لبش می بوسم و در می کشم می

جام شراب، لب معشوق را می بوسد و از حسادت خون دل می خورد و رنج می کشد که لب یار از او نوشین تر است و گل سرخ چهره ی زیبای معشوق را می بیند و از لطافت روی او شرمنده می شود و عرق بر رخش می نشیند.
جمعه، 19 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
لبش می بوسم و در می کشم می
لبش می بوسم و در می کشم می

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

لبش می بوسم و در می کشم می *** به آب زندگانی برده ام پی
نه رازش می توانم گفت با کس *** نه کس را می توانم دید با وی
لبش می بوسد و خون می خورد جام *** رخش می بیند و گل می کند خوی
بده جام می و از جم مکن یاد *** که می داند که جم کی بود و کی کی
بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب *** رگش بخراش تا بخروشم از وی
گل از خلوت به باغ آورد مسند *** بساط زهد همچون غنچه کن طی
چو چشمش مست را مخمور مگذار *** به یاد لعلش ای ساقی بده می
نجوید جان ازان قالب جدایی *** که باشد خون جامش در رگ و پی
زبانت درکش ای حافظ زمانی *** حدیث بی زبانان بشنو از نی

تفسیر عرفانی
1. لب معشوق را می بوسم و گویی که باده ی نوشین می نوشم و از لبانش به آب حیات پی برده ام.
2. نه می توانم راز عشقی را که بین من و اوست، با کسی در میان بگذارم و فاش سازم و نه می توانم او را با کس دیگر ببینم.
3. جام شراب، لب معشوق را می بوسد و از حسادت خون دل می خورد و رنج می کشد که لب یار از او نوشین تر است و گل سرخ چهره ی زیبای معشوق را می بیند و از لطافت روی او شرمنده می شود و عرق بر رخش می نشیند.
4. ای ساقی! جام شراب بده و از جمشید یاد مکن. چه کسی می داند که جمشید و پادشاهان کیانی چه زمانی می زیسته اند؟!
5. ای مطرب زیبارو! در پرده چنگ را به صدا در بیاور و تارهای آن را با انگشت بخراش تا همراه با نوای آن از معشوق به فریاد و فغان بیایم و شور و غوغا به پا کنم.
6. اکنون که گل، تخت و تکیه گاه خود را از خلوت گاه به باغ آورد و شکوفا شد، پس تو نیز بساط زهد و پارسایی را چون غنچه درهم بپیچ و جمع کن؛ با آمدن فصل بهار به عیش و شادی بپرداز و خلوت زاهدانه ی خود را ترک کن.
7. ای ساقی! عاشق مست را مانند چشمان خمار آلود معشوق، مست و خمار رها مکن. بیا و به یاد لب سرخ او شراب سرخ بده تا بنوشیم و مست گردیم.
8. جان از آن جسمی که در رگ و پی اش خون جام یعنی شراب روان است، هرگز جدا نمی شود. باده نوشی، زندگی را شاد و عمر را دراز می کند.
9. ای حافظ! لحظه ای خاموش باش و ماجرای عاشقان را از نی بشنو؛ زیرا قصه ی عشق و مستی از حرف و صورت مُستغنی است.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما