نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي
فارابي (مرگ 339هـ) دومين شخصيت در تاريخ فلسفه اسلام، چندان به تعريف فلسفه و مسائل مربوط به موضوع، قلمرو، هدف و روش آن، نپرداخته است. به گونه اي که در آثار خود غالباً اين بحث را مطرح نمي کند.(1)
او در رساله في اغراض مابعدالطبيعه که آن را در توضيح محتواي متافيزيک ارسطو نوشته است مي گويد:
ارسطو در همه کتاب هاي مابعدالطبيعه به جز کتاب لامبدأ (کتاب دوازدهم) به بحث از موجود و خواص و عوارض آن پرداخته، و فقط در اين کتاب درباره خدا، عقل و نفس بحث کرده است. سپس با تقسيم علم به کلّي و جزئي مي گويد: علم کلّي برخلاف علم جزئي درباره چيزي بحث مي کند که همه موجودات را در برگيرد. مانند وجود، وحدت، تقدّم، تأخر، قوه، فعل و غيره. مبدأ مشترک همه موجودات که ما آن را خدا مي ناميم نيز در علم کلّي مورد بحث قرار مي گيرد.
او سپس تأکيد مي کند که ما تنها يک دانش کلّي و فراگير مي توانيم داشته باشيم. وگرنه علم کلّي اگر متعدد شود، جزئي خواهد بود.(2) موضوع اين علم کلّي، موجود مطلق است و هر آنچه در فراگير بودن با موجود مطلق برابر باشد. مانند «وحدت». و به مقابل اين دو نيز مي پردازد که عدم و کثرت است. سپس به مقولات دهگانه، با مبادي و لواحق آن ها مي پردازد. از راه تقسيم و تجزيه مبادي، به بحث از موضوعات علوم جزئي مي رسيم. دانش کلّي در اينجا پايان مي پذيرد.
فارابي در تعليقات، حکمت را با معرفت وجود حق برابر مي داند که همان واجب الوجود است. چون ادراک همه ممکنات نسبت به شناخت واجب ناقص است، پس، جز خود واجب الوجود، حکيمي وجود ندارد.(3) يعني معرفت ناب در شأن خدا است. چنان که معرفت بي غرض به گفته ارسطو در شأن خدايان است.
فارابي همچنين بر لزوم سير از محسوس و بر محدود بودن ادراک بشر تأکيد مي کند.(4)
پي نوشت ها :
1- مانند: فصوص الحکم، آراء اهل المدينة الفاضلة، السياسة المدنيّة، التنبيه علي سبيل السعادة و غيره، حتي در رساله قضيلة العلوم!
2- فارابي، رسالة في اغراض مابعدالطبيعه، صص5-1.
3- فارابي، تعليقات، بند24.
4- همان، بند3-6.
يثربي، سيد يحيي؛ (1388)، تاريخ تحليلي- انتقادي فلسفه اسلامي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول