ای دل آن دم که خراب از مِیِ گلگون باشی *** بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی
در مقامی که صدارت به فقیران بخشند *** چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن *** شرط اوّل قدم آن است که مجنون باشی
نقطه ی عشق نمودم به تو، همان سهو مکن *** ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش *** کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای *** ور خود از تخمه ی جمشید و فریدون باشی
ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان *** چند و چند از غم ایام جگر خون باشی
حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است *** هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی
تفسیر عرفانی
1. ای دل! آن لحظه که از شراب سرخ رنگ، مست و مدهوشی، گویی که بدون داشتن زر و گنج، شکوه و جلال صد قارون را داری.
2. در جایی که به فقیران و نیازمندان مقام و منزلت می بخشند، انتظارم دارم که از نظر جاه و مقام از همه بالاتر باشی.
3. در راه رسیدن به منزل معشوق که خطرهای بسیاری در آن است، شرط قدم اول آن است که مجنون و دیوانه باشی.
4. مرکز دایره عشق را به تو نشان دادم، آگاه باش که خطا نکنی، و گرنه تا به خود بیایی، خواهی دید که از دایره عشق و حلقه ی عاشقان بیرون افتاده ای.
5. کاروان گذشت و تو در خواب غفلت به سر می بری، در حالی که بیابان پرخطری مقابل توست، چه وقت راه می افتی؟ از چه کسی می پرسی؟ چه کار می کنی و چگونه هستی؟
6. اگر خواهان تاج سلطنت و رسیدن به بزرگی هستی، جوهر و سرشت وجود خود را نشان بده، هر چند از نژاد جمشید و فریدون باشی.
7. جام شرابی بنوش و جرعه ای از آن را بر آسمان ها بیفشان، تا چه وقت می خواهی از غم روزگار، خونین دل و غمگین باشی؟
8. ای حافظ! از تنگدستی ناله مکن که اگر غزل زیبا و ارزنده این است که تو می سرایی، هیچ انسان نیکبخت و شادی راضی نمی شود که تو غمگین باشی.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول