شخصیت سیاسی و نقش مغیرة بن شعبه در تاریخ اسلام

مغیرة بن شعبه، که او را زمره ی دهاة اربعه ی عرب شمرده‌اند، هم از حیث اندیشه و روش با سه داهی دیگر متفاوت است، و هم برخلاف شهرت تاریخی اش چندان شناخته نیست. در این نوشتار، آن بخش از رویدادهای نیمه نخست سده
پنجشنبه، 1 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شخصیت سیاسی و نقش مغیرة بن شعبه در تاریخ اسلام
شخصیت سیاسی و نقش مغیرة ی بن شعبه در تاریخ اسلام

 

نویسنده: محمد علی بیک ( 1)




 

چکیده:

مغیرة بن شعبه، که او را زمره ی دهاة اربعه ی عرب شمرده‌اند، هم از حیث اندیشه و روش با سه داهی دیگر متفاوت است، و هم برخلاف شهرت تاریخی اش چندان شناخته نیست. در این نوشتار، آن بخش از رویدادهای نیمه نخست سده اول هجری که به نحوی مغیرة بن شعبه در آنها نقش داشته است، به ترتیب زمان وقوع حوادث بررسی، و زندگی وی از بدو مسلمان شدن تا هنگام مرگ پی گیری می شود. سپس با نگاهی به برش طولی تاریخ نیم قرن اول هجری، به شناسایی و معرفی شخصیت واقعی مغیرة بن شعبه و عوامل مؤثر و دخیل در تکوین شخصیت سیاسی او پرداخته می شود.

مقدمه

بخش عمده تاریخ ملتها، عرصه کنشها و واکنشهای کسانی است که به هر دلیل و با هر عنوان از توده ی مردم، ممتاز شده و برجستگی و شهرت یافته‌اند. شناسایی شخصیت و سیره ی این افراد که غالباً بویژه در حوزه ی سیاسی و اجتماعی به خواص معروف‌ اند، از جهات مختلف می‌تواند سودمند باشد: نخست اینکه شناخت شخصیت واقعی و سیره ی آنان به حل بسیاری از معماهای تاریخی کمک نموده، زوایای گوناگون و نقاط کور و ابهامات موجود در برخی رویدادها را روشن می‌سازد؛ دیگر اینکه، تجارب تاریخی، که میراث فکر و تجربه ی بشری است، غالباً مبتنی بر اندیشه ها و اقدامات همین افراد است و چه به عنوان سرمشق و چه مایه ی عبرت، باید در گذار از وضع موجود به وضع مطلوب مورد استفاده قرارگیرد. بررسی احوال شخصیتهای سده ی نخستین تاریخ اسلام ضمن اینکه اهمیت فراوان دارد، با محدودیتهایی نیز همراه است. اهمیت آن به سبب کثرت و تنوع رویدادها، تعداد شخصیتها و سرعت تغییرات و تحولات است و محدودیت آن نیز به علت فاصله ی وقوع حوادث تا زمان نگارش، وجود حبّ و بغضها و اغراض سیاسی و مذهبی در راویان است. به علاوه، این موضوع کاملاً شخصی و تا حدّ زیادی مربوط به تمایلات و نیّات درونی اشخاص مورد تحقیق است که گرچه بخشی از آن در گفتار و کردار آنان بروز یافته، اما بسیاری از آن برای همیشه مکتوم مانده است؛ چیزی که- اگر امکان دسترسی بدانها به نحوی حاصل شود- می تواند امر تحقیق را درباره ی آنان به حقیقت نزدیک تر سازد. آخرین نکته اینکه شخصیت پردازی ها و مبالغات مورخان در بسیاری موارد، چهره ی افراد را بر خلاف آنچه بوده، ترسیم کرده است.
اما مغیرة بن شعبه، از معدود افرادی است که اشتهار او بیشتر مدیون اندیشه ها و تلاشهای خود اوست تا شخصیت پردازیهای مورخان. بنابر این می توان با استفاده از عناصر نقل و عقل و از راه تحقیق و بررسی روایات تاریخ، تا حدّ زیادی به شخصیت واقعی او دست یافت، شخصیتی که بسیار پیچیده تر از آن است که تنها از راه مطالعه ی روایات و گمانهای مبتنی بر یک سو نگری مذهبی به دست آید.

عوامل مؤثر در تکوین شخصیت تاریخی مغیرة بن شعبه

این مختصر، مجال پرداختن به بحثهای عمیق و کارشناسانه ی مبتنی بر روان شناسی و جامعه شناسی نیست؛ اما به طور کلی می‌توانیم عوامل چندی را که غالباً در تشکیل و تکوین شخصیتهای تاریخی، از قبیل مغیرة بن شعبه، تأثیر و دخالت دارد یادآوری نماییم. این عوامل عبارت است از:
1. خاستگاه قبیله ای و پایگاه اجتماعی،
2. انگیزه و کیفیت مسلمان شدن،
3. گفتارها، کردارها و مواضع سیاسی،
4. هدفها، اندیشه ها و روشها.
بنابراین بی آنکه به نقل حوادث گوناگون و سرنوشت ساز تاریخ پر فراز و نشیب اسلام در نخستین نیمه ی سده ی اول بپردازیم، شخصیت مغیرة بن شعبه را با توجه به عوامل چهارگانه ی مذکور و بر اساس روایاتی که در منابع متقدم آمده است، شناسایی و ارزیابی می‌کنیم.

قبیله ی بنی ثقیف و شهر طائف، خاستگاه مغیرة بن شعبه

مغیرة فرزند شعبه بن ابی عامر بن مسعود بن عامر بن معتب بن مالک بن عمرو بن سعد بن عوف بن قسی است و قسی، نام دیگر ثقیف بن مُنَبّه بن بکر بن هوازن بن منصور است ( ابن سعد، 60/1، 503/5 ) که قبیله ی بنی ثقیف نسب بدو می رساند. نسب ثقیف با نوزده واسطه به اسماعیل می رسد ( مسعودی، 288/2).
نام قدیم طائف ودی وجّ بود و در وجه تسمیه ی آن به طائف، قولهای مختلفی است، از جمله اینکه چون شوکت و ثروت ثقیف در وَجّ بالا گرفت، حسد و طمع طوایف عرب برانگیخته شد، به طوری که مورد حمله ی اطرافیان قرار گرفتند و چون درخواست کمک آنان از بنی عامر، بی پاسخ ماند، خود به تلاش برخاستند، زنان خشت ساختند و مردان به بنای دیوار پرداختند، تا اینکه از ساختمان آن فارغ شدند و آنجا را به مناسبت این دیوار که دور تا دور آن را فرا گرفته بود، طائف نامیدند ( یاقوت، 8/4).
طائف، ییلاق بنی عامر بن صعصعه بود که اجدادشان در گذشته طی جنگی شدید، از عدوان بن عمرو بن قیس گرفته بودند. بنی ثقیف که حاصلخیزی طائف را دیدند، آنجا را طی قراردادی که به موجب آن می بایست نصف محصول باغ و زراعت را به بنی عامر بدهند، از آنان گرفتند. تا مدتی به این قرارداد عمل کردند، اما هنگامی که پرجمعیت و قدرتمند شدند، بنی عامر را از سهمشان محروم کردند و عاقبت در جنگی که بین دو قبیله در گرفت، بنی عامر شکست خورد و طائف در دست بنی ثقیف ماند ( ابن اثیر، الکامل، 420/1) .
مقارن ظهور اسلام، ساکنان شهر طائف، از جمله قبیله ی بنی ثقیف در زمره ی قبایل قدرتمند و مهم حجاز به شمار بودند، زیرا آب و هوای مناسب و خاک حاصلخیز طائف عامل ثروت و قدرت اقتصادی و دژ محکم و نفوذ ناپذیر شهر باعث تقویت نیروی دفاعی، و این هر دو موجب اعتبار سیاسی آنان در نزد قبایل بود. از حیث معنوی نیز وجود یکی از سه بت بزرگ و پراعتبار و مهم عرب یعنی « لات» در طائف ( همان، 118/4) بر اهمیت ثقیف می افزود.
بنی ثقیف، در جاهلیت سابقه ی خوبی ندارند. آنان ابرهه را هنگامی که قصد رفتن به مکه و تخریب کعبه داشت، راهنمایی کردند ( ابن هشام، 993؛ طبری، 96/3، 97؛ واقدی، 704-707؛ ابن سعد، 712/1)؛ آنگاه که پیامبر ( ص) در نخستین سفر تبلیغی به طائف رفت، ضمن ردّ دعوت و درخواستش او را آزردند؛ در جنگ احد، قریش را بر ضد مسلمانان یاری کردند؛ هنگامی که قریش در تدارک مقابله با مسلمانان در حدیبیه بودند، بنی ثقیف آمادگی خود را برای پشتیبانی از آنان اعلام نمودند و در غزه ی حنین، در آغاز، سایر قبایل را به جنگ با مسلمانان تشویق کردند و در پایان، فراریان هوازان را به دژ طائف پناه دادند ( واقدی، 677، 726؛ طبری، 78/3).
این قوم تا توانستند در برابر پذیرش اسلام مقاومت و سرسختی کردند و بزرگ خود، عروة بن مسعود را پس از آنکه مسلمان شد و آنان را به اسلام دعوت کردند، کشتند، امّا زمانی که با اسلام آوردن قبایل اطراف، در تنگنای محاصره و انزوا قرار گرفتند و قدرت مسلمانان را در فتح مکه و غزوه ی حنین و حصار طائف مشاهده کردند، ناچار به اسلام گردند نهادند ( ابن سعد، 313/1).
بنی ثقیف از جهت دیگر نیز بدنام اند: وجود کسانی چون عدی بن حمراء ثقفی که در ردیف ابولهب و حم بن عاص و عُتبه بن ابی مُعیط و دیگران، پیامبر ( ص) را در نخستین روزهای بعثت آزار می دادند ( یعقوبی، 380/1؛ ابن هشام، 412). همچنین اَخْنَس بن شریق ثقفی، منافق معرف و سفاکانی چون زیاد بن ابیه و حجاج بن یوسف ثقفی نیز این قوم را بدنام کرده اند.
در اینجا مناسب است گفتاری از علی ( ع) را نقل کنیم که هم ناظر به ویژگیهای بنی ثقیف است و هم با در برداشتن مطلبی درباره ی مغیرة بن شعبه، زمینه را برای ورود به بحث اصلی فراهم می کند:
نزد علی ( ع) از مغیرة بن شعبه و تلاش او برای یاری معاویه سخن به میان آمد.
فرمود : « چه مغیره‌ای! علت اسلامش گناه و خیانت بود؛ گروهی از قوم خود را کشت و فرار کرد و به سوی پیامبر ( ص) آمد، مثل اینکه به اسلام پناه آورده باشد. آگاه باشید که او از ثقیف است، فرعونهایی که قبل از قیامت به سوی حق میل کنند (2) آتش جنگ را می افروزند و ستمگران را یاری می‌کنند. آگاه باشید که ثقیف بی‌وفایند و به عهد خود وفا نمی‌کنند. با عرب دشمنی می ورزند، چنانکه گویی از آنان نیستند. البته چه بسا افراد صالحی هم در میان آنها بوده اند، مثل عروة‌ بن مسعود و ابو عبید بن مسعود که در قُس الناطف شهید شد و همانا مرد صالح در ثقیف غریب است» ( ابن هلال ثقفی، 195، 196؛ ابن ابی الحدید، 80/4).

انگیزه و کیفیت مسلمان شدن

انگیزه و کیفیت مسلمان شدن صحابه ی پیامبر ( ص) از عواملی است که ما را در باز شناسی شخصیت آنان کمک می کند. یکی از این دو عامل یعنی کیفیت مسلمان شدن آنان تقریباً در همه ی موارد به تفصیل یا اختصار آمده است؛ اما انگیزه ی اسلام آوردن آنان به دلیل اینکه امری کاملاً شخصی و درونی است، جز در موارد معدود، پوشیده و غیر قابل دستیابی است؛ اما در مورد مغیرة بن شعبه اتفاقاً تاریخ در هر دو موضوع صراحت دارد، به طوری که حقیقت اسلام او در نزد خوشبین ترین افراد هم موجب تردید و بدگمانی است.
در سال پنجم هجری، وی در حالی که به گفته ی خودش هرگز قصد پذیرش اسلام را نداشت، به علت اینکه در جریان سفری به اسکندریه، در دربار مُقَوقس تحقیر شد، در بازگشت از آن سفر، همراهان خود را که سیزده نفر از بنی مالک و در حالی که مست بودند کشتِ و اموالشان را برداشته نزد پیامبر ( ص) آمد و اظهار مسلمانی کرد، با این امید که پیامبر (ص) خمس اموال را بگیرد و بقیه را به او بدهد؛ اما پیامبر (ص) اسلامش را پذیرفت ولی اموال را چون از راه خیانت به چنگ آورده بود مشروع ندانست ( ابن سعد، 274/4-286؛ واقدی، 743/3؛ ذهبی، 119/3).

مغیرة بن شعبه در زمان پیامبر ( ص)

از این پس مغیرة نه تنها در زمره ی مسلمانان درآمد، بلکه کوشید تا از طریق سابقه ی آشنایی با ابوبکر، خود را به پیامبر نزدیک سازد و در ردیف اصحاب و حتی کاتبان و راویان نیز قرارگیرد. در صحابی بودن او طبق تعریف عمومی و رایج آن تردیدی نیست، اما در مورد کتابت و روایت او جای بسی بحث و تأمل است و به طور خلاصه می‌توان گفت نویسندگی وی تنها در میان مردم و در موارد خاصّی مانند آبها و دامها و معاملات بوده و هیچ ربطی به امورمخصوص پیامبر ( ص) نداشته است ( ابن عبدربّه، 152/4؛ نویری، 210/3؛ جهشیاری، 40) .
در مورد راوی بودن او نیز هر چند گفته اند 160 حدیث از پیامبر ( ص) نقل کرده است، امّا نمی‌ توان او را یک راوی ثقه پنداشت؛ زیرا اوّلاً متهم به دروغگویی است ( ابن اثیر، الکامل؛ 225/2؛ نویری، 725/2)؛ ثانیاً فسق او در زمان نخستین امارتش بر بصره معروف است؛ ثانیاً وی در زمره ی کسانی است که در زمان معاویه، در جعل و ترویج احادیث مجعول بر ضدّ علی ( ع) و به نفع معاویه نقش مهمی داشته است ( ابن ابی الحدید، 63/4) .

در دوره ی خلافت ابوبکر ( 11-13 ق)

در این دوره که علاوه بر اعزام سپاه معروف اسامه بخش عمده ی تلاش خلیفه در سرکوب مرتدان و مدعیان پیامبری بود، در روایات مربوط به این جنگها از مغیرة نام برده نشده است و تنها اعزام او از سوی ابوبکر به بحرین ( ابن الجوزی، 239/5) قابل ذکر است که آن هم نه فرماندهی نظامی است و نه امارت، بلکه به نظر می رسد وی یکی از افراد تحت فرماندهی علاء بن حضر می‌بوده که برای فرو نشاندن شورشها و ارتدادی که پس از مرگ حاکم بحرین روی داده بود، اعزام شد.
باری، مغیرة در دوره ی خلافت ابوبکر از شهرت چندانی برخوردار نبود و این شاید ناشی از نحوه ی مسلمان شدنش باشد که باعث نوعی بی اعتمادی نسبت به وی شده بود؛ چنانکه حتی زمان ورود نمایندگان ثقیف به مدینه، پیامبر ( ص) پیشنهاد مغیرة را برای پذیرایی از آنان رد کرد ( واقدی، 733). احتمالاً ابوبکر نیز این بی
اعتمادی را بویژه در امور نظامی و سیاسی مراعات می کرد. نیز شخص مغیرة که یک ثقفی و اهل طائف بود، در مدینه از حمایت قبیله ای که لازمه ی امارت و فرماندهی بود، نصیبی نداشت؛ و بالاخره سیاست ابوبکر در امور نظامی و حکومت تقریباً تعقیب همان سیاست پیامبر ( ص) و این امر موجب سپردن مناصب نظامی و سیاسی به افرادی می شد که در زمان پیامبر ( ص) دارای این مناصب بودند؛ هر چند مغیرة در ماجرای سقیفه، از جمله کسانی بود که در جلوگیری از بیعت با علی ( ع) و استقرار امر خلافت در دست ابوبکر نقش فعال داشت ( یعقوبی، 524/1، 525؛ این قتیبه، الامامة والسیاسه، 21/1).

در دوره ی خلافت عمر ( 13-23 ق)

دوره ی خلافت عمر، با تغییرات اساسی در زمینه های نظامی و سیاسی و فتح گسترده ی سرزمینهای ایران و روم همراه است. این امر علاوه بر اینکه در عرصه های نظامی، نصب فرماندهان جدید برای اردوهای نظامی و جایگزینی فرماندهان مقتول و مجروح را ایجاب می کند، ضرورت مناصب سیاسی و اداره ی شهرهای فتح شده نیز عرصه ی دیگری را برای شخصیتهایی چون مغیرة پدید می آورد. بنابراین، نام او در این دوره بیشتر مشهور می گردد، به طوری که در فتوح قادسیه و نهاوند نام و نقش آشکار می یابد و در شهر نوبنیاد بصره به امارت می رسد ( دینوری، 150؛ یعقوبی، 29/2؛ ابن اثیر، الکامل، 339/2، 340؛ بلاذری، فتوح البلدان؛ 256)، هر چند نقش نظامی و برجستگی او در جنگها به مراتب کمتر از سایر سرداران و فرماندهان است و مثلاً در قادسیّه بیشتر به عنوان عضو هیأت نمایندگی سعد بنن ابی وقّاص در دربار یزدگرد و اردوگاه رستم فرخزاد است ( طبری، 496/3، 518؛ ابن اعثم، 101؛ دینوری، 153؛ بلاذری، فتوح البلدان، 56) و در نهاوند، در ردیف چهارم یا پنجم یا هفتم جانشینان ترتیبی فرماندهی است ( ابن الجوزی، 273/4). حکومت او بر بصره نیز به فسق و اتهام رابطه ی نامشروع با زنی به نام ام جمیل آلوده است.

در دوره خلافت عثمان ( 24-34ق)

دوره عثمان که برخی متأخرین آن را دوره ی آشوب نام نهاده اند ( زرین کوب، 99) از لحاظ سیاسی اجتماعی سه ویژگی دارد: نخست، عزل و نصبهایی که به سود بنی امیه است؛ دوم لشکرکشی هایی که بر غنایم و ثروتهای گذشته می افزاید؛ سوم، اعتراضها و شورشهایی که مرکز خلافت را با مشکلات و تهدیدهای روبرو ساخته و سرانجام به قتل خلیفه می انجامد. مغیرة در این دوره، از ورود به معرکه های نظامی اجتناب می کرد و مشتاقانه مترصد فرصتی بود تا به اماراتی دست یابد؛ گر چه رکود نسب فعالیتهای نظامی و توزیع مناصب حکومتی در دست بنی امیه باعث کاهش دخالت مغیرة در عرصه های سیاسی شده بود، امّا حضور او در واقعه ی یوم الدار و ماجرای محاصره ی خانه ی عثمان را در روایات مربوط به ابتدا و انتهای کار این خلیفه می‌توان یافت ( ابن عبدربّه، 257/4، 260-262؛ ابن اثیر، الکامل، 36/3، 38؛ بلاذری، انساب الاشراف، 17/5؛ ابن خلدون، 555/1)، تلاشها و فعالیت هایی که ضامن حضور او برگرد محور خلافت و در کمین فرصتهای حاصل از تغییر و تحول اوضاع است.

در دوره ی خلافت علی علیه السلام ( 35-40ق)

دوره ی خلاف علی ( ع)، با تفاوتهای اساسی و تغییرات بنیادین در روشها و عملها و عزل و نصب عاملان همراه است. خلیفه ی جدید که به صورتی کاملاً متمایز با سه خلیفه ی پیشین با او بیعت کردند در ابتدای کار، سیرت خود و مسیر حکومت را با تبیین کرد ( ابن ابی الحدید، 269/1؛ ابن اعثم، 393). مغیرة نیز در صدد ارزیابی وضع جدید و بررسی راههای نزدیک شدن به دستگاه خلافت برآمد. او که اندکی پیش، یعنی بیست روز قبل از کشته شدن عثمان، پیشنهاد خروج علی ( ع) را از مدینه داده بود، پس از استقرار حکومت علی ( ع)، ابتدا خیرخواهانه، ابقای معاویه را بر ولایت شام و سپس خائنانه خلع او را پیشنهاد کرد، امّا علی ( ع) هیچ کلام را نپذیرفت ( طبری، 438/4؛ ابن اعثم، 400، 401؛ دینوری، 178؛ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، 48/1؛ یعقوبی، 77/2؛ مسعودی، 391/2- 413). مغیرة نیز از او قبول پیشنهاد علی ( ع) برای تصدی حکومت شامل، عذر آورد. سپس چند گام در پی اصحاب جمل رفت و آنگاه که شکست و بدفرجامی کار آنان را پیش بینی کرد، از آنها جدا شد و با کناره گیری از فعالیتهای سیاسی و نظامی، رخت عزلت به طائف کشید ( ابن اثیر، الکامل، 107/3؛ طبری، 453/4؛ ابن سعد، 34/5؛ ابن خلدون، 596/1؛ ذهبی، 266/3). این اقدام مغیرة را باید حضور پنهان او در صحنه بنامیم، زیرا گرچه خود را از عرصه های کاملاً رزمی و خونین این دوره کنار کشید، امّا او که نه مرد میدان نبرد، بلکه اهل درایت و سیاست بود، از روند حوادث جمل و صفین و نهروان غافل نبود و همین که مذاکرات حکمین را در دومة الجندل منزله ی پایان جنگ و آغاز رویارویی سیاسی ارزیابی کرد، خویشتن را بدانجا رسانید و پس از بررسی اوضاع و شرایط حاکم بر حکمیّت، به سوی شام شتافت و ضمن اینکه معاویه را به ضعف و شکست ابوموسی اشعری بشارت داد، وی را از احتمال حیله های بعدی عمر و عاص برحذر داشت ( طبری، 164/5؛ دینوری، 242؛ ابن اثیر، الکامل، 167/3؛ ابن خلدون، 626/1) و بدین ترتیب تمایل و گرایش خود را به اردوگاه شام نشان داد.

در دوره ی خلافت امام حسن علیه السلام ( 40-41ق)

دوره ی کوتاه خلافت امام حسن ( ع) شامل سه رویداد مهم است: یعنی گسترده ولی مشکوک، جنگی بی حاصل، صلحی شکننده. در این دوره نیز حضور مغیره، نه تنها زمانی است که بوی صلح به مشام می رسد، بلکه همو از عواملی است که در تحمیل صلح به امام نقش دارد، زیرا بنا به نقل روایات، هنگامی که او با عبدالله بن عامر بن کُریز و عبدالرحمان بن امّ حکم از سوی معاویه برای مذاکره به نزد امام حسن ( ع) آمده بود، پس از خروج از جلسه گفتگو، با پخش شایعه ی پذیرش صلح از سوی امام، باعث دگرگونی در میان سپاه عراق و ایجاد نقطه ی عطف در جنگ شدند ( ابن سعد، 169/5؛ یعقوبی، 142/2).

در دوره حکومت معاویه ( 41-60 ق)

اوضاع سیاسی اجتماعی دوره حکومت معاویه:

حکومت معاویه یا به تعبیر دیگر، خلافت اموی، در ظاهر و باطن، صورت و سیرت و شاخ و بن، با حکومت های پیشین تفاوت داشت. به لحاظ نظری، نامشروع بود و به لحاظ عملی، ناموزون. جغرافیای خلافت معاویه، وارث تمامی سرزمینهایی بود که از آغاز ظهور اسلام به تصرف مسلمانان در آمده بود. تاریخش ریشه در سازمان سیاسی دوره ی عثمان و اندکی قبل از آن داشت و شریعتش مبتنی بر نظر ابوسفیان، دشمن دیرین پیامبر ( ص) بود، ابوسفیانی که به بنی امیه گفته بود: « خلافت را در میان خود مانند توپ دست به دست کنید» ( مسعودی، چاپ عبدالحمید، 351/2-352) . و طریقش بر اساس جنگی بود که آتش آن قریب چهار سال در میان مسلمانان شعله می کشید.
معاویه برای حل مشکل خود در حوزه ی خارجی، قراردادی با دولت روم بست، اما در حوزه ی داخلی، اگر چه شام را یکپارچه در اختیار داشت، در عراق و حجاز و ایران اختلافهای عقیدتی و سیاسی رو به افزایش بود و شورشها و خیزشها در حال گسترش. تعهد و تقوای امام حسن ( ع) در پایبندی به صلح، تا حدّ زیادی برای او از مشکل عراق می کاست، و در حجاز و یمن زهر چشمس که بُسربن ارطاه، از انصار و تابعین گرفته بود، برای کوتاه مدت حساب کار را آسان می نمود. در ایران هم ابتدا مشکل چندانی وجود نداشت. بنابراین، در اندک زمانی معاویه توانست حکومت خود را بر سراسر دنیای اسلام از سیستان تا عراق و ارمنستان و مصر و شام تثبیت و تقویت نماید، و این همه با استفاده از سه عنصر زور و زر و تزویرِ شخصیتهایی چون زیاد بن ابیه، عمر و بن عاص و مغیرة بن شعبه دیگران میسّر شد.

مغیرة بن شعبه ضلع سوم مثلث شامی در تثبیت و استمرار حکومت معاویه:

نگاهی به رویدادهای دوره حکومت معاویه، موانع و مشکلات بسیاری را در راه استقرار حکومت بنی امیه نشان می دهد که از حیث تنوع و تعدد بسیار خطرساز و پیچیده بود. کینه های خونین در میان مردم، دشمنی های عقیدتی و سیاسی خوارج و شیعیان و رقابت و حسادت بر سر قدرت بین سران سردمداران، از جمله مشکلاتی بود که هر یک نیازمند راه حل خاصی بود و معاویه را وا می داشت تا برای هر کار چاره ای بیندیشد و برای هر کس نقشی مناسب تعیین نماید. علاوه بر خود وی که در حیله و دسیسه معروف بود و از آن بی هیچ قید و شرط شرعی و اخلاقی استفاده می کرد، از سه شخصیت دیگر که به آنان سه ضلع مثلث شامی گفته اند، بهره های فراوان برد. این سه نفر زیاد بن ابیه، عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبه بودند که - هر چند با تفاوتهایی- اساسی ترین نقش را در استقرار و استمرار حکومت معاویه ایفا کردند. عمر و عاص دیرینه تر، زیاد بن ابیه خشن تر و مغیرة زیرکانه تر، در برداشتن مانعی یا نمودن راهی معاویه را در مسیر هدفهای سلطه جویانه اش یاری کردند.

کارنامه ی سیاسی- نظامی مغیرة بن شعبه در مدت حکومت بر کوفه ( 41- 50 ق):

مغیرة که همراهی و همکاری با معاویه را پیش از آنکه حکومت را به دست گیرد، آغاز کرده بود ( ابن هلال ثقفی، 236)، با تکیه بر مسند امارت کوفه آرزوی معوّق خود را محقق یافت و این از یک سو پاداشی برای هواداری او از معاویه بود و از سوی دیگر، زمینه ای مناسب برای معاویه، تا هم شهر پر آشوب کوفه را که پایگاه هواداران بنی هاشم بود، به تدبیر مغیرة آرام کند و هم در تحکیم پایه های سیادت، از اندیشه ها و روشهای او بهره برداری نماید. مغیرة در این موضع، نه تنها در حوزه ی امارت خود، جریانهای فرهنگی و سیاسی را در جهت منافع معاویه و همسو با سیاستهای شام هدایت کرد، بلکه به دو اقدام بزرگ در سطح ملّی و مذهبی نیز دست زد: نخست در استلحاق نسب زیاد بن ابیه به ابوسفیان کوشید ( مسعودی، 7/3-9؛ طبری، 177/5؛ یعقوبی، 146/2، 167؛ دینوری، 266؛ ابن اثیر، همان، 207/3) و او را پذیرش برادری نامشروع معاویه راضی کرد و سپس علاوه بر پیشنهاد ولایتعهدی یزید، زمینه ی تبلیغ و تثبیت آن را نیز فراهم ساخت ( ابن اثیر، همان، 249/3- 252؛ ابن اعثم، 789 به بعد؛ یعقوبی، 147/2-148؛ ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، 122؛ طبری، 301/5، 302). این دو اقدم مؤثرترین گام در راه حفظ امارت کوفه بود، زیرا امارت مغیرة بر کوفه هرچند به نفع معاویه بود، اما به هر دلیل چندان مورد علاقه ی معاویه نبود، به طوری که مغیرة نخست برای دستیابی و سپس برای حفظ آن شخصاً دست به تلاش و نیرنگ زد. در ابتدای امر که معاویه در سال 41 هجری عبدالله بن عمرو بن عاص را بر کوفه گماشته بود، مغیرة نزد معاویه رفت و گفت: « عبدالله را بر کوفه و پدرش را بر مصر حاکم کرده ای و در این صورت، خود را بین دو دندان نیش شیر قرار داده ای» . معاویه هم، عبدالله بن عمر و عاص را عزل و مغیرة را به جای او نصب کرد ( طبری، 166/5؛ ابن اثیر، همان، 207/3؛ ابن خلدون، 4/2).
در سال 45 ق زیاد بن ابیه وارد کوفه ماند و بر اساس قولی که معاویه به او داده بود، منتظر رسیدن حکم امارت کوفه ماند. به دنبال آن، مغیرة به دست و پا افتاد و نزد معاویه رفته چنین وانمود کرد که می خواهد استعفا بدهد و در قرقیسیا، در میان قبیله ی قیس، زندگی کند. معاویه از ترس اینکه مبادا حیله ای در کار مغیرة باشد او را که ظاهراً به استنکاف از بازگشت تظاهر می کرد، به کوفه باز گردانید. او پس از بازگشت، زیاد را از شهر بیرون کرد. نیز روایت شده که مغیرة به شام نرفته، بلکه معاویه زیاد را که در کوفه بوده به حکومت بصره فرستاده است ( طبری، 217/5؛ ابن اثیر، الکامل، 22/3) .
علاوه بر سیاستی که مغیرة در جهت جلب نظر معاویه به خود داشت، برخورد او با خوار و شیعیان در کوفه، در جهت سرکوب شورشهای گاه و بیگاه خوارج و جلوگیری از گسترش و تعمیق مخالفت شیعیان جالب توجه است. عراق بویژه شهر کوفه بیش از سایر ولایات کانون مخالفت با معاویه مخصوصاً از سوی دوگروه مهم سیاسی- مذهبی یعنی خوارج و شیعیان بود. این دو گروه در برابر حکومت شام به طور عمده دارای یک وجه اشتراک و یک وجه اختلاف بودند. وجه اشتراکشان مخالفت با خلافت سلطنت گونه بنی امیه بویژه شخص معاویه بود و این مخالفت چه با مبارزه منفی و خودداری از بیعت و چه با مبارزه لفظی و حتی شورشها و قیامهای مسلحانه بویژ از سوی خوارج، همواره مایه ی درد سر معاویه بود. وجه اختلافشان این بود که خوارج هر چند دامنه ی مبارزاتشان تا پایان دولت اموی و حتی سالها پس از آن در دوران عباسیان به درازا کشید، اما به فرض موفقیت و غلبه بر معاویه، برنامه ی مشخصی برای بعد از آن نداشتند- هر چند بعدها توانستند در شمال آفریقا به تشکیل حکومتهائی ( بنی مِدْرار و بنی رستم) توفیق یابند- و مبارزات آنان کوتاه مدت، موضعی و مقطعی بود که غالباً در شکل قیامهای کور و شورشهای پراکنده صورت می گرفت و در نتیجه دیر یا زود سرکوب می شد. قیام مُستَورد بن عُلَّفه خارجی با چهارصد نفر و ادعای خلافت وی در سال 43 ق که در سال بعد سرکوب شد ( یعقوبی، 149/2؛ ابن الجوزی، 203/5؛ ابن اثیر، الکامل، 210/3)، بیشتر به یک شوخی تاریخی یا اقدامی ابلهانه و حماقت آمیز شبیه است تا یک اقدام هدفدار ریشه دار. اما شیعیان در مخالفت بنیادین با حکومت بنی امیه، بر اساس دلایل تاریخی و اعتقادی، خلافت را حق خاندان پیامبر ( ص ) می دانستند، بنابراین مبارزه آنان راهبردی، حکمت آمیز، عمیق، توأم با دورنگری خاص و مبتنی بر ریشه های اعتقادی و اخلاقی بود. این دو گروه با این ویژگیها، ناچار معاویه و عمّال او را وادار می کردند تا سیاست ها و راهکارهای خود را به گونه ای انتخاب کنند که بتوانند ضمن فرو نشاندن هرگونه قیام تهدید آمیز خوارج، از هر نوع برخوردی که باعث آشفتگی بیشتر گردد، پیشگیری کنند و در عین حال با اجرای برنامه های خاص نظامی و تبلیغاتی از حساسیت ها و عوامل فکری و اعتقادی حاکم بر اندیشه ی طرفداران بنی هاشم بکاهند و همچنین از جذب و جلب طرفداران بیشتر به جرگه ی پرنفوس و با نفوذ هواداران اهل بیت جلوگیری نمایند.
مغیرة بن شعبه که علاوه بر پیروی از سیاستهای زیرکانه معاویه، خود نیز اهل رأی و تدبیر بود و با این دو مسئله برخوردی مناسب و همسو با منافع معاویه داشت؛ در سرکوب خوارج شدت به خرج داد و در این راه از اختلافات آنان با شیعیان سود برد و از نیروی نظامی شیعیان بر ضد خوارج استفاده کرد. او درباره ی شیعیان هم، دستور معاویه را در مورد حملات لفظی تند و موهن به علی ( ع) بی محابا اجرا کرد ( یعقوبی، 162/2؛ ابن اثیر؛ الکامل، 222/3؛ ابن عبدربه، 77/1؛ ابن خلدون، 13/2) و در کار جعل و نشر حدیث به نفع معاویه و بر ضد علی ( ع) کوشید ( ابن ابی الحدید، 63/4).

مرگ مغیرة بن شعبه:

با وجود اختلاف روایات در مورد زمان جنگ مرگ و سن و محل دفن مغیره، روایات مشهور حاکی از این است که وی در ماه شعبان سال 50 ق درهفتاد سالگی در کوفه مرده و در محلی نزدیک کوفه بنام ثَویّه دفن شده است. درباره ی علت مرگ او نیز گفته اند: به سال 49 که طاعون در کوفه شایع شد، مغیرة بن شعبه که حاکم کوفه بود از شهر گریخت و سپس بازگشت و طاعون گرفت و مرد ( ابن اثیر، همان، 228/3؛ ابن سعد، 20/6؛ طبری، 234/5؛ یعقوبی، 161/2؛ خطیب بغدادی، 193).

سیر تکوین شخصیت مغیرة بن شعبه

آنچه گذشت، بررسی خاستگاه اجتماعی و شخصیت سیاسی و تاریخی مغیرة بن شعبه از پذیرش اسلام تا مرگ وی با تکیه بر روایات و حرکت با رویدادهای تاریخی به ترتیب زمان بود. اینک با نگاهی به مقطع طولی تاریخ، سیر تکوین شخصیت مغیرة را از یک نو مسلمان ثقفی تا یک رکن دستگاه خلافت اموی بررسی می کنیم تا حتی المقدور شخصیت او را، آن گونه که بود، به صورت یکپارچه و منسجم بشناسیم.

جامعه اسلامی از اکمال دین تا اتمام انحراف:

مغیره- چنانکه گفتیم- در سال 5 هجرت و در 25 سالگی مسلمان شد و در سال 50 ق در 70 سالگی مرد. بنابراین، 45 سال از عمر خود را مسلمان بود که پنج سال آن در زمان حیات پیامبر ( ص)، یعنی زمانی بود که اسلام با حضور و نظارت شخص پیامبر ( ص) از هر گونه انحرافی به دور ماند. پس از رحلت پیامبر ( ص) زاویه ی انحرافی که ایجاد شد، ظرف نیم قرن یعنی تا سال 60 ق به حداکثر رسید که ده سال آن گرچه پس از مرگ مغیرة است، اما در طی آن، یکی از مهم ترین زمینه های یک انحراف، یعنی کوشش عملی برای ولایتعهدی یزید بن معاویه صورت گرفت، کوششی که روایات تاریخی اساس آن را به اعتراف خود مغیرة به او نسبت می دهد ( ابن اثیر، الکامل، 249/3-252؛ ابن اعثم، 789 به بعد؛ یعقوبی، 147/2، 148؛ طبری، 301/5، 302). در اثر این انحراف، انحطاط جامعه اسلامی به حدی می رسد که نزدیک ترین و عزیزترین شخص نزد پیامبر ( ص)، یعنی امام حسین ( ع) با فجیع ترین وضع شهید می شود. و شخصی که مدعی مقام خلافت پیامبر ( ص) و امارت مؤمنان است، یعنی یزید قولاً و عملاً همه چیز اسلام را انکار می کند. بنابراین می توانیم سیر تاریخی سیاسی- اجتماعی اسلام را به گونه ای در نظر بگیریم که نقطه اوج آن، ابلاغ رسالت یا اکمال دین و اتمام نعمت از جانب خداست و مأموریت پیامبر تمام شده تلقی می گردد ( نک: سوره مائده، آیه 5) و نقطه ی حضیض آن هم زمانی است که جانشینی پیامبر ( ص) به سلطنت موروثی تبدیل شده، متصدیان آن یعنی معاویه و یزید، کار اسلام را از نظر خود تمام شده تلقی می کنند. در این میان مغیرة کسی است که پا به پای این تغییر و تبدیل تدریجی تاریخ، ایفای نقش می کند و درست زمانی که معاویه آخرین نقشه های خود را در تغییر ساختار و اساس حکومت اجرا می کند، او یکی از مؤثرترین و مهم ترین عوامل کارساز و کارگزار مطیع بنی امیه است.
مغیرة بن شعبه در مسیر حکومت: مغیرة بن شعبه از آن زمان که به اسلام در آمد تا آنگاه که با عنوان فرمانروای کوفه از دنیا رفت، همواره مرکز ثقل و محور حکومت را زیر نظر داشت تا فرصت مناسب را بیابد و بهره ی خود را از آن به چنگ آورد. او در معاشرت با پیامبر ( ص) گرچه به هیچ نسبت در حدی نبود که بلاواسطه خود را به آن حضرت نزدیک نماید، اما با استفاده از موقعیت ابوبکر خود را به پیامبر ( ص) نزدیک می کرد. در سفرهای پیامبر و در آمد و رفت هیأتهای نمایندگی قبایل و عقد قراردادها حاضر بود. حتی در زمان رحلت پیامبر ( ص) از نخستین کسانی بود که همراه با عمر از عایشه اجازه گرفت و به خانه ی پیامبر وارد شد و عمر را که می پنداشت پیامبر ( ص) بی هوش است، از درگذشت آن حضرت آگاه کرد ( ابن سعد، 267/2) و در ماجرای دفن پیامبر آن قدر به صحنه نزدیک شد که توانست به دروغ ادعا کند آخرین نفری بوده که از قبر پیامبر خارج شده است ( ابن ابی الحدید، 70/4).
پس از وفات پیامبر ( ص) با وجود اینکه نه از مهاجرین بود و نه از انصار و نه قریشی، حضور چشمگیر و جنب و جوش و رهنمودهای او در اطراف سقیفه و قبل از آن، فعالیتی بود نه از روی دلسوزی برای اسلام و نه از جهت نگرانی برای امّت، بلکه همه به سوی هدفی بود که برای خود تعقیب می کرد. با رحلت پیامبر ( ص) و قرار گرفتن ابوبکر در رأس حکومت، مغیرة بی واسطه در ردیف نزدیکان خلیفه قرار گرفت. مدت کوتاه خلافت ابوبکر و مشی و مرام و سیره و سیاست او در اداره ی جامعه که هنوز فاصله چندانی با زمان پیامبر ( ص) نداشت، مغیرة را مجال چندانی برای دستیابی به هدفهای جاه طلبانه اش نداد. اما در زمان عمر طعم امارت را نخستین بار در بصره چشید و از آن پس که به سبب اتهام به زنا عزل شد، امارت کوفه را با حیله به دست آورد و تا زمان مرگ عمر در اختیار داشت. در دوران خلافت عثمان، اگر چه به دلیل انحصاری شدن مرکز قدرت در دست بنی امیه، عرصه بر مغیرة تنگ شد، اما او همچنان جزو مشاوران و مقربان خلیفه بود و این موقعیت را تا واپسین لحظه ی زندگی عثمان حفظ کرد.
با اقبال امت به علی ( ع) و استقرار حکومت آن حضرت، آنگاه که مغیرة نظر علی ( ع) را درباره عاملان اموی عثمان بویژه معاویه و سپس برخورد آن حضرت را با طلحه و زبیر مشاهده کرد، و موقعیت خود را با معیار جدید سنجید، به طور موقت خود را کنار کشید و زمانی که موازنه ی قدرت به نفع معاویه به هم خورد، بار دیگر فعال تر و با تجربه تر به عرصه سیاست برگشت. علاقه ی شدیدی که در تقویت بنیان حکومت معاویه از خود نشان داد و تلاش وافری که در این جهت نمود، نه از علاقه ی او به بنی امیه ناشی می شد و نه از دشمنی او با بنی هاشم نشأت می گرفت، بلکه همه را باید کوششی مصرانه و توأم با زیرکی و ذکاوت، در راه کسب قدرت و جلب منفعت شخصی بدانیم.
او در این راه همواره حدّ خود را می شناخت، نه به کمتر از آن رضایت می داد و نه بیش از آن روی می آورد، امّا به حق و باطل هم توجه نداشت؛ نه در پی شناخت حق بود و نه از باطل می گذشت. خواسته اش دنیا بود و بهایش را هر چه بود می پرداخت، خواه از راه کمک به دین و خواه از طریق دین فروشی. با اینکه معاویه را می شناخت برای رضایت او هیچ کوششی را فرو نمی گذاشت. روزی برای خوشامد معاویه گفت: پیامبر ( ص) که دختر خود را به علی داد از جهت دوستی نبود، بلکه از آن رو بود که می خواست نیکی های ابوطالب را در حق خود جبران کند ( ابن ابی الحدید، 70/4).

اندیشه ها و روشهای مغیرة

تمام کنشها و واکنشهای مغیرة و موضعگیری ها و نقش آفرینی های او را می توانیم ناشی از اندیشه ها و مبتنی بر روشهای او بدانیم، اندیشه هایی که وی را به راه خواسته ها و آرمانهایش هدایت می کرد و روشهایی که این راه را برایش هموار می ساخت. در حوزه ی اندیشه ی خود امکانات فراوانی داشت که می توانست با شناخت فرصتها و درک موقعیتها آنها را ارزیابی نموده، نقش خود را ماهرانه ایفا کند. او دقیقاً مردی فرصت طلب و ابن الوقت بود. هرگاه فرصتی مناسب می یافت، به سرعت از آن بهره می گرفت و آن گاه که موقعیت را مطلوب نمی دید، تأخیر را ترجیح می داد و بی آنکه دست به اقدامی عجولانه بزند، به انتظار می نشست. از وی نقل است که گفته است: « اگر حاجت خود را به تأخیر بیندازی به آن می رسی » ( ابن عبدربه، 263/2). او نه تنها فرصت طلب بود، بلکه فرصت ساز هم بود و در موقعیتهای مختلف دست به آزمایش می زد تا فرصتی را برای بهره برداری ایجاد کند، هر چند ممکن بود بهره ی آن را در آینده بگیرد. آنجا که منافع خود را در منافع دیگران می دید، بی درنگ در جهت منافع آنها اقدام می کرد تا خود را در سود آن شریک نماید، یا پاداش خود را دریافت کند و در این راه به چند عنوانِ « نخست» دست یافت: نخستین کسی که لقب امیرالمؤمنین را در زمان خلافت عمر به کار برد ( یعقوبی، 36/2؛ ذهبی، 265/2)؛ نخستین بار موضوع ولایتعهدی یزید را او مطرح کرد. شاید زمانی هم که از اسکندریه به مدینه می آمد، می خواست عنوان نخستین مسلمان از بنی ثقیف را داشته باشد، امّا موضوع خیانت به همسفرانش جایی برای این افتخار نگذاشت. او نخستین کسی است که در اسلام رشوه داده است. خودش اعتراف می کند که به یرفأ، غلام عمر، رشوه داد تا بتواند در زمانی که هیچ کس نتوانسته بر عمر وارد شود، با او ملاقات کند ( البسوی، 459/1؛ ابن اثیر، اسد الغابة، 407/4).
او جامعه را نیز خوب می شناخت و راههای استفاده از آن را می دانست. روزی با مختاربن ابی عبیده در کوفه می رفت. مغیرة انبوه جمعیت را که دید گفت: من چیزی می دانم که به وسیله ی آن همه ی مردم بویژه عجم را می توان همدست و همراه کرد. مختار پرسید آن چیست؟ مغیرة گفت: به اهل بیت و خونخواهی آنان ( بلاذری، انساب الاشراف، 223/5) . شاید آنچه سالها بعد انگیزه ی مختار برای قیام بر ضد نظام حکومتی اموی شد، همین سخن مغیرة باشد. باری، آنچه در ذهن و اندیشه ی مغیرة بن شعبه می گذشت، موجب شد تا تاریخ نام وی را به عنوان یکی از دهاه عرب ثبت کند.

تحلیلی بر نسبت دادن دهاء به مغیرة بن شعبه:

دهاء را جودت فکر، زیرکی، خرد، هوشمندی، عقل و درایت ( دهخدا، ذیل واژه) معنی کرده اند و این نسبتی است که تقریباً همه ی مورخان به معاویه بن ابی سفیان و عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبه و زیاد بن ابیه داده اند؛ مثلاً بلاذری می گوید: مغیرة از دهاه زمان خود بود ( انساب الاشراف، 17/5). ذهبی و ابن سعد هم گاهی او را از قول دیگران، مغیرة الرأی نام کرده اند ( ذهبی، 18/3؛ ابن سعد، 285/2). در متون تاریخی اشخاص دیگری نیز هستند که هر چند مثل این چهار نفر به داهیه معروف نشده اند، اما کم و بیش به این صفت موصوف اند. ابن اثیر، مغیرة بن شعبه و سایر کسانی را که سعد بن ابی و قاص در قادسیّه مأمور تشویق و تحریض مردم به جنگ نمود، صاحبان رأی و نجدت می خواند ( الکامل، 325/2). همو در جای دیگری می گوید: مردم در هنگام برخاستن فتنه پنج نفر را داهیه می شمردند که آنان صاحب رأی و دارای فکر بودند. این پنج نفر معاویه و عمر و عاص و مغیرة بن شعبه و قیس بن سعد و عبدالله بن بُدیل خزاعی بودند ( همان، 205/2) . نام زیاد در اینجا نیست که با افزودن نام او تعداد آنان به شش نفر می رسد. حضرت علی ( ع) نیز آنگاه که اندیشه ی معاویه رساتر از آن حضرت تبلیغ می شود، می گوید: به خدا قسم، معاویه از من زیرک تر نیست، لیکن او خیانت و نافرمانی می کند و اگر مکرو بی وفایی نکوهیده نبود، من زیرک ترین مردم بودم ( نهج البلاغه، خطبه 191). بنا بر این اولاً صفت دهاء امری است که اختصاص به یک نفر و چند نفر ندارد، بلکه در هر زمان افرادی هستند که دارای این صفت اند. ثانیاً آنچه مهم است استفاده از آن با توجه به ارزشهای دینی و اخلاقی است. حال، پس چرا در این میان فقط معاویه و عمر و عاص و زیاد و مغیرة به دهاه اربعه عرب مشهور و مخصوص شده اند؟ به نظر می رسد این شهرت دو دلیل دارد: نخست اینکه راویان اخبار مربوط به آن دوره غالباً گرایشهای طرفدارانه داشته اند و خواسته اند به گونه ای اقدامات این چهار نفر را که عمدتاً گرد محور خلافت بنی امیه می گردد توجیه کنند و به عبارت دیگر بگویند: این همه حاصل زیرکی و کاردانی و هوشمندی آنان بوده است و نه چیز دیگر. دلیل دیگر اینکه، این چهار نفر فعالیت و هدف مشترکی داشته اند که همان تغییر و تحول بنیادین در حکومت و تبدیل آن از خلافت پیامبر ( ص) به سلطنت موروثی بنی امیه بود و در جهت این هدف به یک تعامل و تساوق فکری و عملی و هماهنگی در اندیشه و عمل رسیدند و خود نیز از دستاوردهای آن بهره های فراوان گرفتند؛ بی جهت نیست که به قول شعبی وقتی معاویه به حاصل کار نگاه می کند، می گوید: « من برای چشم پوشی و بردباری، عمر و عاص برای پیشامدهای ناگهانی، زیاد بن ابیه برای هر گرفتاری کوچک و بزرگ، و مغیرة برای کارهای کلان و گران داهیه ایم.» این قول را ریاشی هم از اصمعی، و او از معاویه نقل کرده است ( نویری، 90/7).
عامل دیگری که مغیرة را در راه دستیابی به هدفهایش یاری کرد، مجموعه ی روشهای او بود، روشهایی که در کسب موفقیتها و حفظ موقعیتهای بدست آمده به کار می برد. او ابتدا هدفهای خود را تعیین می کرد، هدفهایی که کوچک نبود. از رهنمودی که به زیاد بن ابیه داد پیداست که خودش در سودای کارهای بزرگ بود و از پرداختن به موضوعها و مسائل کوچک خودداری می کرد. زمانی که می خواست زیاد را به پیوند دادن نسبش به ابوسفیان تشویق کند به او گفت: « هدفهای دورتر را در نظر بگیر و کارهای کوچک را رها کن» ( مسعودی، 8/3) و یا در مورد امارت می گفت: « امارت را برای سه چیز دوست دارم و برای سه چیز کراهت دارم: دوست دارم برای بلند کردن دوستان و به زمین زدن دشمنان و ارزان کردن چیزها و کراهت دارم برای ترس از برید و برکنار شدن و سرزنش و شادی دشمن» ( ابن عبدربّه، 99/1).
برداشتن موانع، گام بعدی او در راه هدفهایش بود. هر مانعی را به هر قیمت برطرف می کرد. در برخورد با دوستان و دشمنان و رقیبان، مردم و حاکمان، گروهها و احزاب، در هر موقعیتی که بود روشی را انتخاب می کرد که با پرداخت کمترین بها به دریافت بیشترین منفعت برسد. در مدتی که بر جمعیت ناهمگون و شهر پرآشوب کوفه امارت می کرد، بدون آنکه فتنه ها را دامن بزند، با سیاستِ تفرقه افکنی و ایجاد فضای باز محدود، ابتکار عمل را در دست داشت. او بر خلاف خلفش، زیاد بن ابیه، روش مدارا پیشه کرده بود و با آن روش گرچه نتوانست دلها را بدست آورد، اما توانست تا پایان عمر خود بر مسند حساس ترین مرکز حکومتی عراق بماند و معاویه و زیاد را چند سال منتظرمرگ خود بگذارد.

تحلیلی بر روش مدارای مغیرة بن شعبه:

نگرش سطحی به روش مدارا و پرهیز از خشونت مغیرة بن شعبه در روزگاری که وی حاکم پر مسأله دارترین حوزه های حکومتی معاویه یعنی شهر کوفه بود و بویژه در مقایسه با جانشین وی، زیاد بن ابیه، ممکن است موجب این تصور شود که وی به سبب مسالمت جویی و نرمخویی چنین روشی را در پیش گرفت؛ اما نگاهی ژرف و گسترده، تصویر دیگری از ماهیّت شخصیّت او را آشکار می سازد و آن عجز مغیرة در اموری است که شدّت و قاطعیّت از لوازم آن است.
روش مغیرة در ابتدای کار، آنگاه که به قتل همراهان خود در بازگشت از سفر مصر دست یازید جنگ نبود، بلکه نیرنگ بود. سپس که به اسلام در آمد هرگز نتوانست رزمنده ای شجاع یا امیری نامی باشد و در غزوه ها و عرصه های جهاد و شهادت غایب است. در دوره ی خلافت ابوبکر در نبرد با روم و سرکوب اهل ردّه فرماندهان سپاه و امیران لشکر کسانی جز مغیرة هستند. در زمان عمر و فتح عراق و ایران اگر چه در جنگها حضوری آشکار دارد، اما در قاسیه واسطه ی گفتگو و در نهاوند به عنوان شخص چهارم و پنجم تعیین می شود، آن هم شاید به امید اینکه تدبیرش کارساز گردد، نه شمشیرش. بعد از قتل عثمان که جنگ مسأله و محور اصلی رویدادهاست، در هیچ یک از جبهه های نظامی حضور ندارد. در زمان علی ( ع) از اوضاع کناره می گیرد، معاویه را در دومة الجندل و پس از فروکش کردن غبار صفین مدد می کند و در لشکرکشی امام حسن ( ع) و معاویه حضور او زمانی است که بوی صلح به مشام می رسد و در دوره ی امارت کوفه کار کشتار شیعیان و خوارج را بر خودشان تحمیل می کند و در پایان نیز شمشیر او را زیاد بن ابیه به کار می اندازد. بنابراین، گر چه قوّت تدبیر و قدرت رأی او- هر چند در راه باطل- قابل تصدیق است و در واقع یکی از ویژگیهای اخلاقی او را نشان می دهد، اما بویژه هنگامی که او را با مردانی چون عمّار یاسر، مالک اشتر، خالد بن ولید، طلحه و زبیر مقایسه کنیم نمی توانیم عجز او را در جنگاوری و حضور در میادین نظامی نادیده بگیریم.

حاصل کار مغیرة بن شعبه:

استقرار حکومت در دست معاویه و موروثی کردن آن در خاندان بنی امیه، منتهای تلاش معاویه و سه ضلع مثلثی بود که در یاری او کوشیدند تا خود نیز در بهره ی آن شریک باشند، اما بهره مندی آنان چندان به درازا نکشید؛ عمرو بن عاص در سال 42، مغیرة بن شعبه در سال 50، زیاد بن ابیه در سال 53 و معاویه در سال 60 ق مردند و میراث نامبارکی از همکاری مکرآمیز خود به جا گذاشتند که هر چند استمرارش با تمام خونریزیها و ستمگریها به یک قرن نرسید، خسارت و انحرافی که از آن موضع بر تاریخ سیاسی و حکومتی اسلام وارد شد، قرنها دوام یافت. و چه خسارتی بدتر از استفاده ی ابزاری از اسلام برای حکومت، به جای حکومت اسلامی، و چه انحرافی بزرگتر از تبدیل موضوع خلافت پیامبر ( ص) و ولایت امت اسلام به سلطنت موروثی؟ چیزی که به گواهی تاریخ، مغیرة بن شعبه، مبتکر یا دست کم یکی از مروجان آن بود.

پی نوشت ها :

1- دانشجوی تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه تهران.
2- کنایه از اینکه تا آخرین لحظه بر باطل خود اصرار می ورزند.

منابع تحقیق:
- ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1386 ق/ 1976 م.
- ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابة فی معرفه الصحابه، به کوشش محمد ابراهیم البنّاء و محمد احمد عاشور، بیروت، دارالشعب، 1970 م.
- همو، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالفکر، 1398 ق/ 1948م.
- ابن اعثم کوفی، ابو محمد احمد، الفتوح، ترجمه ی محمد بن مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1374 ش.
- ابن الجوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا و نعیم زرزور، بیروت، دارالکتب العلمیه ، 1412 ق/1992م.
- ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، العبر، ترجمه ی عبدالمحمد آیتی، تهران، 1363 ش.
- ابن سعد، ابو عبدالله محمد، طبقات الکبری، بیروت، دارصادر، بی تا.
- ابن عبدربه، عمر احمد بن محمد، عقد الفرید، به کوشش ابیاری و دکتر محمد عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا.
- ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، عیون الاخبار، قاهره، 1363ق/ 1925م.
- همو، الامامة و السیاسه، قاهره، مؤسسه الحلبی، 1387ق/1967م.
- ابن هشام، ابو محمد عبدالملک، سیره رسول الله، ترجمه و انشای رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، با مقدمه و تصحیح دکتر اصغر مهدوی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1361 ش.
- ابن هلال ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید، الغارات، ترجمه ی عبدالمحمد آیتی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1371 ش.
- البسوی، ابو یوسف یعقوب بن سفیان، المعرفة و التاریخ، به کوشش دکتر اکرم ضیاء‌ العمری، بغداد، 1975 م.
- بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، بغداد، بی تا.
- همو، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، 1398ق / 1978 م.
- جهشیاری، ابوعبدالله محمد بن عبدوس، الوزراء والکتاب، ترجمه ی ابوالفضل طباطبائی، تهران، 1348 ش.
- خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.
- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ترجمه ی دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران، 1371 ش.
- دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، چاپ مجلس.
- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، به کوشش دکتر عمرالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1409ق / 1989 م.
- زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1373 ش.
- طبری، محمدبن جریر، تاریخ الطّبری، به کوشش ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1382 ق/ 1962م.
- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، به کوشش دکتر مفید محمد قمیحه، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1406 ق/1986 م.
- همان، بتحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفة.
- نویری، شهاب الدین احمد، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1365 ش.
- نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، بی تا.
- واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ترجمه ی دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1366 ش.
- یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دارالحیاء التراث العربی، 1399ق/1979 م.
- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه ی محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،1374 ش.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.