خلافت ابوبکر در ترازوي نقد (3)

نقد و بررسي دليل اجماع بر خلافت ابوبکر

تنها دليل اهل سنّت بر خلافت ابوبکر که در اين مقالات تاکنون از ترازوي نقد و بررسي ايمن مانده است اجماع يعني اتفاق اصحاب بر خلافت ابوبکر است.
دوشنبه، 30 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد و بررسي دليل اجماع بر خلافت ابوبکر
 نقد و بررسي دليل اجماع بر خلافت ابوبکر

 

نويسنده: آيت الله سيدعلي حسيني ميلاني





 
خلافت ابوبکر در ترازوي نقد (3)
تنها دليل اهل سنّت بر خلافت ابوبکر که در اين مقالات تاکنون از ترازوي نقد و بررسي ايمن مانده است اجماع يعني اتفاق اصحاب بر خلافت ابوبکر است.
دانش پژوهان حق جو از چگونگي اين دليل نيز به خوبي آگاهند، که اجماع بر خلافت ابوبکر چگونه اتفاقي بوده است، و مناسب نيست که در اين بحث وارد شويم، چون به ناچار به بيان جريان هايي کشيده مي شود که اين نوشتار گنجايش بيان آن ها را ندارد. ولي به مقداري که اين نوشتار اقتضا مي کند به بررسي و نقد آن مي پردازيم، و با اين پرسش آغاز مي کنيم:
به راستي آن ها چه اجماع و اتّفاقي را بر امامت ابوبکر ادّعا مي کنند؟
اينان مي گويند: قضايايي در سقيفه رخ داد که گروهي در آن جا جمع شدند و با ابوبکر به عنوان خليفه بيعت کردند و او را روي کار آوردند(1).
درباره ي اين دليل، سخن صاحب شرح المقاصد از بزرگان علم کلام کافي است که مي گويد:
ما وقتي مي گوييم بر امامت ابوبکر اجماع و اتّفاق داريم، ادّعاي اجماع حقيقي و واقعي نمي کنيم چرا که مدّعي هستيم برخلاف ابوبکر هم عدّه اي اتّفاق داشتند. و چنين نيست که همه ي مردم راضي به امامت ابوبکر بودند، بلکه امامت او در حقيقت بعد از اختلاف بين مهاجرين و انصار و القاي کشمکش بين انصار و اوس و خزرج، و تنها با بيعت عمر در سقيفه آغاز شد(2). و اشاره به اين مطلب کافي است.
ولي اهل سنّت با اين که مي دانند گروه زيادي با خلافت ابوبکر موافق نبودند در مراجعه به کتاب هايشان مي گويند: بهتر است که از سخن گفتن در چنين اموري پرهيز کنيم، چرا که رسول خدا صلي الله عليه و آله در مورد مسائلي که بين اصحاب رخ خواهد داد به سکوت امر فرموده است لذا نيازي به مطرح کردن اين گونه امور نيست.
در اين جا مناسب است که متن کلام سعد تفتازاني را در کتاب شرح المقاصد نقل کنيم تا ببينيد که چگونه به اضطراب افتاده اند و به کجا پناه برده اند.
سعد تفتازاني چنين مي گويد:
تمامي دانشمندان مسلمان بر امامت ابوبکر اتّفاق نظر دارند و با گمان نيکو به آنان، چنين استفاده مي شود که اگر به اين امر با دليل هاي روشن معرفت پيدا نمي کردند، هرگز همه ي آن ها بر امامت ابوبکر اتّفاق نظر نداشتند(3).
ما در پاسخ او چنين مي گوييم:
اگر در امامت ابوبکر چنين بگوييم ناچار بايد به خاطر گمان نيکو به اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و اله از ايشان تقليد کنيم و اگر بحث تقليد به ميان آيد، ديگر چه نيازي است که خود را به زحمت انداخته و با بررسي آيات قرآن و روايات اين مسئله را مورد بحث و گفت و گو قرار دهيم، بلکه از همان ابتدا مي گوييم: در اين امر از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و اله تقليد مي کنيم، و آن ها چنين کردند ما هم به پيروي از آنان راه ايشان را ادامه مي دهيم.
تفتازاني در ادامه مي گويد:
بايد احترام اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله حفظ شود و از طعن و تنقيص آن ها خودداري گردد و بايد حديث هايي که به گونه اي نقصي را براي آنان ثابت مي کند توجيه کرد، و آن ها را به غير ظاهر تأويل نمود و آن حديث را در ويژه مواردي که به مهاجران و انصار مربوط مي شود توجيه کنيم(4).

سخن تفتازاني درباره ي دلايل اماميه

سعد تفتازاني در کتاب خود سخن اماميّه را نقل مي کند و مي گويد: آن ها مي گويند که بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله امامي جز علي نيست، زيرا امام داراي شرايطي از قبيل معصوم بودن از گناه، سفارش رسول خدا صلي الله عليه و اله و برتر بودن نسبت به همگان است، و در هيچ کدام از اصحاب چنين شرايطي ديده نشده است.
وي پس از نقل اين گفتار، به بزرگ اماميّه شيخ محقق خواجه نصيرالدين طوسي و دانشمندان ديگر اماميه هجوم برده و به ساحت آن ها بي ادبي و جسارت مي کند. اکنون عين عبارت او را نقل مي کنيم تا حقيقت جويان از ميزان فهم و درک و ادب آن ها آگاه شوند، و سپس اين کلام را با سخنان علماي شيعه مقايسه کنند.
سعد تفتازاني چنين مي گويد:
«احتجّت الشيعة بوجوه لهم في إثبات إمامة علي بعد النبي من العقل و النقل، و القدح فيما عداه من أصحاب رسول الله الّذين قاموا بالأمر. ويدّعون في کثير من الأخبار الواردة في هذاالباب التواتر، بناء علي شهرته فيما بينهم، و کثرة دورانه علي ألسنتهم، و جريانه في أنديتهم، و موافقته لطباعهم، و مقارعته لأسماعهم.
و لا يتأمّلون کيف خفي علي الکبار من الأنصار و المهاجرين، و الثقات من الرواة و المحدّثين، و لم يحتجّ البعض علي البعض، و لم يبرموا عليه الإبرام و النقض.
و لم يظهر إلّا بعد انقضاء دور الإمامة وطول العهد بأمر الرسالة، و ظهور التعصّبات الباردة، و التعسّفات الفاسدة، و إفضاء أمر الدين إلي علماء السوء، و الملک إلي أُمراء الجور، و من العجائب أنّ بعض المتأخّرين من المتشغّبين، الّذين لم يروا أحداً من المحدّثين و لا رووا حديثاً في أمر الدين، ملؤوا کتبهم من أمثال هذه الأخبار و المطاعن في الصحابة الأخيار، و إن شئت فانظر في کتاب التحريد المنسوب إلي الحکيم نصيرالدين الطوسي، کيف نصر الأباطيل و قرّر الأکاذيب...»(5).
شيعه در اثبات امامت علي با دليل هاي عقلي و روايي به چند وجه اقامه دليل کرده است و به تمام کساني که بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله امر اُمّت را به دست گرفتند طعنه وارد کرده و درباره ي آنان عيب ها و نقص هاي زيادي گرفته اند، حتّي در بسياري از حديث هايي که در اين زمينه وارد شده ادّعاي تواتر مي کنند.
چرا که اين احاديث در ميان آن ها شهرت پيدا کرده و در همه ي زمان ها اين روايات بر سر زبان هايشان بوده و با طبيعت دروني آن ها هماهنگي داشته و همواره اين طعن ها و ايرادها را مي شنيدند، ولي هرگز فکر نمي کردند که چگونه اين عيب ها از بزرگان مهاجر و انصار و روايت کنندگاني که مورد اطمينان همه بوده اند مخفي مانده، و هيچ کدام از آن ها بر ديگري دليل نياورده و چيزي که دلالت بر درست يا نادرست بودن آن روايات باشد را بيان نکرده اند.
اين طعنه ها و عيب ها از زماني آغاز شد که دوران امامت آنان گذشت و سرسختي هاي بي ارزش و کج روي هاي باطل آشکار شد و امر دين به دانشمندان بدکردار، و رياست بر مردم به پادشاهان ستم کار کشيده شد.
خيلي عجيب است که يکي از دانشمندان آن ها- که اهل فتنه و آشوب بوده و از کساني است که گويا هيچ يک از گويندگان حديث را نديده و هيچ حديثي در دين روايت نکرده است- کتاب هايش را از اين گونه روايت ها و خبرهايي که به اصحاب خوب رسول خدا صلي الله عليه و آله طعنه و ايراد وارد کرده پرنموده است. حال اگر مي خواهي به کتاب التجريد- که نوشته ي نصيرالدين طوسي است- نگاه کن ببين چگونه از اباطيلي حمايت کرده و دروغ هايي را مقرر نموده است...».

در پاسخ تفتازاني مي گوييم:

ما از تفتازاني سپاسگزاريم که به همين مقدار ناسزا و ناروا گفتن به خواجه نصيرالدين طوسي رحمه الله اکتفا کرد، چرا که ابن تيميّه به خاطر اين که آن دانشمند نامي در کتاب التجريد از کتاب هاي اهل سنّت بر امامت اميرمؤمنان علي عليه السلام دليل آورده، نسبت هايي به او داده است که هيچ مسلماني در حقّ پست ترين مردم آن گونه سخن نمي گويد، و گناهان بزرگي به او نسبت داده که گفتني نيست(6).

پي‌نوشت‌ها:

1. البته ما در اين مورد در پژوهشي به نام «نقش شوري در امامت» درباره ي شوري سخن گفته ايم.
2. رجوع شود به: شرح المقاصد: 254/5- 267.
3. شرح المقاصد: 298/2.
4. شرح المقاصد: 303/2.
5. شرح المقاصد: 287/2.
6. يادآوري مي شود که ما تحقيقي در اين موضوع به نام «از افترائات ابن تيميّه» انجام داده ايم.

منبع مقاله :
حسيني ميلاني، آيت الله سيّدعلي؛ (1390)، خلافت ابوبکر در ترازوي نقد، تهران: انتشارات الحقايق، چاپ چهارم.



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.