هزار جهد بکردم که یار من باشی *** مراد بخش دل بی قرار من باشی
چراغ دیده شب زنده دار من گردی *** انیس خاطر امیدوار من باشی
چو خسروان ملاحت به بندگان نازند *** تو در میانه خداوندگار من باشی
ازان عقیق که خونین دلم ز عشوه ی او *** اگر کنم گله ای غمگسار من باشی
در آن چمن که بُتان دست عاشقان گیرند *** گرت ز دست برآید نگار من باشی
شبی به کلبه ی احزان عاشقان آیی *** دمی انسی دل سوگوار من باشی
شود غزاله ی خورشید صید لاغر من *** گر آهویی چو تو یکدم شکار من باشی
سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفه ی من *** اگر ادا نکنی قرض دار من باشی
من این مراد ببینم به خود که نیم شبی *** به جای اشک روان در کنار من باشی
من ار چه حافظ شهرم جوی نمی ارزم *** مگر تو از کرم خویش یار من باشی
تفسیر عرفانی
1. ای معشوق! کوشش فراوانی دارم تا تو یار و همدم من و کام بخش دل بیتاب من باشی.
2. برای چشمان بی خواب و شب زنده دار من چراغی گردی و مونس و همدم دل امیدوار من باشی.
3. هنگامی که پادشاهان کشور حسن و زیبایی به بندگان خود فخر و مباهات می کنند، تو در این امیان صاحب اختیار و سرور من باشی.
4. ای یار! اگر از آن لب چون عقیقت که از ناز و کرشمه ش دلم خون است شکوه ای کنم، تو غمخوار و همدم من باشی.
5. در آن گلزار که معشوقان زیبارو دست عاشقان را می گیرند و به عشق ورزی می پردازند، اگر برایت میسر است، معشوق زیبای من باشی.
6. شبی به غمکده ی عاشقان قدم بگذاری و لحظه ای یار و همدم دل داغدار و غمدیده ی من باشی.
7. ای یار! اگر آهویی چون تو لحظه ای شکار من گردد، غزاله ی خورشید با همه عظمت، صید لاغری برایم خواهد بود.
8. ای معشوق! اگر آن سه بوسه ای را که از دو لبت برای من در نظر گرفته بودی نپردازی، وامدار و بدهکار من خواهی بود.
9. ای یار! آیا من به این آرزوی خود خواهم رسید که نیم شبی به جای اشک روانم تو در کنارم باشی؟
10. اگر چه حافظ شهرم، ولی به قدر یک جو ارزش ندارم؛ مگر تو ای معشوق! از روی کرم و بزرگواری خود، یار و همدم من باشی.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول