مترجم: همايون همتي
از نظر تاريخي اين تعبير به معاني مختلفي بکار رفته است. يکي از کاربردها و معاني عمده و نخستين آن به معناي " دين شناسي تطبيقي " است که نام ديگري براي رشته ي تاريخ اديان و دين پژوهشي مقايسه اي است که محقق اديان با به کارگيري پديده شناسي دين و استفاده از توصيف و مقايسه ي اديان مي کوشد تا به شناخت غيرهنجاري و همدلانه و غيرکلامي اديان نايل آيد و اجزاي مختلف تشکيل دهنده ي دين با بکارگيري داده هاي علوم اجتماعي و علوم انساني تجزيه و تحليل کند. پاره اي محققان براي نشان دادن بخشي از کار دين شناسان از اصطلاح الهيات تطبيقي استفاده کرده اند که البته استفاده ي نادرست و غيردقيق و خطاآلودي است، زيرا دانش الهيات در تمامي شاخه ها و شعبه هايش همواره ماهيتاً يک دانش هنجاري و مبتني ( Normative ) بر ارزش گذاري است در حالي که دانش اديان، به معناي جديد و آکادميک آن که توسط فريدريش ماکس مولر پايه گزاري شد اساساً دانشي توصيفي، تجربي، تاريخي، غيرهنجاري و بدور از ارزش گذاري و تعيين صدق و کذب و حق و باطل اديان است. اينگونه خلط و بر آميختن ها امر تازه اي نيست و متأسفانه از ديرباز سابقه داشته است، چنانکه براي مثال در " دايرة المعارف دين و اخلاق " ويراسته ي هيتسينگز، دانش کلام با رشته ي فلسفه ي دين يکي انگاشته شده (1) در حالي که بين اين دو تفاوتهاي اساسي و عمده اي وجود دارد و دو دانش متمايز و مستقل و متفاوتند. خودِ ماکس مولر هم در کتاب " درآمدي بر دانش اديان " (2) مرتکب چنين خطايي شده است (3) و جيمز فريمن کلارک (4) نيز در کتابش بنام " ده دين بزرگ: رساله اي درباره ي الهيات تطبيقي (5) " که در سال 1871 انتشار يافته چنين اشتباهي کرده درحاليکه کتاب او به بررسي تاريخ آموزه هاي ديني در سنن گوناگون ديني مي پردازد و درواقع اثري دين پژوهانه و تاريخي است نه الهياتي و توجيه گرايانه و دفاعياتي.
کوتاه سخن آنکه، امروز ديگر دين شناسان و پژوهشگران حوزه ي اديان اصطلاح " الهيات تطبيقي " را به معنايي که مولر يا کلارک در گذشته بکار برده اند، به کار نمي برند و اساساً بحثهاي کلامي را با تاريخ اديان و دين پژوهي خلط نمي کند. و اين طليعه ي مبارکي است براي افزايش دقت در کاوشهاي علمي اصطلاح الهيات تطبيقي در کار برد امروزي و جديدش ممکن است به يکي از اين معاني به کار رود: نخست به همان معناي تحقيق مقايسه اي در مورد جنبه هاي الهياتي اديان مختلف و بررسي مقايسه اي نظامهاي الهياتي باليده در درون هر يک از سنن ديني. اما در کاربرد رايج، الهيات تطبيقي به آنگونه تحقيق کلامي و کاوش الهياتي گفته مي شود که چند سنت ديني را بر پايه ي تفاوتهاي کلامي شان بررسي مي کند و مثلاً به نحوي نقادانه و مقايسه اي به بررسي الهيات مسيحي، بودايي، يهودي، زرتشتي، هندويي که در عين حال جنبه ي توصيفي و غيرهنجاري دارد يعني محقق و متکلم بدنبال توجيه سنت ديني خاص خود نيست. نوع ديگري از الهيات تطبيقي هم وجود دارد که درواقع کاوشي درون ديني است يعني به توصيف و مقايسه ي ديدگاهها و مکتبهاي الهياتي مختلف در درون يک سنت واحد ديني مي پردازد.
اقدام به توصيف و مقايسه ي نظامهاي الهياتي البته همواره با بکارگيري يک روش واحد صورت نمي گيرد بلکه در آن از انواع روش ها و رهيافت ها استفاده مي شود. اساساً رشته ي دين پژوهي و دانش اديان با توجه به شمول و فراگيرندگي و حالت مقايسه اي خاصي که دارد، يعني از اين حيث که تنها محدود و منحصر به مطالعه ي يک دين خاص و واحد نبوده و تمامي سنتهاي ديني را در بر مي گيرد، از همان آغاز ماهيتي کثرت گرايانه و تطبيقي دارد و بديهي است که بررسي جنبه هاي الهياتي موجود در بطن و متن اين سنتهاي ديني مختلف، بطور طبيعي منجر به ظهور نوعي الهيات تطبيقي مي شود. پس با توجه به صبغه و سابقه و اصل ماهيت دانش جديد اديان، ظهور الهيات تطبيقي، امري کاملاً طبيعي و گريزناپذير است و از خصلت ذاتي خودِ اين رشته ي علمي سرچشمه مي گيرد. هرچند که مقايسه ي نظامهاي الهياتي گوناگون و بحث در باب صدق و کذب و حقانيت آنها با معيارهاي دقيق علمي و منطقي ناشي از ضرورتهاي کلامي هم هست و از ديدگاه الهياتي يک عمل هنجاري و ارزش گذارانه و نوعي فعاليت مبتني بر باور و اعتقاد ديني به شمار مي رود که ريشه در آموزشهاي خودِ اديان نيز دارد.
البته بايد به اين نکته نيز توجه داشت که الهيات تطبيقي به عنوان يک رشته ي علمي و آکادميک صرفاً محدود به دين مسيحي يا تمدن يوناني نيست هرچند که الهيات ( تئولوگيا ) به لحاظ تاريخي ريشه و منشأ يوناني دارد و در جهان مسيحيت نيز نفوذ گسترده وسيعي يافته است، اما محدود به اين قلمروها نيست و اين خطاست که برخي کسان پنداشته اند الهيات تطبيقي لزوماً و ماهيتاً يک پديده ي مسيحي يا هلني است. چنانکه عين همين اشتباه و کج فهمي در مورد " کلام جديد " يا " الهيات نوين " هم رخ داده است و کساني پنداشته اند و مي پندارند که کلام جديد " يا " الهيات نوين " هم رخ داده است و کساني پنداشته و مي پندارند که کلام جديد يعني کلام مسيحي و الهيات نوين يعني الهيات مسيحي. در حالي که مقصود از اين اصطلاح چنانچه در مقاله ي " کلام جديد " در همين کتاب و در ديگر مقاله ها و توضيح داده ايم، پيدايش نگاه و نگرش و رهيافت جديدي به دين و نقش و عملکرد آن و بررسي گزاره هاي ديني و زبان ديني و مضمون و محتوا و معناي آنهاست که با ظهور پارادايم هاي جديد معرفت شناختي و در فضاي جديد علوم انساني و اجتماعي و پيدايش فلسفه هاي جديد شکل گرفته و چالش با پرسشهاي نوين الهياتي و اعتقادي با توجه به اين فضاي فکري و فرهنگي جديد و چالش گريهاي علوم انساني و اجتماعي جديد است و اين البته هيچ انحصار و اختصاصي به مسيحيت و هيچ دين خاص ديگري ندارد. بنابراين همه ي سنتهاي ديني اعم از کهن يا نوين، توحيدي يا غيرتوحيدي با توسع در معنا، داراي " الهيات " هستند و باورها و نگرشهايي را درباره ي خدا و آخرت و زندگي و مناسک و وضعيت بشري و ارزشهاي اخلاقي و هدف خلقت و مانند اينها مطرح مي کنند که تمامي قابل ارزيابي الهياتي هستند. البته ممکن است که در هر يک از سنتهاي ديني براي بيان اين مفاهيم واژه ها و تعابير خاص و متفاوتي بکار رود چنانکه از مفاهيم و واژگاني مثل امر قدسي يا مينوي، سَت، حق، يهوه، تهي، مايا، نيروانه، موکشا، احد، الله، خدايا پاره اي تعبيرات اساطيري و باستاني در آثار دين پژوهان استفاده شده است و اين البته امري کاملاً طبيعي و اعتراض ناپذير است و تابع تعيّن و فضاي فرهنگي و ساختارها و امکانات زباني سنن ديني مختلف است و ذاتاً عيب و اشکالي ندارد.
الهيات تطبيقي به طرح پاره اي پرسشهاي اساسي مي پردازد که نمونه هايي از آنها بدين قرار است: 1- هر ديني با مسايل انساني نظير رنج، جهل، گناه، مرگ چگونه برخورد مي کند و تلقي خاص آن دين درباره ي چنين مسايلي چگونه با تفسير آن دين از وضعيت بشري ارتباط مي يابد؟ 2- روش حصول رستگاري ( يا رسيدن به بيداري اشراق، الهام، کمال، آزادي و... ) از ديدگاه اين دين خاص کدام است و ربط آن با ديگر شيوه ها چگونه است؟ 3- شناخت واقعيت غايي ( خدا، قدسي، تُهي الوهيت، امر متعالي و... ) در هر دين خاص چگونه امکان پذير است و با شيوه هاي شناخت موجود غايي در ديگر سنتهاي ديني چه ارتباطي دارد؟
البته پرسشهايي هم در درون هر سنت ديني خاص يا نسبت به يک سنت ديني خاص وجود دارد که به نوبه ي خود مهم و قابل بررسي است. مثل نظريه ي مربوط به وحدت گوهري اديان که فريتهوف شووان و هوستون اسميت مدافع آن هستند يا اين نگرش که مي توان الهيات تطبيقي درون ديني: مسيحي، يهودي، بودايي، اسلامي و مانند اينها داشت که نظر کساني مانند ويلفروکنتول اسميث، ريموندو پانيکار، ماسائو آبه، آناندا کوماراسوامي، فرانتس روز نزويگ و ديگران است. يا در مورد کثرت گيرايي ديني که مدافعاني همچون جان هيک دارد. دردرون هر سنت ديني خاص چنين نگرشها و استنباط هاي تخصصي تر الهياتي همواره وجود داشته و دارد.
بنابراين الهيات تطبيقي همواره بر نوعي کثرت و تنوع اديان مبتني است، يعني اينکه به دينهاي مختلف توجه مي کند و هرگز به يک دين خاص محدود نمي شود و از ديگر سو همواره از نوعي رهيافت تأويل گرايانه يا هرمنوتيکي سود مي جويد زيرا در پي مقايسه ي نظامهاي الهياتي مختلف و متعدد و کشف معنا و تفسير آنها مي باشد و با تفسيرهاي مختلف الهياتي سروکار دارد. پس همواره ساخت و صبغه اي هرمنوتيکي خواهد داشت. بنابراين هر متکلمي که بخواهد در حوزه ي الهيات تطبيقي کار کند ناگزير از دانستن تئوريهاي هرمنوتيکي و تسلط کافي به دانش هرمنوتيک است. بدون اين آمادگي، ورود در چنين حوزه ي گسترده و ژرفي امکان پذير نخواهد بود.
توجه اکيد به اين نکته ضرورت دارد که الهيات تطبيقي به معناي امروزين و کاربرد رايج کنوني آن، خصلتي توصيفي - تاريخي و مقايسه اي و هرمنوتيکي دارد و رشته اي غير هنجاري است و نبايد تعبير الهيات در نام اين رشته ما را بفريبد که به پنداريم هم چون مباحث رايج الهياتي در اينجا نيز سخن بر سر حق و باطل و تعيين صدق و کذب اديان است. الهيات تطبيقي دانشي است که هم چون تاريخ تطبيقي اديان يا دين شناسي تطبيقي ( Comparative Religion ) به توصيف و مقايسه و معرفي وجوه اشتراک و تفاوت نظامهاي الهياتي گوناگون مي پردازد بدون آنکه همچون الهيات سنتي لزوماً در پي اثبات نتايج خاص از پيش معين باشد. بنابراين نتايج نهايي کاوش متخصصان الهيات تطبيقي هيچ گاه از پيش معلوم نيست و آنان خود را ملزم به اثبات يا رد عقايد خاصي نمي دانند. چنين رهيافت و نگرش هرمنوتيکي آزاد و مقايسه گرانه در الهيات سنتي وجود نداشته است. و اين يکي از تفاوتهاي رشته ي الهيات تطبيقي با الهيات سنتي است. در ضمن بايد افزود که هيچ گونه اجماع و توافقي در مورد بکارگيري يک روش خاص ميان پژوهشگران الهيات تطبيقي و کارشناسان اين حوزه وجود ندارد.
هر چند اصطلاح الهيات تطبيقي به عنوان رشته اي آکادميک و مستقل، اصطلاحي جديد و مربوط به دوره ي مدرن است اما با توجه به مطالعات تاريخي و متون باستاني، اين حقيقت را انکار نمي توان کرد که مواد قابل مقايسه ي الهياتي در متون ديني گذشته و فرهنگهاي باستان نيز همواره وجود داشته است. البته تأکيد اين نکته نيز اهميت دارد که متون کلامي و نوشته هاي الهياتي گذشته بيشتر حاوي احتجاجها و مناظرات کلامي و رديه نويسي و دفاعيه نويسي بوده است تا بحثهاي مقايسه اي انتقادي و هرمنوتيکي غير جانبدارانه. بويژه فضاهايي که اينگونه بحثها در آنها مطرح مي شده غالباً تحت تأثير و گاه سرشار از انحصارگرايي هاي الهياتي و اعتقادي بوده است و به مجال توصيف و مقايسه يا فهم دقيق همدلانه و بکار بستن روشهاي هرمنوتيکي کمتر در ميان بوده است.حتي در ميان خودِ متکلمان معروف مسيحي از ژوستين شهيد، قديس يروم، بازيل، آمبروز، برنارد، کلمنت اسکندراني و اُريگن گرفته تا اگوستين و بوناونتورة و ترتوليان و آکويناس، هر چند که رگه ها و نشانه هاي اخذ و اقتباس از فيلون يهودي، افلاطون، ارسطو و حکيمان اسلامي مثل ابن سينا و ابن رشد کاملاً مشهود است ولي باز هم نمي توان ادعا کرد که الهيات تطبيقي به شکل رشته اي متمايز و مدون و آکادميک و با صبغه و رهيافت هرمنوتيکي در آن روزگاران وجود بارزي داشته است، بلکه بيشتر جدال و ستيزه ي کلامي و منازعه ي اعتقادي و قلمي و رديه نويسي هاي گاه سرشار از تعصب بوده است که بعضاً پيامدهاي ناگوار و زيان آوري نيز بدنبال داشته است. در آثار تاريخنگاران يونان باستان بخصوص هرودوت تعلق خاطر به تطبيق گرايي و انديشه ي مقايسه اي و علاقه به اديان غيريوناني و حتي نوعي همدلي با فرهنگهاي ديگر مشاهده مي شود. پلوتارک نيز تا حدودي به هرودوت و رهيافت او نزديک است.
رواقيان و اپيکوديان نيز در باب ماهيت خدايان و يافتن وجوه مشترک عقايد در جهان باستان کوششهاي سودمندي کرده اند. اما اينهمه را نمي توان الهيات تطبيقي به معناي دقيق و سنجيده و کاربرد جديد و امروزين اين کلمه ناميد. در دوره ي رنسانس نيز انديشمندان غربي به کاوش درباره ي اساطير باستان و نقش آنها در اديان پرداختند که مي توان از کساني مثل مارسيليو فيچينو، جوواني پيکودلاميراندولا، جيوردانو برونو و ديگران نام برد که به احياي اساطير باستان براي اهداف الهياتي و مسيحي پرداختند و بر وجود نوعي " سنت مشترک " ميان همه ي اديان روزگار باستان و دوره ي جديد تأکيد مي کردند.
در سده هاي پانزدهم تا هفدهم نيز جريان توجه به اديان باستان و مداقه و بررسي در اين باب همچنان ادامه داشت. يک مبلّغ يسوعي در چين به نام ماتيوريکچي در اين دوره اثر ارزشمندي در زمينه ي تطبيق در الهيات مسيحي پديد آورد که بسيار تأثيرگذار بود. توجه به مطالعات تاريخي در باب اديان نيز توسط متفکران رُمانتيک و کساني مثل يوهان گوتفريدهر در صورت پذيرفت و توجه و تعلق خاطر ويژه اي به فرهنگيهاي شرق نزديک باستان در قرن نوزدهم به وجود آمد بخصوص علاقه ي خاصي به تحقيق در اديان آشور و بابل و مصر باستان ايجاد شده بود. در کنار اينها توجه به اديان هندي نيز به شکلي جدي و وسيع در ميان محققان رواج يافته بود.
در عصر روشنگري نوعي تلاش براي بازشناسي سنن ديني با تأکيد بر خصلت تاريخي و انتقادي پديد آمده بود و حتي فيلسوفان مسيحي مثل لايب نيتس و کانت به ايجاد نوعي " دين طبيعي " (6) برآمده از همه ي اديان اميد بسته بودند و بدينسان فلسفه و الهيات غربي با تقويت آگاهي تاريخي اش بتدريج رو به تطبيق گرايي و انديشه ي مقايسه اي مي آورد. در آثار متکلمان و فيلسوفاني چون شلاير ماخر و هگل نيز عناصر تطبيق گرايانه ي الهياتي فراوان به چشم مي خورد. بخصوص الهيات خاص هرمنوتيکي شلاير ماخر که دين را " احساس اتکاي مطلق به موجودي نامتناهي " تعريف مي کرد و بر ذوق و حسي و سرشت ديني نوع بشر پاي مي فشرد زمينه هاي مشترک و مقايسه پذير اديان را به خوبي معرفي مي کرد.
يکي از متفکران و متکلمان مسيحي برجسته در قرن بيستم ارنست تروئلچ است که شخصيت علمي چند بُعدي و مطالعات گسترده اي در باب دين و الهيات و تاريخ کليسا و سنت يهودي - مسيحي داشت. او هم مورخ دين مسيحي و تاريخ کليسا بود و هم جامعه شناس دين و هم يکي از محققان برجسته ي حوزه ي دين شناسي تطبيقي و نيز در فلسفه قدمي راسخ داشت و نقش يک متکلم مسيحي را نيز بخوبي ايفا مي کرد. او که مصرّانه مي کوشيد تا الهيات مسيحي را به عنوان يک رشته ي علمي و دانشگاهي بکار گيرد در عين حال به مقايسه ي انتقادي آن با فلسفه و جامعه شناسي و تاريخ اديان مي پرداخت و به همين سبب از پايه گزاران مکتب الهياتي دانشگاه گوتينگن شد. او که در ابتدا بر " مطلقيت " (7) دين مسيحي تأکيد مي کرد بعدها از اين نظر باز آمدو به ديگر اديان و فرهنگها نيز توجه کرد و معتقد شد که مطلقيت مسيحيت صرفاً براي غربيان و بطور نسبي قابل مطرح ساختن است. مطالعات مقايسه اي در واقع به انديشه ي او نوعي اعتدال بخشيد. بر خلاف او، کارل بارث يکسره به ردّ تطبيق گرايي پرداخت و بر اين باور بودکه الهيات مسيحي رشته اي است که ماهيتاً ربط و پيوندي با مسأله ي عمده ي چيستي و ماهيت دين ندارد و الهيات مسيحي فقط با مسأله ي انکشاف الهي در کلمه ي خدا يعني مسيح شکل مي گيرد و کاملاً الهياتي مسيح محورانه است و لذا نبايد هيچ توجهي به تحليلهاي تطبيقي اديان کند و به لحاظ الهياتي اساساً چنين اقدامي نابجا است.
متألهان نامدار معاصر بارث يعني کساني مثل رودولف بولتمان و پل تيليخ نيز به نحوي طرح و برنامه ي او را دنبال کردند و البته به جنبه هاي تاريخي، هرمنوتيکي و فرهنگي اديان توجهي بسزا کردند. متکلمان مسيحي معروفي مثل ناتان سُدربلوم، گراردوس فاندوليو، رودولف اُتّو نيز کوشيدند تا بين الهيات مسيحي با کارهاي پديده شناختي و تاريخي خود درباره ي دين نوعي پيوند ايجادکند و به مقايسه ي سنن ديني و کشف وجوه مشترک آنها بپردازند. کوتاه سخن آنکه الهيات مسيحي در دوره ي بين دو جنگ اول و دوم جهاني، به طور عمده اي علائق تطبيقي اوليه اش را وانهاده بود و بيشتر به مسيح شناسي و تفسير متن مقدس و اهميت تجربه ي ديني و مسايل وجودي و اسطوره زدايي از مسيحيت و مباحثي از اين قبيل رو آورده بود.
خلاصه در اين دوره تأثير الهيات ديالکتيکي بارث نوعي تأکيد بر تفکيک و تمايز وحي مسيحي با وحي ديگر سنن ديني پديد آمده بود که در آثار کساني مثل هندريک کرامر (8) ( کتاب او بنام: پيام مسيحي در جهان غير مسيحي ) (9) مشاهده مي شود در جهان کاتوليک نيز کساني مثل کارل رينر (10) و هانس کونگ (11) و مباحث الهياتي شان بر عناصر تطبيق گرايانه تأکيد مي کردند. متکلم معروف يهودي، فرانتس روزنزويگ (12) نيز به الهيات تطبيقي علاقه ي خاصي نشان مي داد. اين تلاشها در غرب و جهان مسيحي همچنان دنبال شد تا در روزگار ما متکلمان بسياري در مغرب زمين به جدّ کوشيده اند تا عناصر تطبيقي را در نظامهاي الهياتي شان بگنجانند که اينها را متکلمان تطبيق گرا Comparatirist Theologians مي نامند و غالباً هم به کثرت گرايي ديني و الهياتي و فرهنگي معتقدند و هم به وحدت جهاني کليساهاي مسيحي ( Ecumenism ) ملتزم و پايبند هستند. اين متکلمان تطبيق گرا به طرح مسايلي پرداخته اند که طيف وسيع و متنوعي را تشکيل مي دهند. از پيشنهاد " الهيات تاريخ اديان " (13) توسط ولفهارت پاننبرگ و نظامهاي الهياتي مسيحي مربوط به تعدد اديان که از سوي جان کاب (14)، ريموندو پانيکار (15) مطرح شده تا پيشنهادهاي هانس کونگ و لانگدون گيلکي (16) در مورد ديالوگ و گفتگوي اديان و نيز پيشنهاد " الهيات جهاني (17) " توسط ويلفرد کنتول اسميث (18) و تأکيد وسيع و جدي بر مسأله ي کثرت گرايي ديني از سوي کساني مثل جان هيک و پل نيتر (19)، همه نمايانگر اهميت تطبيق گرايي و توجه به وجوه مقايسه پذير الهياتي اديان مختلف هستند. متکلماني نظير جورج روپ (20) و رابرت نويل (21) هم بر بازشناسي تيپ هاي مختلف ديني مثل قديس، حکيم، پيامبر و ديگر سرمشق هاي رهبران ديني تأکيد کرده اند. در حوزه ي الهيات هندو - بودايي نيز بايد بخصوص از کساني مثل سوامي ويوکاناندا (22) و آناندا کوماراسوامي (23)، ماسائوآبه (24) نام برد. جهان اسلامي نيز تحولات خاص خود را داشته که از جريان هاي علم گرايي، سکولاريسم، مدرنيسم، مارکسيسم، اگزيستانسياليسم تا پديده شناسي و اخيراً هرمنوتيک در زمينه مباحث الهياتي تأثيرات فراواني پذيرفته که در مقاله ي جداگانه اي بايد به طرح اين موضوع پرداخت زيرا به اعتقاد نگارنده سير تحول الهيات يا علم کلام در جهان اسلام با سير آن در مغرب زمين تفاوتهاي عمده و اساسي دارد و نمي توان هر دو را محکوم يک حکم نمود حتي مقايسه در اين مورد به آساني امکان پذير نيست و اين پديده البته معلول علل و عوامل متعددي است که بحث از آنها در حوصله ي اين مقال نيست و از هدف اين نوشتار به دور است. آثار فيلسوفان و مورخان و روانکاوان بزرگي مانند ارنست هاکينگ (25)، ف. س. نورتروپ (26)، آرنولدتوين بي و کارل گوستاويونگ نيز بطور قطع نقش مهمي بر تطبيق گرايي ( Comparativism ) در کوششها و تحقيقات الهياتي داشته اند.
در الهيات معاصر به تطبيق مباحث الهياتي با يافته ها و داده هاي علوم انساني و علوم اجتماعي نيز عنايت خاصي شده است و تعامل علم و الهيات، فلسفه و الهيات، فرهنگ و الهيات و مانند اينها از مسايل مهم الهياتي روزگار ماست که غالباً داراي وجوه معرفت شناسانه اي نيز هستند و متکلمان خود را ناگزير مي يابند که به اين حوزه ها و هم کنشي هاي معرفتي نيز توجه کنند. طرح " پرسشهاي وجودي " و " وضعيتهاي مرزي " نيز که به وضوح از فلسفه هاي اگزيستانس تأثير پذيرفته اند براي الهيات معاصر چالشها و ضرورتهايي را پديد آورده و موجب شده که الهيات هر چه بيشتر به داده هاي علومي مثل روان شناسي، جامعه شناسي، انسان شناسي با شاخه ها و گرايشهاي متعددي که دارند توسل جويد که نتيجه ي آن افزايش صبغه ي تطبيقي الهياتي است.
نکته ي آخر اينکه الهيات تطبيقي يک رشته ي جديد و نوظهور است و عمر چنداني ندارد و چنانکه آورديم هنوز در باب رهيافت و روش آن هيچگونه اجماع و اتفاق نظري وجود ندارد و شايد همين ابهام در هويت اين رشته است که سبب شده گاهي آن را دين پژوهي و زماني با فلسفه ي دين و يا برخي رشته هاي ديگر در آميزند و به خطا يکي انگارند و يا چنانکه در آغاز همين بحث ذکر کرديم تعبير الهيات موجب بد فهمي و برداشتهاي نادرست در مورد اين رشته شده و بنابر تلقي رايج از الهيات که دانشي توجيه گرانه، هنجاري، ارزش گذارانه و مدافعه گرانه است، آن را رشته اي هنجاري و درون ديني ومبتني بر پيش فرضهاي خاص و حتي دانش سراپا نقلي بپندارند. در حالي که چنين نيست و در واقع نوعي " فلسفه ي الهيات " يا " پديده شناسي الهيات " و داراي صبغه ي شديد هرمنوتيکي و غير هنجاري و مقايسه اي است و هرگز نبايد آن را با علم کلام رايج يا دفاعيات کلامي ( Apologetics ) يکي انگاشت. الهيات تطبيقي مثل اصل رشته ي الهيات ( Theology ) در واقع شاخه اي از رشته ي دامنگستر و پيچيده ي دين پژوهي يا دانش اديان ( The Science of Religion ) است که مي تواند از روشهاي معمول در اين ابر رشته ( Multidiscipline ) استفاده کند و به مدد پژوهشهاي انجام شده در ديگر شاخه هاي دين پژوهي به رشد و ارتقاي خود ادامه دهد. دين شناسان معاصر غالباً معتقدند که هر الهيات تطبيقي معاصر در هر سنت ديني که باشد بايد خود را عميقاً به مطالعات تطبيقي انجام گرفته در رشته ي اديان و گفتگوهاي بين اديان پيوند زند و نيز به طرح مجدّد و واضح سؤالات کهن الهيات سنتي و رفع ابهام از آنها بپردازد، يعني به نوعي بازانديشي و باز تفسير و طرح نوين و امروزين پاره اي مسايل کهن الهيات سنتي نيز بپردازد.
چکيده ي سخن آنکه رشته ي الهيات تطبيقي، رشته اي علمي و آکادميک است که مي کوشد بين مدعيات مربوط به معناداري و حقانيت در فضاي تفسير کثرت گرايانه ي اديان و حقيقت دين در تفسير نوين سنن ديني گونه اي هم پيوندي متقابل و هم بستگي دو سويه و انتقادي برقرار سازد. متکلمان تطبيق گراي معاصر اميدوارند که با تحول و تکامل نظامهاي الهياتي سنتي سرانجام تعارض تفسيرها و مدلها و روشهاي مختلف و نتيجه گيريهاي متفاوت الهياتي به نوعي وفاق و وحدت و همگرايي بينجامد، اما در عين حال بشدت تأکيد مي کنند که با توجه به وجود اديان متعدد در جهان که يک واقعيت ملموس و مشهود و انکار ناپذير است هر گونه نظام الهياتي در درون هر نوع سنت ديني بايد سرانجام تطبيق گرايي منتهي شود و مسأله مقايسه هاي کلامي را جدي بگيرد در غير اين صورت مجال حيات و دوام را در عرصه ي آشوبناک و پرتنش نظامهاي الهياتي متکثر و متعدد به سرعت از دست خواهد داد. شک نيست که متکلمان هوشمند و دل سوخته با بصيرت مندي کامل و ژرف انديشي از اين اوضاع عبرت خواهند گرفت و خود را براي چالشهاي جديد و آينده آماده خواهند ساخت و درخواهند يافت که زمانه ديگرگون گشته است و در چنين زمانه اي نمي توان پيام دين را با همان زبان و روشهاي کهن و مباني متزلزل و فاقد جذابيت به نسلهاي بعد منتقل نمود. (27)
پينوشتها:
1. جيمز هيستينگز در " دايرة المعارف دين و اخلاق " در مقاله ي ( Theology ) پس از بحثهاي مفصلي که درباره ي تعريف الهيات و شاخه هاي آن و طبقه بندي علوم الهياتي کرده به رابطه ي الهيات با علم، اخلاق و فلسفه پرداخته و در تعريف دانشي بنام " فلسفه دين " آن را بالاترين و تکامل يافته ترين شکل الهيات دانسته است که کاوشهاي آن مبتني بر داده هاي علوم الهياتي است، هرچند در توضيحاتي که بعداً آورده کوشيده است تا از طريق تفکيک بين عقل و وحي به تفکيک فلسفه از الهيات بپردازد و اولي را کاوشي مبتني بر عقل طبيعي و دومي را دانشي مبتني بر آموزه هاي وحياني معرفي کند.
2. lentroduction to the Science of Religion.
3. زنده ياد دکتر زرين کوب نيز در جايي نوشته است که: تاريخ اديان مدخل سودمند و ارزنده اي براي مباحث مربوط به علم کلام و اثولوحيا ( = تئولوگيا ) ي تطبيقي محسوب است. قلمرو وجدان، ص 7، انتشارات علمي، چاپ اول. شک نيست که از داده هاي تاريخ اديان مي توان در بحثهاي اعتقادي مقايسه اي بهره گرفت، اما بايد توجه داشت که طبق ديدگاه دين پژوهان معاصر، دانش اديان مقدمه اي براي علم کلام نيست بلکه علم کلام و نيز الهيات تطبيقي بخشي و شاخه اي از دانش عام اديان و دين پژوهي بشمار مي روند.
4. James Frecman clarke
5. Ten Great Religions: An Essay in Comparative Theology.
6. " Natural religion "
7. Absoluteness.
8. Hendrik Kraemer.
9.The Christian Message in a non - christian world.
10. Karl Rahner.
11. Hans Kung
12. Franz Rosenzweig
13. " Theology of the history of religions "
14. John Cobb.
15. Raimundo Panikkar
16. Langdon Gilkey.
17. " Global Theology "
18. Wilfred Cantwell Smith
19. Paul Knitter
20. George Rupp
21. Robert C. Neville
22. Swami Vivekananda.
23. Ananda Coomaraswamy
24. Masao Abe
25. Ernst Hocking
26. F.S.C.Northrup
27. خلاصه اينکه مطابق آنچه در متن اين مقاله آمده است الهيات تطبيقي گاهي به معناي مقارنه و مقايسه ي دو يا چند مکتب الهياتي است که شبيه اصطلاح " فقه مقارن " در ميان دانش آموختگان حوزه هاي علوم ديني است و البته چنين علمي ماهيتي کاملاً هنجاري و دستوري و ارزشگذارانه دارد، ولي در اصطلاح دين پژوهان معاصر غربي الهيات تطبيقي يا مقايسه گرا مبتني بر نوعي پديده شناسي توصيفي و تطبيق گرايانه است و به هيچ روي نبايد ميان اين دو اصطلاح و دو رشته ي علمي که هر دو از شاخه هاي دين پژوهي جديد هستند خلط کرد و به خطا آنها را با هم در آميخت يا يکي انگاشت.
- منبع نگارش اين مقاله، متن انگليسي مقاله ي ( Comparative Theology ) نوشته ي ديويد تريسي ( David Tracy ) متکلم معروف معاصر بوده است که در جلد 14 " دايرة المعارف دين "، زير نظر ميرچاالياده به چاپ رسيده است. از مقاله هاي مرتبط با موضوع ياد شده در دايرة المعارف فلسفه، ويراسته ي پل ادواردز و نيز ويرايش 1999 دايرة المعارف بريتانيکا هم بهره گرفته ايم و قصد ما در اين کتاب بيشتر گزارش و معرفي شاخه هاي مختلف الهياتي بخصوص در مغرب زمين بوده است تا منبعي براي آموزش و پژوهش دانشجويان و اهل نظر فراهم آوريم و البته آشکار است که نقد و ارزيابي اين مباحث نياز به پرداختن تأليفي مستقل دارد که توفيق چنان کاري را از حضرت حق بدعا خواستاريم.
ج. هـ. ليث ... [و ديگران]، (1379)، مقدمه اي بر الهيات معاصر، مترجم: همايون همتي، تهران: نقش جهان، چاپ اول.
/ج