستم آموزشي و تربيتي ما سر تا پا همين است. از كودكستان تا دانشگاه همه روش آموزش و پرورش ما همين است؛ تلاش براي نابودي نيمكره راست و كمك به نيمكره چپ و زماني بين هفت تا چهارده سالگي بالاخره موفق مي شويم به هدف بزنيم. آن موقع ديگر روح كودك كشته و نابود شده و اين است تغييري كه در سنين نوجواني از هفت تا چهارده سالگي رخ مي دهد.
از اين پس ديگر كودك خودرو و وحشي نيست. او به يك شهروند رام و سر به راه مبدل و مشغول آموختن شيوه هاي انضباطي، زبان، منطق و تمرين هاي يكنواخت شده است. در مدرسه رقابت با ديگران را آغاز كرده و به يك آدم خودخواه تبديل مي شود و همه آن الگوهاي مرسوم را كه در اجتماع شايع است، فرا مي گيرد. او به قدرت و پول علاقمند شده و به اين فكر مي افتد كه چطور به مدارج بالاي تحصيلي صعود كند تا اقتدار بيشتري به دست آورد، چطور مي شود پول بيشتري داشت، خانه بزرگي دست و پا كرد و... او مدام از چيزي به چيز ديگر رو مي كند. بعد نيمكره راست او بيش از پيش از فعاليت باز مي ماند يا صرفاً وقتي فعال مي شود كه فرد در رؤيا و خواب به سر مي برد يا گاهي كه مخدر مصرف كرده.
به دليل همين ساده لوحي ضمير ناخودآگاه است كه واژه كودك درون برايش به كار گرفته شده است؛ كودكي كه به سادگي و در آرامش همه چيز را به راحتي مي پذيرد و فرقي بين اطلاعات خوب يا بد نمي گذارد. در كشورهاي اروپايي از همين قانون در خصوص تعليم و تربيت كودكان استفاده مي نمايند. كافيست شما فرزندتان را با جملات و كلمات تأكيدي مثبت صدا كنيد، به عنوان مثال استاد، دانشمند، مهندس، قدرتمند، شجاع و غيره. ضمير ناخودآگاه اين كلمات را عيناً دريافت و برنامه ريزي مي نمايد. يكي از تفاوت هاي افراد موفق و ناموفق در استفاده از همين جملات و عبارات مثبت مي باشد. ضمير ناخودآگاه تفاوتي بين اين جملات قايل نيست. پس چه بهتر كه از عبارات خوب و مثبت استفاده نماييم حتي خيالي و غيرواقعي.
زماني كه خواب مي بينيم از ارتفاعي بلند به پايين پرت شده ايم و ناگهان از خواب مي پريم، ملاحظه مي كنيم كه دچار اضطراب، تپش قلب و دلهره شده ايم؛ دقيقاً مانند اين كه حادثه واقعي صورت گرفته باشد. چطور ممكن است تصويري كه ذهن ما به صورت غيرواقعي آن را ايجاد نموده، اين چنين در ما اثر گذاشته و حتي گاهي باعث بيماري گردد، يا برعكس خوابي را ببينيم كه وارد بهشت شده ايم، معصومين به ما خوش آمد مي گويند و ما را نوازش مي كنند. ناگهان از خواب بيدار مي شويم و مي بينيم چه احساس خوبي داريم كه تا به حال مشابه آن را در زندگي تجربه نكرده ايم.
تمامي اين حالات قانون ذهن و ضمير ناخودآگاه مي باشد كه هر چيزي را در ذهن تجسم نماييد، آن را به صورت واقعي در نظر خواهد گرفت. از اين قانون مي توان در تربيت كودكان، مديريت منابع انساني، تشويق كودكان، قبولي در كنكور و ديگر موارد زندگي نهايت بهره را برد. در دوره هاي برنامه ريزي عصبي- كلامي( NLP) اين قوانين به صورت كامل تر و تكنيكي ارائه مي گردد و علاقمندان به صورت عملي از اين قانون در راستاي رسيدن به تمامي اهداف استفاده مي نمايند. از اين قانون در تمامي دوره هاي هدف سازي، ارتباطات، درمان موانع ذهني، كسب موفقيت نامحدود، كسب اعتماد به نفس و غيره به عنوان يك قانون اصلي استفاده مي شود. با شناخت اين قانون، به راحتي مي توان نتيجه گرفت كه با حلوا حلوا كردن دهان شيرين خواهد شد. شك داريد؟ فقط يك بار امتحان نماييد.
تقريباً تمامي افراد نابغه و موفق دنيا، موفقيت خود را مديون استفاده از ذهن و قوانين طبيعي حاكم بر آن مي دانند، زيرا آنها با استفاده از اين قوانين صفت خلاقيت را در خود پرورش داده اند. صفت خلاق را تنها به افرادي مي توان داد كه آماده اند حيثيت، غرور و عزت خود را بارها و بارها در معرض تاراج قرار داده و با شهامت به استقبال كارهايي بروند كه ديگران آن را وقت تلف كردن مي دانند. مردم اغلب افراد آفرينشگر را ديوانه قلمداد مي كنند. البته دنيا دير يا زود به ارزش آنها پي خواهد برد، ولي اذهان عمومي همچنان بر اين باورند كه افراد آفرينشگر آدم هاي نامتعارف و عجيبي هستند. تمام انسان ها با ظرفيت هاي لازم و كامل براي آفرينشگري و خلاقيت پا به دنيا مي گذارند. بدون استثنا همه كودكان سعي دارند آفريننده باشند، اما ما دست و پاي شان را مي بنديم. ما فوراً دست به كار مي شويم تا روش صحيح انجام كارها را به آنها آموزش دهيم و همين كه آنها راه درست را آموختند، ديگر به روبات تبديل مي شوند. بعد بارها و بارها همان كار صحيح را تكرار مي كنند و هرچه بيشتر اين كار را انجام مي دهند، بازده بهتري پيدا مي كنند و هرچه بر كارايي آنها افزوده مي شود، بيشتر براي شان كف مي زنيم و به آنها جايزه مي دهيم. در سنين بين هفت تا چهارده سالگي تغييراتي در كودك رخ مي دهد كه چگونگي آن، ذهن روان شناسان بسياري را در سراسر جهان به خود مشغول داشته است.
اگر بخواهيم بگوييم كه علم، قانون ساده لوحي ضمير ناخودآگاه را چگونه توصيف مي كند، بايد بگوييم قانون تلقين و تلقين پذيري افراد كه در علم هيپنوتيزم مطرح است، دليلي بر اين مي باشد كه ضمير ناخودآگاه ساده لوحانه هر اطلاعاتي را مي پذيرد و شبه داروها نيز از همين قانون پيروي مي كنند. پس قوانين علمي انجام دهيد و نتيجه بگيريد، زيرا انجام دادن يك چيز حتي غلط، بهتر از انجام ندادن آن كار است( البته هر كار مثبت و هدفمند). اگر مديري هميشه و در تمامي لحظات از پرسنل خود قدرشناسي نمايد، او را تشويق كند، به او آفرين گويد، يا بگويد كه تو بهترين پرسنل من خواهي شد و... هيچ مي داند چه اعتماد به نفسي در شخص به وجود آورده و با اين الگوها چه آينده اي را برايش برنامه ريزي مي كند؟ حتي تنبيه و توبيخ يك فرد بايد جنبه تشويق داشته باشد تا بتواند ساده لوحانه ضمير ناخودآگاه را در راه پيشرفت برنامه ريزي نمايد.
منبع: نشريه كوچه ما، شماره 8.
ايشان در راستاي شناخت ذهن و روان انسان با علومي همچون TA,NAC,DHE,NLP اناگرام و هيپنوتيزم اريكسوني آشنا شدند و در ميان اين علوم، علم NLP، اناگرام و هيپنوتيزم اريكسوني را به دليل علمي بودن و تأثيرگذاري سريع در تغيير انسان به عنوان يك رشته تخصصي انتخاب و شروع به يادگيري اين علوم كردند و پس از گذراندن دوره هاي آكادميك و استاندارد در اين رشته ها فارغ التحصيل شدند و به همت دكتر كوروش معدلي، بنيانگذار اين علوم و نماينده رسمي انجمن NLP فرانسه در ايران، كانون NLP ايران را بنيانگذاري كرده و مشغول به گسترش اين هنر اصيل شدند.
ضمير ناخودآگاه انسان به هيچ وجه قدرت تشخيص خوب از بد را ندارد و ساده لوحانه تمام اطلاعات دريافتي را ذخيره و سپس برنامه ريزي مي نمايد. به عنوان مثال اگر تصوير شخصي را براي اولين بار ببينيد، ذهن هيچ عكس العملي را نسبت به آن نشان نمي دهد، مگر اين كه مشابه اين تصوير قبلاً در نيمكره راست ذخيره شده باشد و با هماهنگي نيمكره چپ نام شخص را به تصوير مربوطه ارتباط داده و شما در سطح خودآگاه، شخص را به ياد مي آوريد. در واقع اگر ساده تر بيان كنيم، ضمير ناخودآگاه تصوير شخص موردنظر را چه آدم خوب يا بدي باشد، در پرونده خود ذخيره مي نمايد. همين امر در رايانه نيز اتفاق مي افتد. اگر در رايانه برنامه اي بنويسيم كه طبق آن عمليات رياضي2 × 2 =8 باشد، اين برنامه بدون هرگونه قضاوت، به عنوان يك اطلاعات ورودي در رايانه ذخيره گشته و تا زماني كه اين برنامه اصلاح نگردد، رايانه ما عمليات 2 × 2 را = 8 خواهد شناخت. حال تفكري داشته باشيم روي اطلاعات ذخيره شده در سطح ضمير ناخودآگاه و ببينيم چندين هزار اطلاعات غلط وجود دارد و تا زماني كه آنها را شناسايي نكنيم، با ظرافت كامل اجرا مي كند. ما مي گوييم يك ميليون تومان ضربدر هزار تومان چند مي شود؟ ضمير ناخودآگاه جواب را مساوي فقر مي شناسد و فقير بودن را در زندگي برنامه ريزي مي نمايد، زيرا اطلاعاتي در سطح ناخودآگاه ذخيره شده مبني بر اين كه ثروت مساوي است با درد و رنج يا مساوي است با سرطان يا چرك كف دست و ضمير ناخودآگاه نيز تمامي آنها را طبق قانون طبيعي خود براي ما برنامه ريزي مي كند. دليل اين كار در قوانين بعدي براي ما روشن تر خواهد شد.
ضمير ناخودآگاه فقط برنامه هايي را اجرا مي كند كه به آن داده شده است. حتي اگر به ضرر شما باشد و خودتان آن را برنامه ريزي نكنيد، توسط ديگران و شرايط محيط برنامه ريزي خواهد شد و بدون اين كه به خوب يا بد بودن آن توجهي كند، دقيقاً آنها را به مرحله اجرا درخواهد آورد. پس آيا اگر كسي در گذشته خود شاهد اتفاقات بد و تجارب منفي بوده و اين مسايل در ناخودآگاهش ضبط شده باشد و باعث ايجاد عادت ها و باورهاي منفي در او شود، بايد تا آخر عمر محكوم به پذيرش اين سرنوشت باشد؟ جواب منفي است و شما مي توانيد تكنيك هاي نفوذ به ناخودآگاه را بياموزيد و اطلاعات و باورهاي مثبت را جايگزين باورها و عادات غلط و منفي كنيد، همانند همان متخصص رايانه كه با نفوذ به سيستم عامل، خطوط اشتباه را شناسايي نموده و با نوشتن برنامه هاي جديد، سيستم را متحول نموده و باعث گرديده رايانه روند طبيعي كار را آغاز نمايد. هنگام تولد نيمكره راست فعال و نيمكره چپ غيرفعال است. بعد ما آموزش به كودك را آغاز مي كنيم، آن هم از روي ناآگاهي و به شكلي غيرعلمي. در طول ساليان عمر اين ترفند را مي آموزيم كه چگونه انرژي را از نيمكره راست به نيمكره چپ جا به جا كنيم و چطور دگمه بازدارنده نيمكره راست را فشار دهيم و استارت نيمكره چپ را روش كنيم. سيستم آموزشي و تربيتي ما سر تا پا همين است. از كودكستان تا دانشگاه همه روش آموزش و پرورش ما همين است؛ تلاش براي نابودي نيمكره راست و كمك به نيمكره چپ و زماني بين هفت تا چهارده سالگي بالاخره موفق مي شويم به هدف بزنيم. آن موقع ديگر روح كودك كشته و نابود شده و اين است تغييري كه در سنين نوجواني از هفت تا چهارده سالگي رخ مي دهد.
از اين پس ديگر كودك خودرو و وحشي نيست. او به يك شهروند رام و سر به راه مبدل و مشغول آموختن شيوه هاي انضباطي، زبان، منطق و تمرين هاي يكنواخت شده است. در مدرسه رقابت با ديگران را آغاز كرده و به يك آدم خودخواه تبديل مي شود و همه آن الگوهاي مرسوم را كه در اجتماع شايع است، فرا مي گيرد. او به قدرت و پول علاقمند شده و به اين فكر مي افتد كه چطور به مدارج بالاي تحصيلي صعود كند تا اقتدار بيشتري به دست آورد، چطور مي شود پول بيشتري داشت، خانه بزرگي دست و پا كرد و... او مدام از چيزي به چيز ديگر رو مي كند. بعد نيمكره راست او بيش از پيش از فعاليت باز مي ماند يا صرفاً وقتي فعال مي شود كه فرد در رؤيا و خواب به سر مي برد يا گاهي كه مخدر مصرف كرده.
به دليل همين ساده لوحي ضمير ناخودآگاه است كه واژه كودك درون برايش به كار گرفته شده است؛ كودكي كه به سادگي و در آرامش همه چيز را به راحتي مي پذيرد و فرقي بين اطلاعات خوب يا بد نمي گذارد. در كشورهاي اروپايي از همين قانون در خصوص تعليم و تربيت كودكان استفاده مي نمايند. كافيست شما فرزندتان را با جملات و كلمات تأكيدي مثبت صدا كنيد، به عنوان مثال استاد، دانشمند، مهندس، قدرتمند، شجاع و غيره. ضمير ناخودآگاه اين كلمات را عيناً دريافت و برنامه ريزي مي نمايد. يكي از تفاوت هاي افراد موفق و ناموفق در استفاده از همين جملات و عبارات مثبت مي باشد. ضمير ناخودآگاه تفاوتي بين اين جملات قايل نيست. پس چه بهتر كه از عبارات خوب و مثبت استفاده نماييم حتي خيالي و غيرواقعي.
زماني كه خواب مي بينيم از ارتفاعي بلند به پايين پرت شده ايم و ناگهان از خواب مي پريم، ملاحظه مي كنيم كه دچار اضطراب، تپش قلب و دلهره شده ايم؛ دقيقاً مانند اين كه حادثه واقعي صورت گرفته باشد. چطور ممكن است تصويري كه ذهن ما به صورت غيرواقعي آن را ايجاد نموده، اين چنين در ما اثر گذاشته و حتي گاهي باعث بيماري گردد، يا برعكس خوابي را ببينيم كه وارد بهشت شده ايم، معصومين به ما خوش آمد مي گويند و ما را نوازش مي كنند. ناگهان از خواب بيدار مي شويم و مي بينيم چه احساس خوبي داريم كه تا به حال مشابه آن را در زندگي تجربه نكرده ايم.
تمامي اين حالات قانون ذهن و ضمير ناخودآگاه مي باشد كه هر چيزي را در ذهن تجسم نماييد، آن را به صورت واقعي در نظر خواهد گرفت. از اين قانون مي توان در تربيت كودكان، مديريت منابع انساني، تشويق كودكان، قبولي در كنكور و ديگر موارد زندگي نهايت بهره را برد. در دوره هاي برنامه ريزي عصبي- كلامي( NLP) اين قوانين به صورت كامل تر و تكنيكي ارائه مي گردد و علاقمندان به صورت عملي از اين قانون در راستاي رسيدن به تمامي اهداف استفاده مي نمايند. از اين قانون در تمامي دوره هاي هدف سازي، ارتباطات، درمان موانع ذهني، كسب موفقيت نامحدود، كسب اعتماد به نفس و غيره به عنوان يك قانون اصلي استفاده مي شود. با شناخت اين قانون، به راحتي مي توان نتيجه گرفت كه با حلوا حلوا كردن دهان شيرين خواهد شد. شك داريد؟ فقط يك بار امتحان نماييد.
تقريباً تمامي افراد نابغه و موفق دنيا، موفقيت خود را مديون استفاده از ذهن و قوانين طبيعي حاكم بر آن مي دانند، زيرا آنها با استفاده از اين قوانين صفت خلاقيت را در خود پرورش داده اند. صفت خلاق را تنها به افرادي مي توان داد كه آماده اند حيثيت، غرور و عزت خود را بارها و بارها در معرض تاراج قرار داده و با شهامت به استقبال كارهايي بروند كه ديگران آن را وقت تلف كردن مي دانند. مردم اغلب افراد آفرينشگر را ديوانه قلمداد مي كنند. البته دنيا دير يا زود به ارزش آنها پي خواهد برد، ولي اذهان عمومي همچنان بر اين باورند كه افراد آفرينشگر آدم هاي نامتعارف و عجيبي هستند. تمام انسان ها با ظرفيت هاي لازم و كامل براي آفرينشگري و خلاقيت پا به دنيا مي گذارند. بدون استثنا همه كودكان سعي دارند آفريننده باشند، اما ما دست و پاي شان را مي بنديم. ما فوراً دست به كار مي شويم تا روش صحيح انجام كارها را به آنها آموزش دهيم و همين كه آنها راه درست را آموختند، ديگر به روبات تبديل مي شوند. بعد بارها و بارها همان كار صحيح را تكرار مي كنند و هرچه بيشتر اين كار را انجام مي دهند، بازده بهتري پيدا مي كنند و هرچه بر كارايي آنها افزوده مي شود، بيشتر براي شان كف مي زنيم و به آنها جايزه مي دهيم. در سنين بين هفت تا چهارده سالگي تغييراتي در كودك رخ مي دهد كه چگونگي آن، ذهن روان شناسان بسياري را در سراسر جهان به خود مشغول داشته است.
اگر بخواهيم بگوييم كه علم، قانون ساده لوحي ضمير ناخودآگاه را چگونه توصيف مي كند، بايد بگوييم قانون تلقين و تلقين پذيري افراد كه در علم هيپنوتيزم مطرح است، دليلي بر اين مي باشد كه ضمير ناخودآگاه ساده لوحانه هر اطلاعاتي را مي پذيرد و شبه داروها نيز از همين قانون پيروي مي كنند. پس قوانين علمي انجام دهيد و نتيجه بگيريد، زيرا انجام دادن يك چيز حتي غلط، بهتر از انجام ندادن آن كار است( البته هر كار مثبت و هدفمند). اگر مديري هميشه و در تمامي لحظات از پرسنل خود قدرشناسي نمايد، او را تشويق كند، به او آفرين گويد، يا بگويد كه تو بهترين پرسنل من خواهي شد و... هيچ مي داند چه اعتماد به نفسي در شخص به وجود آورده و با اين الگوها چه آينده اي را برايش برنامه ريزي مي كند؟ حتي تنبيه و توبيخ يك فرد بايد جنبه تشويق داشته باشد تا بتواند ساده لوحانه ضمير ناخودآگاه را در راه پيشرفت برنامه ريزي نمايد.
5- ضمير ناخودآگاه هيچ عادت و رفتاري را براي ما برنامه ريزي نمي كند مگر به منظوري مفيد و مثبت:
6- ضمير ناخودآگاه، اطلاعات را از طريق حواس پنج گانه دريافت مي نمايد:
منبع: نشريه كوچه ما، شماره 8.