نویسنده: سیدرضا حسینی نسب
نگاهی گذرا به طرحهای استراتژیک جهان غرب از یکصد سال گذشته تاکنون در قبال سرزمینی که کشور ما را نیز احاطه کرده است، ملت ایران را در برابر مسئولیتی بزرگ و تاریخی قرار می دهد. در این نوشتار، با اشاره به طرحهای مذکور از طرح" تصرف هارتلند" تا طرح"تجزیه ایران" روشن می گردد که حالت هجومی قدرتهای غربی نسبت به منطقه و کشور ما در عصر حاضر، امری مقطعی و خلق الساعه نبوده، بلکه بر مبنای استراتژیهای پیچیده و حساب شده استوار گردیده است.
طرح تصرف "هارتلند"
"سر مکیندر" جغرافیدان بریطانیایی در سال 1904 میلادی، نظریه تصرف" قلب جهان"(Heart Land) را مطرح کرد. دیدگاه وی در کتابهای " محور جغرافیایی تاریخ" و "حقیقت و آرمانهای دمکراتیک" تبیین گردیده است. او سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا را " جزیره جهانی"(World Island)نامگذاری کرد و محور مرکزی این جزیره جهانی را به عنوان"هارتلند"(قلب جهان) نامید. از دیدگاه این جغرافیدان،" هارتلند" عبارت است از منطقه گسترده ای که از شرق به سیبری غربی؛ و از غرب به رودخانه "ولگا" در روسیه؛ و از شمال به اقیانوس منجمد شمالی؛ و از جنوب به ارتفاعات هیمالیا و ارتفاعات ایران و ارتفاعات مغولستان محدود می گردد. " سر مکیندر"پس از چندی، دامنه غربی " هارتلند" را تا حدود کشورهای اروپای شرقی توسعه داد. بر این اساس،" قلب جهان" منطقه وسیعی است که شامل بخش بزرگی از ایران، افغانستان، آسیای میانه و بخش مهمی از روسیه می شود و دریای خزر در میان آن جای دارد.وی در سال 1919 اعلام داشت:" هر قدرتی که بر اروپای شرقی دست یابد، بر "هارتلند" تسلط می یابد، و هر کس بر هارتلند( قلب زمین) تسلط یابد، بر "جزیره جهانی" حاکم خواهد شد؛ و هر کس بر جزیره جهانی حاکم شود، فرمانروای همه جهان خواهد بود."
طرح "تصرف هارتلند" در یکصد سال گذشته مدّ نظر استراتژیستهای کشورهای غربی و قدرتهای بزرگ در مغرب زمین بوده است. پس از تولد سه ایدئولوژی از درون حرکت مدرنیسم غربی( یعنی: ناسیونالیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم)، هر یک از حوزه های ایدئولوژیک مذکور در برهه ای از زمان با الهام از طرح "هارتلند" برای تصرف "قلب زمین"خیز برداشته اند و دو بلوک اول و دوم در تأمین کامل هدف یاد شده ناکام گردیده اند و بلوک سوم در حال تجربه کردن تصرف کامل آن بر آمده است. و اینک توضیح مطلب:
در جریان جنگ جهانی، ارتش مغرور نازی به رهبری هیتلر که نمایندگی " ناسیونالیسم" را برعهده داشت، پس از تصرف بخش عمده اروپا، به منظور تصرف "قلب جهان" به روسیه لشکرکشی کرد ولی با مقاومت حریفان قدرتمندش، طعم تلخ شکست را چشید و بدینسان، ارتش آلمان در سال 1946 با تحمل ناکامی از آن سرزمین باز گشت و سقوط هولناک ایدئولوژی "ناسیونالیسم" و حکومت هیتلر را به تماشا نشست.
در سال 1979 ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی که نمایندگی " سوسیالیسم" را برعهده داشت، به منظور تکمیل و توسعه تسلط خود بر "هارتلند" به افغانستان که در این حوزه قرار دارد و دارای ارزش خاص استراتژیک است لشکرکشی نمود؛ ولی با مقاومت حریف همزاد خویش یعنی جهان غرب که نمایندگی "لیبرالیسم" را برعهده داشت با همکاری "کمربند سبز اسلامی" زمین گیر شد و در فاصله سالهای 1988 و 1989 مجبور به عقب نشینی از افغانستان شد. اتحاد جماهیر شوروی دو سال پس از این حادثه، در سال 1991 سقوط کرد و امپراطوری" سوسیالیسم" متلاشی گردید.
اینک بخشی از جهان غرب به عنوان مظهر ایدئولوژی "لیبرال دموکراسی" یکه تاز میدان شده و در پناه قدرت و ثروت هنگفت خود و پس از شکست دادن دو حریف همزاد خویش، درصدد برآمده است تا سیطره خود را بر "هارتلند" به عنوان کلید فتح جهان، به کمال برساند.
طرح تجزیه ایران
در پرتو آنچه گذشت، راز طمع ورزیدن تنها بلوک بازمانده از سه حوزه ایدئولوژیک غرب نسبت به کشور بزرگ ایران به خوبی روشن می گردد. این سرزمین پهناور علاوه بر اینکه بخش مهمی از "قلب جهان" را تشکیل می دهد، دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که بر طمعکاری قدرتهای سرمست در عصر حاضر افزوده است. بر مبنای یک نظر کارشناسی، کشور ایران با شش حوزه ژئوپولیتیکی به شرح ذیل ارتباطی تنگاتنگ دارد:1- حوزه قفقاز و آناتولی(ایران، ارمنستان، گرجستان و روسیه)2- حوزه دریای خزر(ایران، ترکمنستان، قزاقستان، روسیه و آذربایجان) 3- حوزه فلات ایران( ایران، پاکستان و افغانستان) 4- حوزه آسیای مرکزی( ایران، ترکمنستان، قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان)5- حوزه دریای عمان و اقیانوس هند(ایران، پاکستان، هند، عمان و امارات متحده عربی) 6- حوزه خلیج فارس( ایران، عراق، کویت، عربستان، امارات متحده عربی، قطر، بحرین و عمان).
با توجه به نقش کلیدی ایران در امر سیطره بر "قلب جهان"، چشم طمع داشتن قدرتهای بزرگ به این سرزمین زرخیز امری آشکار است. اما آنچه بر نگرانی صاحبنظران افزوده است، دیدگاه جدیدی است که قدرتهای مذکور برای عملیاتی کردن طرح تسلط بر "قلب جهان" از طریق"تجزیه ایران" اتخاذ کرده اند. در اینجا به عنوان مثال، سه نمونه از گزارشاتی را که از طریق رسانه ها منتشر گردیده از نظر شما می گذرانیم:
1. در سند اول که در انگلستان به تاریخ 24 فوریه 2006 پیرامون گزارش روزنامه فایننشال تایمز منتشر گردیده با اشاره به پژوهشهای بخشی از نیروهای غربی چنین می خوانیم:
" این تحقیقات با افزایش ناآرامی های قومی و مذهبی در عراق همزمان است و به نوشته این روزنامه، هدف از این تحقیق، بررسی نقش اختلافات قومی در تجزیه احتمالی ایران است.
فایننشال تایمز با اشاره به قوی بودن هویت ملی در ایران می گوید" روابط قومی در این کشور به خاطر تنوع قومیت ها و زبان های مختلف پیچیده تر از عراق است".
2. در گزارش دوم، ضمن بیان دیدگاه "میشل شوسودفسکی" مدیر مرکز تحقیقات جهانی سازی و استاد اقتصاد در دانشگاه اتاوا در کانادا چنین می خوانیم:
"... اما چرا مسؤولان ایرانی ظرفیت توسعه اقتصادی آمریکا را در قالب توسعه نظامی گری به خوبی مورد شناسایی قرار نداده اند و وارد معرکه ای شده اند که نتیجه آن به شرح زیر است:
1. رشد مجتمع های نظامی و صنعتی آمریکا در قالب توسعه نوین اقتصادی.
2. آزمایش سلاح های جدید در مصاف با ایران.
3. تسلط بر اقتصاد خاورمیانه و اقتصاد کشورهای آسیای شرقی و تسلط بر انرژی آسیای میانه و خلیج فارس.
4. فرا رفتن وضعیت ایران از اپوزیسیون قانونی داخلی و فراهم شدن ایفای نقش برای اپوزیسیون برانداز خارجی.
5. فعال شدن محوریت تجزیه طلبی با محوریت قومی، عقیدتی."
3. در گزارشی دیگر چنین آمده است:
"در تیرماه سال 1383 کنفرانسی تحت عنوان "ایران، زمان روی آوردن به نگرشی تازه" توسط شورای سیاست خارجی ایالات متحده در واشنگتن و با حضور بیش از 300 نفر از نظریه پردازان و استادان برجسته علوم سیاسی برگزار شد. در این کنفرانس قرائت گزارش شورای روابط خارجی در مورد نحوه مواجهه با ایران به عنوان مهمترین بخش کنفرانس مورد توجه محافل سیاسی و رسانه های بین المللی قرار گرفت. گزارشی که با مدیریت و نظارت «برژنیسکی» و «رابرت گیتس» تهیه شده بود.
در این کنفرانس، ویژگیهای منحصر به فرد ایران در منطقه بیان گردیده و به منابع سرشار نفت و گاز آن به شرح ذیل اشاره شده است:
مواهب عظیم طبیعی ایران که تقریباً 11 درصد ذخایر نفتی جهان را در خود جای داده و دومین منبع بزرگ گاز جهانی است ایران را به بازیگری با نقش غیرقابل انکار در عرصه اقتصاد جهان تبدیل کرده است.
تهیه کنندگان این گزارش در نتیجه گیری مباحث ارایه شده در این گزارش یادآور می شوند: ما در برابر ایران دو راه بیشتر در پیش روی نداریم: 1- تغییر حکومت با جنگ سخت 2- راهبرد جنگ نرم همراه با تعامل درگیری تماس محتاطانه و گزینشی و اتخاذ سیاست تشویق و تهدید راهبردی که اصول آن در طرح فروپاشی شوروی تعریف و تجربه شده است که برخی از آن محورها توسط «زوگانف» رئیس مجلس روسیه«سرگئی بابورین» معاون رئیس مجلس« تیخونف» نماینده دوما« ایلوخین»رئیس کمیسیون امنیت مجلس روسیهو«یاکوفلف» دستیار ویژه و مشاور ارشد گورباچف بیان گردیده است که به مناسبت موضوع بحث، به برخی از این موارد اشاره می نماییم:
1- سازماندهی یک ستون پنجم در سطح مقام های بلند پایه شوروی 2- ایجاد چتر حمایتی قوی برای حمایت از عوامل مذکور 3- دمیدن در تنور اختلافات داخلی و بروز جنگ قدرت میان گورباچف ویلتسین 4- دیکته کردن تجزیه طلبی و استقلال جمهوری های بالتیک 5- تحریک اقوام و مذاهب و اشاعه تجزیه طلبی...".
رسالت تاریخی ایرانیان
اینک پس از آشکار شدن عمق اهداف قدرتهای بزرگ جهانی در قبال کشور ما که چونان دژی استوار در یکی از حیاتی ترین منطق "قلب جهان" قرار دارد، رسالت تاریخی ملت بزرگ ایران در حفظ وحدت کلمه به خوبی روشن می گردد.از سویی دیگر وظیفه مسئولان کشور در توزیع عادلانه ثروت و رسیدگی کامل به مشکلات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی اقوام ایرانی و اقلیت های مذهبی، سنگین تر می شود.
نکته قابل توجه دیگر در این زمینه اینست که این هنر یک حکومت نیست که قدرتهای بزرگ جهان را بر علیه کشور خود متحد کند. شرایط کنونی، انسان را به یاد ذکاوت پیامبر بزرگ اسلام(ص) می اندازد که در شرایطی مشابه، قرارداد صلح حدیبیه را زمینه ساز فتح باشکوه مکه قرار داد.
سخن دیگر اینکه قدرتهایی که خواستار تجزیه ایران هستند باید بدانند این کشور سرافراز در طول تاریخ هزاران ساله خود، در برابر طوفان هجوم اسکندرها، چنگیزها و برخی از سلاطین تازی هرگز محو نگردیده و نخواهد گشت و پیمان برادری اقوام ایرانی به خواست خداوند، جاودانه خواهد ماند.
/ج