اینکه ارباب حسد و اصحاب غرض می گویند... شیخ فضل الله .. منکر مجلس شورای ملی می باشند دروغ است دروغ. مکرر... در حضور گروهی انبوه .. قرآن بیرون آورده قسمهای غلاظ و شداد یاد کردند و مخصوصا روز جمعه گذشته... فرمودند که: ایها الناس من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم، بلکه مدخلیت خود را در تاسیس این اساس بیش از همه کس می دانم... الان هم من همان هستم که بودم. تغییری درمقصد و تجددی در رأی من به هم نرسیده است. (1)
خدای متعال راضی مباد از کسی که درباره مجلس شورای ملی غیر از تصحیح و تکمیل ... خیالی داشته باشد و بر ... غضب الهی گرفتار باشند کسانی که مطلب مرا بر خلاف واقع انتشار می دهند.. تا سخن ما به گوش مسلمانان نرسد و به خرج مردم بدهند که فلانی و سایر مهاجرین، منکر اصل مجلس شورای ملی شده اند. (2)
شیخ می گفت: مجلس شورا تصمیماتی را که قبلا در دربار و دولت، بدون مشورت با عقلای ملت انجام می گرفت به شور عقلا می گذارد و با این کار از دامنه ظلم می کاهد. طبعا مخالفت با چنین مجلسی، به معنی مخالفت با تخفیف ظلم بوده و وجهی جز «سفاهت» یا «طرفداری از ظلم زیاد» ندارد و این هر دو نیز از ساحت اهل تقوا – که برای اصلاح مجلس، در حضرت عبدالعظیم علیه السلام تحصن جسته اند – بدور است. (3)
با توجه به آنچه گفتیم، این سؤال مطرح می شود که شیخ (در ماههای آخرعمر) به چه دلیل با تجدید «مجلس شورا» و «حجیت و اعتبار رای اکثریت»، به مخالفت پرداخت و این عمل وی را به چه چیز باید حمل کرد؟ آیا دارالشورای کبرای اسلامی که او در مشروطه اول از آن دم می زد، نوعی مجلس شورا نبود، یا کار آن، بر مدار «اکثریت آراء» نمی گذاشت؟!
ممکن است تصور شود که شیخ، در ایام تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام ریا کرده و بدروغ خود را حامی مجلس نشان داده است! اما این «تصور»، پذیرفتنی نیست. زیرا «صلابت بی نظیری»ی که وی روزهای آخر زندگی، در برابر مخالفان قهار خویش نشان داد و با گامهای مصمم به استقبال «مرگ در راه عقیده» شتافت، نشان می دهد که ساحت وی فرسنگها از روی و ریا دور بوده است. علاوه، درباره عدالتخانه چه باید گفت، که شیخ در صدر مشروطه برای تأسیس آن، رنج سفر به قم را بر خود هموار ساخت و از پای ننشست تا فرمان تشکیل مجلس را از مظفرالدینشاه گرفت؟ مجلس شورای مملکتی که محمد علیشاه چندی پس از انحلال مجلس، دستخط تأسیس آن را صادر کرد و شیخ، گشایش آن را به علمای مازندران مژده داد، چطور؟! آیا عدالتخانه و مجلس شورای مملکتی، که شیخ از آنها جانبداری می کرد، مجلس نبودند؟! یا کارشان جز برمدار «شور» و «نظر ورزی اکثریت» می گذاشت؟! پیداست که آن دو، نوعی مجمع قانونگذاری بودند و امرشان برمدار اکثریت می گذاشت.
در این صورت، این سخن «تذکرة الغافل» (منسوب به شیخ) را چگونه باید توجیه کرد که می گوید: «اعتبار به اکثریت آراء، به مذهب امامیه غلط است»؟ (4) یا مخالفت آشکار و قاطعش در اواخر عمر با تجدید مجلس چه تفسیری بر می دارد؟ آیا او از این مقدار عقل عادی نیز برخوردار نبود که متوجه این تناقض آشکار (بین دفاع از مجلس درایام تحصن، و مخالفت با آن در اواخر عمر ) بشود؟! دوستانش (علمای بزرگ تهران) چطور؟! آنها هم متوجه این (به اصطلاح) تناقض روشن نبودند؟!
بی گمان شیخ، از این مقدار درک و شعور بهره مند بود که، تناقض «بدوی و ظاهر» میان این امر را دریابد. حمایت او از مجلس شورای مملکتی، در همان اواخر عمر صورت گرفت. پس مخالفت وی با مجلس و مقوله اکثریت آرا، چه وجهی داشته و بر چه مبنایی استوار است؟
در پاسخ به این سؤال، تحلیلهای «شتاب زده» و (اگر گران نیاید) «سطحی»، بسیار گفته اند؛ تحلیلهایی که غالبا بر «گزینش غیر دقیق و احیانا مغرضانه» از کلمات شیخ، و عدم توجه به «صدر و ذیل» کلام و «مبانی فکری و سیاسی» آن متکی است (5) با اندکی تامل در سخنان شیخ، در می یابیم که دیدگاه وی راجع به مجلس شورا و رای اکثریت (همچون نظریاتش درباره آزادی و مساوات)، از بینش و تفکر اسلامی او – اسلامی که او می شناخت و از بن جان، بدانعشق می ورزید – بر می خاست، و لاجرم کلید حل (به اصطلاح) تناقض یا معمای فوق، در بررسی اصول اندیشه و دیدگاه اسلامی او نهفته است.
پی نوشت ها :
1. رسائل، اعلامیه ها...، ترکمان، صص 245-246.
2. همان: ص 246. نیز «به ذات حضرت احدیت و به انبیا مرسلین و...» سوگند می خورد که «مقاصد مهاجرین ..، ضدیت [با] مجلس و به هم خوردن آن نیست، بلکه تمام مقصود، اصلاح حال مجلس، و بنای آن بر اساسه اسلام است» (همان: ص 354).
3. عبارت شیخ چنین است: «این مجلس، عبارت است از دربار دولتی که سابقا امور در آن بدون مشورت واقع می شد؛ محض تخفیف ظلم، مجلسی برپا شد درباری که امور دولت و اصلاحات مملکت در آن به شوری بشود و ظلم کمتر گردد. در این صورت اگر احیانا کسی او را نخواهد، سخیف العقل است یا آنکه وقوع ظلم زیاد را دوست دارد.. مرر در لوایح نوشته و طبع شد که این فرقه مهاجرین، مجلس خواه ترند از دیگران. چه، اهل تقوی هستند به تخفیف ظلم راضی ترند. بعلاوه، به مقاصد حقه ایشان اساسه مجلس محکم می شود و مجلس ان شاءالله ابدی خواهد بود؛ اینها هستند مجلس خواه، نه آن اشخاص که در صددند پایه آن بر اسلام نباشد» (رسائل، اعلامیه ها...، ترکمان، ص 339). نیز: «احدی از مهاجرین زاویه مقدسه، نه ضد مجلس است و نه منکر مجلس و مزاحم معدلت. اگر دنای و مافیها را به شخص عالم عاقل بدهند که در یک امر مباح، برخلاف میل تمام طبقات خلق اقدامی بکند، البته نخواهد کرد» چه رسد به «امری» چون تخفیف ظلم و بسط عدالت که «مندوب الیه و مرغوب فیه است» (همان: ص 280).
4. رسائل، اعلامیه ها...، ترکمان، ص 104.
5. گاه نیز وارونه فهم¬های خنده آوری در استنتاج از همان جملات گزینش شده به چشم می خورد، که باید در جای دیگر به نقد و بررسی همه آنها پرداخت.