1- دین ستیزی
به نظر می رسد بارزترین ویژگی بنی اسرائیل، دین ستیزی یا همان دشمنی با خدای متعال و مظاهر شریعت آسمانی است، که البتّه این مطلب از زاویه های مختلف قابل بررسی می باشد؛ از توهین و نسبت ناروا به خدا تا تهمت، بهتان، تکذیب و حتّی قتل انبیای الهی و بالأخره تمرّد و سرپیچی از فرامین پروردگار را می توان از مصادیق صریح و آشکار این مخالفت با مذهب و دین گریزی بر شمرد که تنها به چند نمونه از موارد متعدّد آن اشاره می شود:«وَ قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا...؛ (1)
و یهود گفتند: دست خدا بسته است، دست های خودشان بسته باد و بدین سخن که گفتند، ملعون شدند.»
گستاخی، تنزّل، تحقیر و گستاخی به ذات باری تعالی:
آنگاه خداوند مثل کسی که خوابیده بود، بیدار شد، مثل جبّاری که از شراب می خروشد. (2)
افترا و نسبت ناروا به پروردگار:
و خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود و در دل خود محزون گشت. (3)
در روز هفتم، خدا از همه کار خود که ساخته بود، فارغ شد و در روز هفتم از همه کار خود که ساخته بود، آرامی گرفت. پس خدا روز هفتم را مبارک خواند و آن را تقدیس نمود؛ زیرا که در آن آرام گرفت. (4)
و خداوند خدا گفت: همانا انسان مثل یکی از ما شده است که عارف نیک و بد گردیده، اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته و بخورد و تا به ابد زنده بماند. (5)
با اندکی دقّت ملاحظه می شود که از بدو خلقت انسان نوعی جدا انگاری و تفکیک بین دین و دانش ایجاد شده است؛ به این معنا که انسان یا باید مطیع خدا و بنده ی مؤمن باشد؛ امّا بدون معرفت و دانایی، یا اینکه دانا باشد؛ بدون ایمان (بعدها و در گذر زمان این طرز تلقّی تحریف شده، مبنای تفکّرات غلط تقابل دین و علم و همچنین نظریات سکولاریستی و جدایی دین از سیاست راهم فراهم کرد.
از مصادیق دیگر دشمنی با دین، نسبت دادن اعمال منافی عفّت و توهین به انبیای الهی است:
خواهر بزرگ به کوچک گفت: «پدر ما [لوط] پیر شده و مردی بر روی زمین نیست که بر حسب عادت کلّ جهان، به ما در آید. بیا تا پدر خود را شراب بنوشانیم و با او هم بستر شویم، تا نسلی از پدر خود نگاهداریم... پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند. (6)
و خداوند مرا گفت: بار دیگر برو و زنی را که محبوبه ی شوهر خود و زانیه می باشد، دوست بدار، چنان که خداوند بنی اسرائیل را دوست می دارد. (7)
هم کاهن و هم نبیّ از مسکرات گمراه شده اند و از شراب بلعیده گردیده اند. (8)
یا اینکه، انبیا به دروغ ادّعای نبوّت می کنند و کاهنان به واسطه ی ایشان حکمرانی می نمایند... (9)
علاوه بر این همه تهمت های غیر انسانی، در صورت امکان دستشان به خون پیامبران نیز آلوده می شد:
«لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ؛ (10)
ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و رسولانی به سوی آنها فرستادیم، هر زمان پیامبری حکمی بر خلاف هوس ها و دلخواه آنها می آورد، عدهّ ای را تکذیب می کردند و عدهّ ای را می کشتند.»
سرپیچی از فرامین باری تعالی نمونه ی دیگری از دین ستیزی بنی اسرائیل است که به فراوانی در منابع دینی به چشم می خورد.
ای قوم به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر داشته وارد شوید و به پشت سر خود باز نگردید که زیانکار خواهید بود. گفتند: ای موسی در آن، جمعیتی ستمگرند و ما هرگز وارد آن نمی شویم، تا آنها از آن خارج شوند، اگر آنها از آن خارج شوند، ما وارد خواهیم شد. (11)
خداوند به موسی گفت: روانه شده، به زیر برو، زیرا که این قوم تو که از زمین «مصر» بیرون آورده ای، فاسد شده اند و به زودی از آن طریقی که بدیشان امر فرموده ام، انحراف ورزیده، گوساله ی ریخته شده برای خویشتن ساخته اند و نزد آن سجده کرده و قربانی گذرانیده، می گویند که ای اسرائیل این خدایان تو می باشند که تو را از زمین بیرون آورده اند و خداوند به موسی گفت: این قوم را دیده ام واینک قوم گردنکش می باشند. (12)
این تغییر رویّه از یکتاپرستی به بت پرستی در شرایطی صورت گرفت که، خدای متعال قوم بنی اسرائیل را از ظلم و ستم فراعنه ی «مصر» نجات داد. حال به جای قدردانی و سپاس به درگاه خدا، به شرک و گوساله پرستی روی آورده اند.
شما از ایّام پدران خود از فرایض من تجاوز نموده، آنها را نگاه نداشته اید. امّا یهوه صبایوت می گوید: به سوی من بازگشت نمایید و من به سوی شما بازگشت خواهم کرد، امّا شما می گویید به چه چیز بازگشت نماییم. (13)
بنابراین تعدّی و تجاوز نسبت به دستورات دین، در قوم یهود ریشه دار و دارای سابقه ی طولانی بوده است.
نکته ی دیگر راجع به دین گریزی یهود، اختلاف نظر یا نوعی تفسیر به رأی در آیات الهی است:
«وَ لَقَدْ آتَیْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ* وَ آتَیْنَاهُمْ بَیِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ؛ (14)
ما بنی اسرائیل را کتاب و حکومت و نبوّت بخشیدیم و از روزی های پاکیزه به آنها عطا کردیم و آنان را بر جهانیان برتری بخشیدیم و دلایل روشنی از امر نبوّت و شریعت در اختیارشان قرار دادیم، آنها اختلاف نکردند مگر بعد از علم و آگاهی و این اختلاف به خاطر ستم و برتری جویی آنان بود، امّا پروردگارت روز قیامت در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند، داوری می کند.»
لازم به ذکر است که این دین ستیزی منحصر با یهوه (خدای یهود) و رسولان بنی اسرائیل نبود؛ بلکه با شریعت های پس از حضرت موسی (عَلَیهِ السَّلام) نیز ادامه داشته و دارد.
«وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا قَتَلُوهُ ؛ (15)
گفتارشان که: مسیح عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم....» .
یا در واکنش شدید و اعتراض به دستور خدا راجع به مسئله ی تغییر قبله از «بیت المقدّس» (قبله ی یهودیان) به سمت «مکّه»، دست به کار توطئه و کارشکنی علیه پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله) و مسلمانان شدند. (16)
«وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ بِکُلِّ آیَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَ مَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ مَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ ...؛ (17)
سوگند که اگر برای اهل کتاب هر گونه آیه (نشانه) بیاوری، از قبله ی تو پیروی نخواهند کرد و تو نیز هیچ گاه از قبله ی آنان پیروی نخواهی کرد و حتّی هیچ کدامشان از قبله ی یکدیگر پیروی نمی کنند...»
در این آیه، هم به سرپیچی از دستور خدا، هم لجاجت با رسول اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله) و هم تشتّت آراء در بین خود یهود اشاره شده است. علّامه طباطبایی نیز در «المیزان» اشاره می کند:
بنی اسرائیل در پذیرفتن توحید لجوج ترین امّت ها بودند و از هر امّت دیگر بیشتر با آن دشمنی می کردند. (18)
شاید بتوان گفت: هدف اصلی این همه دشمنی با خدا، درحقیقت شرک ورزی وانکار ذات باری تعالی است. امّا از آنجا که علی الظّاهر به یک نیروی فرابشری به نام یهوه (خدا) معتقد هستند، دائماً سعی می کنند یا خود را در حدّ خدا بالا ببرند و از جانب او دستور صادر کنند یا اینکه خدای متعال را در حدّ موجودات مادّی و زمینی تنزّل بدهند.
2- قومیّت گرایی شدید
تقویت احساس نژاد پرستی (19) و ملّی گرایی (20) نیز از ویژگی های قوم یهود است. مرحوم علّامه طباطبایی ذیل تفسیر آیات 49 تا 54 سوره ی بقره، اشاره می کند که:بنی اسرائیل جامعه ای بودند که قومیّت در آنها شدید بود، چون یک تن بودند. در نتیجه، اگر عملی از بعضی سر می زد همه بدان راضی می شدند. (21) لیون سیمون محقّق برجسته ی یهودی نیز معتقد است:
آیین یهود بر خلاف مسیحیّت به هیچ وجه رستگاری روح فرد را بشارت نمی دهد، همه ی ایده ها و مفاهیم یهودیّت با هستی قوم یهود، گره خورده است. (22)
یکی دیگر از چهره های تاریخی صهیونیسم می گوید:
هر یهودی، خواه ناخواه، به شدّت با کلّ ملّت یهود متّحد است و دین یهود بیش از هر چیز، وطن دوستی یهود است. (23)
بنابراین از منظر یهودیان، قوم گرایی افراطی و ملّی گرایی به مثابه ی دین آسمانی تلقّی شده است. درست بر خلاف «قرآن» که می فرماید:
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ؛ (24)
در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.»
این تعصّب شدید قومی به انسجام اجتماعی کاملاً محسوسی در جوامع یهودی- هر چند اندک هم باشند- انجامیده و این همبستگی اجتماعی دلیل اصلی بقای اجتماعی آنها حتّی در جوامع غیر یهودی در طول تاریخ بوده است. آنها در شهرها ونقاط مختلف جهان ارتباط تنگاتنگ خود را با همدیگر حفظ می کردند. هر کجا که چادرهای خود را بر پا می داشتند، ارتباطشان با امّت اسرائیل و «ارض موعود» کماکان پا برجا بود. آنها در قلب سرزمین های ناشناس و بیابان های خالی از سکنه، سرزمینی مخصوص به خود داشتند که در آن احساس راحتی می کردند و آن را وطن وخانه ی خود می دانستند.
3- خود برتربینی
خود را بالاتر از دیگران دیدن نشانه ی غرور است و تکبّر (استکبار) عامل طرد شیطان از درگاه باری تعالی بود.در کنار عواملی چون دین ستیزی، توهین به خدا و انبیا و به عبارتی خدا را بنده نبودن، تبختر و خودپسندی نیز از ویژگی های بارز بنی اسرائیل بوده که عملاً منشأ یک سری رفتارهای سیاسی و اجتماعی دیگری در طول تاریخ بشریت، توسط ایشان بوده است.
نکته ی قابل توجّه این است، همین مردمی که به کلیّه ی مظاهر شریف الهی اهانت و دشمنی روا می دارند، آنجا که منافعشان ایجاب کند، احکام دین را مختص و منحصر به خود تلقّی کرده و خود را تافته ای جدا بافته در نظر گرفته و همین امر باعث شده است که تنها دین خود را اصیل بدانند و با روحیه ی دین ستیزی خود، جهت تمرّد از دستورات الهی و بی احترامی به انبیا و شریعت های پس از حضرت موسی (عَلَیهِ السَّلام) نیز مستمسکی در دست داشته باشند.
«وَ قَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى ...؛ (25)
و یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند...»
یا اینکه:
«وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا وَ یَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ؛ (26)
و هنگامی که به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل کرده ایمان بیاورید می گویند: ما به چیزی ایمان می آوریم که بر خود ما نازل شده است و به غیر آن کافر می شوند، در حالی که حق است و آیاتی را که بر آنها نازل شده، تصدیق می کند. بگو اگر ایمان دارید پس چرا پیامبران خدا را پیش از این به قتل می رساندید؟»
بنابراین به نظر می رسد استناد به آیات «تورات» توسط یهود، بیش از آنکه جنبه ی تقیّد دینی داشته باشد، نوعی استفاده ی ابزاری از دین جهت تأمین منویّات دنیوی خودشان بوده و الّا عقل سلیم و مؤمن حکم می کند که انسان می بایست تابع محض دستورات پروردگار خود باشد، نه اینکه با واژگون جلوه دادن آیات الهی، منشأ بدعت های مخالف دین گردد. حتّی دین پژوهانی که با تسامح و کم اطّلاعی، ادیان مختلف را بررسی کرده اند نیز معتقدند، قوم بنی اسرائیل تأکید بی مورد را جع به ممتاز بودن خود می نمایند. (27) مسلّماً ریشه ی توهّم برگزیده بودن یهود، از همان دخل و تصرّف های منفعت طلبانه در متون دینی ناشی می شود.
و از این جهت که پدران تو را دوست داشته، ذریّت ایشان را بعد از ایشان برگزیده بود تا تو را به حضرت خود، با قوّت عظیم از مصر بیرون آورد. (28)
... و ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود. (29)
و به فرعون بگو: خداوند چنین می گوید: اسرائیل پسر من و نخست زاده ی من است. (30)
آنها حتّی با آن همه سابقه ی ضدیّت با خدا و انواع شیطنت های کفر آمیز، خود را فرزندان خدا دانسته وهدایت الهی را منحصر به خود می دانند. «قرآن کریم» می فرماید:
«وَ قَالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا؛ (31)
و [اهل کتاب] گفتند یهودی یا مسیحی باشید تا هدایت یابید».
هر چند «قرآن کریم» نیز فضیلت بخشیدن بنی اسرائیل بر جهانیان را مطرح نموده، امّا بلافاصله هشدار داده است که این فضیلت های دنیوی نیز- اگر منجر به ناسپاسی و سرپیچی از فرمان خدا بشود- فردای قیامت سودی به حال افراد نخواهد داشت.
«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ* وَ اتَّقُوا یَوْماً لاَ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ؛ (32)
ای بنی اسرائیل نعمتی را که بر شما ارزانی داشتم و شما را بر جهانیان برتری دادم به یاد آورید و بترسید از روزی که هیچ کس، دیگری را به کار نیاید و هیچ شفاعتی از کسی پذیرفته نگردد و از کسی عوضی نستانند و کسی را یاری نکنند.»
نکته ی قابل تأمّل این است که برتری بنی اسرائیل صرفاً برتری بر اقوام زمانه ی خودشان بوده؛ چرا که اساساً هدایت حضرت موسی (عَلَیهِ السَّلام) منحصر به بنی اسرائیل بوده و ایشان دارای رسالت جهانی نبوده اند:
«واتینا موسی الکتاب و جعلناه هدیً لنبی اسرائیل...؛
ما به موسی کتاب آسمانی دادیم و آن را وسیله ی هدایت بنی اسرائیل قرار دادیم.»
امّا احبار و مفسّران یهود با تجاهل به این نکته، حاضر نبودند تا آیین آنها در میان سایر ملل و اقوام گسترش یابد؛ زیرا طبق اعتقاد آنها، خدا یهود را به عنوان قوم برتر برگزیده و تمام ابنای بشر را بردگان ایشان قرار داده است. به همین علّت یهودیان مردم غیر یهود را «جوییم» [گوییم]؛ یعنی حیوان هایی به شکل بشر می خوانند. (33)
برخی این اعتقاد افراطی قوم یهود به برگزیده بودن یا خود را تافته ی جدا بافته دانستن را به کتاب «تلمود»(34) نسبت می دهند. (35)
نباید فراموش کرد که گرد آوری و تدوین تلمود، تلاشی از سوی برخی علما و ربانیّون یهود بوده که در صدد حفظ وحدت و هویّت خود قوم پس از ویرانی معبد بوده اند و در این راستا ابتدا از اواخر قرن نخست میلادی به تهیه ی فهرست کتاب ها و نوشته های مقدّس اقدام نموده و سپس تدریجاً به تدوین احکام و هنجارهایی برای تضمین وحدت قومی و دینی درباره ی این دین دست زدند. (36)
جالب است بدانیم که گروهی از یهودیان گرچه «تلمود» را بر گرفته از سخنان خاخام های (روحانیون) یهودی می دانند، امّا شأن و منزلتی والا برای آن قائلند، بدان حد که معتقدند خدا در هر مشکلی که قابل حل در آسمان نباشد، با خاخام ها مشورت می کند! وهر آن کس که با شریعت موسی مخالفت کند، گناهش بخشوده می شود، امّا آنکه با تلمود مخالفت کند، عقوبتش مرگ است. (37)
نتیجه ی دقّت نظر برخی از محقّقان این است که تلمود نه تنها ساخته ی قوم یهود است، بلکه به نوبه ی خود در زمان های بعد، به این قوم شکل و قالب بخشیده است. (38)
اهمیّت این موضوع مهم وقتی آشکار می شود که بدانیم خیلی از قوانین و پروتکل های رسمی صهیونیسم در دوران معاصر، تفاسیر جدید خاخام های یهودی [مشاوران خدا!!!] از منابعی مانند تلمود است. البتّه وقتی که طبق تصریح تلمود:
تفاوت میان یهودی و غیر یهودی همان قدر است که میان انسان و حیوان فرق وجود دارد؛ (39)
آیا نمی توان با قرائت جدیدتری! از متون دینی، مجوّز نسل کشی حیوانات توسط تنها گروه انسان ها یا همان قوم برتر را صادر کرد؟
اسرائیل شاهاک، اندیشمند یهودی واز مخالفان سرسخت صهیونیسم جهانی درکتاب خود «تاریخ یهود - مذهب یهود»، توجیهات خاخام های مبلّغ «تلمود»، را درباره ی قتل و نژاد کشی غیر یهودیان، به خوبی توضیح داده است. (40)
ادامه دارد...
پی نوشت ها :
1- مائده: 64.
2- مزامیر/ 78-65.
3- پیدایش/ 6-6.
4- پیدایش / 2-2 و 3.
5- پیدایش / 3-22.
6- پیدایش / 19-31 تا 36.
7- هوشع / 3-1.
8- اشعیا / 28-7.
9- ارمیا/ 5-31.
10- مائده: 70.
11- مائده: 21و 22.
12- خروج / 32-7 تا 9.
13- ملاکی / 3-7.
14- جاثیه: 16و 17.
15- نساء: 157.
16- ر.ک: بقره: 142 تا 149، همچنین: آل عمران: 72 تا 74.
17- بقره: 145.
18- طباطبایی، سیّد محمّد حسین، همان، ج 1، ص 387.
19- Racism= راشیسم: باور اینکه فرقه های نژادی گروه های انسانی اهمّیت اساسی دارند... و میان ویژگی های نژادی وارثی گروه های بشری و درجه ی هوشمندی و آفرینندگی فرهنگی آنها رابطه ی مستقیم وجود دارد. ر.ک: آشوری، داریوش، «دانشنامه ی سیاسی»، نشر مروارید، تهران، 1381، ص 321.
20- Nationalism= ناسیونالیسم: آگاهی به تعلق به ملّت، آگاهی ملّی اغلب پدید آورنده ی حسّ وفاداری و شور دل بستگی افراد به عناصر تشکیل دهنده ی ملّت (نژاد، زبان،...) و گاه موجب بزرگداشت مبالغه آمیز از آنها واعتقاد به برتری این مظاهر ملّی بر دیگر ملّت ها می شود. آشوری، همان، ص 319.
21- طباطبایی، سیّد محمّد حسین، همان، ج 1، ص 353.
22- فورد، هنری، «یهود بین الملل»، علی آرش، مؤسسه ی فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، تهران، 1382، ص 70.
23- همان، ص 69.
24- حجرات، 13.
25- بقره: 113.
26- بقره: 91.
27- هیوم، رابرت ارنست، «ادیان زنده جهان»، عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1378، ص 304.
28- تثنیه / 4-37.
29- حزقیال/ 11-20.
30- خروج / 4-22.
31- بقره: 135.
32- بقره: 47 و 48.
33- مغنیه، محمّد جواد، «اسرائیلیات القران»، دارالجواد، بیروت، 1400، ص 16.
34- «تلمود / تلموذ» (Talamud) به معنای تعلیم و آموزش است. یهودیان از آن به عنوان «سنّت شفاهی» یا «تورات شفاهی» یاد می کنند و شامل بسیاری از آداب و رسوم است که در تورات مکتوب ثبت نشده و همین تورات شفاهی است که قوانین دینی را برای یهودیان روشن تر و اجرای آن را آسان تر می سازد. ر.ک: اشتاین سالتز، آوین، «سیری در تلمود»، باقر طالبی دارابی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1383، ص 31.
35- خان، ظفر الاسلام، «نقد و نگرشی بر تلمود»، محمّد رضا رحمتی، مرکز مطالعات وتحقیقات اسلامی، بی جا، 1369، ص 132.
36- کلباسی اشتری، حسین، «مدخلی بر تبار شناسی کتاب مقدّس»، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، تهران، 1384، ص 222.
37- محمّد قاسمی، حمید، همان، ص 20.
38- اشتابن، سالتز، همان، ص 382.
39- «تلمود، سهندرین» /2-58 به نقل از: محمّد قاسمی، حمید، همان، ص 37.
40- شاهاک، اسرائیل، «تاریخ یهود - مذهب یهود»، مجید شریف، نشر چاپخش، تهران، 1376، صص 204-119.
رکنی، سیّد محمّد باقر، (1389)، اخلاق یهودی وتمدّن غربی، تهران: هلال، چاپ دوم