پیش گفتار
زیبایی کلام و ژرفای فکری فردوسی تا بدان جاست که او را از بزرگان دانش و ادب جهان شمرده اند و لقب برترین حماسه سرای جهان را برازنده ی وی دانسته اند؛ شاهنامه نیز به عنوان میراث گراسنگ ادبی، تاریخی، علمی و فلسفی ایرانیان از دانشهایی سخن گفته که بی شک پژوهشهای علمی و تخصصی ای را می طلبد تا نگره های گوناگونی که در این کتاب سترگ نهفته است به روز برای جهانیان عرضه نماید.(2)شاهنامه نه تنها حماسه ی ساکنان ایران زمین بلکه حماسه ی نوع بشر را می سراید و از این رو که سرمایه ی دانشهای بشری را به گونه ی نظم به یادگار گزارده، اثری بی نظیر در میان میراث مکتوب جهانی به شمار می رود که در میان اقوام گوناگون همواره هوادارانی داشته است و تاکنون به بیش از چهل زبان زنده ی دنیا برگردانده شده است و هزاران نسخه از شاهنامه حکیم توس در کتابخانه های بزرگ جهان در این یک هزار سال که از به پایان رسیدن سرایش شاهنامه می گذرد، نگهداری می شود تا پیشینه دانشهای تمدنهای بزرگ جهانی به ویژه فرهنگ و تمدن ایران بزرگ برای آیندگان به یادگار بماند.
یکی از این دانشها که در شاهنامه بدان پرداخته شده دانش پزشکی است؛ تاریخچه ی دانش پزشکی به روزگاران کهن بازمی گردد، آن هنگامی که انسانها درد و بیماری را در وجودشان احساس کردند در پی چاره جویی برآمدند و نیاز به مداوا و درمان داشتند؛
دانش پزشکی جهان در روزگاران کهن آمیخته با جادوگری و افسانه بوده است. انسانها به خاطر کنجکاوی شان بسیاری از نیازهای پزشکی خود را از طبیعت، پرندگان و حیوانات آموختند، ادیان الهی نیز در رشد و جهش پزشکی تأثیرگذار بوده اند.
بدین روی حکیم توس، دانش پزشکی را با داستانهای اساطیری و بر پایه ی مستندهای تاریخی روزگار خویش در دانشنامه ی شاهنامه گردآوری نمود.
پیشینه ی دانش پزشکی در شاهنامه
پرنده ی افسانه ای ایران، «عنقا» یا «سیمرغ» (ponix) در پزشکی ایرانیان رابطه ای مستقیم دارد که در شاهنامه به عنوان پزشکی رخنمایی می کند اما دانش پزشکی در نخستین بار به دوره ی تاریخی جمشید، باز می گردد.دوران جمشید جم
پزشکی در شاهنامه نخستین بار در هزاره ی نهم تاریخ باستانی ایران در دوره ی پادشاهی جمشید جم، فرزند تهمورث دیوبند آورده شده است؛ شاهنامه، جمشید را با فر ایزدی، فر شهریاری و فر موبدی معرفی می نماید. او بهداشت را به مردم آموخت و نیز خانه سازی با حمام و اصناف و طبقه بندی اجتماعی را به وجود آورد:«چو بان و چو کافور و چون مشک ناب ... چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب
پزشکی و درمان هر دردمند ... در تندرستی و راه گزند»
در بند هفتم وندیداد اهورامزدا چنین می گوید: «من به جمشید دو ابزار دادم به نامهای (Suwara-Asara) او به ساختن اورنگی گوهرنشان برای خویش روی آورد و در روز هرمز از ماه فروردین بر آن اورنگ نشست و ایرانیان آن روز را «نوروز» نامیدند.»
جمشید اما گرفتار خودپرستی گشت، آن جا که ادعای خدایی نمود و شگفتا که منت گذاشتن خدمات او به مردمان نیز در راستای کارهای پزشکی اوست:
«بزرگی و دیهیم و شاهی مراست ... که گوید که جز من کسی پادشاست
به دارو و درمان جهان گشت راست ... که بیماری و مرگ کس را نکاست
جز از من که برداشت مرگ از کسی ... وگر بر زمین شاه باشد کسی
گر ایدون که دانید من کردم این ... مرا خوانده باید جهان آفرین»
به باور فردوسی و منابع خدای نامه ها، پزشکی ایرانیان از هزاره ی نهم تاریخ کهن آنان شروع می گردد. بر طبق نظریه ی فردوسی در آن روزگاران از صنعت گلابگیری (Destilation) آگاهی داشتند و از ترکیب شراب و علف بنگ (kanabis) و کافور را در بی هوش نمودن بیماران و اعمال جراحی استفاده می کردند:
«همی ریخت کافور گرد اندرش ... بدین گونه بر تا نهان شد سرش»
گواه این گفته زایمان رستمی است که به اشتباه از سالهای 1700 میلادی به نام سزارین در دانشنامه های پزشکی اروپا آمده است که در جای دیگر از آن گفت و گو خواهم کرد.
جمشید اما نخستین بار آهن را گداخت و با آن ابزار جنگی و خانه ساخت و مردمان را به فرهنگ پوشش و رعایت امور بهداشتی تشویق نمود. جامعه آن روزگار را بر پایه نیازهای شان دسته بندی کرد و از آن جمله برخی را به نیایش ایزد و پژوهش در امور دینی و گروهی دیگر را به جنگ آوری ترغیب نمود و گروه دیگری را به کشاورزی و برخی دیگر را به کار صنعت گمارد؛
جمشید به معماران چیره دست نیز دستور داد تا کاخهای باشکوهی بسازند و گرمابه ها و درمانگاه های فراوانی در این دوران ساختند. وی پس از این آبادانی ها به یافتن داروهای شفابخش برای درمان بیماران و ساخت عطرهای گیاهی و آموزش پزشکان فرمان داد:
«دگر بوی های خوش آورد باز ... که دارند مردم به بویش نیاز
چو بان و چو کافور و چون مشک ناب ... چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب
پزشکی و درمان هر دردمند ... در تندرستی و راه گزند»
جمشید در روز نخستین سال به نام اورمزد یا هرمزد از ماه فروردین بر تخت نشست که از آن پس مردمان ایران آن روز را «نوروز» نامیده و چون این روز آغازی بود برای دوران هفصتد ساله تمدنی با شکوه، ایرانیان همه ساله در چنین روزی که سرآغاز بیداری طبیعت نیز هست در سراسر جهان جشن می گیرند:
«جهان انجمن شد بر تخت اوی ... از آن بر شده فره بخت اوی
سر سال نو هرمز فرودین ... برآسوده از رنج تن، دل ز کین
به جمشید بر گوهر افشاندند ... مر آن روز را روز نو خواندند
چنین جشن فرخ از آن روزگار ... بمانده از آن خسروان یادگار»
اما افسوس که جمشید گرفتار وسوسه ی اهریمنی گشت و به خودپرستی و منیت گرفتار شد تا جایی که خود را خدا انگاشت و بدین روی فر ایزدی از وی روی گردان شد؛
شگفتا که این خودپسندی از بیماری های روانی به شمار می رود که در شاهنامه به این بیماری جمشید در پایان زندگانی اش به درستی اشاره شده است:
«بزرگی و دیهیم و شاهی مراست ... که گوید که جز من کسی پادشاست
جز از من که برداشت مرگ از کسی ... وگر بر زمین شاه باشد بسی
گر ایدون که دانید من کردم این ... مرا خوانده باید جهان آفرین
هنر در جهان از من آمد پدید ... چو من تاجور تخت شاهی که دید
به دارو و درمان جهان گشت راست ... که بیماری و مرگ کس را نکاست
منی چون بپیوست با کردگار ... شکست اندر آید ز هر سو قرار»
با این کفر نعمت، روزگار از جمشید روی گردان شد و مردی از ناحیه ی هاماوران (یمن کنونی) به نام آژی دهاک که ایرانیان او را ضحاک می خوانند بر وی چیره شده و با اره به دو نیمه اش کرد و بدین ترتیب است که دوران یک هزار ساله تاریکی و خفقان ضحاکیان آغاز می شود.
نخستین پزشک ایرانی
به نگاه اوستا «فریدون» نخستین پزشک ایران زمین است اما از دیدگاه پارسیان هند، سینای پزشک که حود یکصد سال بعد از ظهور زرتشت می زیسته، اولین پزشک ایران است و عده ای او را به «سیمرغ» پرنده افسانه ای (=عنقا=Phonix) تشبیه می کنند.در همان منابع گفته شده است که فریدون با پیدایش آتش از ذوب فلزات ابزار جراحی ساخت و ضمن جدا کردن غده های ناپاک به سوزاندن آن ها نیز اشاره شده است.
جشن مهرگان که امروز هنوز در میان تمام اقوام آریایی مرسوم است و به آن جشن شکرگزاری (Erntedankfest) می گویند به فریدون نسبت می دهند:
«به رسم کیان تاج و تخت مهی ... بیاراست با کاخ شاهنشهی
زمانه بی اندوه گشت از بدی ... گرفتند هر یک ره ایزدی
به روز خجسته سر ماه نو ... جهان گشت روشن سر ماه نو»
در شاهنامه نیز از «فریدون» به عنوان پزشکی ماهر یاد شده، وی به جست و جوی داروهای گیاهی پرداخت و با کارد ساخته خود، جراحی می کرد و غده های ناپاک را برش می داد و از بدن بیمار جدا می ساخت و با داغ کردن، زخمهای بدن را می سوزانید که امروزه نیز در جراحی «کوتری زاسیون» نامیده می شود.
وی به ویژگی گیاه «هوم» پی برد و از آن برای درمان سرماخوردگی و برونشید و مداوای هر گونه درد و التهاب بهره برد، فریدون با داروهای گیاهی دیگر به درمان تب، بیماری جذام، مارگزیدگی و پوسیدگی استخوانها پرداخت.
فریدون به خاصیت گیاه «خشخاش»(مرفین) نیز پی برد و از آن برای تسکین درد و درمان بیماری افسردگی بهره گرفت. او برای ترویج شادی همانند جمشید که جشن نوروز را برپا ساخت. «جشن مهرگان» را پایه گذاری کرد.
سرانجام فریدون، این فرهیخته ی ایرانی، چاره ای جز مبارزه با ضحاک نیافت و با پیروزی بر ضحاکیان به دوره ی تاریکی ها پایان داد و آن چنان که در شاهنامه روایت شده است، وی در روز مهر از ماه مهر کلاه کیانی بر سر نهاد و بر تخت نشست و به تبلیغ یکتاپرستی پرداخت از این پس مهرگان به مناسبت پایان یافتن دوره ی تاریک ضحاکیان در نزد ایرانیان با برپایی جشنی گرامی داشته شد:
«فریدون چو شد بر جهان کامکار ... بدو شاد شد گردش روزگار
زمانه بی اندوه گشت از بدی ... گرفتند هر یک ره ایزدی
دل از داوری ها بپرداختند ... به آیین یکی جشن نو ساختند
به روز خجسته سر مهر ماه ... به سر بر نهاده کیانی کلاه»
پیشینه ی پزشکی در ایران زمین
باید بدانیم که در سرتاسر دوران کهن به ویژه در دوره ی اسلامی ایرانیان در پزشکی همه ی اعصار سرآمد بوده اند تا آن جا که از جانب پروردگار و به پزشکانی از ری و کاشانی وحی می رسد که باید در سر زایمان عیسی مسیح(علیه السلام) پیامبر الفت و مهربانی حضور به هم رساند که «انجیل یوحنا» از آن رویداد تاریخی یاد می کند و امروز آرامگاه این پزشکان در شهر رضاییه مورد احترام و زیارت مسیحیان جهان شده است.نخستین کنگره ی سراسری جهان پزشکی در ایران حدود یک هزار و پانصد سال پیش در جندی (گندی) شاپور برگزار شد. اداره ی این کنگره برعهده ی بزرگمهر یا روزبه یا بوزرجمهر، حکیم ایرانی اهل شیراز بود و در آن پزشکان مسیحی، یونانی (bartholomeie)، هندی و ایرانی شرکت داشتند:
«پزشکان فرزانه گرد آمدند ... همه سر به سر داستانها زدند»
از نخستین مراکز پزشکی در جهان نیز می توان به مراکز پزشکی ای اشاره داشت که به وسیله ی «اردشیر» در ناحیه ی بهبهان یا برازجان امروزی بنا گردیده است؛ بعدها از این مراکز در نظامیه های بغداد نیشابور و مراغه الگوبرداری می شد.
هزار سال پیش در قرن سوم و چهارم هجری، پزشکان ایرانی بزرگی بودند که دانشجویان فرنگ به پای درس شان زانو می زدند.
کتابهای درسی دانشگاه های پزشکی در سراسر دنیا از نوشته های همین دانشمدان بزرگ ایرانی بوده است و کتابهای این پزشکان تا قرن هفده میلادی نزدیک به هفتصد سال در اروپا تدریس می شدند:
برخی از این کتابها را برمی شماریم:
1- (کتاب Medicus، جلد دوم) در روش تشریح و آناتومی، شیخ الرییس، پورسینا
2- حاوی، رازی
3- قانون در پزشکی، پورسینا
4- ابومنصور احمد الخویینی البخاری، هدایت المتعلمین فی الطب، کتابی که نگارنده آن را به زبان فارسی در یک هزار و پنجاه سال پیش نوشته است.
5- ابومنصور جرجانی هروی، استاد پورسینا که دانشنامه ی پزشکی او در همه ی امور پزشکی سرآمد بوده است.
«سر لویید الگود» تاریخ نگار پزشکی انگلیسی، درباره ی دانش پزشکی ایرانیان چنین می نگارد: «جای شادمانی است که پایه گذاری دانش پزشکی نزد ایرانیان با شیوه هایی صورت گرفته که پایه های دانش پزشکی امروزی است.»
او می گوید پزشکی تجربی ایرانیان قبل از تاریخ در کوهپایه های ایران لازم به تحقیق و تفحص است و جنبه های فوق العاده جالبی را دارا است.
با شروع تاریخ ساکنان میان رودان چون آشوریان، کلدانیان و بابلیان نکته ی مهمی از دانش و تجربه ی ایرانیان و همسایگان دیگر در این ناحیه را گرفتند و گسترش دادند، سپس مادها و پارسیان آریایی این نواحی را فتح کردند و اطلاعات پزشکی آن روزگاران را دوباره ایرانیان گرفتند و تکمیل کردند.
اولین امپراتوری فراخ گستر هخامنشی که به دست کوروش بزرگ و داریوش کبیر بر سر تاسر پهنه ی جهان آن زمان حکومت می کردند از همه ی علم پزشکی جهان آن روز آگاه شدند و به واسطه ی آزاداندیشی ایرانیان همه فرهیختگان علم و ادب (به ویژه پزشکان) در پناه شاهنشاه ایران، حمایت شده و مصون ماندند.
علم پزشکی در دربار کوروش و خشایارشاه و نزد همه ی ایرانیان به دیده ی احترام نگریسته می شد به طوری که چشم پزشک داریوش یک مصری بود و او به زاتراپ مصر، توصیه ی تربیت متخصصان را می کند.
سرلویید نگاشته است که: «تحولات دانش پزشکی در بابل و مصر افزون به شش هزار سال پیش رخ داده است اما حدود هفتصد سال قبل از میلاد ما نشانه ای از یک فرهنگ برجسته به خصوص پیشینه ای از دانش پزشکی در یونان را نمی یابیم.
از طرفی دیگر مقارن ششصد سال قبل از میلاد تاریخ نشان می دهد که ایرانیان در امور پزشکی پیشرفته تر از یونان بودند اما چگونه است که دویست سال بعد مقارن چهارصد قبل از میلاد می بینیم که علم پزشکی در یونان چنان جهشی می کند که بقراط توانست رساله ی مشهور خویش را به رشته ی تحریر درآورد و پدر طب لقب گیرد.»
به نظر می رسد که تاریخ نگاران یونان و بعدها رومی ها اصالت تاریخ نویسی را رعایت نکردند و دستخوش احساسات ملی گرایی و مغرب زمینی خویش گردیدند و ما ایرانیان را بربر خطاب کردند. (امیرمهدی بدیع، یونانیان و بربرها، نشر توس، تهران، 1384)
به زحمت می توان باور کرد که در طول دو قرن یونانیان، بدون گرفتن دانش از دیگران (ایرانیان، هندیان، مصریان و میان رودان) چنین پیشرفت فاحشی کرده باشند!
از آن گذشته کاملاً مشهود است که شیوه ی نگارش «بقراط» یک شیوه ی کاملاً جدید است و مشابه آن قبلاً در یونان وجود نداشته است در نوشته های بقراط اسامی بسیاری از اندامهای بدن از نامهای ایرانی و هندی گرفته شده و بقیه ی اسامی هم بدون کم و کاست بابلی هستند.
خود یونانی ها هم متوجه شده اند که فرضیه ی طبایع چهارگانه ی بقراط (آب، آتش، زمین، هوا) ساخته و پرداخته ی ایرانی ها می باشد.
همان گونه که فردوسی در بحث پیدایش جهان از این چهار عنصر یاد می کند:
«ز آغاز باید که دانی درست ... سر مایه گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید ... بدان تا توانایی آمد پدید
یکی آتشی برشده تابناک ... میان آب و باد از بره تیره خاک
نخستین ز آغاز سردی نمود ... ز سردی همی باز تری فزود
گوهرها همه سر به سر تافته ... بدین گونه اندر هم افراخته»
از دروغهای دیگر تاریخی در دانش پزشک واژه ی سزارین است که به نظر من باید کلمه ی «سزارین» از دانشنامه ی پزشکی اروپاییان حذف شود و به جای آن از «زایمان رستمی» یا «رستم زاد» آورده شود و نیز رساله ی هیپوکراتس (Hypokraticus Corpus) باید (Corpus Iranicus) تغییر نام یابد.
سرلوئید الگلود می گوید: «بدین ترتیب احتمالاً ایرانیان را باید مجد نظریات فلسفی پزشکی دانست که یونانیان، سیستمهای فلسفی و تشریحی و درمان شناسی خویش را با آن بنا نهادند.
دوم این که دور از منطق نخواهد بود اگر بگوییم ایرانی ها مبنای پزشکی را که امروز به نام طب یونان جا افتاده است به آنها آموختند.»
فردوسی در «نامه شاهان» از آگاهی پزشکی ایرانیان چنین یاد می کند که در آن روزگاران پزشکان به علم تغذیه، بیهوشی، جراحی به ویژه شناخت بیماری های داخلی از رنگ رخسار و زبان و نبض و ادرار اشاره دارد و نیز ایرانیان از طبایع چهارگانه (گرمی، سردی، خستگی تری) و بیماری های روحی و روانی آگاهی داشتند؛
ویژه آن که از سقط جنین (Abort) با داروی گیاهان زعفرانی بهره می گرفتند.
در دوران هخامنشیان سه نوع پزشک وجود داشتند؛
1- پزشک با دارو؛
2- پزشک با چاقو؛
3- پزشک با حرف و موعظه؛
که گروه سوم همان موبدان بودند که از قرب و منزلت بالایی برخوردار بودند.
در جابه جای شاهنامه از سینای حکیم، سیمرغ برای مشکلات پزشکی کمک گرفته می شده است: «در جنگ رستم و اسفندیار و در زایمان رودابه مادر رستم و در رویین تنی اسفندیار ...»
در کتاب هندی (Dahala) به نام تمدن زرتشتیان درباره ی پزشکی ایرانیان چنین آمده است: «مهمترین و اساسی ترین شرط پرداختن به پزشکی آن است که: «پزشک باید اهل مطالعه، خوش حافظه و علاقه مند به حرفه ی پزشکی باشد و با بار و اندوخته ی فراوان علمی و عملی، او باید به گفتار بیماران اش گوش فرا دهد از درد بیمار متأثر گردد و از اندامهای بدن او آگاهی داشته باشد و آگاهانه به درمان بپردازد و بالاخره به شرافت حرفه خویش مؤمن باشد.»
در یک کلام درمانگر باشد نه درمان فروش.
فردوسی توسی در نامورنامه خود از آگاهی پزشکی در نزد ایرانیان سخن بسیار گفته و بر این باور بوده است که پزشکان ایرانی در زمینه های یافتن داروهای بی هوشی و عملهای موفق جراحی سرآمد بوده و در تشخیص بیماری های داخلی از رنگ رخساره و زبان آگاهی کاملی داشته اند؛
هم اینان با بهره گیری از داروهای گیاهی برای درمان بیماری های تن هم چون گواتر (تیروئید) و درمان بیماری های روان هم چون «اسکیزوفرنی» تجربه داشته اند.
یافته های باستان شناسانه در شهر سوخته ی سیستان از جمله جمجمه جراحی شده متعلق به چهار هزار سال پیش نمونه ای برای اثبات وجود پزشکان و جراحان ماهر در ایران باستان بوده است.
حکیم ابوالقاسم فردوسی، اگرچه پزشکی رسمی به شمار نمی رفته اما با توجه به این که حکیمان در آن روزگاران به همه ی دانشها چیرگی داشته اند، حکیم توس نیز با بهره گیری از اسناد و کتابهای کهن نگره های بی شماری را در شاهنامه ارایه کرده است؛
از این روی با تشبیه مناسبی حکیم توس، «تندرستی» را به مانند «ریشه ی رخت»، «شادمانی» را مثل «میوه ی درختی» و «پزشک» را به عنوان «باغبان درخت زندگی و حیات» می داند:
«چه دانی کز او تن بود بی گزند ... همان بر دل هر کسی ارجمند
چنین داد پاسخ که چون تندرست ... بود دل جز از شادمانی بجست
هر آن کس که پوشید راز از پزشک ... ز مژگان فرو ریخت خونین سرشت
ز دانندگان گر بپوشیم راز ... شود کار آسان بر ما دراز
همه آرزو تندرستی بود ... چو از درد روزی به سستی بود
امید و سپاه و سپهبد به توست ... که روشن روان باشی و تندرست»
سیمرغ، پزشکی افسانه ای
وجود موجودی اساطیری به نام سیمرغ در بسیاری از داستانهای شاهنامه در قامت پزشک آشکار می شود که از این جمله می توان به راهنمایی فکری سیمرغ به زال در داستان زایمان رستم و التیام زخمهای رستم در نبرد با اسفندیار رویین تن اشاره داشت و یا حتا هنگامی که خاندان زال به خاطر موی زردش و تصور آن که وی بیماری واگیرداری دارد وی را رها می کنند؛ این سیمرغ است که به زال پناه می دهد و او را می پروراند؛«به آن جای سیمرغ را لانه بود ... که آن جای از خلق بیگانه بود»
هم از این رو سیمرغ در ادب غیر حماسی ایرانیان به عنوان موجودی ماورایی و یا کنایی از انسان کامل رخ می نماید که از دیده ها نهان است و هر از چند گاهی در دشواری های زندگانی آدمیان به عنوان مرغی فرمانروا یا پزشکی حکیم و یا مشاوری امین و راهنمایی بزرگ در داستانهای اساطیری شاهنامه به صحنه می آید.
سیمرغ در هنگام زادن رستم به یاری زال می شتابد که ثمره ی ازدواج زال با رودابه دختر فرمانروای کابل، رستم است. رستم کسی است که محور همه ی دوره های پهلوانی شاهنامه بوده و همواره یاور ایرانیان در نبردهای دشوار است.
سزارین یا زایمان رستمی
در داستان زایمان رستمی، رودابه از کودک فربهی که در بطن خویش داشت به سختی رنج می کشید و به همین خاطر همه را آشفته ساخته بود اما سیمرغ به زال اندرز می دهد که از درد زایمان رودابه نهراسد و روشی را به پزشکان می آموزد که از آن پس به رستم زاد مشهور می شود، شگفت آن که این نوع زایمان پس از هفتصد سال از درگذشت حکیم توس در لغتنامه ی پزشکی اروپاییان (آنسیکلوپدی) با واژه ی فرانسوی سرازین شناخته شده است.با پژوهشی گسترده متوجه شدم، نخستین بار واژه ی سزارین در سال 1766 میلادی به وسیله ی «فرانسوا موری سییو» به عنوان عملی غیر انسانی و خطرناک به کار برده شده و آن را زایمانی دانسته که تنها پس از مرگ بانوی باردار می توان از آن بهره برد؛ چون در تاریخ پزشکی در اروپا هیچ گاه پس از این عمل جراحی مادر زنده نمی ماند.
در سال 1881 میلادی نیز «پائول اسویفل»، عمل جراحی سزارین را روشی نوین در زایمان بانوان می انگارد و در همان سالها تنها شش عمل سزارین به ثبت رسیده که جز یک مورد همگی مادران در هنگام این عمل جراحی مرده اند.
این عمل جراحی تا سال 1960 میلادی که در آلمان، دانشجوی پزشکی بودم به عنوان یک عمل بزرگ در وضع حمل بانوان به شمار می رفت به گونه ای که تنها با نظارت رییس بخش زنان و زایمان بیمارستانهای معتبر می توانست، انجام شود.
از دیگر سو هیچ سندی وجود ندارد که عمل سزارین تا سال 1886 میلادی در اروپا با موفقیت به انجام رسیده باشد، پس نسبت دادن این عمل به دوره ی قیصر روم از چه روی می تواند باشد؟
در بررسی های تاریخی به قانونی پزشکی برمی خوریم که به وسیله ی «نوما پومپیلیوس»، قیصر روم باستان در سالهای 673 تا 715 پیش از میلاد مسیح تصویب شد که در کتاب «قانون مدنی روم باستان» آورده شده است:
«هر بانوی بارداری که بمیرد باید زیر شکم اش شکافته شود تا شاید بتوان نوزاد وی را نجات داد و پس از آن وی را می توان به خاک سپرد.»
اما با توجه به ثبت نام کسانی که از این طریق به دنیا آمده اند و به وسیله ی «پلی نیوس» در سالهای 22 تا 79 میلادی در کتابی گزارش شده است، نام بزرگان و شخصیتهایی یاد می شود که پس از فوت مادر و شکاف زیر شکم، متولد شده اند اما هیچ گاه از تولد ژولیوس سزار رومی بدین روش نامی برده نشده است؛
و از دیگر سو تاریخ دقیق فوت «آئوریلیا»، مادر ژولیوس سزار در سال 54 میلادی و در حقیقت ده سال پس از قتل پسرش ذکر شده است و هنگام شست و شو و تدفین وی نیز هیچگونه برشی روی شکم مادر سزار دیده نشده است.
بنابراین سندهای تاریخی عمل جراحی که به نام «سزارین» مشهور شده و با توجه به اشارات دقیقی که حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه آورده است و به زنده ماندن رودابه، مادر رستم پس از «زایمان رستمی» تصریح دارد، بایستی از این پس به جای اصطلاح نادرست سزارین از واژه ی «رستم زاد» بهره جست و البته گفتنی است این واژه به وسیله ی فرهنگستان زبان و ادب پارسی نیز برگزیده شده است.
به هر روی فردوسی مراحل عمل «رستم زاد» را همانند پزشکی ماهر، برمی شمرد و یکایک اصطلاحهای پزشکی را به کار می برد، نظیر: «خنجری آبگون به جای کارد جراحی، مرد برنادل پر فنون به جای جراح و متخصص شکافتن، بتابید مر بچه را سر ز راه جایگزین چرخش سر نوزاد در زهدان به خاطر غیرعادی قرار گرفتن وی در رحم، فرو دوختن به جای بخیه جراحی زدن، می به جای داروی بی هوشی، مست کردن به جای بی هوشی بانوی باردار، شکافتن به جای شکاف جراحی و سرانجام پانسمان کردن با پمادی مخصوص از گیاهی طبی که با شیر و مشک آمیخته شده برای مالیدن بر زخم (خستگی) و بهبود زخم، می توان اشاره نمود.»
بیاور یکی خنجری آبگون ... یکی مرد برنا دل و پرفنون
نخستین به می ماه را مست کن ... ز دل بیم و اندیشه را پست کن
شکافید بی رنج پهلوی ماه ... بتابید مر بچه را سر ز راه
وز آن پس بدوز آن کجا کرد چاک ... ز دل دور کن ترس و تیمار و باک
بیامد یکی موبد چیره دست ... مر آن ماهرخ را به می کرد مست
چنان بی گزندش برون آورید ... که کس در جهان این شگفتی ندید
همان دردگاهش فرو دوختند ... به دارو همه درد بسپوختند
گیاهی که گویمت با شیر و مشک ... بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بسای و به آلای بر خستگیش ... تو بینی هم اندر زمان رستگیش
شبانروز مادر ز می خفته بود ... ز می خفته و هش از او رفته بود
چو از خواب بیدار شد سرو بن ... به سیندخت بگشاد لب بر سخن
به رستم بگفتا غم آمد به سر ... نهادند رستمش نام پسر
شگفتی های پزشکی در شاهنامه
با این همه نکته های شگفت از دانش پزشکی در شاهنامه بدان اشاره شد، باید به طور تخصصی درباره ی این دانش به مانند دیگر دانشهایی که در گنجینه ی شاهنامه نهفته است پژوهشهای دامنه داری را آغاز نمود؛ به همین منظور به برخی سرفصلهای مهم پزشکی در شاهنامه بسنده می کنم:1- نخستین کنگره ی جهانی پزشکی برای ارایه ی مشاوره های علمی و دستاوردهای پزشکی که در دوره ی انوشیروان در حدود 1500 سال پیش در دانشگاه جندی شاپور برپا شد:
«پزشکان فرزانه گرد آمدند ... همه یک به یک داستانها زدند»
2- پرهیز از پرخوری و استفاده نکردن از خورشها و غذاهای چرب و سنگین که استادان دانش تغذیه نیز به این موارد سفارش موکدی دارند:
«بدو گفت آن کس که افزون خورد ... چو بر خوان نشیند خورش نشمرد
نباشد فراوان خورش تندرست ... بزرگ آن که او تندرستی بجست»
3- ورزش کردن و آمادگی جسمانی برای دستیابی به تندرستی:
«ز نیرو بود مرد را راستی ... ز سستی کژی زاید و کاستی»
4- سفارش به بیماران برای بیان شرح دقیق نشانه ها و علایم بیماری های شان به پزشکان مورد اعتماد خود برای مدد به تشخیص درست بیماری و درمان آن:
«هر آن کس که پوشید راز از پزشک ... ز مژگان فرو ریخت خونین سرشت»
5- پرهیز از نوشیدنی های الکلی و مشروب که از خرد و ارج آدمی می کاهد:
«کسی کو خورد داروی بیهشی ... نباید گزیدن جز از خامشی
به مستی بزرگان نبندند بند ... به ویژه کسی کو بود ارجمند»
6- پرهیز از خشمگین شدن که مایه ی پشیمانی و زیانباری است و بیماری های روانی را به بار می آورد:
«چو خشم آوری هم پشیمان شوی ... به پوزش نگهبان درمان شوی»
7-آگاهی از بیماری های وراثتی و ژنتیکی که آن را سرشت (ژن) می نامیدند که به آسانی درمان نمی شده است:
«درختی که تلخ است وی را سرشت ... گرش برنشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب ... به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر به بار آورد ... همان میوه تلخ بار آورد»
9- بهره گیری از نوشدارو یا پادزهر در آستانه ی مرگ سهراب.
10-استفاده از داروهای بی هوشی از جمله کافور و حنف (کانابیس) در داستانهای بیژن و منیژه، سیاوش و سودابه و جراحی رستم زاد:
«همی ریخت کافور، گرد اندرش ... بدین گونه بر تا نهان شد سرش»
11- اشاره به بیماریهای روحی و روانی نظیر اسکیزوفرنی و تیک عصبی یا حالتهای غیر عادی مانند صداهای عجیبی که بیماران روانی در حمله های عصبی از خود نشان می دهند:
«به دقت جماعش یکی جنحه خواست ... تو گویی که گاوی بغرید راست»
12- بهره گیری از داروهای گیاهی برای درمان و پیشگیری از نابینا شدن سپاهیان کی کاووس در مازندران.
13- بهره گیری از داروهای خاص که طرز تهیه ی آنها در شاهنامه آمده است:
«گیاهی که گویمت با شیر و مشک ... بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بسای و به آلای بر خستگیش ... تو بینی هم اندر زمان رستگیش»
14-اشاره به سنجه های گوناگون پزشکان ایرانی از جمله نشانه های ظاهری از جمله رنگ رخسار و زبان و حتا آزمایش گرفتن از بیماران که اکنون نیز مرسوم شده است:
«پزشک آمد و دید پیشاب شاه ... سوی تندرستی نشد کار شاه»
15- سفارش به زندگانی با آرامش و بدون اضطراب (استرس) و توصیه های اخلاقی به رعایت میانه روی و اعتدال:
«به کار زمانه میانه گزین ... چو خواهی که یابی همی آفرین»
16- پرهیز از زیادی روی در امور جنسی:
«چو افزون شود کاهش افزون بود ... ز سستی تن مرد بی جان بود»
17-نوش دارو یا پادزهر پس از مرگ سهراب به دست رستم که در اختیار کی کاووس شاه بوده است.
18- گیاهان دارویی در معالجه و سقط جنین نظیر:(Phytopharmaca =افدری)، کنانابیس، تریاک یا گیاه هوم، زعفران.
19- استفاده از قطره گیاهی برای روشن شدن چشم و به دست آوردن بینایی لشکریان کی کاووس در مازندران.
20- بازوبند سلامتی، مهر التیام دردها که هنوز در روستاهای ایران معمول است.
21- مشاوره های پزشکی در زمان کی قباد و انوشیروان (کنگره ی جهانی پزشکی در 1400 سال پیش در جندی شاپور)
22- تأکید بر شرح وقایع بیماری برای پزشک (Anamnese):
«هر آن کس که پوشید راز از پزشک ... ز مژگان فرو ریخت خونین سرشت»
در پایان، سخن «سر لوید الگود»، نگارنده ی کتاب «دانش پزشکی ایرانیان در روزگاران کهن» می تواند نشانگر جایگاه والای پزشکان ایرانی باشد: «ایرانیان را باید مبتکر و بانی نگره های دانش پزشکی امروز در جهان دانست که بر این پایه بقراط توانست حدود پانصد سال پیش از میلاد رساله ی پزشکی مشهور خود را که در آن واژه های ایرانی و هندی فراوانی به کار گرفته است را گردآورد.»
پی نوشت ها :
1. رییس بنیاد فردوسی و پزشک سال آلمان.
2. ارایه شده در نشستهای تخصصی شاهنامه پژوهی، به کوشش بنیاد فردوسی، سرای اهل قلم، تهران، 21 دی، 1389.
منابع فارسی
1- شاهنامه فردوسی، ویرایش فریدون جنیدی، تهران، 1989-1988.
2- پزشکان محمد (اسلام و پزشکی)، دیتریش برآندن بورگ، چاپ ادیسیون، کامپ، برلین، 1992.
3- تاریخ پزشکی در ایران، سر لویید الگویید، کمبریج، 1958.
4- پیشینه ی ایرانیان، عبدالعظیم، رضایی، ج1.
5- سخنرانی وامداری ایرانیان به فردوسی، محمدحسین توسی وند، انجمن ادبی آفتاب، 1386.
6- تاریخ طب در ایران، محمود نجم آبادی، صص 90-80.
7- زمینه ی فرهنگ و تمدن ایران، علیقلی محمدی بختیاری.
منابع آلمانی
1. Volker Lehmann, Der Kayserliche Schnitt (Die Geschichte einer operation),2006 by Schattauer GmbH, Stuttgart, Germany.
2. Dietrich Bradenburg, Die Arztz des Piopheten (Islam and Medizin),1992 by edition q Verlags-GmbH,Berlin, Germany.
3. Anton Curic, Die Medizin der pharaonen (Helikunst im alten Agypten),1999 by Verlagsgesllachaft mbH,koln,Germany.
موحدفر، یاسر؛ (1390)، فردوسی پژوهی (مجموعه مقالاتی به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول