تأثیر شاهنامه در تاریخ ملت ایران

از آغاز امپراتوری فراخ گستر هخامنشی در دوره ی کوروش بزرگ (529-559م.) تاکنون که دو هزار و پانصد سال سپری شده است، می بینیم که ایرانیان با فرهنگ خود هم چنان در ایران زمین، استوار و پابرجای ایستاده اند گرچه
دوشنبه، 16 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأثیر شاهنامه در تاریخ ملت ایران
«تأثیر شاهنامه در تاریخ ملت ایران»

 

نویسنده: پروفسور اولریش مارزولف (مرتسولف) (1)
برگردان: دکتر محمدحسین توسی وند



 

پیش گفتار

از آغاز امپراتوری فراخ گستر هخامنشی در دوره ی کوروش بزرگ (529-559م.) تاکنون که دو هزار و پانصد سال سپری شده است، می بینیم که ایرانیان با فرهنگ خود هم چنان در ایران زمین، استوار و پابرجای ایستاده اند گرچه باید اذعان نمود که این ملت در سیر تاریخ خویش دستخوش تغییرات آشکاری از نظر زبان و مذهب و هم چنین در جغرافیای کنونی گردیده است اما در فرهنگ و آداب ویژه خود هرگز در فرهنگهای بیگانه غرق نگشته است. بلکه برعکس اقوامی که در تاریخ، ایران را فتح کرده اند، فرهنگ و ادب این سرزمین را برای خویش گرفته و در این فرهنگ ذوب شده اند.(2)
یکی از عوامل بزرگی که تاریخ و فرهنگ این سرزمین را نگاه داشته و حفظ نموده، تأثیر مستقیم شاهنامه ی فردوسی است که بدان پرداخته شود.
پیدایش شاهنامه در طول تاریخ ملت ایران هرگز به یک باره و ناگهان به وجود نیامده است بلکه پیدایش آن در شرح دوره های تاریخ ایران و منابع موجود گذشته شکل گرفته است و به ویژه آن که گفته های نسلهای گوناگون و نوشته های نویسندگان به جای گذاشته است و این گفته ها و نوشته ها در ذهنها و افکار مردم ایران ثبت گردیده و سینه به سینه نقل شده است.

اثر شاهنامه در زندگی ایرانیان

صرف نظر از اثرهایی که روایت داستانهای شاهنامه به وسیله ی افراد و نقالها در طول سالیان داشته و گزارشها و پژوهشهایی که در رویدادهای تاریخی از شاهنامه ی فردوسی انجام گرفته و رشد و بالندگی شعر و ادب فارسی، چگونگی فهم محتوای این داستانها در زماهای گوناگون، متفاوت خواهد بود.
این که چه حکومتهایی در ایران حکمرانی می کرده اند در شاهنامه اثرمند بوده است. این بدان معناست که شعر پارسی از یک طرف در داستانهای تاریخی پیش و پس از اسلام با سلیقه ی مخصوص به خود ملت ایران تکامل یافته اند.
شاهنامه ی ایرانیان به عنوان تاریخ ملت شمرده می شود، ایرانیان از نظر ملت با دیگر ملیتها دارای اختلافهای آشکاری هستند که در هیچ جای دیگر نمی توان آنها را دید؛ دیگر این که این اثر هزاران سال پیش وجود داشته است و شاهنامه ی فردوسی خود به زمان پایان حکمرانی عربها در ایران [سده ی چهارم هجری] مربوط می شود.
ابوالقاسم فردوسی در سال 943 میلادی در [روستای پاژ از دهستانهای] شهر توس در شمال شهر مشهد کنونی در استان خراسان ایران به دنیا آمد. وی از خاندان نه چندان ثروتمند زمیندار و کشاورز (دهقانان) و دارای استقلال مالی بود.
او پس از آموزش دانشهای روزگار خود به ویژه آموختن زبان و منابع تاریخی و باستانی ایران در جوانی شیفته ی تاریخ و فرهنگ ایران باستان شد. فردوسی پس از مطالعه ی دقیق «خدای نامه» که در برگیرنده ی تاریخ کهن ایرانیان است، در سالهای چهل و نه یا پنجاه سالگی، شروع به سرودن داستانهای آن با «شاهنامه» کرد.
هم چنین [پس از سالها که از آغاز سرایش شاهنامه گذشته بود، محمود غزنوی بر تخت نشست] فردوسی [در میانه ی راه با مشکل مالی برمی خورد] و علی رغم میل خود پافشاری وزیرمحمود در سال 1010 میلادی شاهنامه را گویا به نام محمود غزنوی درمی آورد و خود با شاهنامه به شهر غزنین سفر می کند اما در غزنه می فهمد که مدعیان به وعده شان برای پاداش عمل نخواهند کرد.
[برخی تاریخ نگاران بر این باورند که] صله ای ناچیز در سال 1020 میلادی هم زمان با مرگ فردوسی آن طور که گفته می شود:
«سلطان محمود به بزرگی شاهنامه پی می برد و مقداری صله برای فردوسی به توس می فرستد که از آن زمان که کاروان حکمران به توس وارد می شود، تابوت فردوسی از شهر خارج می شود [تا در باغ شخصی حکیم توس به خاک سپرده شود.]»
فردوسی اما در بخشهای گوناگون تاریخ و تمدن ایران را گرد آورد و سپس با تشویق حکمران توس و برخی دیگر [از دوستان اش] شروع به سرودن آن نمود.
باید بدانیم که شاهنامه در هنگام سرایش در اواخر قرن 9 میلادی، تضادهایی رابه وجود آورد؛ چون در هنگامی سروده شد که ایرانیان در زیر یوغ عربها قرار داشتند که از قرن 7 میلادی، امپراطوری ساسانی را شکست داده بود و در بیش از دویست سال حکومت آنان، زبان رسمی اداری ایران به زبان عربی تغییر یافته بود.
ایرانیان در آن زمان احساس سرخوردگی می کردند و فردوسی کوشش می کرد تا از واژه های عربی کمتر در سرایش شاهنامه بهره بگیرد و بدین ترتیب زبان پارسی دری به وسیله ی اثر وی شروع به رشد و نمو نمود به طوری که در زمان خلافت عباسیان با اثر فردوسی، زبان پارسی و آداب آن یک رنسانس را به وجود آورد تا ایرانیان به تاریخ و فرهنگ گذشته خویش بیاندیشند.
در زمان فردوسی، تاریخ گذشته ی ایران که تقریباً به فراموشی سپرده شده بود، مجدداً زنده شد و زبان فارسی دری رخنمایی نمود و به صورت شعر و نثر آثاری به این زبان انگاشته شد و فردوسی به همین زبان، شاهنامه را سرود؛ به طور مثال فردوسی حدود هزار بیت دقیقی توسی (981-976م.) را از شاهنامه داشت که در شاهنامه خود از آن بهره برد.
به ویژه فردوسی از منابع موجود دیگر و گفته های سینه به سینه نسلهای ایرانی در شاهنامه را بهره گرفت که از آن دسته می توان به گفته های دهقانان، موبدان و دیگر پژوهندگان برای گردآوری تاریخ، دین، آداب و رسوم و به ویژه دوره های شاهنشاهی ایرانی بهره گرفته است.
پس از مرگ فردوسی، شاهنامه ی او آن قدر در اندیشه، فرهنگ و ذهن ایرانیان اثرگذار می شود که نمی توان آن را سنجید؛ شرح تاریخ به زبان شعر، نه فقط یک اثر تاریخی بوده است بلکه به زودی محتوای شاهنامه و اندرزهای آن به عنوان راهنمای ملت ایران به کار گرفته می شود که نه تنها بزرگان ایران بلکه همه ی اقشار ملت ایران به ویژه طبقه ی کارگران و کشاورزان آن را زمزمه می کنند و به کار می برند.

شاهنامه در دوره ی اسلامی

از شاهنامه ی فردوسی هر کسی دریافت که این اثر فقط از منابع کهن به وجود آمده بلکه در طول نسلها نیز از ایرانیان علاقمند به فرهنگ و ادب کهن خود مطالبی گفته شده است.
برای اثبات این منظور کافی است به مقایسه ی رستم دستان و حضرت علی(علیه السلام)، امام نخست شیعیان جهان در ادبیات شفاهی ایرانیان بپردازیم؛ «رستم» قویترین مرد ایرانی از سیستان به عنوان نماد قدرت در شاهنامه به کار گرفته می شود که همه ی قدرت خویش را برای یاران و شاهنشاهان مردمی و با عدالت ایرانی به کار می گیرد و صحنه های جذاب شاهنامه را به وجود می آورد که مردم به او «تاجبخش» می گویند؛ اوست که از هفت خوان می گذرد و اژدها و جادوگران و دیو سفید را از میان برمی دارد و سرانجام با نیرنگ و خیانت برادر ناتنی اش [شغاد] کشته می شود.
هم چنان که علی(علیه السلام)، امام نخست شیعیان، داماد پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) است که به عنوان جانشین او انتخاب می شود و سرانجام به دلیل خیانت شهید می شود.
اگرچه در زمان به وجود آمدن اسلام و امام علی(علیه السلام)، هزاران سال از وجود خیالی رستم گذشته است اما ملت ایران پیوند دهنده ی این دو تن هستند [با این که می دانند] این دو از نظر نژادی کاملاً با هم متفاوت اند؛
رستم، قهرمان ملی ایرانیان که از نژاد ایرانی است و امام علی(علیه السلام) با وجود این که از نژاد سامی و عرب است، شیعه او را ایرانی در نظر می گیرد تا با این روش، ایدئولوژی سازی نماید.
حکیم فردوسی توسی نیز با آن که ایزدان را می ستاید به ویژه از دین بهی زرتشت به نیکی یاد می کند اما کوشش می کند که از اسلام ناب محمدی دفاع نماید و خود را شیعی معرفی می نماید و کسانی که از حقیقت اسلام جدا شده اند را مورد انتقاد قرار دهد.
بنابر همین اصل میان او و سلطان محمود که از نژاد ترک سنی مذهب بوده، اختلاف جدی در می گیرد، سلطان او را مورد لطف قرار نمی دهد و این کدورت بعدها در دیباچه ی شاهنامه مطرح دوره ی تیموری و صفوی به ویژه شاهنامه بایسنقری و شاه تهماسبی آورده شده است.
جالب توجه است که حتا پیش از اسلام، نقالی شاهنامه در ایران مرسوم بوده و تاریخ و جنگها و گزارشها به وسیله ی نقالها در قهوه خانه ها و تجمع ایرانیان خوانده می شده است که تاکنون هنوز ادامه دارد.
باید بدانیم که این رویه یعنی نقالی رویدادهای تاریخی حتا بعد از فردوسی ادامه پیدا می کند و با رویداد تاریخی جدیدتر ترکیب و نقالی می شود، مثلاً شرح داستانهای امام علی(علیه السلام) هم چون کندن در خیبر با داستانهای شاهنامه تلفیق می شود که نمایانگر تکامل تاریخی ایرانیان می باشد.

نسخه های مشهور شاهنامه

نخستین دستنویس کتابخانه های [که در کتابخانه های مشهور دنیا نگهداری می شود] متعلق به سال 1217 میلادی حدود دویست سال پس از فردوسی رونویسی شده است که در سال 1970 م. پیدا می شود.
از کتابهای خطی شاهنامه در قرن چهاردهم میلادی تنها تعداد نادری وجود دارند و پس از آن، بیشتر شاهنامه ها مصور و خطی بودند (1506-1370م.)، مهمترین آنها که برای شاهزادگان و بزرگان کشوری نگاشته می شد در دوره ی بایسنقر میرزا مشهور به شاهنامه ی بایسنقری است. در دوره ی صفویان هم شاهنامه ارزشمند دیگری در دوره ی شاه تهماسب (1576-1524م.) نگاشته شد که این اثر دارای دویست و پنجاه و هشت برگ نگاره است؛
سپس در قرن 19 میلادی، شاهنامه چاپ سنگی به وجود آمد که نخستین آن در هندوستان چاپ شد و پس از چندی سی شاهنامه چاپی به وسیله ی هندیان و ایرانیان منتشر شد. از قرن 18 میلادی شاهنامه به وسیله ی کشورهای اروپایی به زبانهای گوناگون برگردان شد که مهمترین آنها به وسیله ی «تئودر نولدکه» و «کورت هانری هانزن» نوشته شده است.
بزرگترین نسخه ی چاپی لیتوگرافی از شاهنامه در اوایل قرن بیستم به وسیله ی امیرحسین پاشا بهادر منتشر می شود، این در حالی بود که در ایران جنبش جمهوری خواهی (مشروطیت) اوج گرفته بود اما در سال 1925م. رضاخان میرپنج با راه اندازی سلسله ی پهلوی که بیشتر تلاش می کرد، خود را به تاریخ کهن ایران مرتبط نموده و پیشگام تجدد و مدرنیته معرفی نماید به روی کار آمد. او بر پایه ی هجری قمری «هزاره زادسال فردوسی» را همگام با سلطنت خویش جشن گرفت.
گرچه فردوسی خود در سالهای 936-922 میلادی به دنیا آمده است که اختلافهایی از نظر تاریخی با زمان برگزاری هزاره ی زادسال فردوسی وجود دارد اما در آن زمان هزاره ی فردوسی در دنیا نیز جشن گرفته می شود.
در آلمان نیز هم زمان با حکمرانی آدولف هیتلر، آقای فریتس ولف کتابی با نام «خلاصه شاهنامه» به چاپ می رساند.(Glossar zu Ferdousi shahnameh)
در دوره ی پهلوی آرامگاه فردوسی در توس بازسازی شد که از معماری آرامگاه کوروش بزرگ الهام گرفته شده است و در سال 1972م. بنیاد شاهنامه راه اندازی شد تا بتواند درباره ی شاهنامه ی فردوسی پژوهشهای دامنه داری را آغاز نماید. هم چنین در سال 1977 م. جشنواره ی توس شکل گرفت [که هر ساله در بزرگداشت فردوسی برگزار می شد.]
در دهه ی 1970 م. در کتابهای درسی ایران یک نوع خودستایی شاه از خود دیده شد که موجب اختلافهایی میان شاه و ملت به وجود آمد که باعث بروز انقلاب اسلامی شد، پس از آن در اوایل انقلاب برخی واپس گرایان می خواستند نسبت به فردوسی و میراث او شاهنامه، نظرهای منفی را رایج کنند اما چون ملت، شناسایی تاریخ کهن خویش را در شاهنامه ی فردوسی می دیدند به چنین پندارهایی پایان دادند و اکنون در ایران کمتر چنین برخوردهای نادرستی نسبت به شاهنامه دیده می شود.
در این سالها در ایران دوباره شاهنامه و آموزه های اخلاقی آن مورد توجه قرار گرفته و در کتابهای درسی گنجانده شده است و به پیشنهاد ایران، یونسکو سال 1990م. را به نام «سال فردوسی» نام گذاری می کند.
خوشبختانه از سال 2006م. بنیاد فردوسی در ایران با مجوز رسمی به عنوان سازمانی مردم نهاد فعالیت می کند و این خاستگاه مردمی بار دیگر با پیشنهاد بزرگداشت «هزاره ی خورشیدی سرایش شاهنامه» به سی و پنجمین کنفرانس عمومی یونسکو از سوی بنیاد فردوسی به نمایندگی از ایران در فهرست رویدادهای فرهنگی، هنری و علمی دو سالانه 2011-2010م. در این سازمان جهانی ثبت می شود و دیگر بار در همه جای دنیا «جشن هزاره ی شاهنامه» برپا شده است و آثار پژوهشی ارزشمندی به چاپ می رسد که از آن جمله می توان به یک اثر انتقادی از نسخه های دستنویس مشهور شاهنامه به وسیله ی دکتر جلال خالقی مطلق اشاره داشت.
این همه اقبال جهانی از شاهنامه، بنا به گفته های «دیک دیویس» از آن جهت است که: «شاهنامه را باید منتقد شاهان و حاکمان خودکامه و ستمگر دانست، نه ستایش شاهان را گفتن.»
بدین روی باید گفت که فردوسی در جای جای شاهنامه از حکمرانی یاد کرده که دادگر و آزاده بوده اند و هم چون «کی خسرو» و هرگاه شاهی که فر ایزدی و شاهی با او بود از جاده ی عدات و داد خارج شد به زودی سرنگون می گردد، همانند «جمشید».
شاهنامه در زیست هزار ساله ی خود بیشتر به خاطر تضاد میان امور خیر و شر هم چون «داد و بیداد» و حکمرانان «آزاده و خودکامه» و اختلاف میان نگره های مردمان و ادیان گوناگون به عنوان ابزاری در دست فردوسی ماندگار شده تا درسهای شاهنامه هم چنان در آیندگان اثرگذار باشد.

پی نوشت ها :

1. عضو هیأت علمی دانشگاه گوتینگن آلمان و امنای بنیاد فردوسی.
2. ارایه شده در پنجمین کنگره ی جهانی بزرگداشت فردوسی و هزاره ی شاهنامه، به کوشش بنیاد فردوسی، مرکز فرهنگی کنسرت هاوس، برلین-آلمان، 8 خرداد 1389.

منبع مقاله :
موحدفر، یاسر؛ (1390)، فردوسی پژوهی (مجموعه مقالاتی به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط