عاطفه نیک مهر
چکیده
هنگامی که شاهنامه مورد مطالعه قرار می گیرد، شاید آن چه در نظر نخستین دیده می شود دلاوری پهلوانان و شکوه شاهان و در مجموع همه عناصر سترگی باشد که به تناسب نوع ادبی حماسه در آن جای دارند اما شاهنامه از ریزبینی ها و توجه به جزئیاتی که در کنار هم یک کل منسجم را فراهم می آورند نیز خالی نیست؛از جمله این امور به ظاهر جزئی، آداب، ارکان و عناصر لازم در نامه نگاری و شیوه رساندن پیامها و نامه های رد و بدل شده میان افراد است که با دقت نظر خاصی بیان شده است و مطالعه و بررسی آنها می تواند ویژگی های دبیران و فرستادگان، آداب و رسوم نامه رسانی و حتی ابزار و ادوات نویسندگی را به روشنی در این اثر جاودان، نمایان سازد.
مقدمه
وجود بیش از دویست و پنجاه نامه در شاهنامه فردوسی، گویای اهمیت نامه و نامه نگاری در سیر حوادث این حماسه بزرگ ملی و جهانی است؛ به گونه ای که کمتر اثر ادبی را می توان یافت که در آن، نامه ها چنین نقش و جایگاهی را داشته باشند.در عین حال دقت نظر فردوسی چنان است که در کنار بیان رویدادهای عظیم با ریزبینی به امور جزیی مرتبط با آنها نیز پرداخته است تا خواننده بتواند تصویری روشنتر از حوادث و پیشامدها فرا روی آورد. در همین راستا آن جا که سخن از نگاشتن نامه و رساندن آن است و نیز در آغاز و انجام نامه ها، به توصیف حالات و ویژگی های دبیران و نامه رسانان و حتا ابزار نویسندگی چون کلک، انقاس، قرطاس، مُهر و نگین روی آورده که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است.
الف-ارکان نامه نگاری و نویسندگی در شاهنامه
1-فرستادگان و ویژگی های آنان
همان گونه که در نامه ها نقش مهمی در سیر رویدادهای شاهنامه دارند، فرستادگانی که این نامه ها (و پیامها) را به مقصد می رسانند نیز اهمیت ویژه ای در نیل به هدف مورد نظر نامه نگاری دارند. آن چه این اهمیت را آشکارتر می کند توصیف دقیق و توأم با جزئیات فردوسی از فرستادگان است؛ به گونه ای که آداب نامه رسانی، مَرکب مورد استفاده و شیوه برخورد فرستنده و گیرنده نامه با فرستاده، هریک با جزئیات در هنگام نقل جریان نامه نگاری آورده شده است و چون به این موارد صفات و ویژگی های لازم برای فرستاده، اضافه شود و نام فرستادگان مشهوری که به مناسبتهای مختلف وظیفه نامه رسانی را برعهده داشته اند، مرور گردد، شکی نمی ماند که حکیم توس در این امر، تأکیدی هنرمندانه داشته که همان «برجسته سازی نقش و جایگاه رسانندگان نامه ها و پیامها» است.لازم به توضیح است که در شاهنامه واژه «پیک» برای نامه رسان یا پیام آور به کار نرفته و پیشتر نام «فرستاده» مطرح شده است البته گاه پیام آور، سوار، مرد و در بسیاری موارد هم به جای این واژگان، مَرکب و چهارپای نامه رسان به صورت مجاز به جای خود آورده شده که به نظر می رسد، هم به کلام، تنوع داده می شود و هم مجالی است برای تأکید بر تندروی و سرعت رساندن نامه ها:
«به نامه درون این سخن کرد یاد...هیونی برافکند برسان باد»
(ج1، ص 125)
اما وظیفه فرستاده تنها رساندن نامه نیست بلکه او خود مکمل نامه است و پیام گزاری زبانی، نوع رفتار و منش، پوشش، چهره و ظاهرش همه در تأثیرگذاری نامه بر مخاطب نقش دارد. به همین دلیل در شاهنامه، گاه نوع رفتار مناسب و شایسته پیام آوران بیان شده است که از آن میان، آموزه های ارجاسب به «نام خواست هزاران» و «بیدرفش» جادو و رفتار منشی که به هنگام دیدار با گشتاسب باید در پیش گیرند، شایان توجه است و قاعده کلی سلوک فرستادگان را در بارگاه گیرنده نامه، روشن می کند:
«بفرمودشان و گفت بخرد بوید...به ایوان او با هم اندر شوید
چو او را ببینید بر تخت و گاه...کنید آن زمان خویشتن را دو تاه
بر آیین شاهان نمازش برید...بر تاج و بر تخت او مگذرید
چو هر دو نشینید در پیش اوی...سوی تاج تابنده اش آرید روی
گزارید پیغام فرخش را...از او گوش دارید پاسخش را
چو پاسخ از او سر به سر بشنوید...زمین را ببوسید و بیرون شوید»
(ج6، صص 77-76)
اشاره شد که پوشش و ظاهر فرستادگان نیز اهمیت بسیاری داشته است؛ چرا که از یک سو، قدرت و شوکت فرستنده نامه را به رخ می کشیده و از دیگر سو، هیمنه و جلال و شکوه فرستاده بر تأثیرگذاری نامه می افزوده است، به همین دلیل چون کسی به این منظور برگزیده می شد، او را با ظاهری فاخر و جامه ای شاهوار روانه می کردند:
«چو آن پاسخ نامه شد اسپری...زنی بود گویا به پیغمبری
ابا تاج و با جامه شاهوار...همی رفت با خوب رخ ده هزار»
(ج7، ص 76)
البته خلاف این امر، تنها در دو مورد دیده می شود:
نخست- فرستاده برهمنان نزد اسکندر با پوششی از ریشه گیاه بر کمر به نشانه ناداری در عین وارستگی:
«فرستاده آمد بر شهریار...ز بیخ گیا بر میانش ازار»
(ج7، ص 65)
دوم-فرستاده سعد وقاص نزد رستم فرخ زاد که نه ظاهر مناسبی دارد و نه حتا چشم و تنی درست و سلاحی درخور:
«که آمد فرستاده ای پیر و سست...نه اسب و سلیح و نه چشمی درست
یکی تیغ باریک بر گردنش...پدید آمده چاک پیراهنش»
(ج9، ص 326)
اما اگر نامه رسان هنگام گسیل به بارگاه دیگر پادشاهان، ظاهری فاخر دارد و مایه اعتبار دربار فرستنده است از آن سو چون به دربار مقصد می رسد نیز مجالی فراهم می شود برای گیرنده نامه تا توانایی و بخشش خود را نشان دهد و یا حسن نیت خود را نمودار کند و این کار به دو شیوه انجام می شود:
نخست-با پذیرایی شاهانه و نواخت پذیرنده:
«فرستاده را جایگاه ساختند...ستودند بسیار و بنواختند
چو خوان و می آراستی می گسار...فرستاده را خواستی شهریار
ببودند یک ماه نزدیک شاه...به ایوان بزم و به نخچیرگاه»
(ج8، صص 168-167)
دوم-با دادن خلعت و نثار دینار و درم:
«فرستاده را جامه و بدره داد...ز گنجش ز هر گونه ای بهره داد»
(ج7، ص 10)
جالب است که این بخشش و نواخت تنها در هنگام صلح و روابط دوستانه نیست و حتا پیکهای حامل پیام قهر و جنگ نیز شامل این قاعده می شوند؛ به عنوان نمونه، شاه مازندران پس از آن که رستم نامه تند و آتشین کاووس را به او می رساند، فرمان می دهد برای او خلعت آورند که البته مورد پذیرش رستم قرار نمی گیرد:
«تهمتن چو برخاست کآید به راه...بفرمود تا خلعت آرند شاه
نپذرفت از او جامه و اسپ و زر...که ننگ آمدش زآن کلاه و کمر»
(ج2، ص 116)
هم چنین وقتی که قیصر به لهراسب نامه ای ستیزه جویانه می نویسد با وجود آگاهی یافتن لهراسب از مضمون قهرآلود نامه، فرستاده را گرامی می دارد و از بزرگ داشت او کوتاهی نمی کند. (ج6، ص 56)
علاوه بر این از نمونه های دیگر چنین برمی آید که به عنوان یک قانون، دست درازی به فرستادگان، امری ناستوده و دور از آیین بوده است:
«گر آیین بدی هیچ آزاده را...که کشتی به تندی فرستاده را
سرت را جدا کردمی از تنت...شدی مویه گر بر تو پیراهنت»
(ج7، ص 41)
البته موارد معدودی نیز در شاهنامه یافت می شود که نامه رسانان را سر بریده اند:
«فرستاده را سر بریدند پست...ز ترکان چینی سواری نجست»
(ج8، ص 15)
1-1-ویژگی ها و صفات فرستادگان
همان طور که پیش از این گفته شد فردوسی هرگاه در بیتی سخن از فرستاده در میان بوده، چند صفت را برای او برشمرده و با این شیوه، آن چه را از ظاهر و اندام و خُلق و خوی و منش و کنش، بایسته چنین شخصی بوده، شناسانده است.شمار و فراوانی این صفتها و پیوست شماره یک آورده شده است و برخی در این جا معرفی می شوند:
«بیدار، روشن روان (ج2، ص 132) دلیر، گُرد، سوار، عنان پیچ، مردافکن، نیزه دار (ج2، ص 146)، چُست (ج3، ص 231)، باهوش و رای، پیر (ج5، ص 162)، خردمند، زبان آور، رایزن، روشندل، سخنگو، تیغ زن (ج5، ص 241)، گردنکش (ج6، ص 76)، جهاندیده (ج7، ص 123)، به آواز نرم، با رای و شرم (ج7، ص 246)، آزاده، سخنگوی، بینادل (ج7، ص 289). با دانش، هنرمند، پاک رای (ج7، ص 389)، سوار، سراینده، سرفراز (ج8، ص 13)، با آبروی، چربگوی (ج 8، ص 14)، بسانپری، چوگرد، تندرو (ج 5، ص 160و ج 8، ص 14)، سترگ، نامدار (ج8، ص 207)، گرانمایه، چربگوی (ج 8، ص 174)، شایسته، نامور، راد (ج8، ص 178)، خوش منش، جوان، نیکو کنش، خوب چهر، شادان دل (ج 8، ص 297)، پر منش (ج8، ص 397)، با شرم و هوش، دلاور (ج8، ص 419)، یادگیر، گویا، دبیر (ج9، ص 80)، راه جوی (ج9، ص 107)، فرزانه، گَو، پیشرو (ج9، ص 200)، چاره گر، سخندان (ج9، ص 239)، نامجوی بلند اختر (ج9، ص 346).»
با برشمردن این صفات، جایگاه ارزشمند پیک به عنوان فردی صاحب فضیلت بیش از پیش آشکار می شود اما شناخت شخصیتهای معتبر و نام آشنایی که در لحظات خاص و رویدادهای بزرگ در نقش فرستادگان ظاهر شده اند نیز نمایانگر حساسیت این کار است.
در شاهنامه بسیاری از نامه ها (و پیامها) را گُردی خردمند، فرستاده ای چو باد، نامداری از کُنداوران و ... به مقصد رسانده است، بی آن که نام خاص فرد گفته شود اما در کنار این موارد، نام بزرگانی چون: دستان، رستم و گیو هم دیده می شود که خود نماد اعتبار و هویت اند؛
به همین دلیل در این بخش فرستادگانی که حکیم توس نام شان را ذکر کرده به ترتیب الفبا یاد می شوند تا با معرفی اجمالی هر یک، مقام و موقعیت پیک بیشتر نمایان گردد و ولی پیش از آن لازم است به سه نکته اشاره شود:
نخست-این که در شاهنامه وظیفه نامه رسانی جز در دو مورد همیشه بر عهده مردان بوده است و آن دو مورد عبارت اند از:
الف-آورنده نامه زنان یک پستان برای اسکندر (ج7، ص 76)
ب- زن گردوی، بَرنده نامه خسرو پرویز برای گردیه (ج9، ص 183)
دوم-بستن نامه بر نیزه و پرتاب آن به سوی دشمن است؛ چنان که نامه کی خسرو را گیو برای ساکنان دژ جادویی بهمن این گونه ارسال می کند. (ر. ک. ج3، ص 245)
سوم-در معرفی فرستادگان نامدار نیز به چشم خواهد آمد، دو پادشاهی است که خود در شکل و ظاهر پیک، نامه های خویش را به مقصد رسانده اند:
الف-اسکندر برای رساندن نامه به دربار قیدافه و فغفور چین
ب-بهرام گور به گاه رساندن نامه به دربار شنگل
2-1-فرستادگان نامدار
اسکندر:
بَرنده نامه های خود به دربار قیدافه و فغفور چین. (ج7، ص 91)بالوی:
از یاران خسرو پرویز و رساننده نامه او به دربار قیصر. (ج9، ص 77)بوزرجمهر:
رساننده نامه کسری به رای هند و بازآورنده پاسخ آن. (ج8، ص 215)بهرام گور:
بَرنده نامه خود به دربار شنگل. (ج7، ص 412)بیدرفش جادو:
آورنده نامه ارجاسبیان به همراه «نام خواستِ هزاران» به دربار گشتاسب (ج6، ص 76)پیروز شاپور:
از سرداران رستم هرمزان و برنده نامه او برای سعدِ وقاص. (ج9، ص 323)تخوار:
بَرنده پاسخ پرویز به نامه قیصر به دربار رومیان. (ج9، ص 83)جاماسب:
رساننده نامه مددخواهانه گشتاسب به اسفندیار. (ج6، ص 126)جوانجوی (جوانوی):
رساننده نامه های اعلام پادشاهی بهرام گور به مهتران و بزرگان ایران. (ج7، ص 289)خانگی:
سردار رومی و آورنده نامه و هدایای قیصر به درگاه خسرو پرویز. (ج9، ص 200)خرّاد برزین
از دبیران کیان نژاد و رساننده نامه خسرو پرویز به قیصر روم. (ج9، ص 208)خورشید خرّاد:
رساننده نامه پرویز به بارگاه قیصر روم. (ج9، ص 89)دانا پناه (دارا پناه):
از سرداران بهرام چوبین و رساننده نامه های او به خسرو پرویز. (ج9، ص 105)دستان (زال):
آورنده نامه سام به بارگاه منوچهر. (ج1، ص 207)رستم:
رساننده نامه دوم کی کاووس به شاه مازندران و یکی از سه دلاور بَرنده نامه های کی خسرو به سوی نامداران، (ج2، ص 113 و ج5، ص 241)رویین:
پسر پیران و رساننده نامه او به گودرز. (ج5، ص 152)زن گردوی:
رساننده نامه شوهر خود و خط و مُهر خسروپرویز به گردیه. (ج9، ص 184)زنگه:
دلاور ایرانی (فرزند شاوران) و رساننده نامه افراسیاب به سیاوش. (ج3، ص 75)شعبه مغیره:
مغیره ابن شعبه فرستاده سعدِ وقاص به نزد رستم هرمزان. (ج9، ص 326)شیده (پشنگ):
پسر افراسیاب و بَرنده هدایای او برای سیاوش و رساننده نامه افراسیاب به پولادوند. (ج 4، ص 285)توس:
از پهلوانان بزرگ دربار کی کاووس و رساننده نامه های کی خسرو به همراه گودرز و رستم به نامداران و خودکامگان. (ج5، ص 241)طینوش:
طینوش رومی رساننده نامه قیصر به دربار بهرام گور. (ج7، ص 281)فرهاد:
از بزرگان و پهلوانان مازندران، رساننده نامه کی کاووس به شاه مازندران و بازآورنده پاسخ آن. (ج2، ص 110)فریبرز:
رساننده نامه رستم به کی خسرو در شرح پیروزی بر تورانیان. (ج4، ص 263)گرسیوز:
سردار تورانی (پسر پشنگ و برادر افراسیاب)، نامه رسان نیرنگ باز و پنهان کننده نامه سیاوش از افراسیاب. (ج3، ص 137)گودرز:
(ر. ک. توس).گیو:
پسر گودرز و رساننده پر شمارترین نامه ها: «نامه کی کاووس به رستم، نامه کی خسرو به رستم، نامه کی خسرو به کی کاووس و نامه کی خسرو به ساکنان دژ جادویی بهمن.»(ج2، ص 195 و ج5، صص 44 و 339)
مهران ستاد:
موبد خردمند، راد و جهاندیده و رساننده نامه انوشیروان به خاقان. (ج8، ص 178)نام خواستِ هزاران:
(ر. ک. بیدرفش جادو).هجیر:
رساننده نامه گودرز به کی خسرو و آورنده پاسخ آن در هنگام نبرد با تورانیان. (ج5، ص 139)همای:
موبد روزگار بهرام گور و رساننده نامه ایرانیان به خاقان چین در اعلام باژگذاری. (ج7، ص 148)2-مَرکب نامه رسانی و ویژگی های آن
بی تردید، سرعت انتقال پیامها و نامه ها در انجام دادن به هنگام کارها اهمیت به سزایی داشته است و چه بسا اگر نامه ای به موقع تحویل داده نمی شود یا پیامی دیر گزارده می گردید، پیامدهای سیاسی، اجتماعی، جانی و ... بسیار در بر داشت.از همین رو، گاه ابیاتی در شاهنامه به چشم می خورد که در آنها به «دو اسبه حرکت کردن فرستادگان» اشاره شده است:
«سواری به کردار آذر گشسپ...ز کابل سوی شام شد بر دو اسپ»
(ج1، ص 640)
هم چنین بارها چارپای نامه رسانان با بیانی توصیفی «بادپا و آذرگشسپ» نامیده شده و یا از «پَر برآوردنش» سخن رفته است که اشاره های فراوان حکیم توس به مهارت سوارکاری فرستادگان هم موید این مطلب است نیز در همین راستا ابیات پرشماری وجود دارد که در آنها به مرکَب نامه رسانان با نامها و صفاتی چون این موارد، اشاره شده است:
«هیون (ج1، ص 125)، چرمه (ج1، ص 179)، تازی (ج2، ص 147)، تگاور (ج2، ص 195)، اسپ (ج3، ص 76) نوند (ج3، ص 231)، تازنده (ج6، ص 127).»
3-دبیر و نویسنده نامه
در نشان دادن اهمیت و جایگاه والای دبیران در دربارها همین بس که به گواهی شاهنامه، دبیران و نویسندگان در پیشگاه پادشاه اجازه نشستن داشته اند و حتا آنان را بر «کرسی زر پیکر» می نشانده اند:«نویسنده نامه را پیش خواند...به کرسی زر پیکرش برنشاند»
(ج3، ص 64)
این شأن و پایه، ناشی از آن بوده که دبیر، نقش برجسته ای در همه امور مملکتی داشته است؛ به گونه ای که تنها کافی بود در مدح و ذم کسی، افزونی و کاستی به کار گیرد و یا عملی را بزرگ یا خُرد جلوه دهد یا لحن سخنی را اندک مایه به یک سمت و سو مایل کند تا جریان کار از بیخ و بن دگرگون شود.
به همین سبب، نظامی عروضی نیز در توصیف نویسندگی و دبیری به این نکات، توجهی ویژه دارد. (ر. ک. نظامی عروضی، ص 20، ص 1381)
بنابراین، دبیران از محرمان پادشاه و آگاه ترین افراد به خطیرترین اتفاقات و ظریفترین روابط بوده اند؛ چنان که اردشیر در شاهنامه، آنان را پادشاهان اسرار خوانده است:
«دبیران چو پیوند جان منند...همه پادشا بر نهان منند»
(ج7، ص 174)
هم چنین در شاهنامه، تمامی نامه ها را دبیران و نویسندگان دربار می نویسند؛ جز مواردی اندک، مانند: پاسخ نامه پرویز به قیصر که به تقاضاهای وی برای پنهان ماندن موضوع و محتوای نامه حتا از دبیر، پرویز خود دست به قلم می برد:
«نخواهم که این راز داند دبیر...تو باشی نویسنده تیز ویر»
(ج9، ص 87)
اما وظیفه دبیر تنها محدود به نوشتن یا خواندن نامه ها نبوده است بلکه دبیر، طرف مشورت پادشاهان و بزرگان نیز بوده است و گاه با او رایزنی می شده است:
«نشست آن گهی رای زد با دبیر...که کاری گزاینده بد ناگزیر»
(ج2، ص 194)
با آن چه که درباره اهمیت کار و وظیفه دبیر گفته شد، روشن است که شایستگی تکیه زدن بر این مسند به سادگی حاصل نمی شده است و به دست آوردن چنین پیشه ای، شرایط خاصی را می طلبیده که نخستین و شاید مهمترین آن «نژادگی» است؛ زیرا اصل و نسب و پاک نژادی اگر چه به طور قطع، مایه اطمینان و محرم دانستن فرد در امور نیست اما از یک سو، راه را برای اعتماد هموارتر می کند و از دیگر سو، جهت حفظ آبرو و پاسداری از اصالت، مانعی درونی برای شخص است تا او را از بسیاری لغزشها که ممکن است نام نیک خود و خاندان اش را به خطر افکَند، بازدارد.
جز این، سایر ویژگی ها و مشخصاتی که برای یک دبیر ضروری شمرده شده، چنان پرشمار و همه جانبه اند که گویی دبیر باید فردی «جامع الشرایط» باشد؛ به عنوان مثال در «چهار مقاله» از ویژگی های دبیر چنین سخن رفته است:
«دبیر باید کریم الاصل، شریف العِرض، دقیق النّظر، عمیق الفکر و ثاقب الرای باشد و از ادب و ثمرات آن قسم اکبر و حظ اوفر، نصیب او رسیده باشد و از قیاسات منطق، بعید و بیگانه نباشد.» (نظامی عروضی، ص 20، 1381)
فردوسی نیز در شاهنامه، هرجا به دبیر اشاره ای داشته به مقتضای موقعیت، یک یا چند شرط دبیری را عنوان کرده است که با تعریف و ویژگی هایی که «نظامی عروضی» بیان کرده، هم خوانی و در بیشتر موارد هم پوشانی دارد.
مهمترین ویژگی ها و مهارتهای دبیر در شاهنامه از زبان بزرگمهر، توصیف شده که در نهایت ایجاز و بسیار کارآمد و روشنگر است:
«بلاغت چو با خط گردآیدش...بر اندیشه معنی بیفزایدش
ز لفظ آن گزیند که کوتاه تر...به خط آن نماید که دلخواه تر
خردمند باید که باشد دبیر...همان بردبار و سخن یادگیر
هشیوار و سازیده پادشا...زبان خامش از بد، به تن پارسا
شکیبا و با دانش و راستگوی...وفادار و پاکیزه و تازه روی
چو با این هنرها شود نزد شاه...نشاید نشستن مگر پیش گاه»
(ج8، ص 142)
دبیر هم چنین باید دست و ضمیری رام و فرمان پذیر داشته باشد و این مهم به آسانی دست نمی دهد؛ چنان که گفته شد: «بباید دانست که اقوی اسباب کتابت، دست و ضمیر کاتب است که باید از اغذیه و اشربه ای که مرضی و مضعف اعصاب و مصعّد ابخره به دماغ باشد؛ مانند فواکه و بقولات و حموضات و لبنیات بدان چه مقدور بود، احتراز و اجتناب نماید... »
(فضایلی، ص 70، 1384)
از میان دیگر ابیاتی که حکیم توس در آنها ویژگی ها و صفات دبیر را برشمرده است، می توان ویژگی های زیر را استخراج کرد. شایان ذکر است که فراوانی هر یک از این صفتها در پیوست شماره دو آورده شده است:
«پژوهنده (ج3، ص 136)، نامدار، روشندل، خردمند، یادگیر (ج6، ص 16)، فرخ (ج6، ص 381)، پسندیده، جهاندیده، دانا (ج7، ص 246)، هنرمند، با دانش (ج8، ص 299)، راد، خردمند (ج9، ص61)، سرافراز(ج9، ص 105). »
با توجه به برجستگی ها و نیکویی های ذاتی و اکتسابی دبیر و هم چنین ارج و مقام دبیران و نویسندگان در شاهنامه نیز ارزش بسیاری برای این پیشه وجود دارد؛ چنان که فردوسی از زبان بزرگمهر درباره این فن و هنر چنین می سراید:
«دبیری بیاموز فرزند را...چو هستی بود خویش و پیوند را
دبیری رساند جوان را به تخت...کند ناسزا را سزوار بخت
دبیری ست از پیشه ها ارجمند...کزو مرد افتاده گردد بلند
چو با آلت و رای باشد دبیر...نشیند بر پادشا ناگزیر»
(ج8، ص 142)
در کنار تمام شرایطی که برای دبیری مطرح شد، قابوس ابن وشمگیر نیز سفارشهای کلی و در عین حال کارآمد در این مورد دارد: «شرط کاتبی آن است که مادام مجاور حضرت باشی و سابق کار یاد داری و تیزفهم و نافراموش کار باشی و متفحص باشی و از همه کارها تذکره همی داری از آن چه تو را فرمایند و از آن چه تو را نفرمایند.
بر حال همه اهل دیوان واقف باش و از معاملات همه اعمالها آگاه باش و تجسس کن و از همه گونه تعریف اعمالها همی کن؛ اگرچه در وقت به کارت نیاید، باشد که وقتی دیگر به کارت آید لکن آن سر با کس مگوی.» (عنصرالمعالی، قابوس ابن وشمگیر، ص 213، 1381)
پس در حقیقت، دقت نظر نویسنده و دبیر باید به دو وجه عمده باشد:
نخست: بخش فنی و درونی کار
دوم-بخش بیرونی و اجتماعی-سیاسی آن.
بخش نخست به گواهی کتاب ارجمند «دستور الکاتب» بیشتر به علم انساب برای تعیین مرتبه هر فرد و بیان القاب و دعاهای فراخور آن، علم بلاغت برای حفظ شیوایی هرچه تمامتر سخن در عین رسایی و پرهیز از درازگویی، آگاهی ژرف و گسترده از واژگان و اصطلاحات و هم چنین، مطالعه و احاطه بر کتابهای حدیث، اخبار، اشعار، و امثال دلالت دارد.
(ر. ک. نخجوانی، صص 5-7، 1964)
دومین بخش، وجه بیرونی است که در آن نیز علم انساب کارآمد است و در کنار آن، سیاست برخورد با هر فرد از فرستنده و گیرنده نامه؛ چنآن که در چهارمقاله به آن پرداخته شده است.
(ر. ک. نظامی عروضی، صص 21-20، 1381)
چون نامه های شاهنامه از این دو منظر بررسی شوند، آینه تمام نمای اسلوب نامه نگاری و نمونه کامل و دقیق رعایت این دو وجه اند، بدان جهت که استفاده به جا و درست از القاب و انساب، بلاغت و شیوایی در عین ایجاز، احاطه بر کلام، حفظ شأن و جایگاه مخدوم و در عین حال رسا و گویا بودن محتوای نامه از ویژگی های بارز نامه های شاهنامه است؛
به عنوان مثال در نامه ارجاسبیان، به گشتاسب که موضوع آن چالشی سیاسی و مذهبی است، نامه با نام خداوند آغاز می شود سپس متناسب با شأن گشتاسب، او را مورد خطاب قرار داده و با تأکید بر نسب نیک و بزرگ زادگی او در عین حال مقام ارجاسب نیز به عنوان «سالارگردان چین» و «سوار جهاندیده گرد زمین» به خوبی حفظ شده است. البته ابتدای نامه در حق گشتاسب، دعای خیر روان می گردد و راه بر آشتی بسته نمی شود اما چون نامه به میانه می رسد و نیت نگاشتن آن روشن می شود؛
نویسنده نخست با زیرکی، سعی در قانع کردن گشتاسب در باز گذاشتن از دین زرتشت با ابزار تطمیع می کند و بی درنگ به گونه ای اثرگذار و کوبنده، خانمان برانداز بودن هرگونه تصمیم مغایر با میل و خواست ارجاسبیان را گوشزد می نماید.
جالب این که درنهایت، این نامه به عنوان یک «پندنامه» پایان می پذیرد و که باز لحن تهدیدآمیز ابیات پیشین را تا حدی تلطیف می کند. (ج6، صص 76-74)
در نهایت با وجود تمام این ویژگی ها و در عین حال ظرافتهای خاص این فن که آن را در زمره سختترین و پیچیده ترین پیشه ها قرار می داده است و هم چنین کاربرد همه جانبه اندیشه در آن، لازم بوده که در درجه اول، رفاه حال نویسندگان و دبیران مد نظر باشد؛ زیرا: «هر صناعت که تعلق به تفکر دارد، صاحب صناعت باید که فارغ دل و مرفه باشد که اگر به خلاف این باشد سهام فکر او متلاشی شود و بر هدف صواب به جمع نیاید؛ زیرا که جز به جمعیت خاطر به چنان کلمات بازنتواند خورد. » (نظامی عروضی، ص 27، 1381)
گواه این مطلب چون از شاهنامه جسته شود، سخن اردشیر است در لزوم رنج پراکندن از نویسندگان و گنج آگندن بر آنان:
«نویسنده گفتی که گنج آگنید...هم از روی او رنج بپراگنید
برو باشد آباد شهر و سپاه...همان زیردستان فریاد خواه»
(ج7، ص 174)
ب-ابزار نامه نگاری و نویسندگی در شاهنامه
1-کاغذ
یکی از مهمترین ابزار نویسندگی و نامه نگاری کاغذ است اما آن چه امروزه کاغذ نامیده می شود در طول تاریخ، تحولات بسیاری را پشت سر گذاشته است. از یافته های باستان شناسان و مورخان چنین برمی آید که بشر نخستین نشانه ها و پیامهای ثبت شده خود را که به صورت نقاشی های ابتدایی بود بر تخته سنگها و دیواره غارها به وسیله رنگهای طبیعی چون دوده، خون و گِل رس و یا با خراشاندن سطوح سخت به وجود می آورد.بعدها با پیشرفت بشر، گِلِ وَرز داده شده ای که پس از حک و ثبت نشانه های مورد نظر در آتش پخته می شد و به همراه سنگ نوشته ها وسیله ارتباط غیرحضوری مردمان شد اما ظاهراً نزدیکترین خویشاوند کاغذهای امروزی، «پاپیروس» اختراع مشهور مصریان است.
در آغاز قرن دوم میلادی چینیان نیز به کاغذسازی پرداختند و تا قرن هفتم میلادی بر آن محافظت و مداومت داشتند تا این که اواسط قرن دوم هجری...
از طرف زیاد بن صالح، حاکم سمرقند، حمله به چین شروع شد و مسلمانان از اسیرن چین، ساختن کاغذ را یاد گرفتند و در خراسان و مرو و سمرقند و هرات این صنعت شایع گردید و آن گاه از این بلاد، به سرزمین عراق و شام و مصر و قیروان و از قیروان به فارس و اندلس و اروپا گذر کرد. (فضایلی، ص 375، 1384)
گفته شده که اولین کارخانه کاغذسازی بغداد را فضل ابن یحیای برمکی بنا نهاد و برادر او «جعفر برمکی» اسناد رسمی دیوان خلافت را از پوستآهو به کاغذ تبدیل کرد. (همان، ص 375) البته نوع دیگر کاغذ که از پنبه و پارچه کهنه به دست می آمد: «ابتکار مسلمانان است و گوستاو لوبون، ساخت چنین کارگاه های کاغذسازی را ابتدا در بغداد و سپس شام و مصر، آن گاه در سال 494 هجری در مراکش و در سال 545 هجری در اسپانیا (آندلس) دانسته است که در آنها همه نوع کاغذ از سفید و رنگی ساخته می شده و در نهایت از آندلس به ایتالیا و سپس فرانسه رفته است.» (همان، ص 375)
اما آن گونه که از رساله ضیاء الدین محمد یوسف برمی آید، بهترین کاغذهای دنیای قدیم ختایی بوده و پس از آن کاغذ سمرقندی. (ربانی، ص 35، 1380)
هرچند که کاغذهای چینی و هندی و خراسانی نیز شهرت داشته اند. (همان، ص 357) ولی در شاهنامه تنها به چین (هشت بار) و روم (دو بار) آن هم به عنوان مراکز ساخت حریر اشاره شده است. (ر. ک. ج7، صص 7 و 20)
و از انواعی چون کاغذ سمرقندی یاد نشده است. هم چنین در شاهنامه، نشانی از تحول و تکامل یاد شده به چشم نمی خورد بلکه از همان نخستین نامه ای که در ابتدای از ابزار نامه نگاری سخن رفته تا آخرین نامه ها (ج9، ص 321) حریر و پرند و قرطاس، جولانگاه قلم است:
«یکی نامه ای بر حریر سپید...بدو اندرون چند بیم و امید»
(ج2، ص 110)
البته باید گفت که در این میان، تقصیری متوجه فردوسی نیست و می توان این گونه توجیه کرد که او اصل و بنیاد روایتهای خود را از خدای نامه ها و آثار پیش از خود گرفته و تنها با ابزار مرسوم روزگار خویش آشنایی داشته است؛ بنابراین نباید توقع داشت که فردوسی یا هم روزگاران وی به رعایت دقیق مسیر این روند، پایبند و یا حتی به آن، آگاهی علمی داشته باشند؛ در نگارش نامه های شاهنامه، واژه های حریر، قرطاس، پرند و پرنیان به کار رفته است که فراوانی و تکرار هر یک در پیوست شماره سه دیده می شود.
به نظر می رسد، کاربرد حریر و پرند و پرنیان، نشان دهنده استفاده از این دست بافته های نفیس به ویژه در نامه های بزرگان معاصر فردوسی است اما قرطاس، واژه متعارف آن زمان به جای کاغذ امروزی و از ریشه کلمه یونانی «کارنس» است که یونانیان به پاپیروس می گفتند.
(فضایلی، ص 357، 1381)
2-کلک و قلم
در ضمن روایت شاهنامه از نامه ها در 31 مورد از «کلک» با همین نام و یا به عنوان قلم و خامه یاد شده اما از ویژگی های این قلم، آگاهی وجود ندارد و بیشتر به قابلیتهای زیبایی شناسی آن، چون گریستن قلم، رخ شستن خامه به عنبر، مست شدن سر خامه و یا سرخامه را رستخیر آمدن، پرداخته شده که جنبه توصیفی دارد اما از ویژگی های قلم خوب در کتاب «تعلیم خط» این چنین یاد شده است: «قلم خوب آن است که در پختگی اعتدال داشته باشد، نه خام باشد، نه سوخته و سرخ و سفید باشد نه سیاه و زرد و نه خاکستری و نشان پختگی اش آن است که سرخی آن به غایت سرخ و سفیدی آن به نهایت سفید باشد، نه در سرخی، سیاه رنگ بود و نه در سفیدی، زردگونه. » (فضایلی، ص 75، 1381)البته این رنگِ «به غایت سرخ» در یک بیت شاهنامه با تشبیه قلم به «بیجاده» آمده است (ج8، ص 33) اما دیگر ویژگی های قلم چنین است: «راست باشد و رگهای پوست آن نیز راست و هموار بود و گره و پیچ نداشته باشد... در بلندی و کوتاهی و سنگینی و استحکام نیز به حد اعتدال و محکم و مجوف و اندرون سفید باشد، نه سبک و سست». (فضایلی، ص 57، 1381)
این خصوصیات را در میان ابیات دیگر شاهنامه که در آنها قلم، مشبهٌ به، قرار گرفته می توان یافت؛ به عنوان نمونه در وصف زیبایی رودابه در ابیات زیر، ویژگی های سپید، باریک و راست بودن قلم، وجه شبه قرار گرفته است:
«دو نرگس دژم و دو ابرو به خم...ستون دو ابرو چو سیمین قلم»
(ج1، ص 165)
«ده انگشت بر سان سیمین قلم...بر او کرده از غالیه صد رقم»
(ج1، ص 168)
اما در مورد انواع قلم و مرغوبیت آنها، «جعفر تبریزی» در رساله خود چنین آورده است: «واسطی، امویی، بصری و مازندرانی. » (فضایلی، 1381، ص 59)
البته در شاهنامه، تنها به این قلمها اشاره شده است: «خامه چین (ج6، ص 405)، قلم هندی (ج7، ص 20) قلم رومی(ج7، ص 365)، قلم ترکی (ج7، ص 445). »
3-مُرکب
مرکب از دیگر ابزار ضروری نوشتن است که پیش از آغاز نامه های شاهنامه با نامهای متعددی معرفی شده است البته بهترین مرکب را از دوده نفت می گرفته اند.یکی از رایجترین دستورهای ساخت آن به گفته «ابوعلی مقله» چنین است: «سه پیمانه دوده را ببیزد و در دیگی که سه برابر آن آب کرده بریزد و یک پیمانه عسل و پانزده دِرهَم نمک و پانزده درهم صمغ کوبیده و ده درهم ماز بر آن بیفزاید و خرد خرد حرارت ملایمی بدهد تا غلظت پیدا کند به صورت گل، آن گاه از دیگ در ظرفی بریزد و به موقع حاجت از آن استفاده کند. »(فضایلی، 1381، ص 370)
در شاهنامه به انواع مرکب، روش ساخت و یا معروفترین مناطق تولید آن اشاره نشده و در مقایسه با کاغذ یا قلم کمتر از آن، سخن به میان آمده است؛ به گونه ای که جز آمیختگی مرکب با خوشبو کننده هایی چون مشک و گلاب و عبیر، هیچ آگاهی خاص و تازه ای از «انقاس، قیر و قار» نمی توان به دست آورد.
قابل توجه این که حتا در نام بردن از مرکب در بیشتر موارد مجازاً مشک، عنبر، گلاب و عبیر به کار رفته که فراوانی تکرار هر یک در پیوست شماره چهار آورده شده است.
علت این موضوع آن است که مرکب را همواره با ماده های خوشبو ممزوج می کردند و آن را به نام ماده افزوده شده می خواندند اما نکته مهم این است که آمیختن مرکب با مواد خوشبو به قصد عطرآگین کردن نامه ها، نوعی تجمل و به رخ کشیدن جلال و شکوه و به ویژه آداب نامه نگاری دربارها بوده است؛
چنان که حتا پس از به پایان رساندن نامه، گاه بر آن مشک می پراکندند اما دلایل دیگری نیز برای استفاده از این عطرها وجود داشته که مهمترین آن جلوگیری از فساد زود هنگام مرکب است؛ برای مثال آمیختن کافور با مرکب نیاز به افزودن نمک را که یک گندزدا است، رفع می کرد و یا اگر از گلاب به جای آب در رقیق کردن مرکب استفاه می کردند، مرکب دوام بیشتری پیدا می کرد.
در این جا از میان واژگان فراوانی که به جای مرکب در شاهنامه آمده است تنها یک نمونه از هر کدام آورده می شود:
«مشک، عنبر(ج1، ص 124)، گلاب، عبیر(ج3، ص 45)، قیر (ج5، ص 338)، انقاس (ج7، ص 240)، قار (ج8، ص 80)، دوات (ج9، ص 61). »
4-مُهر و نگین
مهر و نگین پادشاهان و بزرگان که با آن، نامه ها را نقش می زده اند از دیرباز در میان ایرانیان و سایر ملل وسیله ای شناخته شده بود که ابزار هویت بخشی و تأیید درستی محتوای نامه ها قلمداد می شد.این مُهر در ابتدا بر انگشتر کارگذاری نمی شد بلکه بیشتر به صورت استوانه ای فلزی یا سنگی بوده است که نقش حک شده بر آن با فشردن و غلتاندن بر گِل پوست، کاغذ و ... نمایان می شده است اما بعدها با توجه به اندازه کوچک مُهر و به ویژه امکان گم شدن، نگین را بر انگشتری تعبیه کردند که هم پیوسته در دسترس باشد و هم امکان سرقت و سوء استفاده از آن و یا گم شدن به حداقل برسد.
خیام که در کتاب «نوروزنامه» فصلی را به انگشتری اختصاص داده در این باره می نویسد: «نخستین کسی که انگشتری کرد و به انگشت درآورد جمشید بود. انگشتری در انگشت بزرگان خبر را بود بر مروت تمام و رای قوی و عزیمت درست؛ چه هر که را مروت تمامتر بود خویشتن را از مُهر بی بهره ندارد.» (خیام، ص 26، 1385)
پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) نیز مُهری از جنس نقره داشته اند که عبارت «محمد رسول الله» بر سه سطر روی آن نقش شده بود؛ خیام نیز به این مُهر اشاره و دلیل استفاده از آن را بیان کرده است. (همان، صص 27-26)
در شاهنامه نیز اشاره شده که مسلمانان، نامه های خود را ممهور می کرده اند. (ج9، ص 326)
در انتهای چهل و پنج نامه از میان نامه های شاهنامه، از مُهر نهادن بر آنها سخن به میان آمده که خود، نشان از وجوب مُهر خوردن نامه ها به عنوان سند صحت آنها است که اما جنس مُهرها بیشتر از فلزات و یا سنگهایی چون عقیق بوده و استفاده از فلزاتی چون طلا، نقره و فولاد به دلیل سختی جنس و در عین حال نقش پذیری آسان بوده است؛
در ضمن، ایجاد نقشهای دقیق و ظریف و خورده نشدن فلزات بر اثر بر تماس مداوم با سطوحی که باید ممهور می شده و یا موادی که به آنها آغشته می گشته نیز از امتیازات این نوع خاتم بوده است.
عقیق نیز ویژگی هایی نزدیک به فلزات برای چنین کاربردی داشته است و با توجه به بافت بلور آن، بسیار نقش پذیر بوده تا آن جا که ظریفترین شکل ها و عبارات را بر آن حک می کرده اند؛
به علاوه عقیق در میان احجار کریمه از سنگهایی است که کمترین آسیب پذیری را در برابر آغشته شدن به مواد آلی و معدنی چون رنگ و لاک و موم از خود نشان می دهد و سایر سنگهایی که این مقاومت را دارند؛ چون الماس و یاقوت یا اصلاً قابلیت حکاکی ندارند و یا با مشقت فراوان می توان بر آنها نقش انداخت. (برگر، شوفر و لاندهر، ص 151، 1384)
در شاهنامه هیچ جا به مُهر عقیق اشاره نشده و پادشاهانی که جنس مُهر آنان معلوم است همگی نوع زرین آن را داشته اند؛ این پادشاهان عبارت اند از:
«خسرو، فیلقوس، قیدافه، کی قباد، بهرام چوبین و پیروز خسرو.»
این در حالی است که خیام تنها نگین شایسته پادشاهان را یاقوت و فیروزه می داند. (خیام، صص 28-27، 1385)
جالب آن که در شاهنامه از میان پادشاهان و پهلوانان، تنها دو تن چنین مُهر و نگینی دارند:
نخست-سام یک زخم که نگین اش از جنس یاقوت است. (ج1، ص 150)
دوم-بزرگ پهلوان شاهنامه، رستم که مُهری از پیروزه درد. (ج5، ص 67)
البته داشتن این دو مُهر کمیاب و خاص را می توان دلیل ارجمندی و بی مثالی منزلت و جایگاه آنان دانست اما جالب است که در تاریخ نیز مُهرهای اندکی از جنس یاقوت یا پیروزه یافت می شود و این به دلیل ویژگی های خاص کلی شناسی این دو سنگ است: «یاقوت سنگی ظریف است که از سختترین سنگها محسوب می شود.» (برگر، شوفر، و لاندهر، ص 146؛ 1384)
به گونه ای که «بعد از الماس بیشترین سختی معادل نه را دارد. » (منزوی، ص 9، 1387)
این سختی از یاقوت، سنگی بسیار مقاوم و مستحکم ساخته که به راحتی دچار خوردگی و شکستگی نمی شود و نگهداری آن بسیار آسان است اما شکل خاص بلور آن و نیز همین سختی بسیار، باعث شده که نقش پذیری بسیار کمی داشته باشد و به راحتی تراش و نقش نپذیرد؛
برخلاف فیروزه که بسیار خوش تراش اما در برابر مواد طبیعی و شیمیایی، فوق العاده حساس و آسیب پذیر است؛ به همین سبب، جز اندک مواردی، کمتر از آن برای ساختن مُهر استفاده می شده است؛ از همین اندک نمونه ها می توان به خاتم فیروزه بو اسحاقی اشاره کرد که: «خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود.» (حافظ، ص 143، 1372)
پی نوشت ها :
1. استادیار دانشگاه چمران
پیوست1: صفتهای نامه رسان در شاهنامه بنابر فراوانی
تندرو، تازان، پوینده ... |
24 |
جهاندیده |
2 |
گویا، سخنگو، سراینده... |
14 |
گرانمایه |
2 |
سوارکار، عنان پیج... |
11 |
آواز نرم |
1 |
خردمند، بخرد، دانا... |
9 |
با آبروی |
1 |
روشندل، بینادل |
8 |
پر منش |
1 |
گرد، پهلوان، یل... |
8 |
چاره گر |
1 |
روشن روان |
5 |
چست |
1 |
شیرین زبان، چربگوی... |
5 |
خوش منش |
1 |
باهوش هوشمند |
4 |
راد |
1 |
دلیر |
4 |
راهجوی |
1 |
رایزن، پاک رای |
4 |
سترگ |
1 |
نامدار، نامور |
4 |
شایسته |
1 |
آزاده |
3 |
فرزانه |
1 |
باشرم |
3 |
گردنکش |
1 |
جنگاور، نیزه دار، تیغ زن |
3 |
نیکوکنش |
1 |
خوبروی، خوب چهر |
3 |
هنرمند |
1 |
با دانش |
2 |
یادگیر |
1 |
بیدار |
2 |
|
|
پیوست 2: صفتهای دبیران شاهنامه بنابر فراوانی
1 |
پاکیزه |
13 |
خردمند |
1 |
تازه روی |
10 |
جهاندیده |
1 |
خوش خط |
10 |
یادگیر |
1 |
راد |
7 |
گویا، گوینده، سنخنگوی |
1 |
راستگوی |
6 |
فرخ |
1 |
زبان خامش از بد |
4 |
داننده، بادانش، دانا |
1 |
سرافراز |
3 |
روشندل |
1 |
شکیبا |
2 |
پسندیده |
1 |
وفادار |
1 |
بردبار |
1 |
هشیوار |
1 |
بلیغ |
1 |
هنرمند |
1 |
پارسا |
پیوست 3: واژگانی که در نامه نگاری های شاهنامه برای کاغذ به کار رفته اند؛ بنابر فراوانی
33 |
حریر |
15 |
قرطاس |
2 |
پرند |
1 |
پرنیان |
پیوست 4: واژگانی که در نامه نگاری های شاهنامه برای مرکب به کار رفته اند؛ بنابر فراوانی
16 |
مشک |
6 |
عنبر |
5 |
عبیر |
4 |
انقاس |
3 |
دوات |
3 |
قیر |
3 |
گلاب |
2 |
قار |
منابع :
1-سنگ درمانی، برگر، شوفر و لاندهر، برگردان فرحناز ثنایی موحد، نشر اهورا، چاپ پنجم، تهران، 1386.
2- دیوان، شمس الدین، محمد حافظ شیرازی، تصحیح و حواشی محمد قزوینی و قاسم غنی، نشر نگاه، چاپ اول، تهران، 1372.
3- نوروزنامه، عمرخیام نیشابوری، تصحیح مجتبی مینوی، نشر اساطیر، چاپ دوم، تهران، 1385.
4- سیمای کتاب، هادی ربانی، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، تهران، 1380.
5- فرهنگ نامهای شاهنامه، منصور رستگار فسایی، نشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم، تهران، 1379.
6- قابوس نامه، کی کاووس عنصرالمعالی قابوس ابن وشمگیر، تصحیح غلام حسین یوسفی، نشر علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوازدهم، 1387.
7- شاهنامه، ابوالقاسم فردوسی، به کوشش سعید حمیدیان، نشر قطره، چاپ هفتم، تهران، 1384.
8- تعلیم خط، حبیب الله فضایلی، نشر سروش، چاپ هفتم، تهران، 1384.
9- اطلس رنگی کانی ها و گوهرها، دامون منزوی، موزه سنگ و گوهر و کوه نور، چاپ اول، تهران.
10- محمد ابن هندوشاه نخجوانی، دستورالکاتب فی تعیین المراتب، تصحیح عبدالکریم علی اوغلی علی زاده، فرهنگستان علوم جمهوری شوروی سوسیالستی آذربایجان، انستیتوی خاورشناسی، چاپ اول، مسکو، 1964.
11- چهارمقاله، احمد بن عمر نظامی عروضی سمرقندی، تصحیح محمد قزوینی، به کوشش محمد معین، نشر زوار، چاپ دوم، تهران، 1381.
منبع مقاله :
موحدفر، یاسر؛ (1390)، فردوسی پژوهی (مجموعه مقالاتی به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول