نویسنده: دکتر محمود شهابی(1)
مقدمه
اگر بسیاری از جوامع اروپایی از جمله جامعه بریتانیا، انقلاب در سبک زندگی مردم خود را در دهه پنجاه و شصت میلادی تجربه کردند (نگاه کنید به Akhtar and Humpheries,2001) جامعه ایرانی، انقلاب در سبک زندگی ایرانیان را در دو دهه اخیر(سال های پس از جنگ با عراق) شاهد بوده است. ساده زیستی و قناعت پیشگی سال های اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و کمیابی های معمول زمان جنگ هشت ساله به آرامی جای خود را به مصرف گرایی داد. البته این درست است که نظام برآمده از انقلاب اسلامی اولین وظیفه خود را حذف همه مظاهر سبک زندگی طاغوتی و غربی و پاک سازی جامعه ایرانی از مفاسد و پلیدی های مدرنیته ایرانی قبل از انقلاب اسلامی دانست و احیای ارزش های اسلامی را در دستور کار خود قرار داد اما تحول در سیاست های داخلی از یک سو و قرار گرفتن در معرض فرایند جهانی شدن از سوی دیگر، دگرگونی شتابنده ای را در سبک زندگی طبقه متوسط ایرانی دامن زد؛ به طوری که از سبک زندگی متحدالشکل و مورد پسند نظام اسلامی فاصله گرفت. این طبقه همچون همتایان جهانی خود بر فراغت جویی و لذت طلبی تأکید می کند و حتی طبقات پایین تر را نیز- حداقل در سطح تخیل و آرزومندی- به دنبال خود می کشد. این تحول در سبک زندگی ایرانیان از سوی برخی از مسئولان سیاسی کشور به عنوان بخشی از فرایند «تهاجم فرهنگی به غرب» تلقی شده است اما علی رغم سه دهه مبارزه با این تهاجم در قالب برنامه های اسلامی سازی، بخش نسبتاً قابل ملاحظه ای از جوانان ایرانی حداقل در برخی از حوزه های حیات اجتماعی خود تعریف دیگری از بهنجاری و زندگی خوب دارند. کاربرد مفهوم سبک زندگی برای درک این تعریف بدیل از بهنجاری و زندگی خوب در میان جوانان کشور بسیار مفید به نظر می رسد.سؤالاتی که اینک مطرح می شوند عبارتند از: اصولاً چند نوع سبک زندگی در میان جوانان ایرانی وجود دارد؟ چه نسبتی بین گروه های مختلف سبک زندگی با همدیگر و با نظام(حکومت) وجود دارد؟ چه رابطه ای بین این گروه های سبک زندگی و مصرف فرهنگ عامه پسند جهانی وجود دارد؟ و بالاخره پیامد آن رابطه برای فرهنگ ایرانی در بلندمدت چه خواهد بود؟ مقاله حاضر درصدد پاسخگویی به سؤالات فوق الذکر است.
1- مبانی نظری و پیشینه تحقیق
هرچند تعاریف متعددی از مفهوم سبک زندگی ارائه شده است اما شاید بتوان تعریف گیدنز و فیدرستون را جامع ترین تعریف دانست. گیدنز سبک زندگی را این گونه تعریف کرده است:
«سبک های زندگی رفتارهای عادی روزمره هستند که در قالب عادات لباس پوشیدن، خوردن، محیط های مورد پسند برای تعامل با دیگران خود را نشان می دهد. اما این رفتارهای عادی روزمره در پرتو ماهیت متغیر تشخص در معرض تغییر هستند. هر یک از تصمیمات ریز و درشتی که یک فرد روزانه اتخاذ می کند (اینکه چه بپوشد، چه بخورد، در محل کار چگونه رفتار کند، با چه کسی ملاقات کند) به چنین امور عادی کمک می کند. همه گزینه های اجتماعی عبارتند از تصمیماتی نه تنها در مورد نحوه رفتار بلکه راجع به هویت، هرچه محیطی که فرد در آن زندگی می کند پساسنتی تر باشد، به همان میزان دغدغه های سبک زندگی در مرکز تشخص فرد قرار می گیرند»(Giddens,1991: 81)
اما «مایک فیدرستون» اصطلاح سبک زندگی را هم مبهم می داند و هم یادآور می شود که دو معنای متفاوت برای سبک زندگی وجود دارد:
«اصطلاح سبک زندگی در حال حاضر مبهم است. هرچند این اصطلاح دارای یک معنای محدود جامعه شناختی می باشد که به سبک زندگی متمایز گروه های منزلتی خاص در درون فرهنگ مصرفی معاصر اشاره می کند، اما این واژه به معنای فردیت، خوداظهاری و یک خودآگاهی سبک مند نیز هست. بدن، لباس، نحوه صحبت کردن، فعالیت های فراغتی، ترجیحات خوراکی و نوشیدنی: خانه، اتومبیل، انتخاب مقصد گذران تعطیلات و نظایر اینها را باید شاخص های فردیت ذائقه و سبک مورد علاقه مصرف کننده دانست»(Featherstone,1991: 83).
شاخص ها یا معرف های سبک زندگی بسته به حوزه مورد بررسی متفاوت می باشند و هیچ یک از آنها به تنهایی نمی تواند پدیده سبک زندگی را به طور کامل تبیین کند. مهم ترین زمینه ها یا حوزه هایی که تحقیقات سبک زندگی در جهان تاکنون بر آنها متمرکز بوده اند عبارتند از: سبک های زندگی بهداشتی، سبک های زندگی فراغتی و مصرف فرهنگی.
سبک زندگی از مؤلفه های متعددی تشکیل شده است. «فورناس» یک تقسیم بندی افقی و عمودی از این مؤلفه ها به دست داده است. از نظر وی به لحاظ عمودی می توان رفتار آشکار، کنش ها و عادات را از نگرش ها و ذائقه ها که در الگوی مصرف و یا در بیانات شفاهی متجلی می شود، تفکیک کرد. به لحاظ افقی نیز از دیدگاه وی چند پارامتر، شیوه یا پاره نظام در درون هر سبک زندگی وجود دارد. چهار نوع از این شیوه ها عبارتند از: ظاهر افراد (لباس، سبک مو و مشخصات وی)، رفتار آنها (ژست ها، حرکات و مناسک)، ذائقه و یا قریحه آنها (استفاده از موسیقی و سایر اشکال جمال شناسانه)، زبان مخفی آنها(2) شامل تکیه کلام(3)، گنجینه لغات و الگوی تکلم (Fornas,1995: 109-110).
نظریه پردازان و محققان سبک زندگی در مورد برخی مؤلفه ها، ویژگی ها و شروط تحقق سبک زندگی در یک جامعه متفق القول هستند و در مورد برخی دیگر اختلاف نظر دارند. ویژگی های مورد وفاق عبارتند از:
1- ترجیحات افراد در زندگی روزمره دارای سبک است.
2- سبک زندگی هم وجه فردی و همه وجه گروهی دارد اما اعضای یک گروه سبک زندگی با هم تعامل دائم یا پایدار ندارند.
3- سبک زندگی شامل آن گونه رفتارهایی که مردم حق انتخاب بدیلی برای آنها ندارند نمی شود. به عبارت دیگر شرط تحقق سبک زندگی، داشتن حق انتخاب در میان محدودیت های ساختاری است (نگاه کنید به فاضلی، 1382: 82-77). میزان و محتوای محدودیت های قانونی و اخلاقی در هر جامعه ای متفاوت است. در جوامع لیبرال دموکراسی مطابق با اندیشه سیاسی لیبرال جامعه یا به طور دقیق تر حکومت باید تنوع شیوه های مختلف زندگی را بپذیرد و دست و پای افراد را با هیچ ارزش والاتری جز ارزش جلوگیری از تضعییع حقوق دیگران نبندد. این اندیشه درست در مقابل تفکری قرار می گیرد که بر طبق آن کنش ها یا رفتار انسان ها بر اساس معیارهای عالی تر منبعث از باورهای مذهبی یا سنت ارزیابی می شوند. بر طبق اصل لیبرالی فوق الذکر انتخاب سبک زندگی بر اساس چیزی یا جایی فراتر از اینجا و اکنون صورت نمی گیرد. بلکه این انتخاب در حد انتخاب یک مد است. گیدنز نیز به ما هشدار می دهد که «مفهوم سبک زندگی در مورد فرهنگ های سنتی چندان قابل استفاده نیست چون معنای ضمنی این مفهوم آن است که افراد می توانند از میان تعدادی از گزینه های ممکن دست به انتخاب بزنند و به علاوه معنای این مفهوم این است که افراد آن را اختیار می کنند نه اینکه بر آنها تحمیل شود» (Giddens,1991: 81)
اما در مورد سه ویژگی دیگر سبک زندگی اختلاف نظر وجود دارد. یکی تشخص سبک زندگی، دوم انسجام سبک زندگی و سوم مؤلفه های سبک زندگی. برخی از نظریه پردازان (همچون پی یر بوردیو) معتقدند؛ یکی از ویژگی های سبک های زندگی در جامعه، قابل تشخیص بودن آن از سوی دیگران است. در حالی که عده ای نیز چنین شرطی را برای تحقق سبک زندگی قائل نیستند و بر این باورند که سبک زندگی می تواند در جامعه برای بقیه افراد قابل تشخیص باشند یا نباشند. در مورد انسجام سبک زندگی نیز عده ای همچون «ویل» آن را جزئی از تعریف یا ویژگی سبک نمی دانند. به عبارت دیگر آنها حاکم بودن یک سازمان دهی معنادار و منسجم بر رفتارهای متعدد انسان ها در عرصه های مختلف را محتمل و ممکن می دانند اما آن را شرط تحقق سبک زندگی نمی دانند. اما در مقابل عده ای نیز انسجام را از ویژگی های اصلی سبک زندگی می دانند. در مورد مؤلفه های سبک زندگی نیز عده ای از محققان بر این باورند که سبک های زندگی را باید صرفاً بر اساس فعالیت و رفتار تعریف کرد و نه ارزش ها و نگرش ها (فاضلی، 1382: 81-79). در مقابل عده ای از نظریه پردازان همانند میگل و یوهانسون معتقدند: «ارزش ها مهم ترین مؤلفه سبک زندگی را تشکیل می دهند. مطابق این دیدگاه سبک زندگی یک فرد اساساً بیان گر ارزش های اوست. از نظر میگل و یوهانسون پدیده سبک زندگی در سه سطح متفاوت قابل مطالعه می باشند: ارزشی، نگرشی و کنشی»(Johanson & Miegel,1992:71). یوهانسون و میگل از چهار مؤلفه برای سنجش مفهوم سبک زندگی استفاده کرده اند که سه مؤلفه آن را در سطح نگرش (4) و یک مؤلفه را در سطح کنش(5) اندازه گیری کرده اند. در سطح نگرش آنها به ارزش های جمال شناسانه جوانان اکتفا کرده و ذائقه جوانان نسبت به انواع موسیقی، انواع گونه های فیلم و انواع سبک ها یا مدهای لباس را مورد بررسی قرار داده اند. در سطح کنش نیز فعالیت های مختلف جوانان را در اوقات فراغت شان مورد توجه قرار داده اند و با استفاده از آماره تحلیل عاملی نسبت به شناسایی ابعاد و الگوهای سبک زندگی در هر چهار حوزه اقدام کرده اند(نگاه کنید به Johanson & Miegel,1992).
مفهوم سبک زندگی اگرچه در ادبیات علوم اجتماعی دارای سابقه ای بیش از صد سال است (نگاه کنید به آثار وبلن 1899، ماکس وبر 1922، زیمل 1904) اما در سه دهه اخیر هم زمان با شکل گیری جوامع و فرهنگ های مصرفی در جهان، این مفهوم مجدداً در میان دانشمندان علوم اجتماعی (به ویژه جامعه شناسان و محققان مطالعات فرهنگی) از جذابیت خاصی برخوردار شده است.
همان گونه که روبرتس می نویسد، مفاهیمی مثل «خرده فرهنگ» و «ضد فرهنگ» هم مدت ها مورد استفاده جامعه شناسان بوده است اما با رشد جامعه شناسی مصرف و مطالعات فرهنگی مفهوم سبک زندگی اهمیت و جایگاه خاصی یافته است (Roberts,1999:192). «مفهوم خرده فرهنگ به معنای مورد استفاده در میان محققان مرکز مطالعات فرهنگی معاصر سال ها مورد توجه دانشگاهیان بوده است و هنوز هم کاربرد دارد اما آنچه سابق بر این «خرده فرهنگ» نامیده می شد، اینک تحت عنوان حالات مختلف سبک زندگی جمعی(6) شناخته می شود»(Chaney:2004:42).
پذیرش مفهوم سبک زندگی به جای خرده فرهنگ جوانی به معنی ترجیح «نظریه پساخرده فرهنگی» بر نظریه خرده فرهنگی است. رویکرد تحلیلی پساخرده فرهنگی در مطالعه فرهنگ جوانان ابتدا توسط ردهد معرفی و توسط ماگلتون بسط یافت. بر طبق این نظریه مفهوم خرده فرهنگ در رابطه با فرهنگ جوانان معاصر در حال منسوخ شدن است. ادعای اساسی این نظریه آن است که با ضعیف تر و سیال تر شدن رابطه بین سبک، ذائقه موسیقایی و هویت، تقسیم بندی گروه ها بر اساس خرده فرهنگ نیز دیگر امکان پذیر نیست. این ادعا درست در مقابل یکی از گزاره های ساختارگرایانه مکتب مطالعات فرهنگی بریتانیا قرار دارد که بر طبق آن خرده فرهنگ های جوانان که پس از جنگ دوم جهانی در بریتانیا شکل گرفتند (مثل تدی بوی ها، مدها، کله پوستی ها) منعکس کننده مقاومت نمادین طبقه کارگر در برابر نهادهای مسلط جامعه بریتانیا بودند. کتاب «مقاومت از طریق مناسک» نوشته جمعی از محققان مرکز مطالعات فرهنگی معاصر بیرمنگام(از جمله استوارت هال و تونی جفرسون) در سال 1976 و آثار پل ویلیس (1978)، دیک هبدایج(1979) و آنجلا مک رابی(1980) همگی در چارچوب نظریه خرده فرهنگی تدوین شدند. مفهوم مقاومت جوانان که در تحقیقات مرکز فوق العاده مورد استفاده قرار گرفت در واقع از آثار آنتونیو گرامشی(1971) گرفته شده است. بر اساس دیدگاه گرامشی روابط طبقاتی در جوامع سرمایه داری متأخر حول یک نزاع مستمر هژمونیک متمرکز است.
با پیشرفت سرمایه داری، قدرت بورژوایی دیگر فقط از طریق زور یا سلطه تأمین نمی شود بلکه این قدرت باید با رضایت افراد تحت سلطه همراه شود و این به معنی کنترل هژمونیک یا ایدئولوژیک است. با این همه ماهیت قدرت هژمونیک اقتضا می کند که از سوی طبقات فرودست یا محکوم به چالش کشیده می شود.
محققان مرکز مطالعات فرهنگی معاصر بیرمنگام مدل گرامشی را در تجزیه و تحلیل خرده فرهنگ های جوانان طبقه کارگر بریتانیای پس از جنگ جهانی دوم مورد استفاده قرار دادند. آنها معتقد شدند که فرایند خلق راه حل های خرده فرهنگی برای مشکلات مادی متضمن «تصرف و تسخیر فضای فرهنگی در محله ها و نهادها و اوقات فراغت و تفریح، و فضای واقعی کنار خیابان است» (clark etal,1979:45 به نقل از Bennett and Kahn-Harris,2004:5).
بحث اصلی محققان آن مرکز این بود که استفاده از فضای فرهنگی برای بیان جمعی هویت های خرده فرهنگی در واقع چالشی در برابر حاکمیت محسوب می شود که این خود مطابق با نظریه گرامشی بخشی از روابط طبقاتی در یک جامعه متجدد متأخر را تشکیل می دهد(Bennett and Kahn-Harris,2004:6). در بخش یافته های تحقیق بحث خواهیم کرد که کدام یک از این دو نظریه در مورد سبک های زندگی جدید در ایران صادق است.
1-1-مروری بر پیشینه سنخ شناسی سبک های زندگی در ایران
روش های متعددی برای سنخ شناسی سبک های زندگی وجود دارد. این روش ها را می توان به طور کلی به روش های کیفی و کمی تقسیم کرد. در روش های کمی معمولاً فهرستی از فعالیت ها و رفتارها به پاسخگویان ارائه می شود تا آنها میزان علاقه خود یا میزان انجام آن فعالیت ها را بر روی مقیاسی به سبک مقیاس لیکرت مشخص کنند. برای تجزیه و تحلیل کمّی داده های سبک زندگی نیز معمولاً از تحلیل عاملی و تحلیل خوشه استفاده می شود تا الگوی سبک های زندگی به دست آید. در روش های کیفی نیز معمولاً از مصاحبه، مشاهده و مشاهده مشارکتی، به منظور شناسایی الگوهای "سبک زندگی" استفاده می شود. در این مقاله فقط مطالعات سنخ شناسانه مبتنی بر روش های کیفی را مرور خواهیم کرد.در ایران مفهوم سبک زندگی در کنار مفاهیم دیگری همچون خرده فرهنگ جوانان در یک دهه اخیر هم موضوع مطالعات تجربی واقع شده است. قطع نظر از کتاب ها و مقالاتی که مفهوم نظریه های سبک زندگی را معرفی کرده اند تعداد تحقیقاتی که با استفاده از روش های کیفی و کمّی بر سنخ شناسی سبک های زندگی در ایران متمرکز بوده اند بسیار اندک است.
نگارنده در سال 1377 با استفاده از روش کیفی (و با استفاده از مفهوم تیپ ایده آل وبری) یک سنخ شناسی از سبک های زندگی جوانان ایرانی ارائه کرد که بر طبق آن سه نوع سبک زندگی در میان جوانان ایرانی وجود دارد: سبک زندگی همنوایانه یا متعارف، سبک زندگی بسیجی و سبک زندگی جهان وطنانه. ویژگی های این سه نوع سبک زندگی پیش از این از سوی نگارنده منتشر شده است (نگاه کنید به shahabi, 1998, 2006, 1380, 1382).
در مقاله حاضر ضمن بازخوانی و تکمیل این سنخ شناسی، قرائت ها و پیامدهای مترتب بر یکی از این سبک های زندگی (جهان وطنانه) را بررسی خواهیم کرد اما قبل از آن لازم است سایر تلاش های انجام شده در راه سنخ شناسی سبک های زندگی در ایران نیز معرفی گردند. مجید محمدی در مقاله ای کوتاه تحت عنوان «اخلاق شادی، سبک زندگی» اگرچه صراحتاً نامی بر دو سبک زندگی مورد اشاره خود ننهاده اما با توجه به مصادیق و شاخص هایی که برای آن دو نوع سبک زندگی برشمرده است می توان این دو نوع سبک زندگی را با سبک زندگی سنتی و مدرن توصیف کرد. وی در بخشی از مقاله خود با ادبیاتی لفاظانه (7) تفاوت این دو نوع سبک زندگی را بیان می کند:
«اگر بخشی از جامعه، اندرونی-بیرونی، دارند، اگر چادر و حجاب مقبول آنهاست، اگر از حضور زن و مرد در یک جمع پرهیز دارند، اگر بدون آشنایی دختر و پسر آنها را به عقد همدیگر درمی آورند، اگر موسیقی گوش نمی دهند، اگر لباس سیاه یا تیره رنگ را بر لباس هایی با رنگ روشن ترجیح می دهند، اگر جنس مؤنث را جنس دوم می پندارند، اگر زندگی شان کند است، اگر برای غذا خوردن به رستوران نمی روند، اگر غذاهای غربی (مثل پیتزا و ساندویچ و ....) نمی خورند، اگر پیراهن شان را روی شلوارشان می اندازند و از کمربند استفاده نمی کنند، اگر به جای ادکلن از عطر استفاده می کنند، اگر ریش خود را نمی تراشند، اگر پیراهن آستین کوتاه نمی پوشند، اگر بستنی سنتی را بر بستنی ایتالیایی ترجیح می دهند، اگر موی کوتاه را بر موی بلند و موی روغن نازده را بر موی روغن زده ترجیح می دهند، ... اگر در عروسی هایشان رقص و پایکوبی نمی کنند، اگر عزاداری برای امام حسین(علیه السلام) را دو ماه و شاید یک سال می دانند و به طور کلی هر نوع شادی در این ایام منع می کنند، و اگر... این را باید سبک زندگی ویژه آنها شمرد و آنها به عنوان یک گروه اجتماعی حق دارند چنین باشند و چنین کنند و چنین اعتقاد داشته باشند اما گروه های اجتماعی دیگر نیز در چارچوب اخلاق (و نه سبک زندگی یک گروه خاص) و قانون حق دارند به گونه ای دیگر زندگی کنند» (محمدی، 1378:9).
آزاد ارمکی و شالچی(1384) نیز در مقاله ای تحت عنوان «دو جهان ایرانی: مسجد و کافی شاپ» با استفاده از دو روش پیمایش و مشاهده و با بهره مندی از الگوی تبیینی بوردیو به بررسی تطبیقی دو سبک زندگی اصول گرایی انقلابی و پسامدرن در میان جوانان منطقه 3 تهران می پردازند. بر طبق این پژوهش سبک زندگی اصول گرایی انقلابی متأثر از ارزش های انقلاب اسلامی بوده و کماکان بر حفظ شیوه زندگی اسلام گرا و انقلابی تأکید می کنند. نفی مصرف گرایی غربی، دوری از نشانه های هویت غربی و مدرن، تأکید بر ارزش های اسلامی با برداشت فقاهتی، اجتناب از روابط با نامحرم و دوری از مدگرایی از جمله ویژگی های این سبک زندگی است. در مقابل در میان اقشار مرفه تر شیوه زندگی متخالفی شکل گرفته است که با ویژگی هایی چون مدگرایی، گسترش ارتباط با جنس مخالف، تأثیرپذیری از جریان جهانی مصرفی و ... شناخته شده است. این سبک زندگی مورد مخالفت مستقیم و غیرمستقیم نظام قرار گرفته است (آزادو شالچی، 1384:165).
اگر پیوستاری از سبک های زندگی ایرانیان را در نظر بگیریم، در هر سه سنخ شناسی فوق الذکر سبک های زندگی شناسایی شده در دو قطب این پیوستار قرار می گیرند. بدیهی است سبک های زندگی بینابینی با ترکیبات متفاوت در حد فاصل این دو وجود دارند. اما در اینجا فقط این دو سبک زندگی به مثابه تیپ های ایده آل در نظر گرفته شده است.
در میان محققان خارجی بنیامین باربر(1996) در کتاب Mcworld vs.Jihad نزدیک ترین سنخ شناسی از سبک زندگی جوانان به سنخ شناسی های فوق الذکر را ارائه کرده است. باربر از دو واژه استعاری یا کنایی برای توصیف عملکرد دو روند هم زمان در جهان استفاده می کند: جهاد و مک ورلد. به نوشته وی، ما از یک طرف شاهد روند محلی سازی، خاص گرایی یا سیاست هویت (در اَشکال دینی، قومی و نژادی) هستیم که شامل همه اَشکال «مخالفت بنیادگرایانه با تجدد» می شود و به اعتقاد وی در ادیان و مذاهب اسلام، پروتستانیسم، کاتولیسم، هندوئیسم، بودیسم، کنفوسیونیسم و یهودیت وجود دارد(جهاد) و از طرف دیگر شاهدیم که یک بازار اقتصادی توسعه طلب و جهانی ساز (تحت کنترل شرکت های چند ملیتی) از طریق اقلام مصرفی و فرهنگ عامه پسند، قصد همگون سازی فرهنگ های محلی و ادغام آنها در فرهنگ جهانی را دارد (مک ورلد). اگر بخواهیم برای سبک زندگی جوانانی که در جهان به این دو روند مرتبط هستند عنوانی انتخاب کنیم می توانیم به ترتیب از سبک زندگی ستیزه جویانه(8) و سبک زندگی مصرفی(9) سخن بگوییم.
1-2-سنخ شناسی سبک های زندگی جوانان ایرانی
در اینجا نتایج یک سنخ شناسی به عمل آمده از سوی نگارنده که بر مفهوم تیپ «ایده آل» وبری متکی است ارائه می گردد. این سنخ شناسی همان گونه که پیش تر گفته شد به دوگانه جهاد-مک ورلد «باربر» و به سنخ شناسی های کیفی ای که پیش تر معرفی شدند تقریباً نزدیک است. بر اساس اطلاعات به دست آمده از طریق مشاهده و مشاهده مشارکتی و مصاحبه، سه سبک زندگی در میان جوانان تهرانی شناسایی شد. ذیلاً به معرفی این سه سبک زندگی و بررسی رابطه آنها با همدیگر و با قدرت (نظام) می پردازیم و سپس قرائت ها و پیامدهای مترتب بر یکی از این سه نوع سبک زندگی (جهان وطن) مورد بحث و بررسی واقع خواهد شد.الف) سبک زندگی همنوایانه یا متعارف(10)
در این گروه سبک زندگی، جوانان ایرانی کم و بیش اکثر مفاهیم و عناصر مطرح شده در برنامه های جامعه پذیری را درونی می کنند. چه برنامه هایی که به صورت جامعه پذیری غیرعلنی و غیرآشکار در خانواده در معرض آنها قرار می گیرند و چه برنامه هایی که به صورت آشکار از طریق سایر کارگزاران جامعه پذیری (مدرسه و رسانه ها و ...) به آنها عرضه می شود. آنها دوره جوانی خود را بدون تعلق به خرده فرهنگ های جوانان سپری می کنند. سبک زندگی این جوانان عموماً با گروه های مرجع سنتی یا معیارهای تنظیم شده از سوی بزرگسالان برای ارزیابی رفتار جوانان همخوانی دارند. هویت این دسته از جوانان عمدتاً تحت تاثیر عناصر فرهنگی عرضه شده از سوی نمایندگان فرهنگ رسمی شکل می گیرد. بین این جوانان با نسل پیشین نوعی پیوستگی نسلی وجود دارد. این دسته از جوانان ایرانی را با الهام از «روزنگرن» و «ویندال»، «جوانان متعارف» نامگذاری می کنیم و یا به تبعیت از روبرت مرتون در سنخ شناسی انحراف و نوآوری «جوانان همنوا» می نامیم. البته منظور از انحراف در این مقاله انحرافات فرهنگی از منظر فرهنگ رسمی است و نه بزهکاری و جرم و واضح است که بین انحراف فرهنگی و جرم یا بزهکاری همپوشی کامل برقرار نیست.ب) سبک زندگی جهان وطنانه(11)
علی رغم تلاش دست اندرکاران امور جوانان در جهت پرورش فرزندان انقلاب بر اساس ارزش ها و هنجارهای اسلامی، بخش نسبتاً قابل ملاحظه ای از جوانان ایرانی تعریف دیگری از بهنجاری و «زندگی خوب» دارند. اگر در میان جوانان «متعارف» و جوانان «بسیجی» پذیرش ارضاء معوق به خاطر برخورداری از آینده ای بهتر رهیافت ارزشی اصلی محسوب می شود، در میان جوانان متعلق به خرده فرهنگ ارضاء آنی یا لذت طلبی لحظه ای، جست و جوی غیرمسئولانه لذت و هوس اجتماعی و مدگرایی و ماجراجویی، رهیافت ارزشی اصلی به شمار می آید. سبک زندگی این دسته از جوانان نیز منطبق با رهیافت ارزشی فوق الذکر است. بنابراین شرکت در مهمانی های خصوصی مختلط و ارتباطات و معاشرت های خارج از چارچوب ازدواج با جنس مخالف و الگوپذیری از ستاره های موسیقی و فیلم در عرصه فرهنگ عامه پسند جهانی و سبک این دسته از جوانان (اعم از پوشش و وضع ظاهر) مصرف رسانه ای آنها در عرصه موسیقی و ویدئو و تلویزیون های ماهواره ای و امثالهم، بخشی از دنیای جوانان خرده فرهنگ را تشکیل می دهد. همان گونه که «میگل» خاطرنشان می کند «سبک های زندگی موجود در میان جوانان یک جامعه دربرگیرنده اطلاعات مهمی درباره فرهنگ جوانان(12) آن جامعه است. بنابراین هنگام مطالعه سبک های زندگی جوانان، ما در واقع جنبه هایی از فرهنگ جوانان را مطالعه می کنیم. لذا مفاهیم سبک زندگی و فرهنگ به لحاظ مفهومی در هم تنیده اند و به سختی می توان آن دو را از هم جدا ساخت»(Miegel,1996:242)از ویژگی های این خرده فرهنگ های جوانان می توان زیرزمینی بودن بخشی از فعالیت های خرده فرهنگی آنان را ذکر کرد. البته حضور این دسته از جوانان در اماکن عمومی همراه با فرایند چانه زنی(13) با فرهنگ مسلط است. حجاب و لزوم رعایت آن در بیرون از منزل یا محل نشانه این گونه چانه زنی هاست. بنابراین پوشیدن انواع شلوارهای جین با پوشیدن مانتو تعدیل می گردد. تحول در تکنولوژی ارتباطات در دو دهه اخیر و کاهش اقتدار نهادهای سنتی جامعه پذیرکننده در جامعه ایرانی (حداقل درشهرهای بزرگ) به افزایش نقش فرهنگ رسانه ای و به طور کلی فرهنگ عامه پسند جهانی در فرایند جامعه پذیری جوانان ایرانی منجر شده است.
یکی از ویژگی های سبک زندگی جهان وطن زیرزمینی بودن(14) بخشی از عناصر آن است. این عناصر عبارتند از مصرف مشروبات الکلی و شرکت در مهمانی خصوصی غیرمجاز(پارتی)، دوستی ها و روابط خارج از دایره زناشویی جوانان، تماشای تلویزیون های ماهواره ای و مصرف سایر عناصر فرهنگ عامه پسند اعم از موسیقی و رقص و ... به این فهرست باید افکار، نگرش ها و ارزش های متفاوت را نیز افزود.
از این لحاظ بخشی از جوانان (یا بخشی از مردم) ما به سبک های زندگی دوگانه(15) عادت کرده اند: دنیای عمومی و دنیای خصوصی با دنیای رسمی و غیررسمی، ظاهر، رفتار و زندگی عده ای از آنها در پشت درهای بسته خانه (حوزه خصوصی) و در محیط های فرهنگی دیگر (سفرهای خارجی) تا حد زیادی متفاوت از آن چیزی است که در اماکن عمومی داخل کشور مشاهده می شود. خانه و محیط های فرهنگی خارج از کشور محل بروز فردیت آنها و در نتیجه نمایشگاه سبک زندگی آنهاست. به همین دلیل می توان ادعا کرد که بخشی از زندگی روزمره جوانان ایرانی (حوزه خصوصی) یا بخشی از فرهنگ آنها خصلتی کارناوالی(به معنای مورد نظر باختین) پیدا کرده است. در نظر باختین فرهنگ کارناوالی بر ابعاد غیر عادی اغراق شده جسمانی و ضد عرفی تأکید می کند و از این طریق عناصری را برجسته می سازد که در جریان زندگی روزمره و عرفی مورد غفلت و حتی سرکوب قرار گرفته اند. از نظر باختین کارناوال امری عمومی و همگانی است که در علن انجام می شود و نوعی برخورد طنزآلود با فرهنگ رسمی است. اما در ایران شاهد کارناوالی شدن حوزه خصوصی هستیم هرچند گاهی اوقات کارناوالی شدن حوزه عمومی به معنای مورد نظر باختین نیز رخ می دهد.
در سال های اخیر سبک های پنهان خواهان رؤیت پذیری(16) بیشتری در حوزه یا فضای عمومی شده اند چه در شکل فردی و چه در شکل جمعی آن و چه در فضاهای عمومی واقعی و چه مجازی. در این سال ها به یمن تکنولوژی های دیجیتال (اینترنت و تلفن همراه) بخشی از اطلاعات مربوط به این دنیای خصوصی در معرض تماشای دیگران هم قرار گرفته است. وبلاگ نویسی منفذی است برای شناخت نیمه پنهان جامعه و فرهنگ و به تعبیری راهی برای شناخت سبک های زندگی پنهان زیرزمینی است.
ظاهرآرایی و حضور جوانان (به ویژه زنان) در اماکن عمومی(خیابان) و نیمه خصوصی(اتومبیل) بدون توجه به مقررات اجتماعی در خصوص پوشش(بدحجابی) نمونه ای از این رؤیت پذیری فردی است. به علاوه تلاش برای تسخیر نمادین فضای عمومی حتی برای ساعات و یا دقایقی اندک باعث شده که فرهنگ کارناوالی فوق الذکر از فضای بسته و پوشیده خانه ها راهی به بیرون، یعنی به فضای عمومی پیدا کند. حضور وسیع جوانان در خیابان ها در شب چهارشنبه سوری، والنتاین و مراسم جشن پیروزی تیم ملی فوتبال در مسابقات مربوط به جام جهانی مثال های نادری است از کارناولی شدن موسمی حوزه عمومی و رؤیت پذیری جمعی سبک های زندگی جمعی.
با این حال حضور فردی و روزمره جوانان جهان وطن در حوزه عمومی همواره با نوعی چانه زنی با فرهنگ رسمی همراه بوده است. درجه یا میزان چانه زنی بسته به اینکه افراد در محیط های رسمی حضور می یابند(ادارات، مدارس، دانشگاه ها و ...) و یا در محیط های غیررسمی (خیابان و مراکز خرید، کافی شاپ، سینما، رستوران و ...) متفاوت است. نتیجه این چانه زنی ها درجاتی از به اصطلاح «بدحجابی» یا «بدپوششی» زنان و مردان در جامعه است. چیزی که حدود قابل تسامح و اغماض آن را آزمون و خطای افراد و حساسیت های متغیر نیروهای کنترل اجتماعی تعیین کرده است.
در ادامه مقاله خواهیم دید که چه قرائت هایی از حضور و پیدایش این دسته از سبک های زندگی در جامعه ایرانی وجود دارد و این قرائت ها چه الزاماتی دارند. اما پیش از آن لازم است سبک زندگی دیگری که کاملاً در تضاد با سبک زندگی جهان وطنانه است معرفی شود.
پی نوشت ها :
1. دانشیار گروه مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی.
2. Argot
3. slang
4. attitudinal
5. action-level
6. collective lifestyle statement
7. rhetorical
8. militant
9. consumer
10. conventional
11. cosmopolitan
12. youth culture
13. negotiation
14. underground
15. dual lifestyle
16. visibility
زیر نظر: سیدرضا صالحی امیری؛ به اهتمام: ابراهیم حاجیانی؛ (1386)، الگوهای سبک زندگی ایرانیان، تهران: مجمع تشخیص مصلحت نظام، مرکز تحقیقات استراتژیک، چاپ دوم