طالع اگر مدد دهد دانش آوردم به کف

اگر بخت و اقبال مرا یاری کند، دامن معشوق را به دست می گیرم و او را در آغوش می کشم.اگر بتوانم او را به سوی خود بکشم، جای بسی شادی و خرسندی است و اگر در راه عشق او کشته شوم، چه شرف و سرافرازی بزرگی نصیبم خواهد شد.
چهارشنبه، 10 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
طالع اگر مدد دهد دانش آوردم به کف
 طالع اگر مدد دهد دانش آوردم به کف

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

طالع اگر مدد دهد دانش آوردم به کف *** گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من *** گر چه سخن همی برد قصّه ی من به هر طرف
از زخم ابروی توام هیچ گشایشی نشد *** وه که درین خیال کج عمر عزیز شد تلف
ابروی دوست کی شود دستکش خیال من *** کس نزده است ازین کمان تیر مراد بر هدف
چند به ناز پروردم مهر بتان سنگدل *** یاد پدر نمی کنند این پسران ناخلف
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک *** مغبچه ای ز هر طرف می زندم به چنگ و دف
بی خبرند زاهدان نقش بخوان ولا تقل *** مست ریاست محتسب باده بده لاتخف
صوفی شهر بین که چون لقمه ی شبه می خورد *** پار دمش دراز باد آن حیوان خوش علف
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق *** بدرقه ی رهت شود همّت شحنه ی نجف

تفسیر عرفانی
1.اگر بخت و اقبال مرا یاری کند، دامن معشوق را به دست می گیرم و او را در آغوش می کشم.اگر بتوانم او را به سوی خود بکشم، جای بسی شادی و خرسندی است و اگر در راه عشق او کشته شوم، چه شرف و سرافرازی بزرگی نصیبم خواهد شد.
2.اگر چه شعر و سخن من ماجرای عشقم را به همه جا پراکنده می کرد، ولی این دل پر امید من، هرگز از توجه و احسان و بخشش کسی بهره و نصیبی نبرد.
3.ای معشوق!ابروی کمانی و دلربای تو هیچ گره ای از مشکلات من باز نکرد و غم عشق مرا تسکین نداد.شگفتا که در این خیال بیهوده و آرزوی خام، عمر گرامی و پر ارزش من به هدر رفت و تمام شد.
4.چه زمانی ابروی معشوق، رام خیال من می شود و آرزوی وصال مرا برآورده می سازد؟ تا به حال کسی از این کمان ابرو، تیر مراد به هدف نزده است؛ تاکنون ابروی معشوق آرزوی کسی را برآورده نکرده است.
5.تا کی باید عشق و محبت این معشوقان زیباروی بی رحم را در دل با ناز و عشوه بپرورانم؟ این زیبارویان دلربا مانند پسران ناخلفی هستند که هرگز از پدر خود یادی نمی کنند؛ معشوق، وفا ندارد و زمانه هم بی وفاست.
6.من در آرزوی رسیدن به پارسایی خلوت نشین شدم.شگفتا!از این ساقی زیبارو که از هر طرف با نوای چنگ و دف مرا از راه به در می برد و به بزم میخواران و رندان می خواند.
7.زاهدان از عالم رندی و صاحبدلی و مستی بی خبرند؛ پس از آنها حرف نزن، زیبایی ها را ببین و ترانه ات را بخوان.محتسب نیز از ریا و تزویر سرمست است.ای ساقی!جام شراب را بده و از او مترس.
8.صوفی ریاکار شهر را نگاه کن که چگونه لقمه ی شبهه ناک می خورد.امیدوارم این حیوان شکم پرست مثل ستوران بخورد و فربه شود.
9.ای حافظ!اگر از روی صدق و راستی در راه خاندان نبوت قدم برداری، همت و توجه عالی مولا علی (ع)شاه نجف، راهنما و نگهبان راه تو خواهد شد.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.