علم و عصمت انبیاء و اوصیاء از دیدگاه علامه طباطبایی

آیاتی از قرآن مجید بیانگر آن است که علم غیب مخصوص ذات خدای متعال است، و از همه صریحتر در نفی علم غیب از غیر خدا، این آیه است که خداوند در آن علم غیب را تنها برای ساحت مقدّس خود اثبات، و از غیر نفی نموده و
دوشنبه، 4 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علم و عصمت انبیاء و اوصیاء از دیدگاه علامه طباطبایی
 علم و عصمت انبیاء و اوصیاء از دیدگاه علامه طباطبایی

نویسنده: محمدحسین رخ شاد




 

 


برهان در علم غیب داشتن امام علیه السلام
س 1- آیا امام علیه السلام علم غیب دارد؟
ج- آیاتی از قرآن مجید بیانگر آن است که علم غیب مخصوص ذات خدای متعال است، و از همه صریحتر در نفی علم غیب از غیر خدا، این آیه است که خداوند در آن علم غیب را تنها برای ساحت مقدّس خود اثبات، و از غیر نفی نموده و می فرماید:
«قُلْ: لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمواتِ والاَرضِ الغَیْبِ اِلَّا اللهُ.»‌(نمل: 65)
- بگو: هیچ کس در آسمانها و زمین جز خدا، از غیب آگاه نیست.
ولی از آیه شریفه زیر استفاده می شود که خداوند علم غیب را به پیغمبران مورد رضا و پسند خود علیهم السلام نیز اظهار نموده و آنها نیز عالم به غیب هستند. خداوند می فرماید:
«عالِمُ الغَیْبِ، فلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ اَحَداً، اِلّا مَنِ ارَتضی مِنْ رَسُولٍ.»(جن: 26 و 27)
- خداوند دانای غیب است، پس کسی را بر غیب خود آگاه نمی کند، جز پیامبری که مورد رضا و پسند او باشد.
بنابراین، از جمع بین آیات معلوم می شود که کسی جز خداوند متعال غیب را بالذّات و از پیش خود و مستقلاً نمی داند، ولی ممکن است آن را به پیغمبران برگزیده خود علیهم السلام تعلیم نماید. و علم ائمه علیهم السلام نیز بر اساس روایات متعدّد بِالْواراثه از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم است.
بر این پایه، علم غیب امام علیه السلام بالوراثه از پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم، و علم غیب پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم به وحی و تعلیم خداوند متعال، و علم خداوند ذاتی است. (1)

منکر علم غیب امام علیه السلام!!
س 2- اگر کسی اعتقادش این باشد که امام علیه السلام به آنچه در‌ آینده در رابطه با خود یا دیگران اتفاق می افتاد آگاهی ندارد، آیا ضرری به اعتقادش دارد؟
ج- اعتقاد به علم غیب داشتن امام علیه السلام از ضروریّات امامیّه نیست که مُنْکِر آن کافر شود. آنچه به دلیل عقلی ثابت است تنها این است که امام علیه السلام و پیشوا باید به مایَحتاج مردم در امور دینی و دنیایی، ولی از روایات متعدّد (2) استفاده می شود. که ائمّه علیهم السلام به آنچه بوده و خواهد بود و می باشد، آگاه هستند.

معنای روایات «لَوْ شاؤوا عَلِمُوا»
س 3- آیا از روایات «لَوْ شاؤوا عَلِمُوا»(3) استفاده نمی شود که ائمه علیهم السلام به هر چه که نمی خواستند بدانند، علم نداشتند؟
ج- مضمون روایات این است که: «اذا شاؤوا عَلِمُوا، وَ اِذا لَمْ یشاؤوا لَمْ یَعلَمُوا»: (هرگاه بخواهند می دانند، و هرگاه نخواهند نمی دانند.) و از این روایات فهمیده می شود که ائمه علهیم السلام هر وقت می خواستند چیزی بدانند به «مقام نورانیت»(4) خود توجّه نموده و آن را می دانستند، ولی همیشه به آن مقام توجه نداشتند. مانند فقیهی که تمام مسائل نزد او حاضر نیست، ولی ملکه اجتهاد را دارد که هرگاه مسأله ای از او می پرسند، به مَآخذ حُکْم رجوع نموده و آن را می داند.
س 4- مضمون روایات مستفیضه یا در حدّ تواتر معنوی در رابطه با ائمه علهیم السلام این است که ائمه علیهم السلام از مرگ خود آگاه نیستند، از آن جمله در نهج البلاغه آمده است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «هرچه تفحّص کردم که بدانم مرگم چه موقع است نتوانستم» تا اینکه می فرماید:
«هَیْهاتَ! عِلمٌ مَخْزُونٌ»(5)
- «دور است! این دانش نهانی و اندوخته [مخصوص خداوند] است.
ج- این ندانستن مربوط به جهات ظاهری و حسابها و تجربیّات و اسباب بشری است که به جنبه بشری آنها مربوط می شود، و این منافات ندارد که به واسطه جنبه نوری و توجه به آن، هرچه را بخواهند، بدانند:‌«اِذا شاؤوا عَلِمُوا»
پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز جنبه ظاهری را داشته است؛ چنانکه قرآن شریف می فرماید:
«قُلْ: اِنَّما اَناَ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ.»(کهف: 110)
- بگو: من فقط بشری همسان شما هستم.
در یکی از جنگها که آن حضرت با اصحاب خود به مدینه برمی گشتند، در یک فرسخی مدینه نزد چاهی به نام «بَقْعاء» منزل نمودند. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در همانجا به علم غیب فوت یکی از منافقین اصحاب را خبر دادند. بعد به واسطه طوفان شدید، شترها از جمله شتر حضرت گم شدند و حضرت دستور دادند که بروید شترم را پیدا کنید. یکی از منافقین گفت: این مرد ادعا دارد که مرگ یکی از منافقین را از غیب خبر می دهد، در حال آنکه نمی داند شتر خودش کجاست، این خبر را به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رساندند. ایشان فرمودند در فلان درّه طناب شترم به خارگیر کرده، رفتن و دیدند به همان صورتی است که حضرت صلی الله علیه و‌آله و سلم فرموده بودند:‌«اِذا شاؤوا عَلِمُوا» (هرگاه بخواهند بدانند، می دانند.)

چگونگی علم امام علیه السلام به امامت خود
س 5- کَیْفَ یَعْرِفُ الاِمامُ اَنَّهُ اِمامٌ؟
ج- عِنِ الرِّضا علیه السلام: «عِنْدَ دَرْکِ نَفْسِهِ اَنَّهُ اَقَلُّ الاَقَلِّینَ.» و النُّبُوَّهَ کَذِلِکَ، اِلّا اَنَّ لِلْانبیاءِ علیهم السلام طریقاً آخَرَ لِتَشْخیصِ النُّبُوَّهِ و هُوا الوَحْیِ. (6)
س 6- اینکه امام درک می کند که «اَقَلُّ الاَقَلِّینَ» است، آیا مطابق واقع است یا صِرف ادراک است؟
ج- مطابق با واقع است، زیرا کمال انسان در فقر و نداری است. و انسان کامل کسی است که درک کند از خود هیچ ندارد؛ نه کمال و نه استقلال، و نه جان و نه چیز دیگر، مگر اینکه آنها را از خداوند متعال بداند.
و انسان به هر اندازه فقر و فاقه خود را درک کند، کامل تر است، یعنی درک کند که خودش، جانش، روحش و جمیع کمالات وجودی و افعالش، همه مال خدا است. و کامل ترین انسانها کسی است که خودش را فقیرترین مردم بداند؛ نه اینکه دیگران دارند او ندارد، بلکه او ناداری خود را درک می کند و آنها درک نمی کنند.
بنابراین، در واقع هیچ کس از خود چیزی ندارد، جز اینکه صاحبان کمال، تصوّر می کنند که کمال آنها از خود آنها و مال خود آنهاست، ولی امام علیه السلام می فهمد که از خود او و مال خود او نیست، و این ناداری و فقر خود را (با همه دارایی) درک می کند.
بر این پایه، امام علیه السلام بشری است که هیچ کمال مستقّل برای خود نمی بیند، و معنای روایت گذشته این می شود که امام علیه السلام وقتی این ناداری و فقر ذاتی خود را- با همه کمالاتی که دارد- درک کند، می فهمد که به مقام امامت رسیده است.
س 7- چگونه درک فقر و ناداری، کمال انسان است؟
ج- کمال همین است، و هر کس اعمّ از ناقص و کامل یک نوع کمال یا نقصی را برای خود می بیند، اما امام علیه السلام فقر محض خود را درک می کند که هرچه دارد مال خداست؛ پس امام علیه السلام به عکس دیگران که همه چیز را مال خود می دانند و به خود نسبت می دهند و خود را نسبت به آنها دارا می بینند و می دانند، خود را فقیر و نادار می بیند و درک می کند.

موروثی بودن علوم ائمه علهیم السلام از پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم
س 8- آیا علوم ائمه علیهم السلام از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است؟
ج- ظاهر روایات چنین است.(7)
س 9- آیا موروثی بودن علوم آنان از پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم»، با روایاتی که می فرماید:‌«اِذا شاؤوا عَلِمُوا»(8)، (هرگاه بخواهند، عالم می شوند) منافات ندارد؟
ج- گویا علمی که به آنان داده شده دو گونه است: بعضی از آنها مثل بدیهیات ما است که از نظرشان غایب نمی شود، و بعضی دیگر از آن محتاج به تامّل و توجّه است به گونه ای که هرگاه خواستند بدانند، می دانند: «اِذا شاؤوا عَلِمُوا».
دوّمی مانند ملکه اجتهادی است که شخص مجتهد و فقیه دارد؛ که در اوقات عادی به آن توجّه ندارد، ولی همین که مسأله ای یا مسائلی از او پرسیده شد و به حالت نفسانی خود توجّه نمود، می تواند جواب آن مسائل را بدهد. امام علیه السلام نیز هر وقت به مقام نورانیّت خود توجّه نماید، مطلب را می داند.

معنای افزایش علوم ائمه علیهم السلام در شبهای جمعه
س 10- آیا این مطلب که در کتاب «بصائر الدرجات» در روایات متعدّد امده است که ارواح ائمه علیهم السلام شبهای جمعه بالا می رود «وَ یَزدادُ فی عُلُومِهِمْ جَمَّاً غَفیراً» (9)(و فراوان به علومشان افزوده می گردد.) با روایات گذشته «اذا شاؤوا، عَلُموا» منافات ندارد؟
ج- اشکال ندارد که «اذا شاؤوا، عَلُموا» از راه صعود ارواح آنها در شبهای جمعه باشد.
س 11- آیا از این دسته روایات (روایات افزایش شدن علم ائمه، در شبهای جمعه) و روایات عَرْض اعمال (10) به دست نمی آید که علوم آنان تدریجی است، نه اینکه دفعی باشد و به یکبارگی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم دریافته باشند؟
ج- علوم آنها دفعی است، گرچه معلوم تدریجی باشد، پس علم به معلوم تدریجی دارند، نه اینک خود علم هم تدریجی باشد. تعلیم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین علیه السلام مثل تعلیم رایج در میان ما تدریجی نبوده، بلکه دفعهً واحدهً بوده است. (11) چنانکه تعلّم حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نیز دفعی بوده است. خداوند متعال می فرماید:
«وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ»(نحل: 89)
- و ما کتاب را بر تو نازل نمودیم، تا بیانگر تمام اشیا باشد.
زیرا کلمه «لِکُلِّ شیءٍ» یعنی همه چیز، با تدریج سازگار نیست. و به طور کلّی باید توجه داشت که روز مبعث، روز رسالت است و از سوره «اِقْرا باِسْم» که سیاق آیاتش بیانگر آن است که نخستین سوره ای است که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده، نیز برمی آید که نبوت قبل از رسالت بوده است، و از آیات دیگر استفاده می شود که قران دفعهً واحدهً و یکباره در شب 19 یا 21 یا 23 ماه رمضان همان سال نازل گردیده است. خداوند متعال می فرماید: «اِنَّا انْزَلْناهُ فی لَیْْلَهِ مُبارَکهٍ.» (دخان: 3)
- بی گمان ما قرآن را در شب خجسته ای فرو فرستادیم.
و می فرماید:
«اِنَّا انْزَلْناهُ فی لَیلَهِ القَدْرِ»(قدر: 1)
- مسلماً ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم.
سپس در طول بیست و سه سال تدریجاً نازل شده و سوره حمد به خصوص در مرتبه نازل شده است.
س 12- در آیات آمده است: «ارواح انبیا و اوصیا و ائمه علیهم السلام شبهای جمعه به عرش بالا می روند و از آنجا علومی استفاده می کنند». (12) آیا این روایات درست هستند؟
ج- درباره ائمه علیهم السلام چنین وارد شده است؛ ولی درباره انبیاء علیه السلام ندیده ام، چه مانعی دارد که علومی به ایشان اعطا شود؟!
س 13- در عدّه ای از روایات آمده است: «ائمه علیهم السلام علوم آسمان و زمین و آنچه در آنهاست و علم وقایع گذشته و آینده را می دانند.» آیا روایات مربوط به افزوده شدن علوم آن بزرگواران در شب های جمعه با این دسته از روایات منافات ندارند؟
ج- خیر، از این دسته از روایات برمی آید که آنان به «ماکان و ما یَکُون» عالِمند، اما از راهی که در روایات گذشته مطرح شده است، یعنی شبهای جمعه بالا می روند و بر علومشان افزوده می گردد.

علم ائمه علیهم السلام به جزئیات وقایع عالم
س 14- آیا ائمّه علیهم السلام به تمام وقایع و جزئیّات موضوعات علم آگاهند؟
ج- روایات متعدّد و نه یکی و دو تا، بیانگر آن است که ایشان از «ما کانَ و ما یَکُونَ، و ما هُوا کائِنٌ اِلی یَوْم القِیامهِ»: (رخدادهای گذشته و حال و آینده تا روز قیامت) آگاه هستند، یعنی به هر ذرّه عالَم عالِمند.(13)

عدم تفاوت علم امام بعد و قبل
س 15- آیا ممکن است امام بعدی، به وقایع و قضایایی عالم شود که در زمان امام قبلی واقع نشده، و او به آنها علم نداشته، و امام بعدی عالم شده باشد؟
ج- امام بعدی هرچه دارد از امام قبلی دارد و نزد او بوده است، پس امام قبلی نیز به آن علوم و وقایع عالم بوده و به بعدی سپرده است.

عرضه اعمال به امام علیه السلام جنبه تشریفاتی ندارد
س 16- آیا عرضه اعمال به امام علیه السلام (14) جنبه تشریفاتی دارد؟
ج- عرضه اعمال تشریفاتی نیست، بلکه واقعیّت دارد، اعمال بندگان نزد امام علیه السلام حاضر است، و هیچگاه غایب نیست، و امام باغبانی عمل بندگان است و آنها را (چه خوب و چه بد) به مطلوب سوق می دهد و به سوی حقّ سبحانه و تعالی هدایت می کند. در وقت مردن، پرسش و پاسخ قبر، در روز قیامت، میزان، حساب، و صراط و ... رسیدگی عمل با امام علیه السلام است خداوند سبحان می فرماید:
«یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُناسٍ بِامامِهِمْ...» (اسراء: 71)
و همچنین خود آن بزرگواران علیهم السلام در ذیل آیه شریفه «اِنَّ اِلَیْنا اِیابَهُمْ، ثُمَّ اِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ»(غاشیه: 25 و 26): (در حقیقت بازگشت آنان به سوی ماست، آنگاه، حساب آنان به عهده ماست) فرموده اند که منظور مائیم.(15)

زمان عرضه اعمال بر امام علیه السلام
س 17- آیا در شب قدر اعمال بندگان بر امام علیه السلام عرضه می شود؟
ج- بر اساس روایات درهر هفته دوبار اعمال بر امام علیه السلام عرضه می شود. و در شب قدر نیز تقدیر امور می شود، ومانعی ندارد که امام علیه السلام آنها را بداند، و ملائکه در آن شب نازل شوند و مقدّرات را به خدمتش عرضه کنند.

عدم تنافی علم غیب داشتن معصومین علیه السلام با...
س 18- ائمه علیهم السلام که علم غیب داشتند چگونه با خوردن انگورِ مسموم و مانند آن، آگاهانه به هلاکت خود اقدام نمودند؟
ج- اساساً باید توجّه داشت که:‌«اَلشَّیءُ ما لَمْ یَجِبْ، لَمْ یُوجَدْ»: (هر چیز تا واجب الوجود نگردد، به وجود نمی آید).
بنابراین هر فعلی نسبت به فاعل خود ضروری نیست، بلکه تنها نسبت به علّت تامّه (که اراده خداوند متعال جزو آن است) ضروری است. «وَ تَحَقُّق الْفِعْلِ اِرادِیَّاً وَ تَحْتَ التَّکلیفِ، لا یُنافی الضَّرورَهَ، کَما فی الاَفْعالِ الاِرادیَّهِ مَع وُجُودِ التَّکالیفِ فیها.»: (تحقّق فعل و تحت تکلیف بودن آن با ضروری بودن آن منافات ندارد، چنانکه افعال ارادی انسان این گونه هستند، یعنی با اینکه انسان به انجام آنها مکلّف است در عین حال ضروری است.)
بر این پایه است که ائمه علیهم السلام با اینکه می دانستند شهید می شوند، اقدام به انجام فعل می کردند؛ حضرت امیرمؤمنان علیه السلام به محراب می رود، و امام حسن و امام رضا علیه السلام نوشیدنی مسموم یا انار و انگور مسموم تناول می کنند، و حضرت سیدالشهداء علیه السلام وارد کربلا می شود، و در صدد چاره جویی و دفع قضا و قدر الهی برنمی آید.
توضیح آنکه: گاهی انسان به علم قطعی و بی برو برگرد می داند که به فعل اختیاری خود، مثلاً در ساعت یازده، زهر خواهد خورد و در فلان میدان و یا خیابان تصادف خواهد کرد و جان خواهد سپرد.
و گاهی نیز قطعاً می داند که به فعل اختیاری و ارادی خود مثلاً در ساعت یازده در فلان میدان و یا خیابان تصادف خواهد کرد و یا هدف تیر و گلوله قرار خواهد گرفت، ولی این واقعه مشروط به وقوع شرط یا شروطی است، و در مورد ما مثلاً مشروط به رفتن است، به گونه ای که اگر برود کشته می شود، و اگر نرود کشته نخواهد شد.
در صورت اوّل چاره جویی معنی نداد، زیرا انسان خود را در هلاکت واقع می بیند، نه اینکه خود را به هلاکت اندازد و القاء در تهلکه کند، از این رو خطاب «لا تُلْقُوا بِاَیْدیَکُمْ اِلَی التَّهْلُکَهِ» (بقره: 195)(با دست خود، خود را به هلاکت نیندازید.) اصلاً او متوجه نیست؛ ولی در صورت دوّم تشبّث و تمسّک به اسباب و در صدد چاره جویی برآمدن و خودداری کردن از رفتن به سوی هلاکت جا دارد و خطاب «لا تُلْقُوا» به انسان متوجّه می شود.
حال می گوییم: اقدام ائمه علیهم السلام از قبیل فعل اوّل است که حتمیّت و وقوع فعل را (چه بخواهد و چه نخواهد) می دانستند و چاره جویی و نرفتن و اقدام نکردن معنی نداشت؛ زیرا همه برخلاف علم قطعی مفروض است.
و در واقع آیه شریفه فوق نهی از القاء در تهلکه می کند، ولی قضایای ائمه علیهم السلام وقوع در تهلکه است، نه ایقاع و القاء در تهلکه.(16)
س 19- این روایت را که می گوید: «حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم می خواستند سنگی از زمین بردارند، زیر آن عقربی بود، دست حضرت را گزید و حضرت دستور فرمودند که نمک آوردند و روی آن گذاشتند» چگونه توجیه می فرمایید؟
حضرت علّامه قدس سره: در روایت دیگر نیز آمده است: «عقرب شکم مبارک آن حضرت را گزید و حضرت دستور فرمودند که نمک آوردند و روی آن گذاشتند.» (17)
ادامه پرسش: این دو روایت و همچنین جریان خوراندن ماهی به آن حضرت را چگونه توجیه می فرمایید؟
ج- در علم ائمه علیهم السلام و پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم‌ «بدا» نیست، لذا در برابر اموری که می دانستند واقع خواهد شد، تسلیم بودند و در مقام چاره جویی و رهایی از آن برنمی آمدند. خداوند متعال می فرماید:
«قُلْ: لَوْ کُنْتُمْ فی بُیوتِکُمْ، لَبَرَزَ الَّذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ اِلی مَضاجِعِهِمْ». (آل عمران: 154)
- بگو: اگر شما در خانه های خود هم بودید، کسانی که کشته شدنشان نوشته شده و حتمی است، قطعاً ‍[با پای خود] در قتلگاه های خویش حاضر می شدند.

عصمت چیست؟
س 20- عصمت چیست؟
ج- خداوند سبحان خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:«وَ‌انْزَل اللهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ، وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ، و کانَ فَضْلُ اللهِ عَلیْکَ عظیماً.» (نساء: 113)
- و خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرد، و آنچه را نمی دانستی به تو آموخت، و تفضّل خدا بر تو همواره بزرگ بوده است.
از این آیه شریفه استفاده می شود که خداوند دو نوع علم به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تعلیم نموده است:
یکی، تعلیم از راه وحی و نزول روح الامین بر ایشان، که «اَنزَل اللهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الحِکْمَهَ» به ضمیمه گفتار دیگر خداوند سبحان که می فرماید: «نَزَل بهِ الرُّوحُ الاَمینَ عَلی قَلْبِکَ» (شعراء: 193): (روح الامین قرآن را بر قلب تو فرود آورد) بیانگر آن است.
و دیگری «عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» که نوعی القا بر قلب پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و الهام الهی بدون واسطه ملک و انزال آن است. این موهبت الهی همان عصمت و نوعی علم است که بر تمام قوای طبیعی و غرایز و امیال نفسانی غالب و صاحبش را از گمراهی و گناه به طور کلّی باز می دارد، و به واسطه آن نسبت به گناه تنفّر و انزجار قلبی پیدا می کند. که در روایات از آن به این صورت تعبیر شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام علیه السلام روحی به نام «روح القدس» دارند که آنان را از گناه و معصیت باز می دارد. (18)
شاهد بر اینکه عصمت نوعی علم است، آیه شریفه گذشته است که بعد از آنکه فرمود: «اَنزَل اللهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الحِکْمَهَ»، فرمود: «عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ».
در شأن نزول این آیه شریفه نیز آمده است: سه نفر که برادر بودند، شبانه به خانه یکی از انصار وارد شدند و مقداری آرد گندم و وسایل جنگی از قبیل زره و ... را دزدیدند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور جستجو دادند تا اینکه معلوم شد آنان برده اند، زیرا برخلاف عادت و با آنکه فقیر بودند نیمه شب از خانه شان دود تنور(به واسطه پختن نان) بلند شد و اصحاب متوجّه شدند و آنان را تعقیب کردند، آنان نیز متوجه تعقیب اصحاب شدند و زره را به خانه یک شخص یهوی انداختند و گریختند. تا اینکه عدّه ای از اصحاب به خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیدند و از ایشان درخواست نمودند که شخص یهودی را مؤاخذه کند، و دست مسلمانان را قطع ننماید، زیرا علیه مسلمانان تمام می شد، که خداوند این آیه را نازل فرمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را از ماجرا مطّلع نمود.
بنابراین، عصمت نوعی علم است که صاحبش را به طور دائم و برای همیشه در راه بندگی قرار می دهد، و مانع از صدور و معصیت از او می شود؛ نه از قبیل علم متعارف به حُسن و قُبح فعل یا علم به مصلحت و مفسده آن؛ زیرا این گونه علم گاهی با گمراهی و ارتکاب عصیان و گناه جمع می شود. و انسان با اینکه قبح و مفسده فعل را می داند، در عین حال قوه شهریّه یا غضبیّه بر او غالب می گردد و مرتکب آن فعل می شود، چنانکه خداوند سبحان می فرماید:
«اَفَرَایْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ، وَ اَضَلَّهُ اللهُ عَلی عِلْمِ؟!» (جاثیه: 23)
- پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته، گمراه گردانید؟!
و نیز می فرماید:
«وَ جَحَدُوا وَ اسْتَقْنَیْتَها اَنْفُسَهُمْ.» (نمل: 14)
- و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت، آن را انکار کردند.
خلاصه اینکه: عصمت انبیاء علیهم السلام علمی است که دائماً آنها را از گناه باز می دارد، و اعضا و جوارح آنان را همواره در راه فطرتِ توحید قرار می دهد، و هیچ وقت مغلوب قوای طبیعی و هوای و هوس نمی شوند.

امکان تحصیل عصمت
س 21- آیا عصمتی که انبیا و ائمه علیهم السلام دارند؛ قابل تحصیل و کسب است؟
ج- امکان به معنای احتمال بله، ولی دلیل بر اثبات این معنی نداریم.

توضیح معنای عصمت
س 22- شما درباره «عصمت» فرموده اید که تکوینی نست، تشریعی است و به همّت خود انبیاء علیهم السلام بستگی دارد. مقصود از این سخن چیست؟
ج- کجا این حرف را زده ایم که عصمت تشریعی است؟! عصمت نتیجه علمی است که خداوند متعال به معصوم علیه السلام می دهد که بر سر دو راهی با اختیار خویش راه خیر را اختیار می کند؛ بنابراین، در مورد عصمت تکلیف داریم، ولی خود عصمت تکلیف نیست، و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام که معصوم بودند نیز تکلیف داشتند، و این تکلیف امری تشریعی است.
س 23- آیا معصوم علیهم السلام می تواند با خدا مخالفت کند؟
ج- بله، وگرنه تکلیف معنی ندارد.
س 24- خداوند سبحان از زبان حضرت یوسف علیه السلام می فرماید:
(و ما اُبَری ءُ نفسی، انَّ النَّفسَ لَأَمارهُ بالسوءِ الا ما رَحِمَ َربی.) (یوسف: 53)
- و من نفس خود را تبرئه نمی کنم، چرا که نفس قطعاً بسیار بد فرما است، مگر کسی که پروردگارم به او رحم کند.
از جمله «اِلّا ما رَحِمَ رَبّی» استفاده می شود که حضرت یوسف علیه السلام عاصم و نگاه دار داشته است، پس عصمت به تکوین برمی گردد و به اختیار خود او نبوده است.
ج- معصوم علیه السلام در مورد معصیت علمی پیدا می کند که به سوی معصیت گرایش پیدا نمی کند؛ ولی تکالیفی که ما داریم برای پیغمبر و امام علیه السلام نیز هست. خداوند متعال می فرماید:
«وَ لَوْلا فَضْلُ اللهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ، لَهَمَّتْ طائِفَهٌ مِنْهُمْ اَنْ یُضِلُّوکَ. وَ ما یُضِلُّونَ اِلّا انْفُسَهُم، وَ ما یُضِرُّونَکَ مِنْ شَیءٍ. وَ انزَلَ اللهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ، وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ، وَ کانَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْکَ عظیماً.» (نساء: 113)
- و اگر تفضّل و رحمت الهی در حقّ تو نبود، گروهی از ایشان آهنگ آن را داشتند که تو را گمراه کنند، ولی کسی جز خود را گمراه نمی کنند، و هیچ گونه زیانی به تو نمی رسانند، و خداوند بر تو کتاب و حکمت نازل کرد، و [وحی خویش] چیزی را که نمی دانستی به تو آموخت، وتفضّل خدا بر تو همواره بزرگ است.
نیز می فرماید:
«وَ لَقَد هَمَّتْ بِهِ، وَ هَمَّ بِها لَوْلا اَنْ رَای بُرهانَ رَبِّهِ.» (یوسف: 22)
- و آن زن ‍[= زلیخا] آهنگ او [= حضرت یوسف علیه السلام] را کرد، و او نیز اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ آن زن را می کرد.
بنابراین، تعلیم الهی علت است برای عصمت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که به سبب آن گناه نمی کند. پس حقیقت عصمت، علم است که معصوم به واسطه آن از معصیت به دور است، ولی در عین حال امام و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد آن تکلیف دارند.
س 25- آیا معصوم علیه السلام می تواند در مورد عصمت و معصیت، از تکلیف تخلّف کند؟ اگر جواب مثبت است، چرا تخلّف نمی کند؟
ج- بله می تواند؛ ولی تخلّف نمی کند چون معصوم است.
س 26- خداوند متعال در آیه تطهیر درباره اهل بیت علیهم السلام می فرماید:
«اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطهیراَ.»(احزاب: 33)
- به یقین خداوند می خواهد که از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید. و شما را چنانکه باید و شاید، پاکیزه بدارد.
آیا از آیه شریفه استفاده می شود که خدای متعال رجس و پلیدی یا سبب آن یعنی معصیت را از آنها برداشته است.
ح- بالاخره آن بزرگواران علیهم السلام در مورد معصیت تکلیف داشتند، و آنچه به ما متوجّه است به آنها هم بوده، و عصمت داشتن آنها ربطی به تکلیف شان ندارد.
س 27- آیا صدور معصیت از آنان، حتّی امکان هم ندارد؟
ج- صدور معصیت از معصومین علیهم السلام امکان ندارد.
س 28- پس باید عصمت به تکوین برگردد.
ج- خیر، آنان تکلیف دارند.
س 29- پس می توان گفت: تکلیف داشتند، ولی عدم معصیت به دست خدا است، نه به اختیار آنها.
ج- خیر، آنها در مورد معصیت مجبور نیستند، بلکه به اختیار و اراده خود گناه را ترک می کنند، هرچند اراده آنان تابع اراده خداست.
س 30- اگر از پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم گناه سرنمی زد، پس برای چه هر روز استغفار می نمود. چنانکه در روایت وارد شده است که خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود:
«اِنَّهُ لَیُغانُ عَلی قَلْبی وَ اِنِّی لاَسْتَغْفِرُ اللهَ بِالنَّهارِ سَبْعینَ مَرَّهَ.» (19)
- به یقین قلب من زنگار آلود می گردد، [از این رو] در هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش می طلبم.
ج-به یقین پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معصیت قلبی و خارجی نمود بنابراین یک معنی برای کلمه «لَیُغانُ» باید در نظر گرفت که حتّی معصیت قلبی هم نباشد.
س 31- عصمت نتیجه علم است یا خود علم؟
ج- عصمت، نتیجه علمی است که خداوند متعال به معصومین علیه السلام افاضه فرموده است، زیرا «وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ»(نساء: 113) در آیه گذشته غیر از علمی است که در جمله «وَ یُعلِّمُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ» (نساء: 113) مطرح است.
ولی از آنجا که آن بزرگواران انسان و بشر هستند، به تکالیف انسانی مکلّف هستند. بنابراین در اینجا دو مرحله مطرح است: یک مرحله علم و عصمت، و مرحله دیگر، مرحله اختیار و توجّه تکلیف.

عدم منافات قضا شدن نماز رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با عصمت آن حضرت
س 32- حضرتعالی در کتاب «سنن النّبی» روایتی از امام علیه السلام نقل فرموده اید که «شبی برای حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم عبای دولا انداختند و حضرت روی آن خوابیدند و خوابشان برد و نمازشان قضا شد.» (20) این روایت را چگونه معنی و توجیه می فرمایید؟
ج- حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بشر بودند، بدنشان احساس استراحت نمود و به خواب ادامه دادند. و این روایت، حدیث مشهوری است. البته بعد از آن دیگر روی عبای دو لایه نخوابیدند.
س 33- آیا این روایت با آن حدیث که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «تَنامُ عَیْنایَ، و لا یَنامُ قَلْبی»(21): (چشمانم به خواب می رود، ولی قلبم نمی خوابد.) منافات ندارد؟
ج- معنای این حدیث آن است که هیچگاه خدا را فراموش نمی نمایم و از نظرم نمی رود، و هرگز خدا و موقعیّت خلقت خود را فراموش نمی کنم.
س 34- چگونه می شود که آن حضرت خدا را فراموش نکند، ولی حکم واجب او را فراموش نماید؟ و آیا با عصمت آن حضرت سازگار است؟
ج- حضرت به «بلال» دستور فرموده بودند که ایشان را بیدار کنند، ولی او هم به خواب رفته بود. حضرت به او اعتراض کردند و بلال عرض کرد: «همان کس که در چشمهای شما تصرّف نمود، در چشمهای من تصرّف کرد.»
با این همه، مخالفت در حالت خواب با عصمت ناسازگار نیست؛ زیرا این گونه مخالفت، مخالفت امر نیست تا با عصمت منافات داشته باشد.

معنای آیه لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ...
س 35- آیا آیه «اِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً، لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَاخَّرَ.» (فتح:1 و 2)
(ما تو را پیروزی بخشیدیم، چه پیروزی درخشانی، تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد.) که ذَنْب و گناه برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اثبات می کند، با عصمت آن حضرت منافات ندارد؟
ج- خیر، زیرا «ذَنْب» در آیه به معنای عصیان و مخالفت تکلیف مولوی نیست، چنان که «مغفرت» در این آیه به معنای آمرزش از گناه نیست، بلکه «ذنب» از «ذَنَب» و به معنای دنباله و تبعه و پیامد است، چنان که غفران به معنای سرپوش گذاشتن و ناپدیدکردن است.
بنابراین آیه شریفه در مقام امتنان به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است به این که خداوند متعال به واسطه فتح مکه، تبعات و آثار شوم و پیامدهای ناگوار قبل از آن مانند انتقام جویی و ایجاد ناامنی و فشار قریش بر آن حضرت، و بعد از آن را سرپوش گذاشت، و آن ها را از سر راه آن حضرت برداشت.

هرگز قرآن را فراموش نمی کنند
س 36- خداوند متعال می فرماید:
«سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسَی، اِلّا ما شاءَ اللهُ»(اعلی: 6 و 7)
- ما به زودی [آیات خود را] بر تو خواهیم خواند، تا فراموش نکنی، مگر اینکه خدا بخواهد.
آیا از این آیه شریفه برنمی آید که اگر خدا بخواهد، نسیان و فراموشی برای پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم امکان دارد؟
ج- نخست باید توجه کرد که آیه شریفه فوق در خصوص وحی است، و همه علما به اتّفاق معتقدند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وحی را فراموش نمی کند. و علاوه بر این عدّه ای از علما بر این اعتقادند که آن حضرت گذشته از این که در وحی اشتباه نمی کند همچنان دانسته و به عمد از فرمان مولی مخالفت نمی نماید، و این معنای عصمت است؛ اما در رابطه با اشتباه و خطا در امور غیر وحی و غیر تکالیف می گویند: دلیلی بر نفی آن نداریم.
ولی حقیقت این است که خصوص نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه هدی علیهم السلام در این امور نیز خطا نمی کنند، اما رجع به سایر انبیا علیهم السلام از صریح قرآن برمی آید که خطا و نسیان از آنها واقع شده است.
اینک می گوییم: آیه شریفه فوق در مقام امتنان بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و بیانگر آن است که خداوند به گونه ای این موهبت را به ایشان عطا فرموده و به گونه ای قرآن را به آن بزرگوار تعلیم نموده که هرگز آن را فراموش نخواهد کرد. و استثناء واقع در آیه «اِلّا ما شاء اللهَ» نظیر استثنایی است که در گفتار دیگر خداوند متعال آمده است، آنجا که می فرماید:
«وَ امَّا الذِینَ سُعِدُوا فَفی الجَنَّه خالِدینَ فیها مادامَتِ السَّمواتِ والارضُ اِلّا ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءُ غَیْرَ مَجْذوذٍ»(هود: 108)
- و اما کسانی که نیکبخت شده اند، تا آسمانها و زمین برجاست، در بهشت جاودانند، مگر اینکه پروردگارت بخواهد، این بخششی است که هرگز بریده و گسسته نمی گردد.
و این نشان دهنده قدرت مطلقه حقّ سبحانه و تعالی است، یعنی با وجود آنکه خداوند متعال این موهبت را به پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم داده ولی همچنان قدرت خداوند مطلق است، و این گونه نیست که با عطا کردن، از دست قدرتش خارج شده و قادر بر ردِّ آن نباشد، بلکه هر وقت بخواهد می تواند این عطا را از او بگیرد، گرچه هرگز نخواهد گرفت.

پی نوشت ها :

1. حضرت استاد علّامه طباطبایی (ره) در تفسیرالمیزان، ج2، ص 135 روایتی به مضمون فوق از امام رضا (ع) نقل کرده است.
راوی می گوید: امام رضا(ع) به من فرمود: اگر به تو خبر دهم که در این روزها یکی از بستگان تو کشته خواهد شد، آیا گفته مرا تصدیق می کنی؟ عرض کردم: خیر، زیرا خداوند متعال کسی علم غیب نمی داند. در اینجا امام رضا(ع) آیه گذشته را (جنّ: 26) تلاوت نمود و بعد فرمود:
«فَرَسُولُ الله (ص) عِنْدَاللهِ مُرْتَضی، وَ نَحْنُ وَرَثهُ ذلِکَ الرَّسُولِ الَّذی اطَّلَعَهُ اللهُ عَلی ما یَشاءُ مِنْ غَیْبِهِ فَعَلَّمَنا ما کانَ و ما یَکُونُ اِلی‌ یَوْمِ الْقیامَهِ».
- پس رسول خدا (ص) مورد رضا و پسند خداست، و ما وارثان همین رسولی هستیم که خداوند او را بر غیب خود که می خواهد آگاه نموده و آن حضرت علم به وقایع گذشته و بعد تا روز قیامت را به ما آموخت.
حضرت استاد(ره) در ادامه می فرماید:
اَقُولُ: وَ الاَخْبارُ فی هذَا الْبابِ فَوْقَ حَدِّ الاِحْصارِ، وَ مَدْلُولُها اَنَّ النَّبیَّ (ص) اَخَذَهُ بِوَحْیِ مِنل رَبِّهِ وَ انَّهُمْ اَخَذُوهُ بِالْوِراثَهِ مِنْهُ9. تفسیر المیزان، ج20، ص 135.
می گویم: روایات در رابطه با این موضوع افزون از حد شمارش است، و مدلول و مفهوم آنها این است که پیامبر (ص) علم خود را واسطه وحی از پروردگار فراگرفته، و ائمه بالوراثه از رسول خدا (ص) فرا گرفته اند.
2. برای نمونه، ر، ک: بحارالانوار، ج26، ص 109، روایت باب 14.
3. ر، ک: بحارالانوار، ج26، ص 56، روایت 116 و 117.
4. ر، ک: بحارالانوار، ج 26، ص 1، روایت 1.
5. نهج البلاغه، خطبه 149.
6. پرسش: چگونه امام به امام بودن خود پی می برد؟
پاسخ: در روایاتی از امام رضا(ع) آمده است: آنگاه که درک کند کمترین کمترینان است. و درک نبوّت نیز چنین است، جز اینکه پیامبران راه دیگری نیز برای تشخیص نبوّت دارند که همان وحی می باشد.
7- در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است:
«لَوْ کُنْتُ بَیْنَ مُوسی وَ الْخِضْرِ، لاَخْبَرْتُهما اِنّی اَعْلَمُ مِنْهُما و لاَنْبَاْتُهما ما لَیْسَ فی اَیْدیهِما، لِانَّ مُوسی وَ الْخِضْرَ اُعْطیا عِلْمَ ما کانَ وَ لَم یُعْطیَا عِلْم ما هوَ کائِنٌ اِلی یومِ القِیامَهِ وَ اِنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) اُعْطِیَ عِلْمَ ما کانَ وَ ما هُوَ کائِنٌ اِلی یَوْمِ الْقیامَه فَوَرِثْناهُ مِنْ رَسُولِ الله(ص) وِراثَهً». بحارالانوار، ج26، ص 111، روایت 9، و نیز ر، ک: بحارالانوار، ج 13، ص 300، روایت 20، و ج 17، ص 144، روایت 32، و ج 26، ص 196، روایت 6 و 7.
- اگر میان حضرت موسی و خضر بودم، حتماً به اطلاع آن دو می رساندم که از آنان آگاه ترم و چیزهایی را به آن دو می گفتم که در دستشان نیست؛ زیرا به حضرت موسی و خضر تنها علم وقایع گذشته عطا شده، و دانش اموری که [تا روز قیامت] اتفاق می افتد به آن دو داده نشده است، در حالی که دانش وقایع گذشته و رخدادهایی که تا روز قیامت به وجود می آید، همگی به رسول خدا (ص) عطا شده است، و ما نیز آنها را از رسول خدا(ص) قطعاً به ارث برده ایم.
8- در روایتی از امام صادق(ع) آمده است:
«اِنَّ الامامَ اِذا شاءَ انْ یَعْلَمَ، عَلِمَ.» بحارالانوار، ج26، ص 56، روایت 117، و نیز ر، ک: بحارالانوار، ج 26، ص 56، روایت 116.
- بی گمان امام هرگاه که خواست بداند، می داند.
در روایت دیگر: عمّار ساباطی می گوید از آن حضرت پرسیدم: آیا امام علم غیب می داند؟ فرمود:
«لا، ولکِنْ اِذا اَرادَ انْ یَعْلَمَ الشَّیءً، عَلَّمَه الله ذلِکَ.» (بصائر الدرجات، ص 315.
- خیر، لیکن هرگاه خواست چیزی را بداند، خداوند آن را به او تعلیم می دهد.
9- از آن جمله در روایتی از امام صادق(ع) آمده است:
«ما مِنْ لَیْلَهِ جُمُعَهٍ اِلّا وَ لِاَوْلیاءِ الله فیها سُرُورٌ، اذا کانَتْ لَیْلَهً الجُمُعَهِ وافی رَسُولُ اللهِ(ص) الْعَرْشَ، وَ وافَیْتُ مَعَهُ، فما ارْجِعُ اِلا بِعِلْمٍ مُسْتَفادِ. وَ لَوْ لا ذلکَ، لَنَفِدُ ما عِندنا.»
- شب جمعه ای نیست مگر اینکه اولیای خدا سرور ویژه ای در آن دارند. هنگامی که شب جمعه فرا می رسد، رسول خدا(ص) با عرش [= علم خداوند] ارتباط برقرار می کند، ومن نیز همراه با او عرش تماس حاصل می کنم و در نتیجه، با علمی که از آنجا بهره برده ام باز می گردم. و اگر این نبود، قطعاً آنچه در نزد ما است پایان می پذیرفت. بحارالانوار، ج 22، ص 552، روایت 9، و ج 26، ص 90، روایت 9.
10. ر، ک: بحارالانوار، ج 23، ص 333، روایات باب 20.
11. ملاحظه شود روایاتی که می فرماید: رسول خدا(ص) در بیماری پایان عمر گرانمایه اش، امیرالمؤمنین(ع) را فرا خواند و در مدّت کوتاه هزار حدیث، و یا هزار دَر از دانش را به آن بزرگوار آموخت که هر کدام از آن، هزار دَر را می گشاید. «یَفْتَحُ کُلُّ حِدیثٍ [بابٍ] اَلْفَ بابٍ.» بصائر الدرجات، ص 313-315، و بحارالانوار، ج 22، ص 461، روایت 9.
12. در بصائر الدرجات، ص 131، ضمن حدیثی از امام صادق (ع) آمده است: «به ارواح انبیا و اوصیائی که از دنیا رفته اند، و نیز به روح وصیّ ای که در میان شما زندگی می کند، اجازه داده می شود که به آسمان صعود کنند تا اینکه به عرش پروردگار برسند... آنگاه انبیاء و اوصیاء در حالی که سرشار از شادمانی هستند، و وصیّ ای که در میان شما زندگی می کند بسیار بسیار به علمش افزوده می گردد.»
13. ر، ک: بحارالانوار، ج 17، ص 144، روایت 32، و ج 26، ص 27، روایت 27، و ص 48، روایت 90، و ص 111، روایت 9، و ج 46، ص 296، روایت 25، و ج 49، ص 30، روایت 2- از آن جمله حماد راوی می گوید: امام صادق (ع) فرمود:
«نَحْنُ واللهِ نَعْلَمُ ما فی السَّمواتِ وَ ما فِی الاَرْضِ وَ ما فِی الجَنَّهِ وَ ما فِی النّارِ و ما بَیْنَ ذلِکَ.»
- به خدا سوگند، ما به تمام آنچه در آسمانها و زمین اتفاق می افتد، و به وقایع بهشت و جهنم و رخدادهای که در این میان پدید می آید آگاهیم.
حمّاد می گوید: من از این فرمایش حضرت مبهوت شدم و به ایشان می نگریستم که حضرت خطاب به من سه بار فرمود:
«اِنَّ ذلِکَ مِنْ کِتابِ اللهِ».
- همه اینها را از کتاب خدا می دانم.
سپس این آیه را تلاوت نمود:
«و یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ اُمَّهٍ شَهیداً عَلَیْهِمْ مِنْ انْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهیداً عَلی هؤلاءِ، وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیَ وَ رَحْمَهً وَ بُشری لِلْمُسلِمینَ.»
- و [به یادآور] روزی را که در هر امّتی، گواهی از خودشان بر ایشان بر می انگیزیم، و تو را نیز بر اینان گواه می آوریم. و این کتاب را که روشنگر هر چیز، و رحمت و بشارت برای مسلمانان است، بر تو نازل نمودیم.
سپس باز فرمود:
«اِنَّهُ مِنْ کتابِ اللهِ، فیهِ تِبْیانٌ کُلِّ شَیءِ، فیهِ تِبیانُ کُلِّ شَیْءٍ».
- همه اینها را از کتاب خدا می دانم، زیرا آن روشنگر هرچیز است، و تمام امور را بیان می کند.
بصائر الدرجات، ص 128، ص 128 و نیز ر، ک: بحارالانوار، ج9، ص 111، ج 26، روایت 8، و ج 47، ص 35، روایت 33، و ج 92، ص 85، روایت 19، و ص 86، روایت 20 و 21، و ص 89، روایت 32، و ص 101، روایت 76 و 77.
14. ر، ک: بحارالانوار، ج23، ص 333، روایات باب 20.
15. ر، ک: بحارالانوار، ج7، ص 202، روایت 88، و ص 230، روایت 9، و ص 264، روایت 19، و ص 274، روایت 47، و ج 8، ص 50، روایت 54، و 57، و ج 24، ص 267، روایت 32، 33 و 34، و ص 271، روایت 49، و ص 272، روایت 51، 52 و 53، و ج 35، ص 59، روایت 12.
16. یعنی خود را واقع در هلاکت می دیدند، نه اینکه در هلاک واقع می ساختند.
17. ر، ک: بحارالانوار، ج 16، ص 291، روایت 157، و ج 62، ص 207، روایت 1، 2 و ج 64، ص 273، روایت 42، و ج 66، ص 273، روایت 42، و ج 66، ص 359، روایت 3، و ج 84، ص 302، روایت 23، برخی از این روایات تنها ذکر نموده که رسول خدا(ص) را عقرب گزید و در برخی دارد که در حال نماز جماعت عقرب آن حضرت را گزید.
18. ر.ک: اصول کافی، ج1، ص 272، روایت 2 و 3، و ص 389، روایت 3، و ص 389، روایت 3، 4 و 5و ص 442، روایت 10، و ج 2، ص 282، روایت 16.
19. مفتاح الفلاح، ص 150، نیز ر،ک: بحارالانوار، ج25، ص 204، روایت 16، و ج 63، ص 183، و ج 93، ص 282، روایت 23.
20. ر، ک: به سنن النّبیّ، باب 7، روایت 154، ص 140.
21. بحارالانوار، ج 22، ص 27، و ج 61، ص 212، روایت 75، و ج 67، ص 252، روایت 88. و نیز ر، ک: بحارالانوار، ج 22، ص 411، روایت 29، و ج 67، ص 253، روایت 88، و ج 76، ص 189، روایت 18.
منبع:رخ شاد، محمد حسین؛ (1380)، در محضر علامه طباطبایی(ره) پرسشها و پاسخهای اعتقادی، اخلاقی، تفسیری، حدیثی و عرفانی، قم: انتشارات نهاوندی، چاپ پنجم. تابستان 1389.


 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما