قهرمان ملی و جهانی (3)

بعد از سقوط هواپیمای شهید لشکری، نیروی هوایی در چه زمانی اطلاع یافت که او اسیر شده است؟ پس از گذشت حدود 10 سال و چند ماه. یعنی بعد از اینکه همه اسیران ما در سال 1369 آزاد شدند، اطلاعات موثق به دست ما رسید...
سه‌شنبه، 7 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قهرمان ملی و جهانی (3)
 قهرمان ملی و جهانی(3)






 

بعد از سقوط هواپیمای شهید لشکری، نیروی هوایی در چه زمانی اطلاع یافت که او اسیر شده است؟

پس از گذشت حدود 10 سال و چند ماه. یعنی بعد از اینکه همه اسیران ما در سال 1369 آزاد شدند، اطلاعات موثق به دست ما رسید که لشکری زنده است.

صلیب سرخ در این زمینه هیچ تلاشی به عمل نیاورده بود؟

صلیب سرخ تا بازگشت همه اسیران به میهن هرگز او را ندیده بود و به همین دلیل یکی از مفقود الاثرها به شمار می رفت. آن ها گروهی بودند که از سرنوشت شان خبری نداشتیم. البته همه آن هایی که مفقود الاثر بودند به استثنای حسین لشکری آزاد شدند. این مفقود الاثرها چون گاهی با همدیگر در یک ارودگاه بودند، اطلاعات را آوردند. در آن موقع برای ما ثابت شد که او زنده است و دولت ایران پیگیری را شروع کرد ولی عراقی ها به منظور متهم کردن ایران به آغازگر جنگ، برای آن ها خیلی مهم بود که حسین لشکری را نگه دارند. چون می خواستند برای افکار عمومی دنیا مشخص کنند چه کسی جنگ را شروع کرده است. این خسارت های چند میلیارد دلاری جنگ را چه کسی باید پرداخت کند. اینجا عراقی ها یک سند می خواستند و این سند ارزشمند لشکری بود که در دست شان بود.
چندی پیش درباره دوران اسارت شهید حسین لشکری کتابی تحت عنوان «6014» نوشته شده که شاید خوانده باشید. این کتاب بخشی از خاطرات این شهید که است که من شنیده ام که او از دوران اسارت سه هزار صفحه دست نوشته دارد. از آن 3 هزار صفحه بخشی خیلی ضعیف گزینش شده است. این بخش ضعیف بیانگر سختی های زندگی و فشارهای روحی دوره اسارت است. تا جایی که شنیده ام او یک نیم چوب کبریت سوخته ای را به عنوان یادگار برای خود نگه می دارد. این مفهوم خیلی بالاست. شاید با این موهبت خاطرات خود را نوشته است. یعنی اینقدر بیرون را نمی بیند و تماس ندارند که یک چوب کبریت سوخته برای او اینقدر اهمیت دارد که از بیرون آمده است. به ویژه این که بخش زیادی از این دوران سخت و سنگین در سلول انفرادی سپری می شود. دوران اسارت می تواند خیلی افراد را بشکند. اینجا خوب است به این نکته اشاره کنم که این شهید بزرگوار ما 18 سال اسارت را تحمل کرده است.
اصولاً انسان چند سال می تواند اسارت را تحمل کند؟ یک سال، دو سال، سه سال، پنج سال؟ زمانی که همه دوستان آزاد شدند، او تنها مانده بود. آنجا، دیگر واقعاً فشار مضاعف می شود. وقتی آدم به یک مأموریتی خودمانی ده روزه می رود، آن ده روز را راحت می گذراند. روز دهم اگر به او بگویند یک روز دیگر، حالا هواپیما نیامده شما را ببرد، بلیط آماده نیست. آن یک روز خیلی سخت می گذرد.

چه برسد به 18 سال...

آری... شهید لشکری حدود هفت سال و چند ماه بعد از آزادی سایر دوستان اسیرش به میهن باز می گردد. ولی ببینید در آن هفت و سال چند ماه چه موقعیت سنگینی را تجربه می کند. خیلی افراد در چنین موقعیتی می شکنند و فرو می ریزند. اما این ایمان و این اطمینانی که او دارد مانع می شود که بیاید به نفع عراقی بر علیه کشورش صحبت کند. این ایمان اجازه نمی دهد تا از او بهره برداری سیاسی کنند. مخصوصاً اگر به عنوان یک خلبان بگوید ما شروع کننده جنگ بودیم. معمولاً اظهارات خلبان ها در جنگ یک دلیل مستند محسوب می شود. یعنی روی آن حساب باز می شود.
ببینید اگر شهید حسین لشکری حاضر می شد چند دقیقه می نشست پشت دوربین و به نفع صدام حرف می زد، حتماً خود را از آن شرایط سخت رها می کرد. لشکری بعد از آزادی برای ما نقل کرد که صدام این قول را به او داده بود که اگر به عنوان اولین خلبان اسیر ایرانی بنشیند دو کلمه حرف بزند، وضعیت اسارت او بکلی دگرگون می شود. صدام چون لشکری زنده در دست داشت، می خواست از این موقعیت خوب استفاده کند. اگر می آمد چند دقیقه پشت دوربین می نشست و اعلام می کرد که من به عنوان یک خلبان ایرانی اولین بمب را در عراق زدم و ما شروع کننده جنگ بودیم، این باعث می شد که ما در جنگ بازنده باشیم.
ولی طبق قولی که صدام به لشکری داده بود، این مطلب را برای ما نقل کرد، عراقی ها به او پیشنهاد کرده بودند که هرجایی که دوست دارد در جهان زندگی کند. در هر گوشه ای آمریکا بخواهد زندگی کند، به او گفته بودند حتی حاضرند زن و بچه اش هم کنارش بیاورند. «تو فقط دو دقیقه... سه دقیقه بگو من بودم که اولین بمب را ریختم و برو دنبال زندگی ات.»
ولی می بینیم که لشکری محکم می ایستد. منافع ملی اش را به آسایش نمی فروشد. به رهایی از این شرایط سخت و سنگین نمی فروشد. تحمل حدود 18 سال اسارت، که اگر کسی بخواهد این را درک کند کافی است 18 ساعت در یک اتاق بایستد، بنشیند. و کسی در اتاق را روی او قفل کند تا ببینید این 18 ساعت چه جوری برای او می گذرد. 18 سال اسارت...«6410» روز اسارت کم نیست... روزهای سخت و سنگین را سپری می کند.

آیاد بعد از آزادی شهید لشکری با او دیدار داشتید؟

بعد از آزادی دیدارها و رفت و آمدهای ما با یکدیگر بیشتر شد. در مجتمع مسکونی نزدیک هم بودند. در مجتمع فعالیت می کرد. این افراد سرمایه های ملی کشور هستند. این ها قهرمان های بزرگ کشورها هستند. من فکر می کنم که ما و مسئولان کشور در سطوح مختلف در این زمینه کم لطفی کرده ایم. شاید کمی غفلت شده باشد، ما نباید اجازه دهیم نام این افراد که تعدادشان کم نیست و نمونه ای بارزشان شهید لشکری است در اذهان عمومی فراموش شوند. در حالی که دشمن دارد به شدت روی ذهن و مغز جوان های ما کار می کند.
حسین لشکری در شرایط سخت و سنگین به کشور بازگشت. ولی متأسفانه مسئولان ما هنوز نتوانسته از هشت سال دفاع مقدس یک قهرمان برای نسل جوان ما به وجود بیاورند. چون نیروی هوایی اولین بمب و آخرین بمبی را زده که 16 سال زمان گرفته. یعنی نیروی هوایی مان 16 سال در جنگ حضور فعال داشته است. اولین بمب مان را در سال 1358 و آخرین بمب را در سال 1375 زدیم.

به چه مناسبتی دو تن از خلبانان نیروی هوایی در سال 1371 اسیر شدند؟

ببینید در آخرین روزهای جنگ، منافقین بی کار ننشستند. در روز پنجم مرداد ماه سال 1367 به عملیات مرصاد دست زدند. مرصاد که تمام شد منافقین همچنان تحرک داشتند. همچنان مجهز بودند. در آن زمان هم آمریکایی ها برای آزادسازی کویت با عراق جنگیدند، و یک مدار 30 درجه ای پرواز ممنوعه را برای کُردهای شمال عراق ایجاد کردند. در همان زمان خلبان های نیروی هوایی می رفتند عراق و پایگاه هایی مثل پادگان اشرف و جلولا را هرچند هفته و یک ماه یک بار بمباران می کردند تا آن ها نتوانند دوباره تحرک های جدید علیه ایران داشته باشند. در یکی از این عملیات ها آقای امیر سرتیپ محمد قاسم امینی مان که جانشین فرمانده نیروی هوایی بود با خلبان کابین عقب او در سال 1371 اسیر می شوند. این عملیات تا سال 1375 ادامه پیدا می کند، و نیروی هوایی آخرین بمب ها را در سال 1375 در عراق فرو می ریزد. آنگاه دولت عراق قول می دهد که منافقین را کنترل کند. از آن تاریخ به بعد ما اقدام نمی کنیم. می خواهم بگویم جنگ نیروی هوای با رژیم پیشین عراق در هوا و دریا و زمین حدود 16 سال طول کشیده است. امروز برای نسل جوان از آن جنگ نتوانستیم یک قهرمان بسازیم. هرچه قهرمان ساختیم از شهید ساختیم. الان اگر از نسل جدید بخواهید از نیروی هوایی دو قهرمان نام ببرد، نمی تواند نام ببرد.

شاید این مسئولیت نهادهای تبلیغاتی و فرهنگی نیروی هوایی ارتش است؟

به هر حال وظیفه ملی است، نه وظیفه بنیاد شهید، نه وظیفه نیروی هوایی است. وظیفه ملی است. لقب «سیدالاسراء» را به حق مقام معظم رهبری به لشکری دادند. و این «سیدالاسراء» به نظر من سیدالاسراء جهانی است. آدم های کمی در جهان داریم این قدر تاب بیاورند؛ این قدر توان بیاورند و 18سال در اسارت مطلق و بی خبری بسر ببرند. خانواده شان ندانند زنده هستند یا مرده اند؟ لشکری کسی بود که حتی حاضر نشد کوچک ترین اقدام برای آسایش خودش بکند. دست کم خانواده ام اطلاع پیدا کنند که من زنده ام. امروز گاهی شنیده می شود که برخی از افراد می کوشند این فداکاری ها را کوچک جلوه دهند!.. می خواهند بگویند که مگر ما مثل او نبودیم؟ می خواهند واژه «سیدالاسراء» را از فرهنگ نیروی هوایی حذف کنند! اکنون به قول معروف اغلاط شیطانی در اذهان برخی از افراد وجود دارد. گاهی جاهایی شنیده می شود که افرادی می پرسند چرا شهید سرلشکر حسین لشکری «سیدالاسراء»، نیروی هوایی بود؟ می خواهند او را کوچک جلوه دهند. ما وظیفه داریم چند قهرمان زنده داشته باشیم. وظیفه داریم آن ها را بزرگ کنیم. نشان دهیم که برای نسل جوان قهرمان ملی داریم. باید قهرمان ملی مان را مشخص کنیم.
اگر فرض کنید در یک پرواز مشابه شهید دوران که در آن به شهادت رسید. و ما شهید دوران را کشیدیم بالا، اگر خواسته باشیم نام خلبان دیگری را بیاوریم، خب یک هواپیمای دیگری هم در همان مأموریت کنار هواپیمای شهید دوران بود. دو فروندی بر فراز بغداد می روند. هواپیمایی که محمود اسکندری در کابین عقب نشسته بود، مأموریت خود را به خوبی انجام می دهد. موقعیتی را که باید بمباران کند، بمباران می کند، و برمی گردد و سالم در پایگاه به زمین می نشیند. وقتی می خواهیم دوباره این مأموریت فقط از شهید دوران صحبت می کنیم. اسکندری فراموش می شود. اسکندری در این مأموریت یک قهرمان زنده هشت سال دفاع مقدس است. (محمود اسکندری چندی پیش در تصادف رانندگی فوت کرده است). ولی ما نامی از این دو خلبان دیگر که زنده ماندند و کارشان را درست انجام دادند به میان نمی آوریم.
به این دلیل می خواهم بگویم که شهید لشکری قطعاً یک قهرمان ملی بود. به نظرم یک قهرمان در سطح جهان هم بود. ولی ما نتوانستیم در آن سال هایی که زنده بود هیچ جوری به او نشان دهیم که «بابا تو قهرمان بودی» یعنی حق مطلب را ادا نکردیم. مسئولان حتی یک مدال مصوب ارتش خودمان را که آیئن نامه اش را داریم، به سینه او نچسباندند. کسی که برای ارتش 18 سال اسارت را تحمل کرده است. حدود 12 ماه مأموریت بمباران را انجام داده تا به مرحله اسارت رسیده است.

به نظر شما یک نمونه از عملیات های چشمگیر نیروی هوایی در دوران دفاع مقدس که واقعاً بشود از آن به عنوان عملیات ماندگار یاد کرد کدام است؟

نیروی هوایی یک عملیات خیلی بزرگی دارد که در سطح جهان برای همه خلبان های جهان افتخار آفرین است. وقتی فکر می کنم که یک خلبان آمریکایی می فهمید که نیروی هوایی بخصوصی می توانسته چنین کاری را بکند، واقعاً به آن افتخار می کند. خلبانانی که از برخی کشورهای جهان وارد ایران شده و مهمان بوده اند، یاد در دافوس ما آمدند درس بخواند، حال از پاکستان بوده، از سوریه و عمان بوده اولین سؤال شان راجع به عملیات معروف H3 بوده است. عملیاتی با عنوان اصلی حمله به پایگاه های الولید درغرب عراق و در نزدیکی مرز اردن. پایگاه هوایی همدان نزدیکترین پایگاه، به آن هدف است که حدود 850 کیلومتر فاصله دارد. هواپیماهای پایگاه همدان اگر بخواهند مستقیم پرواز کنند، امکان رسیدن به آن پایگاه را ندارند. چون حتماً باید از آسمان بغداد بگذرند، در مسیر راه هم دست کم یک بار سوختگیری کنند. تا بروند آنجارا بزنند و به همدان برگردند. چنین چیزی محال است.
خلبانان جان برکف کشورمان برای حمله به آن هدف یک طراحی خیلی خوب انجام می دهند. آن ها به جای 850 کیلومتر، حدود 1750 کیلومتر مسیر عراق را از کشور ثالث دور می زنند و وارد آسمان سوریه می شوند و از پشت این پایگاه را به شدت بمباران می کنند که تأثیر روحی و روانی زیادی روی رژیم صدام و حامیان او می گذارند. 48 فروند از بهترین هواپیماهای آن پایگاه منهدم می شوند و خوشبختانه همه هواپیماها و خلبان های ما پس از انجام آن مأموریت سالم به کشور برمی گردند. یکی از آن هواپیماها دچار نقص فنی می شود که در فرودگاهی در سوریه می نشیند اما بقیه سالم برمی گردند. یعنی در آن عملیات ما سانحه نداشتیم. یک رویداد کوچک داشتیم برای یکی از هواپیماها. این عملیات افتخارآفرین نیروی هوایی است.

طرح این عملیات به ابتکار خلبان های خودمان بوده است؟

بله. خوشبختانه این را هم در قالب کتاب به «عنوان حمله هوایی به الولید» نوشتم که مورد استقبال خیلی خوبی قرار گرفت...

معروف است که پایگاه H3 در زمان اشغال عراق توسط انگلیسی ها ساخته شده و یکی از پایگاه های مهم عراق به شمار می رود.

بله آن قدیم ساخته شده و یکی از انبارهای خوب عراق برای نگهداری تجهیزات نظامی است. خب روی این عملیات خیلی کار نشد. فقط یک فیلم سینمایی از آن ساخته شد که اطلاعات تهیه کننده هم کامل نبود.

هواپیماهایی که این عملیات شرکت داشتند، چند بار در آسمان سوختگیری کردند؟

هر یک از هواپیماهای جنگنده در حین رفت و برگشت چهار بار سوختگیری کردند. ببینید لیدری این عملیات را خلبان امیر برات پور به عهده داشت که می تواند به عنوان یک قهرمان معرفی شود. آقای قاسم گلچین فرمانده وقت پایگاه همدان است. چون فرمانده پایگاه است اجازه نداشت پرواز عملیاتی، جنگی کند. چون ممکن است اسیر دشمن بشود. ولی به قدری اصرار می کند و می گوید: «به من نمی چسبد که خلبان خود به مأموریت های سخت اعزام کنم و خودم در پایگاه بمانم. من باید با اینها بروم». لذا یک دور لیدری این مأموریت را او به عهده می گیرد که هوا خراب بود و نتوانست برود. در دور دوم برای اینکه قاسم گلچین نرود امیر برات پور را انتخاب کردند.

لطفاً کمی جزئیات این عملیات را شرح دهید. منظورتان این هواپیماها از آسمان مرزهای عراق و ترکیه و سوریه گذشتند؟

بله. بر فراز مرزها پرواز کردند. حال چون کتابی درباره جزئیات این عملیات و نقشه های حمله هوایی به پایگاه الولید توسط نشر سوره مهر منتشر شده، گمان کنم نیازی نیست خیلی وارد جزئیات عملیات برویم. خوانندگان می توانند به این کتاب مراجعه کنند. عملیات حمله به پایگاه الولید یکی از عملیات بزرگ نیروی هوایی ماست. ولی هرگز نمی توانیم اظهار کنیم که نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در طول دوران دفاع مقدس روزی پرواز عملیاتی نداشت. از پایگاه های تبریز، همدان، دزفول، بوشهر که لب مرز هستند و پایگاه مهرآباد که در عمق قرار دارد. هر روزه اگر در تبریز هوا خراب بوده از دزفول پرواز شده است. یعنی هر روز نیروی هوایی پرواز عملیاتی داشته است. به تعبیری دیگر هیچ عملیات سطحی انجام نگرفته مگر نیروی هوایی بالای سر رزمندگان پشتیبانی به عمل آورده است. حال این پشتیبانی مستقیم یا غیرمستقیم بوده است. به کمک نیروی سطحی رفته و بمباران کرده. یا غیرمستقیم پوشش هوایی را انجام داده.
به طور مثال روزانه دو فروند هواپیمای «اف 14» بر فراز آسمان اهواز گشت هوایی می کنند. آنگاه هیچ هواپیمای دشمن جرأت نمی کند بیاید و نیروی سطحی مان را بمباران کند. نیروهای زمینی خود هم هواپیماهای خودی را نمی بینند. بمباران دشمن را هم نمی بینند. یعنی دو سمت را نمی بینند. فکر می کنند که امروز چه روز خوبی بود که بمبارانی صورت نگرفت یا مثل عملیات ‌H3 دوستان خلبان می روند در غرب عراق پایگاهی را می زنند. 48 فروند هواپیمای دشمن از بین می رود. یعنی این که در یک روز 48 فروند نمی توانند بیایند نیروهای ما را بمباران کنند. چون هر هواپیما می تواند روزانه سه بار پرواز کند. یعنی یک هواپیما که روی زمین است سه بار می تواند بپرد. شاید از این سه بار یک بار پرواز آموزشی باشد. یک بار گشت هوایی باشد. یک بار هم بمباران هوایی است. وقتی 48 فروند هواپیما نمی آید بمباران کند. نیروی سطحی شاید تصور نکند که این ماحصل کار نیروی هوایی است که اگر نیروی هوایی این 48 فروند هواپیمای دشمن را از بین نمی برد، من امروز چه قدر تحت فشار بودم.
بنابراین نیروی هوایی واقعاً همیشه در صحنه حاضر بوده است. برای نیروی هوایی مهم نبود که در عملیات ها از نیروهای زمینی ارتش یا سپاه پاسداران پشتیبانی کند. از طرف هر نیرویی که درخواست پشتیبانی می شد، نیروی هوایی لبیک می گفت. چه سپاه چه بسیج، چه ارتش، چه دریایی، چه هوایی. در همه عملیات ها هم نقش موثر داشت. به طور مثال در عملیات مروارید که روز هفتم آذر به عنوان نیروی هوایی انجام شد، دیدیم نیروی هوایی هفت شناور رزمی دشمن را در آب های خلیج فارس غرق می کند. یعنی در آن عملیات یک کار بزرگ انجام می دهد.
در عملیات سطحی مثل فتح المبین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، مثل بیت المقدس، توناژ بمبی که نیروی هوایی می زند هرگز با توپخانه قابل مقایسه نیست. بعد عملیات بارزتری وجود دارد. یعنی ما خیلی از عملیات مان بدون نام بود. چون نمی توانیم نام بگذاریم. وقتی می گوییم فتح المبین، برای خواننده ای که امروز تاریخ فتح المبین را می خواند، پرونده قطوری از دوم فروردین تا دهم فروردین ماه سال 1361 در برابر او گشوده می شود. در حالی که نیروی هوایی برای همین عملیات و برای این که جلوی تک های مختل کننده دشمن را بگیرد، چون به خلبانان اطلاعات می رسید و می دانستند که دشمن می خواهد از این ناحیه تک مهمی انجام دهد تا آن عملیات به هم بریزد. نیروی هوایی از 18 اسفند سال 1360 بمباران مواضع دشمن را شروع می کند. عملایت فتح المبین که روز دهم فروردین تمام می شود، نیروی هوایی همچنان بمباران عقبه دشمن را ادامه می دهد. این بمباران ادامه دارد تا می رسیم به عملیات بیت المقدس. خب به ما می گویند که شما در فتح المبین چه کار کرده اید؟ ما نمی توانیم بگوییم که از دوم تا دهم فروردین چه کار کردیم. چون اغلب عملیات نیروی هوایی بی نام و نشان بود.
بعضی از عملیات ها شاخص بوده است. مثل عملیات شهید دوران در بغداد که باعث شد اجلاس سازمان کشورهای غیرمتعهد آن جا برگزار نشود. یا عملیات های روز اول حمله عراق به ایران که در 31 شهریور سال 1359 صورت گرفت. در آن عملیات 334 فروند انواع هواپیماهای جنگنده و بمب افکن، پشتیبانی، سوخت رسانی، شنود، از زمین پایگاه های همدان، تبریز، دزفول، و بوشهر بلند شدند و رفتند مراکز مهم عراق را بمباران کردند. در همان دو ساعت و نیم بعد از حمله عراقی ها خلبانان پایگاه بوشهر رفتند و هدف هایشان را بمباران کردند و برگشتند. نیروی هوایی در روز اول مهر سال 1359 یک پرواز بالای 140 فروند هواپیما در آسمان عراق داشته است. لذا صدام در آن شرایط با اطلاعاتی که دراختیار داشت، هرگز فکر نمی کرد ما بتوانیم 14 فروند هواپیما از زمین بلند کنیم. با این وصف اکثر عملیات نیروی هوایی نام نداشتند. به آن معنا که ما یک عملیات را با یک نام مشخص و با یک رمز مشخص شروع کنیم و با یک نام و رمزی آن را ببندیم این جوری نبود.
منبع: نشریه شاهد یاران شماره 85


 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط