دين و جايگاه آن (2)

قرآن کريم، زندگي در دنيا را با حذف آخرت، شوم و بد عاقبت مي داند و زندگي آن گروه از مردمان که دعوت انبيا ( عليهم السلام ) و هدايت آنان را ناديده گرفته اند و تمامي همّت خود را به طور يک سو متوجه دنيا نموده اند، محکوم به
پنجشنبه، 29 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دين و جايگاه آن (2)
 دين و جايگاه آن (2)

 

نويسنده: آية الله حسن ممدوحي کرمانشاهي




 

اصل پنجم: آخرت ظهور ديگري از دنيا

قرآن کريم، زندگي در دنيا را با حذف آخرت، شوم و بد عاقبت مي داند و زندگي آن گروه از مردمان که دعوت انبيا ( عليهم السلام ) و هدايت آنان را ناديده گرفته اند و تمامي همّت خود را به طور يک سو متوجه دنيا نموده اند، محکوم به براندازي و فنا فرموده است و در اين زمينه آيات فراواني است که توجه شما را به آنها جلب مي کنيم:
( کُلَّمَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لاَ يُؤْمِنُونَ‌ )؛ (1)
( وَ قَارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَ مَا کَانُوا سَابِقِينَ‌ * فَکُلاًّ أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ) (2)
( وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا )؛ (3)
( وَ قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ‌ * فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ‌ ). (4)
( وَ تِلْکَ الْقُرَى أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا ). (5)
( کَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ ). (6)
احکام دنيا و آخرت چنان به يک ديگر وابسته اند که کوري در دنيا، که همان بي توجهي به آيات الهي است، کوري در آخرت مي باشد. هم چنان که در قرآن کريم آمده است:
( وَ مَنْ کَانَ فِي هذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً )؛ (7)
هر کس در اين جهان نابيناست، در عالم آخرت نيز نابينا و گمراه تر خواهد بود.
و نيز:
( وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى‌ * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِيراً * قَالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ کَذلِکَ الْيَوْمَ تُنْسَى‌ )؛ (8)
و هر کس از ياد من روي گرداند، همانا معيشتش تنگ شود و روز قيامت نابينا محشورش کنيم. در آن حال گويد: پروردگارا، چرا مرا نابينا محشور کردي، در حالي که من ( در دنيا ) بينا بودم. خداي تعالي به او مي فرمايد: آري، چون آيات ما که براي هدايت توآمد، همه را به فراموشي و غفلت سپردي، امروز هم تو فراموش خواهي شد.

اصل ششم: سعادت و شقاوت از ديدگاه قرآن

با توجه به آن چه گذشت، سعادت و شقاوت معناي خاصي خواهند گرفت. اگر انسان موجودي جاوداني است که در سراي آخرت استقرار مي يابد، و اگر حيات حقيقي و ابدي انسان در عالم آخرت تحقق مي يابد، بدون شک سعادت و شقاوتش در زندگي دنيايي او خلاصه نمي شود، بلکه در زندگي جاويدان او بايد به حساب آيد. قرآن کريم در تبيين سعادت يا شقاوت انسان مي فرمايد:
( فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ‌ * خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ * وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّکَ )؛ (9)
امّا همه اهل شقاوت در آتش دوزخ اند، در حالي که آه و ناله ي حسرت مي کشند، آنها در آتش دوزخ تا آسمان و زمين باقي است، مخلدند، مگر آن که مشيت خدا نجاتشان دهد. همانا خداي تعالي هر چه بخواهد انجام مي دهد. امّا اهل سعادت، تا آسمان و زمين باقي است، در بهشت مخلدند... .
در جاي ديگري چنين فرموده:
( کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ )؛ (10)
هر فردي طعم مرگ را خواهد چشيد و محقّقاً روز قيامت همه ي شما کاملاً به مزد اعمال خود خواهيد رسيد. پس هر کس خود را از آتش جهنم دور داشت و به بهشت ابدي در آمد، چنين کس پيروزي و سعادت ابد يافت.
و نيز فرموده است:
( أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ‌ )؛ (11)
خداوند براي آنها ( مؤمنين ) باغ هايي که زير درختانش نهرها جاري است، مهيّا فرموده که در آن تا ابد متنعّم باشند و اين به حقيقت سعادت و پيروزي بزرگ است.
هم چنين آمده است:
( فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنَا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ )؛ (12)
سعادت از نگاه قرآن، سعادت اخروي است. کوته بينان بي بضاعت در دنيا، طلب و تمنّاي آن را ندارند.
در آيه ي ديگري مي فرمايد:
( يَوْمَئِذٍ يَتَذَکَّرُ الْإِنْسَانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرَى‌ * يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي‌ )؛ (13)
در قيامت وقتي حقايق آشکار شد، همه متذکر شده و از صميم جان آن را طلب مي کنند. زيرا آن چه اندوخته اند برايشان کارآيي ندارد، (14) و نيز فرموده است:
( مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيَهْ‌ * هَلَکَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ‌ )؛ (15)
در قيامت نيز غفلت زدگان اعتراف خواهند نمود که مال و ثروت من امروز به فريادم نرسيد. همه ي قدرت و حشمتم نابود گرديد.

اصل هفتم: خمير مايه ي کمالات سعادت بخش در انسان موجود است

هر انسان در اوّلين قدمي که به اين دنيا مي گذارد، داراي شخصيتي مبهم و استعدادي محض مي باشد؛ به ديگر بيان، صفحه ي روح او از هر نقشي خالي و در حال آمادگي براي هر نوع فعليّت و شخصيت است و در ضبط و نگاه داري هر گونه کنشي بسيار حساس است و تمامي قدرت هاي سمعي و بصري و ساير قواي احساسي او از خارج خبر گرفته و به صحيفه ي روحي او مخابره مي کنند و جملگي در پرداخت وجودي، اعم از سعادت مندي يا شقاوت و تيره روزي او سهيم اند؛ به طوري که مي توان گفت، حقيقت هر فردي عبارت است از ادغام مجموعه ي تمامي افعال و حرکات و سکنات وي.
انسان وقتي پا به عرصه ي دنيا مي گذارد، براي سعادت خويش آمادگي و استعداد دارد. زندگي دنيا بستري است که آن چه در فرد بشري بالقوه به وديعه گذارده شده، به فعليّت تمام درآيد و او را از ملائکه نيز برتر نمايد.
اين مقام متعالي و مقدّس با تمرين هاي علمي و عملي هماهنگ، براي انسان حاصل مي شود. تمرين هايي که با حقيقت وجودي انسان سنخيت داشته و نظام تربيتي او را کاملاً تأمين مي کند. هدف انبيا، شکوفايي اين استعداد در فرد فرد انسان هاست. فرمان خداوند تعالي به حضرت موسي ( عليه السلام ) مبني بر خارج نمودن قوم خود از ظلمت ها به سوي نور که هدف از نزول قرآن نيز مي باشد، (16) همه بيان گر راه شکوفايي انسان هستند، و خداوند کريم خود عهده دار به فعليت رساندن اين استعداد مقدّس در نهاد انسان است. (17) هر کس به اين راه استوار تن دهد، خدا از او دستگيري نموده و او را از ظلمت رهايي مي بخشد و به سرچشمه نورهدايت خواهد نمود. (18)
لازمه ي زندگي دنيوي فعاليت است و از اين نکته ي بسيار مهم نبايد غفلت کرد که هر کاري که از انسان صادر شود، در شکل گيري وجودي او مؤثر است و هرگونه حرکت و سکون، بلکه کيفيّت صدور کارها در انسان، عامل شکل گيري حقيقت مبهم وي مي شود. افعال صالح، انسان را نوراني و فرشته خو مي نمايد و کارهاي زشت، ظلمت را بر انسان مستولي و او را زشت سيرت مي سازد.
قرآن کريم در همين زمينه فرموه است:
( وَ الَّذِينَ کَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَ النَّارُ مَثْوًى لَهُمْ )؛ (19)
کساني که کافر شده اند [ در ظاهر ] بهره مي برند و همان گونه که چارپايان مي خورند، مي خورند، ولي جايگاه آنها آتش است.
و نيز فرموده:
( أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً )؛ (20)
آيا پنداري که اکثر اين کافرانِ مطيع نفس، حرفي مي شنوند يا فکر و تعقلي دارند؟ اينان در بي عقلي مانند چهارپايانند، بلکه نادان تر و گمراه تر مي باشند.
در جاي ديگري فرموده است:
( إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ کَفَرُوا فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ‌ )؛ (21)
بدترين جان داران نزد خداي تعالي آنان هستند که کافر شدند و ايمان نخواهند آورد.

اصل هشتم: دين کمالات انسان را به فعليت مي رساند

آيين الهي، يگانه راه براي به فعليت درآمدن کمالات انساني است. تنها وسيله ي فعليّت يافتن استعدادهاي موجود در نهاد انسان، پيروي از هدايت هاي الهي است که خالق او مي باشد. دين اسلام براي نيل انسان به مقام والاي خليفة اللّهي، در زمينه ي تمامي رفتارهاي انسان، رهنمود دارد.
دين تعبيري رايج از هدايت الهي است؛ بدان معنا که همه ي افعال بشري تحت پوشش هدايت الهي قرار داشته و از ديد نافذ و حکيمانه ي کلام وحياني خارج نيست. دين، انسان را از آن گاه که در صلب پدر و تا آن گاه که در حالت جنيني و ميهمان مادر است و تا آن ايام که در جامعه فردي مؤثر است در برنامه هدايتي خود قرار داده است.
شئونِ فردي، مسائل خانوادگي و امور اجتماعي، همه و همه در قلمرو قوانين الهي قرار دارند. آيات و روايات عموماً حامل پيام هايي هستند که نقش مهمي در شکل گيري و تعالي انسان در مراحل متعدد دارد. تفصيل اين مهم براي چنين نوشتاري هرگز ميسر نيست. فقه که تئوري عملي زندگي فردي و خانوادگي و اجتماعي انسان است، عهده دار اين مهم مي باشد. آن چه براي يادآوري ذکر مي کنيم اشاره اي اجمالي به بعضي از دستورهاي کلي قرآني است.

استقلال و عزّت اسلامي

اسلام در مسائل سياسي بيش از هر چيز به کيفيت رابطه ي مسلمين با اجانب توجّه دارد. تنها عامل نفوذ اجانب، خود باختگي مسلمانان و از دست دادن قدرت ايمان و سرمايه هاي ديني او است. به همين دليل، اسلام درباره ي اجانب دستورهاي قابل توجّه و فراواني دارد و در مقاطع مختلف هشدارهاي مهمّي را گوشزد مي کند.
يکي از اين هشدارها، جلوگيري از تفوّق و برتري کفّار بر مسلمين است، چنان که در قرآن کريم آمده است:
( وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً )؛ (22)
خداوند هرگز براي کافران نسبت به مؤمنان جايي براي تفوّق و برتري قرار نداده است.
خداي متعال در اين آيه اعلام نموده که مسلمانان به هيچ عنوان تفوّق کفّار را تحمّل ننمايند و نيز با تمام ظرافت به سلطه جويي آنان اشاره فرموده که:
( وَ لَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ )؛ (23)
هرگز يهود و نصارا از تو راضي نخواهند شد، مگر آن که تابع ملت آنان شوي.
پس ضروري است که راه نفوذ اين سلطه به هر صورتي بسته شود.
در آيه اي ديگر درباره ي ساده لوحي بعضي هشدار داده و احتمال دوستي و علاقه ي باطني آنان به مسلمانان را به طور کلي نفي مي نمايد. (24) در عين حال رابطه ي عزّت مندانه و عاقلانه را ممنوع نکرده و حتي به آن دعوت هم فرموده است. (25) هر چند هشدار داده که لحظه اي هم از حيله ها و تهاجم سياسي و نظامي آنان غفلت نورزند. (26)
اسلام، اساس تشکّل اجتماعي را بر برادري و اخوّت مبتني مي داند. (27) اخوّت، مقوله اي برتر از « نوع دوستي » مي باشد، و نيز برادري و اخوت و اصلاح مستمر روابط دروني، دستور مورد تأکيد قرآن است. عدالت (28) اجتماعي عامل مهمي است که قرآن براي تحکيم اين اخوت مطرح نموده است. پرهيز از ظلم و ستم، هم چنين زير بار ظلم نرفتن، بهترين راه تحقيق اين آرمان ها محسوب مي گردد.
پرهيز از گناه و مبارزه با گناه کاران، بستري مناسب براي تحقق اهداف مذکور به شمار مي رود. قرآن در سفارش به تقوا و تأکيد بر امر به معروف و نهي از منکر ريشه هاي اصلي اصلاحات اجتماعي را معرفي نموده است.
خداوند در قرآن کريم انتخاب زندگي سالم و ميانه روي در امور مالي را از خصوصيات بندگان خود ذکر مي کند، (29) و در امور فرهنگي مردم را به کسب علم و دانش، تشويق و ترغيب مي کند. ديو جهل و بي خردي را مطرود دانسته (30) و با برتري بخشيدن به اهل دانش، به کاروان دانشمندان و دانش پژوهان تهنيت مي گويد. (31) اهل علم را از تصميمات جاهلانه و ادّعاي بي دليل برحذر داشته (32) و آنان را براي آگاه نمودن مردم و بيداري آنان گسيل مي دارد (33) و هر کس را که سرمايه ي علمي خود را در معرض بهره برداري ديگران قرار ندهد، توبيخ مي کند. (34)
دستورهاي ديني آن چنان فراگير و گسترده است که قرآن در خطابي عام، همه ي حرکات و سکنات را در حيطه ي محاسبه ي الهي قرار داده است. (35) در اين خطاب حتي ذره اي از اعمال هم ناديده گرفته نشده و نخواهد شد. (36) با توجه به اصول قبل و انضمام شمول و گستردگي احکام الهي بايد اعتراف کرد که انسان در تمام زمينه هاي تکاملي، دقيقاً مورد توجّه دين مي باشد. هيچ مکتبي اين گونه انسان را زير پوشش قرار نداده است. اسلام در سايه ي وحي از نهاني ترين اسرار اين تکامل پرده برداشته است. شکّي نيست که اين امر فقط از مکتبي بر مي آيد که از عالم غير متناهي نشأت گرفته و از همه ي راز و رمز زندگي آگاه باشد. کساني که انسان را موجودي ابتر مي دانند و او را در حصار ماديّت زنداني مي کنند، هرگز توان ارائه، بلکه فهم چنين مسائلي را ندارند.
اين نکته رازي است بزرگ و تذکاري است بس ارجمند، تا خردمندان از سرنوشت انسان غافل نشوند. بي توجهي به اين امر بيان گر جهلي عميق است که ريشه در باورهاي پست مادّي دارد؛ جهلي بنيان سوز که در طول تاريخ جسارت ها و اهانت هاي جبران ناپذيري را به کرامت هاي انساني وارد کرده است.
هم چنان که يادآور شديم قدرت عادي انسان از وصول به حقايق وحياني عاجز است. با ابزارهاي عقلاني، واقعيات و حيات قابل تحليل و بررسي نبوده و نيست. تاريخ هميشه شاهد انسان هايي بودکه با بلند پروازي هاي نادانسته ي خود در نهايت جهالت و بي خبري به دره هاي خطرناک ضلالت سقوط کرده اند. در هر حال احتياطي باز دارنده ايجاب مي کند که هرگز دستورهاي الهي را ناديده نگرفته و هدايت هاي وحي را با پندارهاي سطحي خود قياس نکند.
با توجه به اصولي که مطرح شد، با صراحت و قاطعيت مي توان ادّعا کرد که زير سؤال بردن دين ارزش علمي و تحقيقي ندارد؛ زيرا عقل توان ارزيابي حقايق وحياني را نخواهد داشت. البته اگر فرض کنيم عقل بتواند در افق وحي قرار بگيرد همان را مي يابد که قدرت وحياني مي داند، ولي اين فرضي بعيد و بسيار دور از واقعيت است.

بررسي يک توهّم

شايد ادّعا شود مجموعه پيشرفت هاي تجربي که به برکت عقل نصيب انسان شده و او را بر جهان مادّي مسخّر نموده، دليل صادقي است بر عدم نياز انسان به وحي و منبع ادراکي ديگري به جز تجزيه و عقل، ولي اين ادّعا توهّمي بيش نيست. اگر انسان موجودي صرفاً مادّي بود و زندگي او منحصر به دنيا بود و با مردن به پايان مي رسيد، غلبه ي انسان بر جهان طبيعي براي سعادت او کافي بود. امّا حقيقت غير از اين است؛ زيرا پيشرفت هاي صنعتي در حل مشکلات زندگي روزانه ي بشري و امور عادي مادّي آنان نيز عاجز است.
انسان امروز با همه ي پيشرفت ها نتوانسته مشکلات زندگي روزمره ي خود را حل کند و توازن صحيح را بر امور خود حاکم نمايد. انسانِ گم گشته اي که زير چرخ هاي صنعت به فراموشي سپرده شود، گواه صادقي بر اين مدعاست؛ انساني که به صورت ابزار مادّي درآمده و در راه خدمت به ساخت و سازها همواره سوخته است.
آن چنان که بدبيني گسترده به حل مشکلات بر افکار همگان سايه افکنده و با از دست دادن تمامي ابزارهاي اصلاحي، قدرتمندانِ توسعه و صنعت، يگانه راه حل موفقيّت خود را در زورمداري و ظلم و غارت ديگران مي دانند و تمام همّت خود را در ساختار اسلحه هاي کشتار جمعي متمرکز کرده اند و به اميد آن روز نشسته اند که با به کارگيري آنها و کشتار وسيع مردم بي دفاع، بر قدرت بلامنازع تکيه کنند، آن جا که علم و فکر دانشمندان روز، به چنين اوهام اساطيري ختم شود، نسل انساني به کدامين مقام دل بندد که اين چنين تحقير نگردد.
به راستي ديدني و تعجب آور است که فلز از اعماق معادن استخراج مي شود و پس از بازيابي هاي متعدد به زيباترين شکل در مظاهر زندگي جلوه مي کند. خاک به وسيله ي دست هاي هنرآفرين هنرمندان بر اوج برج ها مي نشيند و ظاهر و باطن آنها را جلوه مي بخشد. فاسدترين مواد، بازيابي شده و دوباره به چرخه ي مصرف باز مي گردند.
در روزگاري که مواد بي جان، بي ارزش ترين حالت ها را ترک کرده و بر اوج عزّت نشسته اند، انسان، وامانده است و کرامت هاي انساني در مقابل چشم او لگدمال مي شوند؛ انساني که کرامت ها و مقامات او حتّي در تصوّر هم نمي گنجد، در حدّ رباتي بي اختيار هم مورد توجه قرار نمي گيرد.
کارل مي گويد:
امروزه راجع به ويروس قوزک پنبه و کرم شبگرد تحقق مي کنند، ولي نسل جوان را به مواد مخدّر و انواع موسيقي هاي مضر و فيلم هاي مخرّب واگذار کرده اند. (37)
در جنگ جهاني دوم، دو ميليون تُن بمب بر سر مردم ريخته شد. در ويتنام نود هزار تن فراورده ي شيميايي مصرف گرديد. دست نوشته هاي غرب شناسان گوياي رنجي است که انسان از اين پيشرفت ها مي برد. بنابراين ادّعاي حلّ معضلات بشر به وسيله ي عقل و ارائه ي زندگي غربي براي اثبات آن، مزاحي است که بايد بر آن گريست.
امروزه دنيا آن چنان در بن بست فساد، قساوت، منفعت طلبي، خودخواهي و استبداد گرفتار شده که فرصت هر گونه اصلاح اجتماعي را از دست داده است. آثار و برکات هدايت هاي وحياني هم تحت الشعاع اين بن بست ها قرار گرفته و از آنها مصون نمانده اند. آيا چنين عقلي قدرت کرامت بخشيدن به انسان دارد. در کدامين برهه از تاريخ، فهم ناتوان بشري توانسته سعادت را براي انسان به ارمغان بياورد. زندگي نمرودها، فرعون ها و... که انسان هاي بسياري را فداي هوا و هوس خود نموده اند برگي عبرت آفرين از اين انحراف مي باشد.
آن چه بشر امروز گرفتار آن است، ميراث انديشه هايي است که هدايت هاي ارزشمند انبيا را ناديده گرفته و با بشري خواندن ره آوردهاي آنان، خود را از آنها غني و بي نياز ديده اند. (38) اين افکار ناتوان، خواسته و ناخواسته، لحظه اي هم جنبه ي وحياني دين را نپذيرفته و هميشه راه سقوط را پي گرفته اند. اينان هرگز درک نکرده اند که هيچ يک از انبيا از روي هوا و هوس سخن نمي گويند و کلام آنان جز وحي الهي سرچشمه ي ديگري ندارد. (39)
بي شک، زشت ترين استکباري که استخفاف و ذلت انسان را در پي داشته، همين استکبار در مقابل وحي و تفکّر ديني بوده است.
البته پيداست آن چه را در اين مقال آورده ايم هرگز به معناي طرد پيشرفت صنعتي نيست، بلکه نکته ي مهم آن است که عقل و فکر مادّي صنعتي براي مديريت بشري کافي نيست و تمام گرفتاري جوامع غربي آن است که تعاليم انبيا را ناديده گرفته و از آن غفلت ورزيده اند.

دو نکته

1. انکار غيبي بودن شعور وحياني، انکار همه ي اديان و تمامي انبياست، و مسلم است که با منکران نظام وحي و مکتب انبياي عظام ( عليهم السلام ) بايد با مباني و اصول ديگري مقابله کرد. آن چه در اين گونه نوشتارها مطرح مي شود، بر اين تفکّر الحادي مبتني نيست و به همين دليل ما با وحي ( قرآن ) به مقابله با آن پرداخته ايم.
2. يکي از اساسي ترين اموري که اسلام به آن تکيه کرده و آن را منشأ بسياري از برتري ها و امتيازها مي داند، نظام عقلاني انسان است. در اسلام، کرامت و فضيلت هر انسان به رشد عقلاني او بستگي دارد. قرآن کريم فقدان عقل را نوعي پليدي مي داند. (40) عقل مي تواند فضاي وسيعي از زندگي انسان را روشن سازد و ابزار اتصال انسان به وحي گردد. عقل شاه بازي قدرتمند است که در حيطه ي قدرت خود، طيف عظيمي از امور علمي را در سيطره ي خود درآورده است.
خداي تعالي قدرت عقل را کرامتي بس والا براي انسان مي داند. مکتب وحي با تمام همّت، سعي در رشد و تعالي جنبه ي عقلاني انسان دارد. وحي در زمينه ي حقايقي به کمک بشريت مي آيد که عقل توانايي سير در آن افق را ندارد. وحي که شعوري خطاناپذير، گسترده و نامحدود مي باشد، با دستگيري از عقل، عالم تازه اي را فرا راه او مي گشايد. سفيران الهي با ابلاغ هاي خويش هميشه عقلا را والاترين مخاطبين خويش خوانده اند.
آنان که وحي را مخالف عقل پنداشته اند، دچار توهّمي خطرناک شده اند که فوق عقل و برتر از انديشه را مخالف انديشه و عقل جلوه مي دهند و يا اين که يار و مددکار عقل را دشمن غدّار آن معرفي مي کنند.

خلاصه ي بحث

خارج شدن از مرزهاي عملکرد عقل، بر خلاف عقل، و تن دادن به نظام وحياني و بهره مندي از شعور فوق بشري، خود نشانه ي عقل و خرد مي باشد. کسي که خود را در چهارچوب ادراکات عقلي محصور مي سازد و راه شعور وحياني را به روي خود مي بندد، خوش را از رحمت الهي محروم نموده است. هم چنين بايد دانست که تکيه بر فکر و عقل و ناديده انگاشتن نظام وحياني و حقايق ديني به وسيله عقل، نوعي تهوّر خطرناک ذهني است که به انتحار و نابودي عقل منجر مي شود.

پي نوشت ها :

1. مؤمنون (23) آيه ي 44.
2. عنکبوت (29) آيه ي 39 - 40.
3. روم (30) آيه ي 47.
4. اعراف (7) آيه ي 90 - 91.
5. کهف (18) آيه ي 59.
6. زمر (39) آيه ي 25.
7. اسراء (17) آيه ي 72.
8. طه (20) آيه ي 124 - 126.
9. هود (11) آيه ي 106 - 108.
10. آل عمران (3) آيه ي 185.
11. توبه (9) آيه ي 89.
12. نجم (53) آيه ي 29 - 30.
13. فجر (89) آيه ي 23 - 24.
14. آل عمران (3) آيه ي 10: ( إِنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً ).
15. حاقه (69) آيه ي 28 - 29.
16. ابراهيم (14) آيه ي 1: ( الر کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ ).
17. بقره (2) آيه ي 257: ( اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ).
18. مائده (5) آيه ي 16: ( يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ ).
19. محمّد (47) آيه ي 12.
20. فرقان (25) آيه ي 44.
21. انفال (8) آيه ي 55.
22. نساء (4) آيه ي 141.
23. بقره (2) آيه ي 120.
24. هود (11) آيه ي 113: ( وَ لاَ تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ ).
25. آل عمران (3) آيه ي 200: ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا ).
26. بقره (2) آيه ي 120: ( لَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ).
27. حجرات (49) آيه ي 10: ( إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْکُمْ ).
28. نحل (16) آيه ي 90: ( إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى ).
29. فرقان (25) آيه ي 67: ( وَ الَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ کَانَ بَيْنَ ذلِکَ قَوَاماً ).
30. يونس (10) آيه ي 100: ( وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ‌ ).
31. زمر (39) آيه ي 9: ( قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ ).
32. آل عمران (3) آيه ي 66: ( فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ ).
33. توبه (9) آيه ي 122: ( فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا ).
34. بقره (2) آيه ي 159: ( إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ ).
35. کهف (18) آيه ي 49: ( لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لاَ کَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا ).
36. زلزله (99) آيه ي 7 - 8 : ( فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ‌ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ‌ ).
37. کارل، انسان، موجود ناشناخته، ص 174.
38. انبياء (21) آيه ي 3: ( وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هذَا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ )؛ شعراء (26) آيه ي 154: ( مَا أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنَا )؛ هود (11) آيه ي 27: ( مَا نَرَاکَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنَا ).
39. نجم (53) آيه ي 3 - 4: ( وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى‌ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى‌ ).
40. يونس (10) آيه ي 100: ( يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ‌ ).

منبع مقاله :
ممدوحي، حسن؛ (1391)، حکمت حکومت فقيه، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميّه ي قم )، چاپ هفتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.