سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد

روزگاری بود که دل پاک و رازجوی من، جام جهان نما را از من طلب می کرد تا به مدد آن اسرار آفرینش را بگشاید، غافل از آن که این جستجو بی فایده است و آنچه از دیگری می طلبد، در خود اوست. این دل پاک، همان دلی است که اسیر
چهارشنبه، 24 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
 سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد

 

به کوشش: رضا باقریان موحد





 
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد *** وانچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است *** طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش *** کاو به تأیید نظر حلّ معمّا می کرد
دیدمش خرّم و خندان قدح باده به دست *** و اندر آن آینه صد گونه تماشا می کرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم *** گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد
بیدلی در همه احوال خدا با او بود *** او نمی دیدش و از دور خدا را می کرد
این همه شعبده ی خویش که می کرد اینجا *** سامری پیش عصا و ید بیضا می کرد
گفت آن یار کز و گشت سردار بلند *** جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
فیض روح القدس اَر باز مدد فرماید *** دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
گفتمش سلسله ی زلف بتان از پی چیست؟ *** گفت حافظ گله ای از دل شیدا می کرد

تفسیر عرفانی
1. روزگاری بود که دل پاک و رازجوی من، جام جهان نما را از من طلب می کرد تا به مدد آن اسرار آفرینش را بگشاید، غافل از آن که این جستجو بی فایده است و آنچه از دیگری می طلبد، در خود اوست. این دل پاک، همان دلی است که اسیر دنیا گشته و تاریک شده و حالا آنچه در خود اوست از عقل -که با دل بیگانه است -می طلبد.
2. دل جستجوگر من در طلب گوهری بود که در عالم طبیعت یافت نمی شد و عجب این است که این گوهر نایاب را نه از دریاشناسان عاشق بلکه از بی خبران غرق در دریا و ناآگاه طلب می کرد.
3. دیشب مشکل خود را که همان داشتن یک دل پاک و روشن بود، نزد پیر مغان مطرح کردم؛ چرا که او با بصیرت و نظری که داشت، می توانست هر مهما و مشکلی را حل کند.
4. او را شاد و خندان دیدم در حالی که جام شرابی را در دست داشت و در آن جام، زیبایی ها و نقش های فراوان را مشاهده می کرد.
5. به پیر گفتم که خداوند حکیم این جام جهان بین (پیاله ی شراب)را چه روزی به تو داده است؟ گفت:آن زمانی که این آسمان آبی را آفرید یعنی از روز ازل.
6. عاشق دلباخته ای که در همه جا و همه حال خدا با او بود، خدا را نمی دید و فریاد می زد و خدایا خدایا می کرد؟ آنچه که از من می طلبی در درون خود توست.
7. این همه شعبده بازی و تردستی را که در پیشگاه حقیقت انجام می داد، مانند نیرنگی بود که سامری در مقابل عصا و ید بیضای معجزه آسای حضرت موسی به خرج می داد.
8. حسین بن منصور حلاج که سرش بالای دار رفت و دار از سر او سرافراز شد، به این جرم به دار آویخته شد که اسرار غیب را نا اهلان و بیگانگان در میان گذاشت.
9. به دنبال لطف و بخشش الهی باش، زیرا همیشه فیض الهی در جریان است و امید است که به مدد آن فیض دیگران هم مانند حضرت مسیح کراماتی از خود ظاهر سازند.
10. پرسیدم: سلسله ی زلف زیبارویان به چه کار می آید؟ گفت:برای وصل کردن دل های شیدا و عاشقی همچون حافظ.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما