نویسندگان:
علی دبیرزاده
علی حدادی(*)
منبع: راسخون
علی دبیرزاده
علی حدادی(*)
منبع: راسخون
چکیده:
با شکست مادها، کوروش وارث حکومت آنها و صاحب سرزمینهایی شده بود که زمانی تحت سیطره ی آنها بود. اینک دیگر قلمروی او یک سرزمین فرعی کوچک نبود. این پیروزی را می توان آغازی دانست برای ایجاد یک امپراتوری؛ چرا که در سالهای بعد پارسیان نقشی اساسی را در جهان سیاست زمان خود ایفا می کردند. در این مقاله برآنیم چگونگی لشکر کشی کورش به غرب را بیان کرده و پیامدهای این لشکر کشی را بررسی کنیمکلید واژه:
کورش، ایران، هخامنشیانمقدمه:
مالکیّت کورش بر میراث ماد، او را به طور اجتناب ناپذیری در مواجهه با قدرتهای دیگر منطقه قرار داده بود که یکی از مهمترین آنها دولت لیدی بود. سرزمین لیدی دارای موقعیّت ممتاز از حیث ثروت، تجارت، و ارتباطاتی وسیع در سواحل بازرگانی دریاهای سیاه، مدیترانه و اژه برخوردار بود (محمودآبادی، 1388، 32). «... شکست ماد نه تنها سرزمین های خارجی پهناوری را تحت تسلط کوروش قرار داد بلکه آغازی برای توازن ظریف قدرت در خاور نزدیک بود ...» (ناردو، 1380، 38).از اقدامات کوروش از زمان تسخیر ماد تا نبرد با دولت لیدی اطلاع دقیقی در دست نیست، اما می توان حدس زد که در این مدت وی مشغول سر و سامان دادن به سرزمینهای تازه فتح شده بوده است. در شوش هم از آن جا که به بابل نزدیک بود، مقرّی شاهانه ساخته شد (Strabo, 15, 3, 2 ). این سخن ما را به این نتیجه می رساند که ایلام هم در این زمان به تسخیر شاه پارسی درآمده و این که از این زمان شوش به عنوان یکی از پایتخت های هخامنشیان برگزیده شده باشد. کتزیاس هم راجع به اقدامات کوروش در این زمان، گزارش از تسلیم باختریان بعد از اطلاع از شکست آستیاگ می دهد (کتزیاس، 1380، 20).
در زمان کوروش «کرزوس»،(1) پادشاه لیدی بود که از سال 561 ق.م. بر آن حکومت می کرد. برخی به اشتباه او را مخترع پول می دانند، در حالی که او تکمیل کننده ی سیستم داد و ستد با پول بوده و نه مخترع آن؛ زیرا باستان شناسان سکه هایی از عهد سناخریب، پادشاه آشور، یافته اند که هفت صد سال قبل از میلاد مسیح ضرب شده اند (شاندور، 1375، 109). لیدی به سرزمینی ثروتمند در آسیای صغیر تبدیل شده بود؛ به عبارت دیگر کرزوس پادشاه سرزمینی بود که مرکز بازرگانی بزرگی میان آسیا و اروپا بود و همواره مولّد ثروت فراوان و پر از زر بوده است (جرج ولز، 1376، 373).
سقوط آستیاگ بهانه ی مناسبی به دست کرزوس می داد تا مرزهای خود را گسترش دهد. پیش از آن در عهدنامه ای که با وساطت بابل و کیلیکیه میان «آلیات»، پدر او، و کیاکسرا، پادشاه ماد، در سال 585 ق.م. بسته شده بود، رود هالیس (قزل ایرماق کنونی) به عنوان مرز دو سرزمین شناخته شده بود و این پیمان با ازدواج آستیاگ پسر کیاکسرا، با «آریانیا» دختر آلیات، استوارتر گردیده بود (دیاکونوف، 1386، 295). اکنون به واسطه ی سرنگونی آستیاگ هم که شده این معاهده فاقد اعتبار می بود ضمن آن که کرزوس بهانه ی دیگری هم در اختیار داشت و آن نسبت خویشاوندی ای بود که وی با آستیاگ، شاه مخلوع ماد داشت.
از دیگر سو این جنگ به سود کوروش نیز می توانست باشد؛ چرا که در صورت پیروزی می توانست ((... مهاجر نشینهای ثروتمند و پر برکت یونانی سواحل میزیه را که در اتحادیه یا کنفدراسیونی مرکب از دوازده شهر گرد هم آمده بودند به تصرف در آورد ...)) (شاندور، 1375، 133). به هر روی این درگیری میان قدرت نوظهور پارسی، و کرزوسی که خود را در موضع قدرت می دید اجتناب ناپذیر می نمود.
تاریخ دقیق نبرد بر ما روشن نیست، گاه در سال 547 ق.م. و گاه 542 - 541 قبل از میلاد ذکر شده است؛ تاریخ اول با احتساب سریع روی دادن آن بعد از منازعات ماد و تاریخ دوم با احتساب سلسله جنگهای کوروش و اقدامات وی در حد فاصل تسخیر اکباتان و تصرف سارد است (بریان، 1387: 108). جریان نبرد را به ناچار بایستی از سوی پدر تاریخ پیگیری نمود. او کرزوس را عامل جنگ و پیش گویی هاتف معبد دلفی مبنی بر سرنگونی امپراتوری بزرگ در صورت بروز جنگ و اعتماد کرزوس به او؛ همچنین گوش مالی دادن کوروش به واسطه ی بد رفتاری ای که با شوهر خواهر او؛ یعنی آستیاگ کرده بود را از علت های آن می داند (هرودت، 1386، 46).
از عبارت «به واسطه بد رفتاری نسبت به آستیاگ» بر می آید که کرزوس قصد سرکوب کوروش را داشته و شرایط آستیاگ بهترین بهانه را به دست وی داده و مزید بر علت شده است. شاید با امید واهی به این که در این نبرد مادهایی که در لشکر کوروش شرکت دارند برای انتقام گیری از وی بر او خواهند شورید. از عبارت «گوش مالی دادن» نیز چنین استنباط می شود که شاه لیدیه ای حریف پارسی خود را دست کم گرفته بوده و خود را پیروز میدان می دانسته است. او خود را فاتح سرزمینهایی می دید که پدرش در کسب آنها ناکام بود.
از دیگر سو می توان متوجه شد که کوروش پیش از لشکر کشی، قاصدانی سوی یونانیها گسیل داشته و آنها را از مساعدت کرزوس برحذر داشته (هرودت، 1386، 48). این مطلب نشان می دهد که کوروش نیز احتمال دارد از پیش، در اندیشه ی نبرد و تصرف سارد بوده و به واسطه ی پیش بینیهایی که می کرده اقدام به این کار کرده است. هرچند در این میان تنها ناحیه ی «میلتوس» به آن پاسخ مثبت داد. «... آنچه او می خواست ثروتهای آسیای صغیر و فلزات گرانبها و دامها و منسوجات و بردگان آن و جاده هایش بود که به او امکان می داد کالاهای این منطقه پرخیر و برکت را به بنادر مجهز آن برساند ...» (شاندور، 1375، 134).
کرزوس با سپاهیان خود حرکت کرد و در محلی به نام «پتریا»(2) اسکان کرد. در جبهه ی مخالف هم کوروش با افراد خود روانه ی جنگ شده بود. در میان لشکریان کوروش نظامیان مادی نیز حضور داشتند. آنها افرادی کار کشته بودند که به قدرت و کیفیّت نیروی نظامی وی بیش از پیش افزوده بودند. در واقع «... سازمان نظامی و سیاسی نیرومند کوروش کلید موفقیت او برای شروع توسعه روشمند امپراتوری ای [ بود ] که از مادها به او رسیده [ بود ] ...» (ناردو، 1380، 38). مضاف بر این که با بسیج کردن سپاهیان مناطق سر راه خود بر کمیّت نظامیان خود می افزود.
بالاخره دو نیرو در پتریا در برابر هم صف آرایی کردند. نبردهای خونین اما بی نتیجه ای درگرفت. کرزوس که جنگ را به جهت کمبود نفرات به زیان خود می دید تصمیم به عقب نشینی گرفت. این بار امیدواری او در دو چیز بود: یکی زمستانی که در پیش بود و می توانست باعث توقف موقتی جنگ و خرید وقت شود و دیگری امید به کمک هم پیمانهای خود؛ یعنی مصر، بابل و اسپارت که پیش از آن با آنها عهدنامه هایی امضاء کرده بود. اما شاه پارسی به مسأله دیگری توجه داشت. «... آنچه برای او ارزش داشت رسانیدن مرزهای غربی دولت نوین هخامنشی به روی دریاهای آزاد بود. این دریاها برای پارسیان بسیار ارزشمندتر از مناطق تسخیر شده جدید بودند زیرا به زعم پارسیان از آن سوی دریاها خطری آنان را تهدید نمی کرد» (محمودآبادی، 1383، 31).
تصمیمی که پادشاه پارسی در برابر اقدام کرزوس گرفت نشان از درایت وی داشت. او دستور تعقیب کرزوس را داد تا فرصت هرگونه ابتکاری را از وی بازستاند. به واقع تصمیمی جز این می توانست او را در مواجهه با مخاطرات جدی قرار دهد که حتی می توانست به قیمت از دست دادن جان او تمام شود. اگر او به همتای لیدیه ایش فرصت تجدید قوا داده بود، بی تردید دچار خطای استراتژیکی فاحشی شده بود. اما گویی زمان برای او در دنبال کردن امیالش حکم زر را داشت و «مهمترین مسأله ای که اندیشه کوروش را به خود معطوف می نمود، حفظ امنیت این سرزمین، گسترش آن، گذر از مناطق پر خطر و احداث مرزهای بی خطر برای ایجاد آینده ای با ثبات بود» (محمودآبادی، 1383، 27).
از بین متحدان لیدی، بابلیها این بار هم سکوت کردند، شاید به این دلیل که نبونید همچنان در تیمه ی عربستان به سر می برده. اسپارتیها زمانی به فکر افتادند که دیگر کار از کار گذشته بود. در این میان تنها افرادی از مصر در میان لشکریان لیدیه ای حضور داشتند. گزنفون در گزارشی مبالغه آمیز بیان می دارد مصریها بالغ بر صد و بیست هزار نفر از راه دریا به کمک کرزوس آمده بودند (گزنفون، 1381، 246- 245) کوروش در پایان گروهی از آن مصریها را در لشکر خود به کار گرفت و حتی چند شهر از جمله لاریسا، سیلن و کیمه را به سکونت آنها اختصاص داد (گزنفون، 1381، 274).
کرزوس و سپاهیانش به پایتخت خود سارد رسیدند و کرزوس بسیاری از آنها را مرخص نمود. بی شک وی تمایل نداشت تا رسیدن بهار هزینه ی خوراک و دیگر نیازهای آنها را متقبل شود. درست در این موقع بود که با حمله ی متهورانه ی کوروش روبرو شد و طرفین با یک دیگر درگیر شدند.
کرزوس که شکست خود را حتمی می دید به قلعه ی مستحکم خود پناه برد و ارگ در محاصره پارسیان درآمد. این محاصره چهارده روز به طول انجامید که نشان دهنده ی تسخیر ناپذیری آن بوده و در نهایت پارسیان با زیرکی و ذکاوت یک تن مادی به نام «هورئید» توانستند به داخل ارگ راه یابند (برای اطلاع بیشتر ن.ک به هرودت، 1386، 51 و 52). البته کتزیاس که هر جا می خواهد خلاف گفته های هموطن خود را ثابت کند استفاده ایرانیان از عروسکهای چوبی در شمایل سربازان ایرانی که باعث وحشت و تسلیم ساکنان ارگ شد را علت سقوط ارگ می داند (کتزیاس، 1380، 33). این چنین بود که سارد در نهایت به دست پارسیان افتاد.
پیروزی قوای پارسی در نبرد آخر را می توان مرهون استفاده از دو چیز دانست: یکی استفاده آنها از ارابه های داس دار بود؛ ارابه هایی که در محور چرخهای آنها از داس استفاده می شد و می توانست هر مانعی را در برابر خود نابود کند (گزنفون، 1350، 244) و می توان آنها را از مدرن ترین ادوات نظامی عصر خود دانست؛ جالب توجه این جاست که گزنفون این ارابه های داس دار را به چشم خود در نبرد کوناکسا نیز دیده است و این مسأله مبین استفاده از این ابزار تا زمان اردشیر دوم هخامنشی است (گزنفون، 1351، 33). عامل مهم دیگر در پیروزی پارسیان استفاده آنها از شتر در برابر اسب بود که بوی تعفن آمیز آن موجب رم کردن و فرار اسب از مقابل شتر می شود (هرودت، 1386، 50- 49 نیز گزنفون، 1381، 274). با این ترفند بود که پارسیان توانستند بر سواره نظام نیرومند لیدی غلبه کنند.
کرزوس اسیر شاه پارسی گشته بود و هر لحظه انتظار مرگی دهشتناک، آن طور که در دوران باستان مرسوم بود را می کشید. از سرنوشت کرزوس روایات مختلفی در دست است. سال نامه ی نبونید کشته شدن را فرجام وی دانسته (ویسهوفر، 1388، 61)، که البته بسیاری از مورخین امروزه مخالف این مطلب هستند (ن.ک به داندامایف، 1389، 37 و 38). پدر تاریخ معتقد است به دستور کوروش، کرزوس را برای سوزاندن در غل و زنجیر بر روی هیزم هایی قرار دادند، اما در نهایت بخشیده شد و مورد احترام قرار گرفت (هرودت، 1386، 54-52). کتزیاس هم که این بار در جزئیات با هرودت اختلاف دارد، عامل رهایی کرزوس از غل و زنجیر و در نهایت بخشیده شدن وی را رعد و برق می داند (ن.ک به کتزیاس، 1380، 34). اما جالب این جاست که در زنده ماندن کرزوس، او با هرودت هم عقیده است (!).
به هر منظور همان طور که گفته شد آنچه امروزه بسیاری بر آن وحدت نظر دارند آن است که نه تنها کرزوس به فرمان کوروش کشته و یا تهدید به مرگ نشده، بلکه این شاه لیدیه ای بوده که قصد خود سوزی داشته و به دستور پادشاه پارسی وی را از خودکشی نجات داده اند (شاپور شهبازی، 1389، 196- 195) [تصویر 4]. در توصیف منش شاه پارسی چنین می توان نگاشت: «... شاهی در تاریخ باستان ایران، نه مصداق و تحقق اندیشه پادشاهی فرهی بوده است و نه به طور صد در صد ستمگر و مستبد. کسی که بیش از همه به اندیشه شاه آرمانی نزدیک شد کوروش کبیر بود، در حالیکه دیگران گاه در چارچوب بودند و گاه در خارج از آن ...» (رجایی، 1385، 94).
مخاطب تاریخ با مطالعه ی متون تاریخی متوجه این نکته خواهد شد که در آن دوران فاتحین با مغلوبین خود، به خصوص شاهان اسیر شده به وحشیانه ترین شکل برخورد می کردند. کمتر از شصت سال قبل از دوران کرزوس، «سین شاریشکون- ساراک» (625- 612 ق.م.)، آخرین شاه آشوری، از ترس فاتحین سرزمینش، خود را به میان شعله های آتش انداخته بود (دیاکونوف، 1386، 282).
تاریخ ددمنشی های بسیاری را در حافظه ی خود دارد. چه بسیار بودند شاهانی که چپاول، غارت و کشتار فجیع دشمنان خود موجب نخوت و غرور آنها بود. آشور نصیر پال، پادشاه آشور (884 ق.م.)، سناخریب، پادشاه آشور (689 ق.م.)، نبوکدنصر دوم، پادشاه بابل (565 ق.م.) از جمله پادشاهانی بودند که مفتخر به آن بودند: مردم را سر بریده اند، آنها را در آتش سوزانده و کباب کرده اند یا زنده پوست کنده اند و دست و گوش و بینی شان را بریده اند یا آن که هزاران چشم از حدقه در آورده اند. برای نمونه، این سخن از آشوربانیپال، شاه آشوری، در توصیف رفتار او با همتای ایلامی خود در ماجرای فتح شوش است. او چنین می گوید:
«سر تِه- اومّان، شاه ایلام، را جنگجویان من با شتاب آوردند و آن را مقابل دروازه ی آشور در نینوا جلوی چرخ های من انداختند. با دشنه پی های صورت او را بریدم و بر آن تف انداختم.» (هینتس، الف، 1387، 176)
گویی کوروش یکی از ابزار امپراتوری خود را در کنار ارتش نیرومند و درایت خویش، سیاست تسامح و تساهل قرار داده بود. چیزی که تا آن موقع تازگی نداشت. کشورگشایی او با نیک رفتاری او جدایی ناپذیر بود؛ سنجش رفتار نیک او با ددمنشی های شاهان خون ریز و ویرانگر آشور و بابل چنان برجستگی ویژه ای به او می بخشید که دوست و دشمن بی اختیار او را می ستودند (قائمی، 1349، 98). چه بسا او از نظر رژیم سیاسی حکومت جهانی خود را بر پایه ی فدرالیسم پی ریزی می کرد (ویلهلم، 1386، 65).
در نهایت کرزوس نجات پیدا کرد و پس از آن در نزدیکی همدان، در ناحیه ای به نام «برنه»،(3) که به عنوان تیول به وی سپرده شده بود، به زندگی خود ادامه داد (یونگه، 1385، 42). با تسخیر سارد بخش بزرگی از غرب آناطولی تحت سلطه ی کوروش قرار گرفت و کمی بعد کلیکیه، کاریه و حتی شهرهای یونانی آسیای صغیر به شاهنشاهی تازه تأسیس او افزوده شدند. این فتوحات را در راستای سنتهای شاهان گذشته ماد و بازپس گرفتن سرزمین هایی باید دانست که در گذشته فرمان بردار آنها بودند (فرای، 1386، 140- 139).
پس از سقوط لیدی اینک نوبت به شهرهای یونانی آسیای صغیر رسیده بود. فتح لیدی موجب شد پارسیان و یونانیها برای نخستین بار در تاریخ با هم در تماس قرار گیرند. این در حالی بود که «... پادشاهان ایران شهرهای خود مختار یونان را مؤسّسات سیاسی خطرناک و سرمشقهای بدی برای ملل زیر دست خود که به بردگی کشانده بودند می دیدند ...» (وان لون، 1334، 50).
این حکومتها به واسطه ی مهاجر نشین های یونانی از مدتها قبل در حوزه ی مدیترانه پدید آمده و ثروتمند شده و دارای اهمّیّت سوق الجیشی بودند. «... عقیده بر آن است که تشکیل مهاجر نشینهای اولیه یونانی در آن سوی دریای مدیترانه – المنا(4) در سوریه، کومه(5) در جنوب ایتالیا و نائوکراتیس(6) در مصر – دلایل بازرگانی داشته است ...» (دوبلویس و وان دراسپک، 1388، 123). فتح این منطقه می توانست نقش پر رنگی در حیات تجاری شاهنشاهی هخامنشی داشته باشد. چه کوروش در اندیشه ی آن بود تا یک مرز دریایی امن در گرداگرد آسیای صغیر ایجاد کند (محمودآبادی، 1383، 29).
در جریان لشکر کشی کوروش به سوی لیدی وی قاصدانی نزد شهرهای یونانی فرستاده بود تا مطیع او شوند که تنها میلتوس حاضر به پذیرش آن شده بود. این در حالی بود که یونانیان در نظر فاتح پارسی به عنوان «ملتی دکان دار» بودند (گرشویچ، 1387، ج دوم، قسمت دوم، 129). اکنون همان هایی که دعوت شاه پارسیان را پس زده بودند حاضر شده بودند تا تحت انقیاد او درآیند. این مسأله موجب خشم کوروش گردید و جوابهای درخوری به آنها داد (برای مطالعه بیشتر ن.ک به هرودت، 1386، 77 و 78).
شاه پارسی آهنگ بازگشت به اکباتان کرده بود. پس اداره ی شهر سارد را به یکی از فرماندهان خود «تب لوس»(7) سپرد و مسؤولیّت ادامه ی فتوحات در شهرهای یونانی و حوزه ی مدیترانه را ابتدا به «مزرس»(8) و پس از مرگ او به سردار مادی خود، هارپاگ سپرد که او در این کار موفق بود و توانست تمام آسیای صغیر را زیر سلطه ی پارسیان درآورد و آنها را خراج گزار خود گرداند. کوروش این ناحیه ی بزرگ را به دو ساتراپی مهم تقسیم کرد: ساتراپی سارد شامل مرکز و جنوب غربی آسیای صغیر و ساتراپی «داسکولیان»(9) شامل مشرق و شمال آن، که کاپادوکیه هم جزء آن بود (یونگ، 1385، 42).
تعامل میان پارسیان و مردم آسیای صغیر آثار متعددی را برای هر دو در پی داشت. پارسیها از این پس می توانستند از سربازان و صنعت گران این ناحیه بهره ببرند. در حوزه ی تجارت هم سکه های کرزوسی در همه جا رواج یافت و بازرگانان ایرانی که در معاملات خود سکه به کار می بردند کرزوسی های زرین و سیمین را در همه جا رواج دادند و این سکه ها تا روزگار داریوش اول در معاملات رایج بود (شاپور شهبازی، 1389، 198).
در سوی دیگر مردم حوزه ی مدیترانه نیز به واسطه ی داد و ستد با پارسیها از آنها چیزهای بسیاری وام گرفتند که بیشتر آنها در حوزه ی کالاهای زینتی و تجملاتی هستند. آثار به دست آمده در اطراف دریای سیاه از قبیل کوزه، دست بند، گردن بند و گوشواره که مربوط به اواسط قرن پنجم هستند نشان دهنده ی آن است که آنها بعد از حضور ایرانیها در آن منطقه از کالاهای لوکس ایرانی تأثیر گرفتند. بنابراین از طریق صنعت گران یونانی و تولید کالاهای لوکس هخامنشی در بسیاری از شهرهای یونانی چون پونتوس می توان آنها را به عنوان اشکال کلیدی در تعامل بین پارس و این منطقه متصور ساخت (Brosius, 2010: 35 ).
این تأثیرات که بسیاری خود را در دراز مدت نشان داده اند حتی در زندگی شخصی مردم نیز مشاهده می شود. از جامهای شراب و لباسهای به دست آمده مشخص می شود که بعدها در سال 430 ق.م. نوع مراسم و رسوم آنها تحت تأثیر نفوذ پارسیان متفاوت شده است (Miller, 2008: 15). اگر با دید تاریخی تأثیر این پیروزی بزرگ کوروش بر عرصه ی جهانی تجزیه و تحلیل شود، می توان ادعا نمود «... شکست لیدی، تا فروپاشی ساسانیان، آسیای صغیر را زیر نفوذ مستقیم و غیر مستقیم حکومت های ایران نگه داشت و شاید بدون این پیروزی کورش، هرگز راه ایران، یونان و روم، آنچنان که می شناسیم، روی یکدیگر گشوده نمی شد و تاریخ مسیر دیگری را می پیمود و امروز آسیای صغیر چهره دیگری داشت» (رجبی، 1380، 124).
نتیجه:
در مجموع می توان چنین نتیجه گرفت آنچه موجب تصادم بین ایران و یونان شد رقابت شدید اقتصادی در منطقه ی مدیترانه بود. قبل از گسترش مرزهای غربی ایران به سواحل دریای مدیترانه توسط کوروش، تجارت در این منطقه در دست آتن، صیدا و صور بود که از میان آنها، آتن سهم بیشتری در تجارت آن داشت، اما بعد از دستیابی به توسعه ی بازرگانی ایران در دریای مدیترانه، تجارت آتن و شهرهای دوازده گانه ی یونانی در سواحل آسیای صغیر و نیز صیدا و صور محدود شد. تا آن که بعدها با حفر کانال سوئز توسط داریوش به کلی از بین رفت؛ چرا که دیگر کشتیهای ایرانی می توانستند کالاهای خود را به طور مستقیم به اروپا حمل کنند.پینوشتها:
*کارشناس ارشد تاریخ ایران باستان، مدرس دانشگاه و کارشناس ارشد تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی
1- Croesus
2- Pteria
3- Barene
4- Al mina
5- Cumae
6- Naukratis
7- Tabalos
8- Mazares
9- Daskyleion
بریان، پی یر، (1387)، گئوماته، ترجمه ی: اکبر جاودانی، تاریخ پژوهی، شماره ی 36 و 37، صص 110- 105
داندامایف، محمد، (1389)، تاریخ سیاسی هخامنشی، ترجمه ی: فرید جواهر کلام، تهران، فرزان روز
رجبی، پرویز، (1380)، هزاره های گمشده، جلد 2، تهران، توس
شاپور شهبازی، علی رضا، (1389)، زندگی و جهانداری کورش کبیر، چاپ دوم، تهران، دنیای کتاب
شاندور، آلبر، (1375)، محمد قاضی، چاپ چهارم، بی جا، زرین
فرای، ریچارد نلسون، (1386)، میراث باستانی ایران، ترجمه ی: مسعود رجب نیا، چاپ هشتم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی
قائمی، محمد، (1349)، هخامنشیان در تورات، اصفهان، تأیید
کتزیاس، (1380)، خلاصه تاریخ کتزیاس از کورش تا اردشیر (معروف به خلاصه ی فوتیوس)، ترجمه ی: کامیاب خلیلی، تهران، کارنگ
گرشویچ، ایلیا، (1387)، تاریخ ایران دوره هخامنشیان (تاریخ کمبریج)، ترجمه ی: مرتضی ثاقب فر، جلد 2، قسمت 2، چاپ دوم، تهران، جامی
گزنفون، (1350)، کوروش نامه، ترجمه ی رضا مشایخی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب
____،(1381)، سیرت کورش کبیر، ترجمه ی: وحید مازندرانی، چاپ دوم، تهران، دنیای کتاب
____، (1351)، بازگشت ده هزار یونانی، ترجمه ی: منوچهر امیری، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر
محمودآبادی، اصغر، (1383)، تاریخ فرهنگ و سیاست در ایران باستان (دفتر پارینه)، چاپ دوم، اهواز، مهزیار
_________، (1388)، فرایند اقتدار امپراتوری هخامنشی و تحول تاریخ نگاری در یونان باستان، اصفهان، نقش مانا
ناردو، دان، (1380)، ترجمه ی: مرتضی ثاقب فر، چاپ دوم، تهران، ققنوس
وان لون، هاندریک، (1334)، تاریخ بشر، ترجمه ی: علی اکبر بامداد، بی جا، امیرکبیر
ویسهوفر، یوزف، (1388)، ایران باستان، ترجمه ی: مرتضی ثاقب فر، چاپ دهم، تهران، ققنوس
ویلهلم، ولفگانگ، (1386)، کوروش شهریار دادگر، ترجمه ی: کریم طاهرزاده و بهرام شالگونی، تهران، جامی
هرودت، (1386)، تواریخ، ترجمه ی: وحید مازندرانی، چاپ سوم، تهران، دنیای کتاب
هینتس، والتر، (1387)، (الف)، شهریاری ایلام، ترجمه ی: پرویز رجبی، تهران، ماهی
یونگ، پیتر یولیوس، (1385)، پادشاه پارسی داریوش یکم، ترجمه ی: داود منشی زاده، تهران، ثالث
Strabo, The Geography
<http:// penelope.uchicago.edu/Strabo.html>
[Accessed 7 May 2013]
- Brosius. Maria, (2010). " Pax Persica and the Peoples of the black Sea Region: Extend and Limits of Achaemenid Imperial Ideology ", in J. nieling and E. Rehm (eds): Achaemenid impact in the Black Sea communication of powers. Arahus: university press. P: 29 - 40
- Miller, Margaret c, (2008). " Cultural identity and the peoples of the Mediterranean ". Confrence held in the Getty vila, Malibu, 30 May 2008: P 1 – 27
<http://getty.edu>. [Accessed 5 June 2013]
/م