گر دوست دهد خاک کف پای نگارم

اگر خاک کف پای معشوق را به دست بیاورم، بر صفحه ی چشم های خود از آن، قصّه و حکایت عشق را نقش می کنم و چون سرمه بر چشمانم می کشم؛ خاک کف پای او، روشنی بخش چشم های من است.
يکشنبه، 14 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر دوست دهد خاک کف پای نگارم
 گر دوست دهد خاک کف پای نگارم

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

گر دوست دهد خاک کف پای نگارم *** بر لوح بصر خطّ غباری بنگارم
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است *** از موج سر شکم که رساند به کنارم
پروانه ی او گر رسدم در طلب جان *** چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم
امروز مکش سر ز وفای من و اندیش *** زان شب که من از غم به دعا دست بر آرم
زلفین سیاه تو به دلداری عشّاق *** دادند قراری و ببردند قرارم
ای باد از آن باده نسیمی به من آور *** کان بوی شفا بخش بود دفع خمارم
گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری *** من نقد روان در دمش از دیده شمارم
دامن مفشان از من خاکی که پس از من *** زین در نتواند که برد باد غبارم
حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است *** عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم

تفسیر عرفانی
1.اگر خاک کف پای معشوق را به دست بیاورم، بر صفحه ی چشم های خود از آن، قصّه و حکایت عشق را نقش می کنم و چون سرمه بر چشمانم می کشم؛ خاک کف پای او، روشنی بخش چشم های من است.
2.ای معشوق!در اشتیاق و آرزوی وصال و آغوش تو در دریای عشق غرقم و امیدوارم که اشک هایم چون موجی مرا به ساحل نجات برساند و به وصالت برسم.
3.اگر معشوق من حکم کند که جان را در اه او فدا کنم، بی درنگ مانند شمع به یک دم، جان خود را نثار خواهم کرد.
4.ای معشوق!امروز از من روی مگردان و نسبت به من بی وفایی مکن، از آن شبی که از شدت غم فراق و سوز عشقت دست به دعا بردارم، بترس و بیمناک باش.
5.رشته های زلف سیاه و زیبای تو با هم پیمان بستند و قرار گذاشتند که از عاشقان دل بربایند و با این قرار، آرام و قرار را از دل عاشق من بردند.
6.این نسیم صبا و پیک عاشقان!از آن شراب عشق، بوی خوش و دل انگیزی برایم بیاور که بوی آن شفابخش است و خماری من عاشق را دفع می کند و بهبود می بخشد.
7.چنانچه یار و محبوب برای دل تقلّبی من عیاری قرار ندهد و ارزشی قایل نشود، من سکّه جانم را بی درنگ از چشمانم فرو می ریزم و نثارش می کنم.اگر معشوق باور نکند که دل من نسبت به او وفادار است، بی درنگ می گریم و آن قدر اشک می ریزم تا مرا بپذیرد.
8.از من عاشق پیشه ی خاکی روی مگردان و رهایم مکن که حتی پس از مرگ هم باد نمی تواند این وجود خاکی مرا که مثل غبا و در کوی تو می ماند، از درگاه تو دور سازد و به جای دیگر ببرد.
9.ای حافظ!از آنجا که لب سرخ و شیرین یار برایم مثل جان عزیز و گرانبهاست، پس اگر تنها برای یک لحظه لب بر لب او بگذارم، آن یک لحظه به اندازه ی تمام عمرم با ارزش است.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط