رابطه ی نسبیت معرفت و هرمنوتیک

خاستگاه دیگر شعار تعدد قرائت ها، دانش هرمنوتیک و تفسیر متون است. این مبحث امروزه یکی از شاخه های معرفتی شناخته می شود که گروه های علمی مختلفی در دنیا مشغول تحقیق در آن هستند. زادگاه آن مغرب زمین است و
شنبه، 28 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رابطه ی نسبیت معرفت و هرمنوتیک
 رابطه ی نسبیت معرفت و هرمنوتیک

 






 

پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی

پرسش:

تکثر قرائات و سیلان معرفت چه ارتباطی با نظریه ی هرمنوتیک دارد؟

پاسخ:

خاستگاه دیگر شعار تعدد قرائت ها، دانش هرمنوتیک(1) و تفسیر متون است. این مبحث امروزه یکی از شاخه های معرفتی شناخته می شود که گروه های علمی مختلفی در دنیا مشغول تحقیق در آن هستند. زادگاه آن مغرب زمین است و ابتدا هرمنوتیک بخشی از تفاسیر مربوط به کلام مسیحیت را شامل می شد و موضوع آن کشف، تفسیر و کاوش معانی کتاب مقدّس (عهد عتیق و عهد جدید)(2) بود. سپس معنای عام تری از آن به دست دادند و آن را عبارت دانستند از فن و مهارت (یا نظریه) تفسیر و فهم کردارها، گفتارها، آثار و نهادهای انسانی. در این معنای اخیر، هرمنوتیک از حوزه ی خداشناسی (الهیات) به حوزه ی فلسفه کشانده شد و اشاره به حوزه یا رشته ای دارد که موضوع آن روش های خاصّ مطالعات علوم انسانی یا علوم نفسانی است.
از جمله تئوری ها و نظریه هایی که در این علم مطرح کرده اند این است که اصولاً الفاظ برای رساندن مراد و مافی الضمیر گوینده و انتقال آن به دیگران نارسا و قاصر است و الفاظ به هیچ وجه نمی تواند شنونده و خواننده را به فضایی منتقل کند که مؤلف و نویسنده در آن قرار داشته است و تحت تأثیر آن مطالبی را ارائه کرده است. پس وقتی کسی برای مفاهمه با دیگران الفاظ خاصی را به کار می برد، شنونده نمی تواند منظور اصلی گوینده را درک کند. مثلاً هر کسی احساسات درونی زیادی دارد؛ مثل محبت، عشق، خشم، نفرت، شگفتی و تعجب. حال اگر او صحنه ی تعجب برانگیزی را دیده باشد و بخواهد احساس تعجب خود را به دیگری بگوید، مخاطب سخن او فقط متوجه می شود که او تعجب کرده است، اما به هیچ وجه با سخن و الفاظی که گوینده بر زبان آورده است، به حقیقت احساس شگفتی و تعجبی که در گوینده ایجاد شده پی نمی برد. به واقع، الفاظ تنها از وجود احساسی خبر می دهند و از انتقال ماهیّت و کیفیت آن احساس ناتوان اند.
بنابراین الفاظ و کلمات از بیان مقصود، و آنچه در وجود گوینده یا نویسنده است قاصرند و نمی توانند مراد گوینده را آنچنان که در واقع هست بیان کنند. متون دینی نیز از این قاعده مستثنی نیستند؛ زیرا متون دینی هم از همین الفاظ و کلمات تشکیل شده اند که بالطبع در رساندن و انتقال مقصود گوینده ی خود نارسا و ناکافی هستند و تنها از وجود چیزی در درون گوینده ی خود خبر می دهند اما آن چیز دقیقاً چیست الفاظ از بیانش عاجزند. از این رو هر کسی که این الفاظ و کلمات را می شنود و یا می خواند می تواند بگوید احتمالاً مقصود گوینده فلان چیز بوده است و دیگری ممکن است این متون را بخواند و بگوید مقصود گوینده بهمان چیز بوده است و خلاصه هر کس ممکن است درباره ی این که گوینده واقعاً چه منظوری داشته احتمال بدهد. در نتیجه می توان از متون دینی برداشت ها و قرائت های متنوع و گوناگون داشت و هیچ کس حق ندارد بگوید آنچه من از خواندن این متون برداشت کردم صددرصد و دقیقاً همان چیزی است که گوینده ی آن در نظر داشته و به اصطلاح اجازه ندارد برداشت خود را مطلق کند، بلکه باید بر همه ی برداشت ها و تفسیرها احترام بگذارد اگرچه این برداشت ها کاملاً هم یکدیگر را نفی کنند و اساساً ارتباطی هم به آنچه منظور اصلی گوینده بوده نداشته باشند.

الفاظ و امکان رهیافت آنها به حقایق گوناگون

در پاسخ ادعای فوق باید گفت: اگر ما تاریخچه اقوام گوناگون از چند هزار سال پیش تاکنون را ملاحظه کنیم و ادبیات طرفداران و پیروان هر دین و مذهب و مسلکی را از نظر بگذرانیم، در می یابیم که آنچه محور و رونق بخش ادبیات همه ی اقوام و پیروان مذاهب گوناگون می باشد «عشق» است. این نکته حاکی از آن است که عشق حالت و احساس عمومی و همگانی همه ی انسان هاست که برای همه قابل درک و فهم است. اگر حالت و احساسی چون عشق قابل درک و فهم برای شنونده و گوینده نیست، چرا در بخش وسیعی از ادبیات گوناگون بدان پرداخته شده است و مقوله عشق سطح وسیعی از ادبیات را به خود اختصاص داده است؟
ما نیز می پذیریم که انسان نمی تواند عیناً احساسات درونی خود را به دیگران منتقل کند، اما از طریق قرائن، آثار و لوازم می شود احساسات دیگران را درک کرد و شناخت. من نمی توانم احساس ترسی را که در درون من ایجاد شده است، به دیگری منتقل کنم تا او عیناً احساس مرا درک نکند؛ امّا بدان جهت که احساس ترس حالت عمومی و همگانی است و مشابه آن در دیگران نیز وجود دارد، دیگران از طریق آثار و دگرگونی هایی که در بدن من ایجاد می شود، می توانند به احساس ترس در من پی ببرند. بله اگر کسی در درونش مشابه احساس ما نباشد، نمی تواند حتی از طریق علایم و قرائن و حتی بیان و سخن ما احساس ما را فهم و درک کند. پس چنان نیست که ما نتوانیم احساسات باطنی خودمان را به دیگران منتقل کنیم و در نتیجه، الفاظ و کلمات نارسا و ناتوان از حکایت از مقصود درونی و احساسات نهانی ما باشند.
همچنین قبول داریم که از راه های متعارف و تجربی و با شناخت های عادی نمی توان به کُنه حقایق ماورای طبیعی، مثل ماهیت ملک و فرشته، آگاه شد و شناخت جامع و کاملی از آنها کسب کرد. برای شناخت آن حقایق راه های ویژه ای وجود دارد که از دسترس افراد عادی خارج است و تنها افراد می توانند از طریق تهذیب نفس و سیر و سلوک اخلاقی و عرفانی حقیقت برخی از آن موجودات را درک کنند. امّا عدم درک پاره ای از حقایقی که در قرآن آمده، دلیل نمی شود که هرچه در قرآن آمده از این قبیل است و هرچه در قرآن هست برای ما قابل فهم نیست و الفاظ و کلمات حقیقی و واقعیتی را به ما نمی نمایانند و هر کسی با ذهنیّت های خود باید آن کلمات را تأویل و تفسیر کند.
تازه همان حقایق ماوراء طبیعی مثل ملک و فرشته، گرچه معرفت کامل آنها برای ما حاصل نمی گردد و ابزارهای عادی و شناخت های بشری نمی توانند آن حقایق را برای ما آشکار سازند، امّا اوصاف و ویژگی ها و مفاهیمی که از آن در قرآن آمده، تا حدّی راه معرفت آنها را برای ما هموار می سازد.

پی نوشت ها :

1. برای آشنایی گذرا با هرمنوتیک، اقسام آن و نقد اجمالی آن؛ ر.ک: مبانی معرفت دینی، محمدحسین زاده، صص 140-129.
2. عهد عتیق به «تورات» و چند کتاب دیگر، و عهد جدید به «انجیل» و چند کتاب دیگر که یکجا گردآوری شده اند گفته می شود.

منبع مقاله :
مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط