نویسنده: یوزف بلاشیر
مترجم: سعید جهانگیری
مترجم: سعید جهانگیری
هرمنویتیک تا حدی با دو جنبه مرتبط با هم سرو کار داشته است: مداخله سنت و فهم معنایی که در ذهن قصد شده است. اختلاف میان فلسفه هرمنویتیک و نظریه هرمنویتیکالی حول این مسئله می گردد که چگونه چنین تفهمی ممکن است و آن تا چه حد می تواند شناختی عینی را قوام بخشد. اما در حالی که هر دو رهیافت تأکیدی متعارض بر نقش تأویل کننده می گذارند، در نفی یک بعد سهیم اند: چون و چرا در مفاد موضوع تأویل. هرگونه تأملی نسبت به صحت یک متن یا صحت معنای به سنت در آمده آن به منزله خروج از علائق شناخت شناسی و روش شناسی فرایند تفهم طرد می گردد- یا آن در جنب فرض ماتقدم تفوق سنت و کیفیت همه شمولی آن زائد به نظر می رسد.
تردید در دعاوی منطوی در اثر یک مؤلف یا در سنتی که شخص تأکید دارد، که در هر هرمنویتیک دیدارانگار مغفول گذاشته شده است، نشانه هرمنویتیک انتقادی است. تجربه حقایق نیمه راست، دروغها، تبلیغات، تحریف و سرکوب اندیشه، ممیزی و غیره در وهله اول دلیلی علیه پذیرش بی چون و چرای دعاوی علم و یا صدق است. در سطحی اعیانتر، وجود ساختارهای ایدئولوژیک و نیرویی که بر اذهان مردم به کمک "آگاهی کاذب" اعمال شده، بهترین نمود جامع و غالبِ خود را در هیئت ماده انگاری تاریخی یافته است. اینجاست که اندیشه های کاذب ناشی از یک واقعیت "کاذب"، نافذترین نقدها را پدید آورده است- نه به معنای اقامه مجموعه ای انتزاعی از اندیشه ها یا ارزشها علیه آنها بلکه با آشکار سازی ریشه آنها در شرایط مادی خاصی که منضم به حالتی از سلب آزادی است. نقد فهم غلط از خود و دیگران مستلزم نقد واقعیتی است که باعث آنها شده است.
همانند "هرمنویتیک عمقی" (depth hermeneutics) هرمنویتیک انتقادی علل تفهم و ارتباط تحریف شده ای را می جوید که ظاهراً زیربنای واکنش های عادی است. بتی موانع اصلی فهم را عدم تساهل و خودخواهی نشان داد به طوری که توصیه ای به پرهیز از این گناهان همه آن چیزی بود که ضروری و شدنی بود. بنابراین ما حتی در رهبرد عینی- انتقادی وی، پذیرش احتمال معنای تحریف شده ای نمی بینیم که تنها با فرض منظری "بیرون" از این ساحت ابداع و توزیع معنا، یعنی با ترک آن مبنایی که همه شرکت کنندگان در فرایندهای فهم را به یکدیگر مرتبط می سازد، می تواند شناخته و مرتفع گردد.
"فهم انتقادی" به علت رجوعش به امکانهای تجربی که در بطن فرایندهای عقلانی جای دارد متضمن عنصری از تبیین علّی است. همین وجه عینیت یافتگی (objectification) است. که در صدق مبتنی بر نظریه، هدف است و جنبه انتقادی را به فهم هرمنویتیکالی پیوند می دهد: فهم هرمنویتیکالی ابتدا حرکتی را جدا از پذیرش غیرانتقادی و جزمی متون "دارای اقتدار" (authoritative) نشان داده و یک تعبیر بدون جانبداری را منظور قرار می دهد- حتی اگر محتوای اخلاقی و عقلانی هرگز به خودیِ خود مورد چون و چرا قرار نگیرد. التزام عملی به جنبه صدق تاریخی و آینده ای بهتر، هرمنویتیک انتقادی را در تماس با فلسفه هرمنویتیکی قرار می دهد- فقط آنکه "انتظار کمالی" را که گادامر به عنوان پیش شرط تأویل روشن ساخت دیگر چیزی جز صرف یک عمل تأملی (contemplative) تلقی نمی گردد. در تلاش جهت شناختی مناسب از حیث عمل می بایست میانجیگری "موضوع" و انگیزه های خاص تأویل کننده حادث شود که آن با انتظار فراافکنده ظهور شرایط مادی جهت نیل به خود شناسی از عوامل اجتماعی هدایت می گردد.
آپل و هابرماس بر رهبردی تأکید می ورزند که در آن معنای مستقر در عینیت یافتگی های فعالیت بشری به طور عینی فهمیده شود و سپس با فهم "مؤلف" از مقاصد خویش که در بن آنهاست مواجهه داده شود. با ترکیب شیوه های تبیینی و تأویلی امید بر آن است که شاید برای عوامل اجتماعی مبرهن شود که چرا می اندیشند آنچه را می اندیشند، چرا ممکن است به اشتباه درافتند و چطور اشتباه را می توانند تصحیح نمایند. آپل، هابرماس و لورنتسر (1) به عنوان الگوی یک چنین کاری به روانکاوی توجه نشان می دهند، چه در اینجا "معنای تحریف شده" در پرتو کل زندگینامه بیمار و با ارجاع به نظام نظری که بتواند به کار تبیین بروز بیماریهای خاص بیاید، مورد تأویل قرار می گیرد.
هرمنویتیک "مادی گرا" (Materialist) در اینجا دال بر تأکید روی شرایط تجربی نهفته در عارضه بیمار یا به عبارت بهتر تعارضات مستقر در جامعه سرمایه داری است.
هرمنویتیک ماده انگار (Mteriaalistic) در حالی که بنا را بر مفهومی از نمودهای عقلانی به منزله بازتابی از شرایط و مناسبات اقتصادی می گذارد، می تواند تأویل هرمنویتیکی عینیت یافتگی ها را دور زده و به طور مستقیم بر مبنای مادی یک چنین پدیدارهای فراساختاری بازگردد. "هرمنویتیک" ایجا قالب تبیینی از پیدایش و اعتبار مصنوعات بشری را پیدا می کند. با قبول بُعد تجربی و مادی انگار آن، این رهبرد قادر می شود تا هر اثر واجد معنا و تأویل را به عنوان مظهر ایدئولوژی بورژوایی ردّ کند.
برای این نظریه پردازها که هنوز به یک جزء تأویلی در نقدشان از ایدئولوژی وفادارند یک مطلب مهم رخ می نماید و توضیح می طلبد: چطور دیدگاه خاص خودشان و ادعایشان را در شناخت
«بهتر» موجه می سازند؟ صرف نظر از اینکه باید ملاکی جهت تمیز آگاهی "درست" از "کاذب" به طور روشن ارائه دهند، موضع پذیرفته شده آنها به عنوان داوران مفاهیم افراد دیگر، متضمن یک موضع مخفی مانده نخبه گرا است که از رهیافتی که مدعی "علائق رهایی بخشی" است، جای بسی تأمل دارد.
تردید در دعاوی منطوی در اثر یک مؤلف یا در سنتی که شخص تأکید دارد، که در هر هرمنویتیک دیدارانگار مغفول گذاشته شده است، نشانه هرمنویتیک انتقادی است. تجربه حقایق نیمه راست، دروغها، تبلیغات، تحریف و سرکوب اندیشه، ممیزی و غیره در وهله اول دلیلی علیه پذیرش بی چون و چرای دعاوی علم و یا صدق است. در سطحی اعیانتر، وجود ساختارهای ایدئولوژیک و نیرویی که بر اذهان مردم به کمک "آگاهی کاذب" اعمال شده، بهترین نمود جامع و غالبِ خود را در هیئت ماده انگاری تاریخی یافته است. اینجاست که اندیشه های کاذب ناشی از یک واقعیت "کاذب"، نافذترین نقدها را پدید آورده است- نه به معنای اقامه مجموعه ای انتزاعی از اندیشه ها یا ارزشها علیه آنها بلکه با آشکار سازی ریشه آنها در شرایط مادی خاصی که منضم به حالتی از سلب آزادی است. نقد فهم غلط از خود و دیگران مستلزم نقد واقعیتی است که باعث آنها شده است.
همانند "هرمنویتیک عمقی" (depth hermeneutics) هرمنویتیک انتقادی علل تفهم و ارتباط تحریف شده ای را می جوید که ظاهراً زیربنای واکنش های عادی است. بتی موانع اصلی فهم را عدم تساهل و خودخواهی نشان داد به طوری که توصیه ای به پرهیز از این گناهان همه آن چیزی بود که ضروری و شدنی بود. بنابراین ما حتی در رهبرد عینی- انتقادی وی، پذیرش احتمال معنای تحریف شده ای نمی بینیم که تنها با فرض منظری "بیرون" از این ساحت ابداع و توزیع معنا، یعنی با ترک آن مبنایی که همه شرکت کنندگان در فرایندهای فهم را به یکدیگر مرتبط می سازد، می تواند شناخته و مرتفع گردد.
"فهم انتقادی" به علت رجوعش به امکانهای تجربی که در بطن فرایندهای عقلانی جای دارد متضمن عنصری از تبیین علّی است. همین وجه عینیت یافتگی (objectification) است. که در صدق مبتنی بر نظریه، هدف است و جنبه انتقادی را به فهم هرمنویتیکالی پیوند می دهد: فهم هرمنویتیکالی ابتدا حرکتی را جدا از پذیرش غیرانتقادی و جزمی متون "دارای اقتدار" (authoritative) نشان داده و یک تعبیر بدون جانبداری را منظور قرار می دهد- حتی اگر محتوای اخلاقی و عقلانی هرگز به خودیِ خود مورد چون و چرا قرار نگیرد. التزام عملی به جنبه صدق تاریخی و آینده ای بهتر، هرمنویتیک انتقادی را در تماس با فلسفه هرمنویتیکی قرار می دهد- فقط آنکه "انتظار کمالی" را که گادامر به عنوان پیش شرط تأویل روشن ساخت دیگر چیزی جز صرف یک عمل تأملی (contemplative) تلقی نمی گردد. در تلاش جهت شناختی مناسب از حیث عمل می بایست میانجیگری "موضوع" و انگیزه های خاص تأویل کننده حادث شود که آن با انتظار فراافکنده ظهور شرایط مادی جهت نیل به خود شناسی از عوامل اجتماعی هدایت می گردد.
آپل و هابرماس بر رهبردی تأکید می ورزند که در آن معنای مستقر در عینیت یافتگی های فعالیت بشری به طور عینی فهمیده شود و سپس با فهم "مؤلف" از مقاصد خویش که در بن آنهاست مواجهه داده شود. با ترکیب شیوه های تبیینی و تأویلی امید بر آن است که شاید برای عوامل اجتماعی مبرهن شود که چرا می اندیشند آنچه را می اندیشند، چرا ممکن است به اشتباه درافتند و چطور اشتباه را می توانند تصحیح نمایند. آپل، هابرماس و لورنتسر (1) به عنوان الگوی یک چنین کاری به روانکاوی توجه نشان می دهند، چه در اینجا "معنای تحریف شده" در پرتو کل زندگینامه بیمار و با ارجاع به نظام نظری که بتواند به کار تبیین بروز بیماریهای خاص بیاید، مورد تأویل قرار می گیرد.
هرمنویتیک "مادی گرا" (Materialist) در اینجا دال بر تأکید روی شرایط تجربی نهفته در عارضه بیمار یا به عبارت بهتر تعارضات مستقر در جامعه سرمایه داری است.
هرمنویتیک ماده انگار (Mteriaalistic) در حالی که بنا را بر مفهومی از نمودهای عقلانی به منزله بازتابی از شرایط و مناسبات اقتصادی می گذارد، می تواند تأویل هرمنویتیکی عینیت یافتگی ها را دور زده و به طور مستقیم بر مبنای مادی یک چنین پدیدارهای فراساختاری بازگردد. "هرمنویتیک" ایجا قالب تبیینی از پیدایش و اعتبار مصنوعات بشری را پیدا می کند. با قبول بُعد تجربی و مادی انگار آن، این رهبرد قادر می شود تا هر اثر واجد معنا و تأویل را به عنوان مظهر ایدئولوژی بورژوایی ردّ کند.
برای این نظریه پردازها که هنوز به یک جزء تأویلی در نقدشان از ایدئولوژی وفادارند یک مطلب مهم رخ می نماید و توضیح می طلبد: چطور دیدگاه خاص خودشان و ادعایشان را در شناخت
«بهتر» موجه می سازند؟ صرف نظر از اینکه باید ملاکی جهت تمیز آگاهی "درست" از "کاذب" به طور روشن ارائه دهند، موضع پذیرفته شده آنها به عنوان داوران مفاهیم افراد دیگر، متضمن یک موضع مخفی مانده نخبه گرا است که از رهیافتی که مدعی "علائق رهایی بخشی" است، جای بسی تأمل دارد.
پی نوشت ها :
1. Lorenzer
منبع: بلایشر، یوزف؛ (1380)، هرمنویتیک معاصر، سعید جهانگیری اصفهانی، آبادان، نشر پرسش، چاپ دوم 1389.